آبستنی
آبِسْتَنی، بارور شدن و فرزند آوردن زن از مرد و دورهای که زن بچهای را در زهدان، یا به اصطلاح عامه در شکم خود، از هنگام بسته شدن نطفۀ او تا هنگام زادن حمل میکند. آبستن صورت فارسی واژۀ پهلوی «آبِسْتَن» و «آبُستَن» (مکنزی،4) و صورت قدیمتر آن «آپُستَن» و «آپُستَنیه» (آبُستنی) است. این واژه از پیشوند «آ» و دو کلمۀ «پُس» به معنی پسر، و «تَن» و پسوند اسم معنی «ایه» ترکیب یافته است (برهان ... ، ذیل آبستن). واژۀ آبستنی از سویی حال زنی را وصف میکند که فرزند پسری در تن یا شکم خود دارد و از سوی دیگر بیانکنندۀ ارزش و بهایی است که در عقیدۀ جمعی ایرانیان به پسر، یعنی جنس نرینه، داده میشده است.
واژۀ آبستن در فارسی تهرانی به صورت «آبِسَّن» و در گویشهای کردی «آوس» (وهبی، 5؛ مردوخ، 1 / 31) و لری «اَوِس» (حصوری، 16؛ ایزدپناه، 8) متداول است. در کردی آبستن را «زِکپِرّ» به معنی فرزنددار، هم مینامند. «زِک» در گویش گیلکی به صورت «زَک» و «زاک» و به معنی فرزند و بچه آمده است (ستوده، 122). این واژه شکل دیگر واژۀ فارسی «زِه» است که در کلمۀ «زهدان»، به معنی بچهدان و رحم و ترکیب «زه و زاد» و اصطلاح عامیانۀ «زاق و زوق» به معنی فرزند و فرزندان بسیار بازمانده است. در زبان فارسی واژههای «بارداری» و «باردار» که برگرداندۀ فارسی واژههای عربی «حمل» و «حامل» است، و «حاملگی» و «حامله» نیز به جای آبستنی و آبستن بهکار میرود. گاهی زن آبستن را نیز بهکنایه «دو نفسه» (در تهران)، «دو گیان» (دو + گیان: جان و روح، در کردستان) و «ایکی جانلی» به معنی دو جان و تن (در آذربایجان) میخوانند. دو نفسه یا دو جان خواندن زن آبستن بر پایۀ این باور همگانی است که زن را در دورۀ حاملگی دارای دو جان یا تن و با دو نفس یا دم، یکی از آنِ زن و دیگری از آنِ بچۀ شکم او میانگارند.
زن در جامعۀ ایران اسلامی مظهر باروری شناخته شده، و اهمیت نقش او در آبستن شدن و فرزند آوردن است. هدف از ازدواج زن و مرد نیز تحقق بخشیدن به این نقش، یعنی باروری زن است. زن تا بچه نیاورده، در افکار عامۀ مردم ایران بیگانه است. بر بنیاد همین باور یک ضربالمثل قدیم فارسی میگوید: «زن تا نزاییده بیگانه است» (هبلهرودی، 87). زن با آوردن فرزند، پردۀ بیگانگی را میگسلد و اجاق خانواده را روشن میکند. زنی که آبستن میشود و فرزند میآورد، رشتۀ پیوندش را با شوهر و طایفۀ شوهر استوار میکند و به اصطلاح در خانۀ شوهر پاقرص میشود. باروری و زایایی به شخصیت زنانۀ وی اعتبار مادری میبخشد و شوهر را از شأن و منزلت والای مقام پدری در جامعه برخوردار میکند. زنانِ بارورِ گوهرشکم با زادن پسران بسیار، مردان خود را نامآور میکنند و نسل و دودمان آنان را دوام و استمرار میبخشند. زنان نازا، یا بهاصطلاح عامه «نروک»، به واسطۀ ناتوانی در باروری و نیاوردن بچه در خانه و جامعه، سرافکنده و خوار به شمار میآیند و آیندۀ تاریک و نامطمئنی دارند. تأخیر در باروری و عقیم و سترون بودن همچون کابوسی دهشتناک، پیوسته زنان نازا را میآزارد و مایۀ نگرانی و حتى
بیماری روانی آنان میشود.
جنینشناسی
شناخت جنین در طب سنتی ایران اسلامی بر مجموعهای از آگاهیها و تجربههای علمی و عقاید دینی و سنتی استوار بوده است. طبیبانی مانند علی بن ربن طبری (192-247ق / 808-861 م)، محمد بن زکریای رازی (251-313ق / 865- 925م)، علی بن عباس اهوازی (338-384ق / 949-994م)، ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی (نیمۀ دوم سدۀ 4ق / 10م)، ابوعلی سینا (370- 428ق / 980-1037م) و سید اسماعیل جرجانی (433-531 ق / 1042-1137م) با بهرهگیری از دانش دانشمندان ایران باستان و دیدگاههای علمی مکتب پزشکی جهان آن روز ــ بهویژه مکتب پزشکی یونان و هند و جندیشاپور ــ پژوهشهایی در زمینـۀ شناخت و دریافت پدیدۀ پیچیدۀ آبستنی و چگونگی رشد و پرورش جنین در زهدان و بیماریهای وابسته به آبستنی کرده بودند. در نوشتههای پزشکی بازمانده از این دانشمندان، بخشها و گفتارهایی به آبستنی و موضوعهای مربوط به آن اختصاص داده شده است. نظر کلی قدما دربارۀ جای نطفه با این بیان قرآن کریم مطابقت میکرد: «و پروردگار تو از پشت بنی آدم فرزندانشان را بیرون آورد» (اعراف / 7 / 172).
آنان جای نطفۀ پدید آورندۀ جنین انسان را در صلب یا پشت مرد میدانستند و میگفتند در اثر آمیختن آب مرد با آب زن در زهدان، نطفۀ انسان بسته و زن آبستن میشود. ابنسینا آب مرد و زن را دو گوهر، و گوهر مرد را کارگزار خداوند میدانست. او سرشت گوهر مرد را آتشی، و سرشت گوهر زن را خاکی، و آمیختگی این دو را آفرینندۀ هستی انسان میشمرد (2 / 346-347).
دربارۀ پدیداری جنین انسان و چگونگی تکوین آن از آب نطفه به خون بسته و از خون بسته به پارهای گوشت و شکلگیری استخوان و اندامها، دیدگاهی داشتند که آن را مطابق با مضمون این آیات میپنداشتند: «ای مردم، اگر در گمانید از انگیختِ پس از مرگ، پس [نشان توانایی ما بر آن کار آن است که] آفریدیم شما را از خاک، سپس از نطفه، سپس از خون بسته، سپس از پارهای گوشتِ تمام آفریده یا ناتمام آفریده تا روشن سازیم برای شما [که هر دو را میتوانیم] و میآرامانیم در زهدانها آنچه بخواهیم تا زمانی نامزد کرده آنگاه بیرون میآوریم شما را کودکی خردسال تا آنگاه که به زورمندی خویش رسید، و از شما کسانیاند که به جوانی میمیرند و کسانی که بازپس برده میشوند تا بدترین روزهای زندگانی» (حج / 22 / 5)؛ «به درستی که آفریدیم مردم را از گلی ساخته کشیده آنگاه او را نطفهای کردیم در آرامجایی استوار، سپس نطفه را خونی بسته کردیم و سپس آن را پاره گوشت گردانیدیم و آنگاه پاره گوشت را استخوانها کردیم و سپس بر استخوانها گوشت پوشاندیم، ... پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین همۀ آفرینندگان است» (مؤمنون / 23 / 12-14).
برزویۀ طبیب به آمیختن آب مرد و زن در زهدان و راکد و تیره شدن آن اشاره میکند و مینویسد: این آب تیرۀ ایستاده را بادی که در رحم پدید میآید، حرکت میدهد و به صورت پنیر درمیآورد. سپس این پنیر همچون ماست بسته میشود و اندامها از آن پیدا میگردند ( کلیله ... ، 54). چنین وصفی از بسته شدن نطفه و تشکیل جنین و تشبیه مرحلۀ نخست زندگی جنین به پنیر و ماست در کتاب طب ملکی، نوشتۀ علی بن عباس اهوازی، نیز آمده است. این شیوۀ تفکر ظاهراً باید از اندیشۀ یونانی گرفته شده باشد (الگود، تاریخ ... ، 382-383).
برخی از پزشکان معتقد بودند که نطفۀ بسته شده پس از 35 تا 45 روز بدل به پارهای گوشت میشود و به صورت جنین در میآید. جنین 35 روزه پس از 70 روز، و جنین 45 روزه پس از 90 روز جنبیدن آغاز میکند (جرجانی، الاغراض ... ، 175). در آغاز، جنین از خون حیض تغذیه میکند و سپس گذرهایی روی جنین و شکاف ناف در میان آن پدید میآید. رگی از شکاف ناف فراز میآید و به سر بالای رحم میپیوندد. این رگ غذا را از زهدان مادر میگیرد و بـه گذرهای روی جنین ــ که راهشان گشـوده شده است ــ میدهد. آنگـاه تـن فـرزند شـاخ میزند و اندامهای آن یکی پس از دیگری پدید میآید (همو، ذخیره ... ، 551، الاغراض، 174).
در پدید آمدن نخستین اندامهای جنین و اینکه کدام اندام نخست میروید و شاخه میزند، میان پزشکان قدیم اختلاف بود. جرجانی نظر بقراط را که گفته بود نخست دماغ (مُخ) و چشم در جنین پدید میآید و نظر ابنسینا را که عقیده داشت نخست جگر آفریده میشود، باطل میدانست. به عقیدۀ او نخستین اندامی که در جنین پدیدار میشود، قلب است «لکن آفریده شدن آن در [جنین] حیوانی نخست ظاهر نباشد» (ذخیره، 552). او مدت آبستنی طبیعی را 9 ماه دانسته و نوشته است: جنینی که در 3ماهگی در شکم مادر بجنبد «از پس 270 روز بیرون آید که 9 ماه تمام باشد، لکن در این حساب کمابیشی بسیار افتد» (همان، 110). همچنین وی بیرون آمدن بچه از زهدان مادر را به سبب ناکافی بودن غذای درون زهدان و گرسنگی بچه دانسته و گفته است که بچه برای یافتن غذای بیشتر در زهدان به جنبش و تلاش میافتد و با حرکتهای بسیار خود رشتههای پیوندش را با زهدان میگسلد. پس از گسستن پیوندها به جست و جوی راه گریز از زهدان می افتد و بسیار زود گذرگاه بیرون آمدن را مییابد و به دنیا میآید ( الاغراض، 175).
شناخت آبستنی
در گذشته پزشکان و قابلگان آبستنی را از روی دگرگونیهایی که پس از بند آمدن نخستین عادت ماهانه در حال و رفتار و رنگ زنان پدید میآمد، تشخیص میدادند. مثلاً تیره شدن رنگ پوست و لک و پیس نشستن بر روی چهره، کبودتر شدن رگهای پستانها، برجسته و سیاهتر شدن نوک پستانها، به زردی یا کبودی زدن سپیدی دیدگان، و دلبههم خوردگی همراه با سرگیجه و شکوفه را ازجملۀ نخستین نشانههای آشکار آبستنی بهشمار میآوردند. گاهی نیز یک روز تمام زن را از خوردن طعام باز میداشتند تا شکمش از غذا کاملاً تهی شود و هرگونه بویی از دهانش برود. بعد شبهنگام پیش از خوردن هر خوراکی، در زیر دامنش عود دود میکردند. اگر بوی خوش عود از راه دهان و بینیاش بیرون نمیآمد، آن را نشانۀ بسته شدن راه زهدان و دهان و بینی و بار گرفتن زن میدانستند؛ اگر بیرون میآمد، نشانۀ باز بودن این راهها و بار نگرفتن زن میانگاشتند (همو، ذخیره، 555).
آبستنی در فرهنگ عامه
در فرهنگ عامه اعتقاد بر این است که نطفۀ انسان در رگی در کمر یا پشت مرد جای دارد. چون نطفۀ مرد در رحم زن بیفتد، به خواست خدا زن آبستن میشود و بچه میآورد. این عقیده به گونهای بازتر در داستان قدیم و عامیانۀ شب چهارصد وپنجاهم هزار و یک شب بیان شده است: «در مرد رگی است که همۀ رگها را آب دهد و آب از سیصدوشصت رگ جمع کرده به بیضۀ چپ بریزد. آنگاه خونی سرخ گردد، پس از آن از حرارت مزاج آب غلیظ و سفید شود و رایحۀ او مانند رایحۀ شکوفۀ خرما ست» (3 / 131).
دربارۀ چگونگی شکلگیری بچه در شکم مادر، باور عامه بر این است که نطفه پس از 3 دورۀ 40 روزه و یک دورۀ کوتاه 10 روزه، به شکل بچۀ انسان درمیآید. بچه در چلۀ اول به صورت نطفه است، در چلۀ دوم به صورت خون و در چلۀ سوم به صورت یک پاره گوشت. در این هنگام به فرمان خدا فرشتهای میآید و این پارۀ گوشت را شکل میبخشد. نخست دست و پای بچه را میسازد و سپس اندامهای دیگرش را. ساختن بینی و شرمگاه بچه را هم به خدا وا میگذارد. خدا هم نخست بینی و بعد اندام نری یا مادگی بچه را میگذارد و به جسم او کمال میبخشد. ساختن همۀ اندامها 10 روز به درازا میکشد. در این هنگام به امر خدا اسرافیل نفخهای به شکم مادر میدمد و روح در بچه حلول میکند. بچه با دریافت روح، در شکم مادر به جنبوجوش میافتد (کتیرایی، 7- 8). عامۀ مردم دورۀ آبستنی زن را 9 ماه و 9 روز و 9 ساعت (نه کم و نه زیاد) میدانند. میگویند بچه از ماه هفتم آمادۀ بیرون آمدن از شکم مادر است. اگر بچه در 7 ماهگی به دنیا بیاید، «پا میگیرد» و زنده میماند، ولی اگر پیش از 7 ماهگی یا در 8 ماهگی به دنیا بیاید، پا نمیگیرد و میمیرد. پیشینیان عقیده داشتند که بچهای که 7 ماهه زاده شود، زنده میماند، لیکن اگر 8 ماهه زاده شود، یا مرده به دنیا میآید و یا پس از چندی میمیرد (جرجانی، همان، 175).
تعیین جنس جنین
پیشینیان بر پایۀ شناختی که از دستگاهها و اندامهای بدن انسان و نقش و کارکرد هر یک از آنها داشتند، نظرهای گوناگونی دربارۀ عاملهای مؤثر در تعیین جنس جنین انسان مطرح میکردند. بهطورکلی، نظر بیشتر آنان این بود که سلطۀ یک جنس بر جنس دیگر به هنگام تکوین جنین بستگی به دو عامل، یکی آب منی و دیگری ساختمان عمومی بدن مرد و زن دارد. در مورد عامل نخستین، بیشتر آنان بهویژه ابنسینا و جرجانی معتقد بودند که اگر نطفۀ پدر و مادر هر دو قوی و گرم، و آب مرد گرمتر از آب زن باشد، جنس فرزند آن دو نرینه، و اگر نطفۀ هر دو قوی، لیکن سرد باشد و آب مرد سردتر از آب زن باشد، جنس فرزند آن دو مادینه خواهد شد. به عقیدۀ اینان، اگر آب مرد از بیضۀ راست بتراود و در بخش راست زهدان زن نشیند، جنس فرزند آنان نرینه میگردد و اگر از بیضۀ چپ بتراود و در بخش چپ زهدان زن بیفتد، جنس فرزند آنان مادینه میشود (همان، 111، 555). پیروان این نظریه برای اثبات عقیدۀ زیستشناسانۀ خود به شیوۀ کار دامپروران ایرانی روی حیوان نر به هنگام گشن دادن اشاره کرده، و نوشتهاند: «بعضی چهارپایداران به وقت گشن دادن، اگر میخواهند که از آن گشن ماده آید، خایۀ راست او ببندند تا آب از خایۀ چپ او رود و اگر خواهند که بچه نر آید، خایۀ چپ او ببندند تا آب از خایۀ راست او رود» (همان، 556).
در مورد عامل دوم، اعتقاد بر این بود که برخی مردان و زنان پسرزا و برخی دخترزا هستند. مردانی که تخمی پسرزا دارند، برخوردار از اندامی نیرومند، ماهیچههایی نه فربه و نه لاغر، بلکه میانه، گوشتی در سختی و نرمی معتدل و در رنگ مایل به سرخی، بیضههایی بزرگ و رگهایی برجسته و نمایاناند و در نزدیکی با زن افزونیجوی و خستگیناپذیرند. زنان پسرزا نیز از اندام و گوشتی معتدل، خوی و رخساری نیکو، طبعی چابک و شاد و معدهای قوی و نیک گواراننده برخوردارند. عادت ماهانۀ اینگونه زنان بهموقع و تمام، و دورۀ پاکی آنان 21 تا 22 روز و رسیدگی آنان بههنگام و آغاز قاعدگیشان زودتر از زنان دیگر است (همانجا).
از دیرباز کوشش و اندیشۀ پزشکان و مردم این بود که با بهرهگیری از تجربهها و آگاهیهای طبی و فرهنگی خود، حال و طبیعت انسان را برای تولید جنس دلخواه بگردانند و در تعیین جنس جنین دست داشته باشند. این کوششها برخی برپایۀ مجموعهای از روشهای کاربردی و استفاده از خوراکیها و گیاهان دارویی، و برخی بر بنیاد یک رشته اعمال جادویی و افسونی و مناسک و شعایر نمادی نهاده شده بود. مثلاً برای نرینه گردانیدن جنس جنین، این کارها را سودمند میدانستند: نزدیکی با زن در 5 روز پس از پاکی از عادت ماهانه و در روزهای هفتۀ دوم پاکی و در جاهای سرد و هوای سرد زمستان و روزهایی که باد شمال میوزد و در محل و خوابگاه پاکیزه و خوشبو و با حالی خوش، یا به کار بردن عطرهای خوشبو مانند مثلث که عطری مرکب از مشک و زعفران و عود خام بوده است. خوردن برخی خوراکیها یا داروها مانند برنج با شیر و زردۀ تخممرغ نیم برشته، هریسه، بره و مرغ فربه، حلوای شکری و دواءالمسک و پرهیز از تخمه و ترشی و آب بسیار سرد و دوری جستن از بوی کافور و مستی (همان، 555؛ دنیسری، 148- 149).
در فرهنگ عامه برای اینکه طبیعت پسرزایی را در دختران پدید بیاورند و طبع و مزاج زنان دخترزا را بگردانند، آداب و اعمال ویژهای انجام میدادهاند. بیشتر آداب و اعمال عامۀ مردم زمینۀ آیینی و نمادی داشته است، مثلاً خوراندن سیب و خرمای زیاد به زنان دخترزا، یا گذاشتن گردو پای سفرۀ عقد دخترانی که میخواهند به خانۀ شوهر بروند، یا نشاندن پسربچهای تندرست و چابک و زیبا روی زانوی عروس در اتاق حجله و نیز توسل به امامزادگان و نذر و نیاز کردن و سفره انداختن ازجملۀ این آداب بوده است.
در فرهنگ اسلامی فرزند دختر و پسر هر دو گرامی داشته شدهاند و بهویژه به پدران توصیه شده که دختران را عیناً مانند پسران گرامی بدارند و میان دختر و پسر تفاوتی نگذارند. در این مورد روایتی از امام چهارم (ع) آمده است که چون به وی میگفتند خدا به تو فرزندی داده است، از دختر و پسر بودن او هیچ نمیپرسید و تنها میگفت: آیا سالم است، عیب و نقصی ندارد؟ و چون میشنید که نوزاد سالم است، خدای را سپاس میگفت (حرعاملی، 15 / 143).
ویار
حال مخصوصی که به زنان آبستن، بهویژه در ماههای نخستین بارداری، دست میدهد. نشانۀ آن بههمخوردن و آشوب دل همراه با سرگیجه و شکوفه زدن است. این حال، گاهی در اثر بوییدن بویهای تند و زنندۀ غذاها و یا دیدن برخی خوراکیهای ناخوشایند پدید میآید. برخی از زنان آبستن در این حال هوس بسیار به خوردن خوراکیهای مخصوص و میوههای نوبرانه و غیرفصلی و چیزهای بد و زیانآور پیدا میکنند. ویار در میان گروهی از زنان آبستن بسیار سخت، و در میان گروهی دیگر سبک است. به برخی از زنان باردار هم اصلاً این حال دست نمیدهد. اگر ویار زن آبستن سبک باشد، معمولاً در آخرین روزهای 3 ماهگی از میان میرود، اما اگر سخت باشد، گاهی تا آخرین ماههای حاملگی ادامه مییابد. ویارِ سخت موجب مسمومیتهایی با فشارخون بالا و اختلالهایی در ترکیبهای شیمیایی بدن و تشنج اندامها میگردد. این حال را در پزشکی نوین توکسمی مینامند که بیماری خون به سبب آلودگی آن با برخی سمها و زهرابههای بدن است («فرهنگ ... »، 2337 / II؛ بارنت، 77- 78). در نوشتههای طبی قدیم این حال زنان آبستن را «منش گَشْتَن» یا «منش گَردا» مینامیدند و آن را «آرزوی چیزهای شور و تیز و تلخ و ترش» و میل به چیزهای کمیاب و حالتهای دل آشوبی وصف میکردند (جرجانی، ذخیره، 558).
حالت ویار را در زبان فارسی «بیار»، «تاس»، «تاسه» و «تلواسه» نیز گفتهاند (برهان، ذیل واژهها). مردم خراسان این حال زنان آبستن را «زِروَنه» (شکورزاده، 129)، گیلانیها «ایشَّه کونَی» (پاینده، 23)، و مردم فارس «آرْمه» (بهروزی، ذیل واژه) مینامند. مردم تهران به زن آبستنی که ویار دارد، میگویند «آزار ویار» گرفته (کتیرایی، 10) یا «ویاردار» و «ویاری» شده است. گِلخواری یکی از همگانیترین حالتهای زن ویاردار است. گل ارمنی یا گل سرشویی، گل داغستانی و کاهگل ازجمله گلهایی است که معمولاً زنان ویاری هوس خوردن آن را دارند. اخوینی در زیر عنوان «فی شهوة الطّین» آرزوی گل خوردن را گونهای بیماری دانسته که به سبب بسته شدن خون حیض و گرد آمدن پیه و چیزهای فاسد در معدۀ زنان باردار آشکار میشود (ص 374). از حالتهای دیگر زن ویاردار هوس خوردن برخی خوراکیها مانند آش رشته، کوفته، لواشک آلو و گوجه و ترشی هفتهبیجار است. برخی زنان ویاری به خوردن برنج خام، تباشیر یا جوهر تباشیر (مایۀ سفیدرنگی که از خیزران میگیرند) و چیزهای زیانمندی مانند خاک و زغال سوخته و فضلۀ مرغ میل بسیار پیدا میکنند.
ویارانه
خوراکهای پرچاشنی و خوشطعم و بویی است که باب میل زنان ویاردار است. خوراکهای ویارانه معمولاً عبارتاند از آش رشته، کوفته برنجی، کوفته نخودچی، دلمه، حلیم بادنجان یا کشک بادنجان، حلیم، خوراک سیرابی و مانند آن. ویارانه را معمولاً مادر یا بستگان بسیار نزدیک زن آبستن، بهویژه اگر ویار در نخستین شکم زن آبستن آشکار شود، میپزند و همراه با چند نوع ترشی برای او به خانهاش میفرستند.