زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

ابن ماجشون

اِبْنِ‌ماجَشون، ابومروان عبدالملک بن عبدالعزیز بن عبدالله قرشی تمیمی منکدری (د 212 ق/ 827 م)، فقیه مالکی مدنی و یکی از شاگردان طراز اول مالک بن انس.

او از خاندانی مشهور در مدینه بود، خاندانی که به علم و فضل شهرت داشتند (قاضی عیاض، ترتیب ... ، 1/ 360؛ مخلوف، 56). براساس آنچه در منابع آمده، خاستگاه خاندان او اصفهان بوده، و ماجشون (برای علت اشتهار به این لقب، نک‍ : قاضی عیاض، همانجا)، از آن دیار به مدینه رفته، و در آنجا ساکن گشته بوده است (نک‍ : ابوالشیخ، 1/ 412؛ سمعانی، 5/ 157). جد وی عبدالله از راویان ابن‌عمر بود و پدرش عبدالعزیز هم که در تربیت و تحصیل فرزندش اثر فراوان داشت، از فقیهان بزرگ مدینه به شمار می‌آمد و آراء فقهی او مورد توجه بود (مثلاً نک‍ : شافعی، 6/ 226، 255؛ طحاوی، 1/ 159، 288، جم‍‌ ). حتى در دوره‌ای تنهـا عبدالعزیز و مـالک بن انس، به عنوان دو فقیه نامدار، در مدینه امکان فتوا داشتند (ذهبی، العلو ... ، 106). در بیان جایگاه علمی عبدالعزیز در مدینه و بغداد، وجود نام بزرگانی چون لیث بن سعد، وکیع بن جراح، فضل بن دکین و بشر بن فضل، در فهرست شاگردان و راویان او کفایت می‌کند (سمعانی، همانجا). گفتنی است که خاندان ماجشون را به‌سبب آنکه با بنی‌تمیم و آل‌منکدر نسبت ولاء داشتند، تمیمی و مکندری نیز گفته‌اند (ابن عبدالبر، الانتقاء، 57؛ قاضی عیاض، نیز سمعانی، همانجاها؛ صفدی، 19/ 178).

ابن‌ماجشون دانش‌اندوزی خود را نزد پدرش عبدالعزیز و دایی‌اش یوسف بن یعقوب ماجشون آغاز کرد. او همچنین در درس بزرگانی از فقیهان مدینه در ربع اخیر سدۀ 3 ق همچون ابن‌ابی‌زناد، ابراهیم بن سعد زهری، مغیرة بن عبدالرحمان، ابن‌ابی‌حازم، مندز بن عبدالله جذامی، و فقیه بزرگ مکی، مسلم بن خالد زنجی حضور یافت؛ اما بی‌شک از مهم‌ترین و اثرگذارترین استادان او، فقیه بلندآوازۀ مدنی، مالک بن انس بود. بر همین اساس می‌توان گفت ابن‌ماجشون در شمار یکی از مهم‌ترین شاگردان و مروجان مذهب مالکی در مدینه با نزدیک‌ترین گرایشها به استادش مالک بود (ابن‌ندیم، 252؛ قاضی عیاض، ترتیب، 1/ 361؛ مزی، 18/ 359). ابن‌ماجشون با گذراندن دورۀ آموزش فقه و حدیث نزد این بزرگان به درجۀ والایی از دانش دست یافت، تاآنجاکه نه تنها او را به‌عنوان امام و فقیه در مدینه یاد کرده، علمش را ستوده‌اند. برخی وی را در شمار تواناترین شاگردان مالک دانسته‌اند و حتى در بزرگداشت او به مقایسه‌اش با شافعی پرداخته، و در علم حدیث نیز نام وی را در میان ثقات ذکر کرده‌اند (ابن‌حبان، 8/ 389؛ قاضی عیاض، همان، 1/ 361-362؛ ابواسحاق، 153).

ابن‌ماجشون شاگردان و راویان بسیاری در فقه و حدیث داشت که از نقاط مختلف سرزمینهای اسلامی برای کسب دانش نزد او می‌شتافتند. در میان آنها نام برخی از بزرگان به چشم می‌خورد، همچون سحنون بن سعید، عبدالملک ابن‌حبیب، سعد و عبدالرحمان فرزندان عبدالله بن عبدالحکم، احمد بن معدل، زبیر بن بکار، هارون بن ابی‌علقمه، یعقوب بن ابراهیم دورقی، محمد بن یحیى ذهلی نیشابوری، احمد بن نصر نیشابوری، ابوالحسن علی بن حرب طائی موصلی و یحیی بن حماد سجلماسی (نک‍ : قاضی عیاض، همان، 1/ 362؛ ابن‌ابی‌حاتم، 2(2)/ 358؛ مزی، 18/ 359- 360؛ ابن‌حجر، تهذیب ... ، 6/ 407- 408).

ابن‌ماجشون در جایگاه فقیهی گراینده به حدیث، در تقسیم‌بندی طبقـات حدیثی در طبقۀ هفتم از فقیهـان مدینه جـای داشت (نک‍ : ابن‌سعد، 5/ 442؛ قس: ابن‌حجر، تقریب ... ، 364؛ مخلوف، همانجا). اگرچه روایات او در آثار حدیثی معتبری همچون سنن ابوداوود، ابن‌ماجه و نسایی آمده است و وی را ثقه و صدوق یاد کرده‌اند، اما برخی در علم روایت و حدیث او را دچار ضعف و خطا دانسته‌اند (نک‍ : مزی، 18/ 360-361؛ ذهبی، میزان ... ، 2/ 658، سیر ... ، 10/ 360؛ صفدی، 19/ 178- 179؛ ابن‌حجر، همانجا)؛ شاید به همین سبب است که کسانی چون بخاری و مسلم روایات او را نقل نکرده‌اند.

برپایۀ آنچه در بیشتر منابع آمده است، ابن‌ماجشون در اواخر عمر نابینا شد، اما این ضعف جسمانی او را از درس و بحث بازنداشت و در همان حال نیز به استفتائات مختلف ازجمله نامه‌های پرسشگرانۀ فقهی مأمون عباسی پاسخ می‌داد (نک‍ : قاضی عیاض، همان، 1/ 361-362؛ ابن‌عبدالبر، همانجا). ظاهراً در همین دوره بود که به‌سبب شهرت فراوانش از سوی مأمون به امر قضا دعوت شد که به بهانۀ نابینایی این دعوت را نپذیرفت. گویند باآنکه بسیار تشویق می‌شد که به عراق برود و چشمانش را معالجه کند، اما چون در زمان معالجه ملزم بود از به‌جای‌آوردن فریضۀ الٰهی نماز خودداری کند، از معالجه سر بازمی‌زد (قاضی عیاض، همان، 1/ 365). به‌هرروی، وی در مدینه از دنیا رفت. تاریخ درگذشت او به‌اختلاف، 212 تا 214 ق ذکر شـده است که مشهور 212 ق است (نک‍ : ابواسحـاق، قاضی عیاض، ذهبی، سیر، همانجاها).

در سخن از شخصیت فقهی ابن‌ماجشون، باید گفت او در زمان خویش از شهرت بسزایی برخوردار بوده است؛ در برخی منابع از برخورد او، به‌عنوان یکی از سردمداران مکتب حجازی، با فقیهان شاخص مالکی با گرایش عراقی، نمونه‌هایی به چشم می‌خورد (نک‍ : ابن‌عبدالبر، همان، 57- 58؛ قاضی عیاض، همان، 1/ 363-364). در این میان، حضور کسی چون سحنون بن سعید قیروانی در درس او با این نگرش که هرآنچه استاد می‌گوید را حمل بر صحت کند (همان، 1/ 361)، قابل‌توجه است، سحنونی که پیش‌تر در درس کسی چون ابن‌قاسم نیز حضور داشته است. گفتنی است رودانی (ص 454)، هنگام بیان سلسلۀ سند خود به 9 تن از شاگردان اصلی مالک، ابن‌ماجشون را در این شمار گنجانده است. شرح‌حال‌نویسان دربارۀ فقاهت ابن‌ماجشون بسیار سخن گفته‌اند، اما غالباً علم و تواناییهای او را به‌ویژه در باب وقوف و احباس دانسته، و او را در این علم دارای مهارت یاد کرده‌اند (قاضی عیاض، همان، 1/ 362) که مؤید این سخن، نقل آراء فراوان او در این باب در آثار فقهی است.

ابن‌ماجشون در جایگاه شاگردی مالک، افزون‌بر روایات فقهی بسیار از او و تبعیت رأی استاد، در مواردی فراوان، گاه، به شرح و تفسیر نظر وی پرداخته است (همو، مذاهب ... ، 38؛ ونشریسی، 2/ 473-474، 4/ 101). اما او که به درجۀ اجتهاد مطلق رسیده بود، دارای آراء و نظریاتی بود که گاه مخالف با رأی فقهی مالک بود و گـاه حتى در تعارض بـا آن قرار داشـت (مثلاً نک‍ : ابن‌عبدالبر، الکافی ... ، 123، 131؛ قاضی عیاض، همان، 82؛ ابن‌فرحون، 217؛ ونشریسی، 1/ 223، 4/ 73)؛ در این میان حتى در مواردی، رأی مغیره را بر نظر مالک ترجیح می‌داد (همو، 7/ 405). اما درهرحال، نباید فراموش کرد که هرگز از کلیات فقهی مالک نیز عدول نکرد و شاخصه‌هایی را که در ادلۀ فقه مالک دیده می‌شود، می‌توان در آراء او نیز پی‌جویی کرد. به‌عنوان توضیح باید گفت که توجه شدید او به سنت و نیز نصوص روایی گوناگون یکی از این مشخصه‌ها ست که در جای‌جای آراء برجای‌ماندۀ او قابل مشاهده است (مثلاً نک‍ : ابن‌عبدالبر، همان، 131؛ ونشریسی، 2/ 174، 7/ 187- 188). اقتدا به روش صحابه و سلف، به‌عنوان یکی از ادلۀ فقهی نزد مالکیان، آشکارا در فتاوای ابن‌ماجشون دارای نمونه‌هـای بسیار است (نک‍ : ابن‌جلاب، 1/ 304؛ ابن‌عبدالبر، همان، 122؛ ونشریسی، 6/ 554).

ابن‌ماجشون به‌عنوان فقیهی مالکی، و همگام با استادش مالک، به مصالح مرسله در احکام صادره‌اش توجه داشت و در برخی موارد می‌توان نشانه‌هایی از آن را که نظر به نفع بیشترینۀ اعضای جـامعه دارد، مشـاهده نمود (مثلاً نک‍ : قاضی عیاض، همـان، 307؛ ونشریسی، 5/ 343)؛ گفتنی است که او در صدور برخی احکام نیز، مبنا را بر مصلحت گذارده است (همو، 2/ 210). به کارگیری قیاس، استحسان و عمل اهل مدینه از دیگر ادلۀ فقهی مورد توجه مالک بود که در آراء ابن‌ماجشون نیز به چشم می‌خورد (برای نمونه، نک‍ : همو، 6/ 274، 424، 7/ 216، 238، 9/ 42، 616). از دیگر موضوعات قابل بررسی در آراء فقهی ابن‌ماجشون، توجه به عرف و عادت در جامعه است. این بدان معنا ست که ابن‌ماجشون، ضمن توجه به آنچه در زمانهای مختلف به‌صورت عرف انجام می‌شده، برای صدور حکمی فقهی، به‌طور طبیعی و با دقت نظر، آنچه را که در زمان خود وی دارای مفهوم عرف بوده است، اساس قرار می‌دهد (مثلاً نک‍ : همو، 7/ 405، 9/ 364-365).

ابن‌ماجشون شیوه‌های خاصی در مواجهه با موضوعات مختلف فقهی داشت که می‌توان از آن به‌عنوان ویژگیهای فقه ابن‌ماجشون یاد کرد. یکی از این ویژگیها وجود تساهل در فتوای او ست، امـا نبـاید آن را به‌معنـای مطلق ترک احتیـاط دانسـت (مثلاً نک‍ : ابن‌جلاب، 1/ 206، 249، 317؛ ابن‌عبدالبر، همان، 122، 154)؛ زیرا احتیاط وی گاه در حدی است که او را ملزم می‌کند تا از الفاظی که نشان از تردید او دارد، بهره بَرَد؛ به‌هرروی، نمونه‌هایی از این احتیاط را در فتاوای او می‌توان یافت (نک‍ : ابن‌جلاب، 1/ 217، 309؛ ونشریسی، 1/ 109-111).

در این میان نباید برخی نگرشهای واقع‌بینانۀ او در صدور احکام را نادیده گرفت (مثلاً نک‍ : ابن‌فرحون، 247). برای نمونه، گاه دیده می‌شود که او بـا نگـاهی دقیق در امور نظامی ـ سیـاسی، مبنـای تشخیص مصلحت را، رأی کارشناسانۀ امام دانسته است (ونشریسی، 2/ 210). در اینجا گفتنی است که او با پرارزش‌دانستن امر جهاد، در صورت انتفای مصلحت و مفسده، به‌گونه‌ای سخت‌گیرانه بر اهمیت این امر الٰهی پای فشرده است (همانجا).

در بیان جایگاه انسان و جامعۀ انسانی، آرائی از او جلب توجه می‌کند که قابل تأمل است. برای نمونه، باید گفت او به قوانین و احکام صادره از پیش، چنان پایبند بود که حتى در برخی موارد این قبولِ قوانین را دربـارۀ پیروان دیگر ادیان نیز به کار می‌برد (نک‍ : همو، 3/ 250). همچنین است توجهی که او به معاهدات اجتماعی افراد یک جامعه قائل بود (نک‍ : ابن‌جلاب، 2/ 183-184، 198). توجه شدید به اجتماع و اجرای عدل و داد در آن، چنان در او دارای ریشه بود که در نمونه‌ای از احکام صادره از سوی او، دیده می‌شود که نه چگونگی نصب قاضی، بلکه تنها اصلِ اجرای عدل و انصاف در جامعه برای وی موضوعیت داشته است (نک‍ : ونشریسی، 2/ 134)، درحالی‌که او در به‌کارگیری عدل و قانون، بر سلطان نیز سخت‌گیر بـود (همو، 6/ 424؛ برای مبـاحث دربـارۀ زنـان، نک‍ : ابن‌عبدالبـر، الکافی، 209-210؛ ابن‌جلاب، 1/ 324؛ ابن‌رشد، 2/ 465).

ابن‌ماجشون و آراء فقهی او از همان آغاز بسیار مورد توجه دیگر فقیهان قرار گرفت و حتى برخی از آراء و نظریات او پیش از درگذشت وی در المدونۀ ابن‌سعید راه یافت؛ درحالی‌که تدوین المدونة در زمان ابن‌قاسم (د 191 ق) آغاز شد و توسط سحنون ادامه یافت، و این خود از جایگاه آراء ابن‌ماجشون در زمان حیاتش نشان دارد. پس از آن هم در بسیاری آثار فقه مالکی با گرایشهای مختلف، نام و نظریات او مشاهده می‌شود. افزون‌برآن، در منابع فقه مالکی (مثلاً ابن‌رشد، 1/ 9، 116) و دیگر مذاهب به‌وفور آراء او نقل شده، و مورد توجه قـرار گرفته است (مثلاً نک‍ : ابن‌منذر، 1/ 159، 281، جم‍ ؛ قفال، 1/ 87، 2/ 300، جم‍ ؛ ابن‌قدامه، 1/ 43، 50، جم‍‌ ).

در بررسی فقه ابن‌ماجشون، افزون‌بر آنچه به‌عنوان آراء فقهی و فتاوای او جلب نظر می‌کند، تأثیر او در رواج مکتب مدنی در غرب سرزمینهای اسلامی است. به‌عنوان توضیح باید گفت: تفاوت آراء او با یکی از شاگردان سرشناس مصریِ مالک، یعنی ابن‌قاسم عُتَقی، قابل ملاحظه است. مجموعه‌ای از تأثیرات بومی فقه او، سبب شده است تا با همتای مصری خود در جزئیات، اما در سطحی گسترده، اختلاف نظر داشته باشد (برای نمونه، نک‍ : ابن‌عبدالبر، همان، 123؛ ونشریسی، 5/ 50، 203، جم‍‌ ). این اختلاف بیشتر به شیوۀ مدنی یـا به بیانی کلی‌تر گرایش حجازی او مربوط می‌شود که یکی از شاخصه‌های فقه او به شمار می‌آید.

از دیگر موضوعات قابل بررسی دربارۀ ابن‌ماجشون، ورود او به برخی مسائل کلامی است که در زمان وی به اوج خود رسیده بود. در اواخر سدۀ 2 و اوایل سدۀ 3 ق، زمان بروز برخی آراء کلامی دربارۀ مبحث خلق قرآن، نظریاتی جدید دربارۀ استطاعات (سید مرتضى، 2/ 182) و رواج عقاید مرجئه به‌ویژه با حضور کسی چون بشر مریسی بود. در این زمان، ابن‌ماجشون با نگاهی حدیث‌گرا که از او توقع هم می‌رفت، ضمن آنکه واردشدن اهل علم به این وادی را نادرست می‌دانست، به مخالفت با اِرجاء و سردمداران آن همچون بشر مریسی پرداخت. در این میان، نقل ابومصعب بدین مضمون که مالک یک بار ابن‌ماجشون را به‌سبب گرایش وی به جهمیه از خود رانده بوده است، جای تأمل دارد (نک‍ : ابن‌حجر، تهذیب، 6/ 408). با توجه به این سخن و نیز دوستی و هم‌صحبتی او با احمد بن حنبل، این سخن را باید چنین تعبیر کرد که در‌واقع او دارای گرایشهای اصحاب حدیث (و نه جهمی) بوده است.

ابن‌ماجشون یکی از قدیم‌ترین فقیهان حدیث‌گرا بود که با مسئلۀ خلق قرآن، به مخالفت پرداخت؛ موضوعی که در کمتر از یک دهه پس از وفات او موضوعی مهم در مجامع علمی ـ کلامی بغداد بود. در این زمینه، او با همان اندیشۀ مدنی خویش در پاسخ به نامه‌ای از سوی سحنون بن سعید، غیرمخلوق‌بودن قرآن را براساس یافته‌هایش در روایات و سخنان بزرگان بیان داشت (قاضی عیاض، ترتیب، 1/ 363؛ ذهبی، العلو، 124). به نظر می‌رسد ابن‌ماجشون در بیان جایگاه عقیدتی خویش و رفع برخی اتهامات، با ورود به مباحثی چون ایمان، جبر و اختیار، و استطاعت فاعل، این رأی خود را به‌ویژه با تألیف اثری با عنوان رسالة فی الایمان القدر و الرد على من قال بخلق القرآن و الاستطاعة بیان داشت (قاضی عیاض، همان، 1/ 362) و بدین ترتیب می‌توان آشکارا گرایش اصحاب حدیث را در عقیدۀ کلامی او مشاهده نمود (قس: اشعری، 290-297).

در انتها باید گفت ابن‌ماجشون به موسیقی علاقۀ فراوان داشت و گفته شده است یک بار در مجلس احمد بن حنبل، به همراه یک مغنی وارد شده بود که ظاهراً این مطلب باری دیگر هم در مجلس یحیی بن معین تکرار شده بوده است (ابن‌عبدالبر، الانتقاء، 57؛ قاضی عیاض، همان، 1/ 365). در برخی اشارات موجود درمنابع ظاهراً علت طرح یا دست‌کم بی‌توجهی به احادیث وی از سوی برخی محدثان، از همین مسئله نشئت گرفته بوده است (نک‍ : قاضی عیاض، همانجا). به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین عوامل گرایش او به موسیقی، شاگردی او در محضر ابراهیم بن سعد زهری، موسیقی‌دانِ مدنی عصر خود بوده است.

مآخذ

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.