اسکندرنامه
اسکندرنامه \ eskandar-nāme\ ، عنوان آثاری منثور یا منظوم که موضوع اصلی یا محور مطالب آنها اسکندر مقدونی (ه م) است. البته شماری آثار منظوم یا منثور دیگر با عنوان «اسکندرنامه» وجود دارد کـه موضوع آنهـا هیچ یـا چندان ارتباطی به اسکندر مقدونی ندارد. برخی از نویسندگان و سرایندگان نیز، ظاهراً بهسبب شهرت اسکندر بهعنوان شاهی جهانگیر و پیروز، یا حاکمی حکیم و فیلسوفمشرب، اثر خود را «اسکندرنامه» نامیدهاند تا این صفات را تداعی کند.
گرچه اسکندر شخصیتی تاریخی بود، از زمان خودِ او چنان دربارهاش مبالغه کردند که تبدیل به موجودی نیمهافسانهای شد. یک مؤلف ناشناس یونانی مقیم مصر، یا به احتمال بیشتر، مصریِ یونانیدان، روایتها و افسانههایی را که دربارۀ اسکندر ورد
زبانها بود، گرد آورد و ظاهراً مطالبی اغراقآمیز نیز بدانها افزود و همه را با عنوان شرح زندگی اسکندر تألیف، و به کالیستِنِس، تاریخنگار اسکندر، منسوب کرد. این داستان از همان آغاز تا سدهها پسازآن، سرچشمۀ دهها داستان دربارۀ اسکندر در میان ملل مختلف و به زبانهای گوناگون شد و هر قوم و ملتی که این داستان پرماجرا را اقتباس کرد، آن را با عناصر فرهنگی و اعتقادات بومی و دینی خود درآمیخت و شاخوبرگهایی بر آن افزود.
ترجمۀ پهلوی داستان اسکندر در پایان دوران ساسانی، یعنی اوایل سدۀ 7م، انجام گرفت که اثری از آن در دست نیست، ولی ترجمۀ سُریانی آن، که ظاهراً در اواخر همان سده، یا سدۀ 8م صورت پذیرفته، موجود است و همین ترجمه را باج به انگلیسی برگردانده است (باج، پیشگفتار، XIV). روایت سریانیِ داستان اسکندر چندی بعد به عربی راه یافت و با قصۀ ذوالقرنین درآمیخت و انبوهی مطالب تازه بدان افزوده شد و در بسیاری جاها رنگوبوی اسلامی گرفت (همو، مقدمه، XXII؛ صفا، «ملاحظاتی...»، 471، حماسهسرایی...، 90؛ بهار، 129؛ محجوب، 735).
کهنترین اسکندرنامۀ منثور به فارسی، از نظر بهار، مربوط به زمانی میان نیمۀ دوم سدۀ 5 و نیمۀ نخست سدۀ 6ق است (ص 129، 132) و به عقیدۀ مجتبى مینوی، متعلق به پساز 600ق/ 1204م (نک : افشار، 285)، و سرانجام به گفتۀ ایرج افشار، قطعاً مربوط به پس از 421ق و پیش از پایان سدۀ 8ق است که در میان پژوهشگران ایرانی به اسکندرنامۀ قدیم معروف شده است (همانجا). ازآنجاکه صفحاتی چند از آغاز، و احتمالاً از پایانِ این ترجمه افتاده است، نام و نشان نویسنده و سال تألیف آن بر ما آشکار نیست، اما چون در آن از سلطان محمود غزنوی با عنوان «امیر ماضی» سخن رفته است، گمان میرود که تاریخ تألیف باید چندی پساز مرگ این سلطان (421ق/ 1030م) بوده باشد (همانجا).
داستان اسکندر در میان فارسیزبانان رنگولعاب ایرانیِ بیشتری به خود گرفت و شاخوبرگهای بیشتری بدان افزوده شد، تا اینکه در روزگار صفویان، به کتاب بسیار مفصلی تبدیل شد (محجوب، 829 بب ). در این اسکندرنامه، که راوی آن در بیشتر کتابشناسیها، مولانا منوچهرخان حکیم معرفی شده است (منزوی، 3656؛ استوری، 749)، اسکندر و ذوالقرنین یکی دانسته میشوند.
داستان اسکندر بیشترین تأثیر را در شعر فارسی داشته است. نخستین انعکاس این داستان در ادب منظوم فارسی، که بهدست ما رسیده، گزارشِ زاده شدن اسکندر، جنگ او با دارا، پادشاه ایران، و پادشاهی 14 سالۀ وی در شاهنامه است که در حدود 300‘2 بیت از این منظومه را تشکیل میدهد. قرائن نشان میدهد که فردوسی داستان اسکندر را احتمالاً از اسکندرنامهای عربی برگرفته، که مدتها پیشاز فردوسی، به فارسی ترجمه شده بوده است.
دومین شاعری که داستان اسکندر را به نظم درآورده، نظامی گنجوی (535-619ق/ 1141-1222م) است. او ظاهراً برای نخستین بار به داستانهای شایع دربارۀ اسکندر در منظومهای مستقل، به نام اقبالنامه، پرداخت که پساز او، سرمشق شماری از شاعران فارسیزبان و ترکزبان شد (زرینکوب، 169). نظامی در اسکندرنامۀ خود از میان روایتهای گوناگون، آنهایی را برگزیده است که به نظر وی باورکردنی، موافق عقل و دلپذیر خوانندگان باشد (نظامی، شرفنامه، 69، 74، 75). اسکندر در اقبالنامه، که گاه آن را خردنامه نیز میخوانند، در هیئت فیلسوفی فرمانروا و حکیمی فرزانه، و سپس بهصورت پیامبری دینپرور ظاهر میشود (نک : زرینکوب، 170). در اقبالنامه نیز اسکندر و ذوالقرنین یکی میشوند (نظامی، اقبالنامه، 44). برای آگاهی بیشتر، نک : ه د، خمسۀ نظامی.
پساز نظامی، گروهی از شاعران منظومههایی به تقلید از اسکندرنامۀ او سرودهاند. برخی از این اسکندرنامهها عبارتاند از:
1. آیینۀ سکندری، در همان وزن و قالب منظومۀ نظامی (بحر متقارب مثمن)، از امیر خسرو دهلوی (651-725ق/ 1253-1325م)، از شاعران فارسیزبان هندوستان.
2. خردنامۀ اسکندری، هفتمین مثنوی از هفت اورنگ جامی (817- 898 ق/ 1414-1493م)، که شاعرْ آن را در اواخر زندگی، بهنام سلطان حسین بایقرا در 400‘2 بیت به بحر متقارب مثمن، سروده است. خردنامه سرشار از درس اخلاق و مطالب عالی حکمی است.
3. سد سکندری، پنجمین مثنوی از مثنویهای پنجگانۀ امیر علیشیر نوایی (844-906ق/ 1440-1500م)، که به ترکیِ جُغَتایی، در استقبال از نظامی و در موضوع داستان اسکندر است.
4. اسکندرنامه، یا ظفرنامه، از ابوعلی حسین بن مراغی (د 854 ق/ 1450م)، متخلص به اشرف و معروف به درویش اشرف، از شاعران سدۀ 9ق و معاصر بایسنقر و پسرش، سلطان محمد، که منظومۀ خود را به وزن اسکندرنامۀ نظامی و به تقلید از آن سرود. تربیت (ص 147- 148) و نفیسی (ص 309-310) ضمن ارائۀ شرح حالی از این شاعر و معرفی عناوین آثار وی، تنها بیت آغازین ظفرنامۀ او را آورده، اما اشارهای به مندرجات آن نکردهاند.
5. اسکندرنامۀ معروف به قصۀ ذوالقرنین، از بدرالدین بن عبدالسلام ابراهیم حسین کشمیری، از شاعران اواخر سدۀ 10ق هندوستان، که مثنوی خود را به نام ابوالغازی عبدالله بهادرخان دوم، از اخلاف محمد شیبانی خان، سروده است (همو، 444-445؛ صفا، حماسهسرایی، 353). چنانکه از عنوان منظومه برمیآید، در این اثر، اسکندری مورد نظر بوده، که در پـارهای مـآخذ اسلامی ـ ایرانی بـا ذوالقرنین قـرآن یکی دانسته شده است.
در برخی فهرستهای کتابشناسی و برخی تذکرهها از چند اسکندرنامۀ دیگر نیز یاد شده است که یا موضوعشان ربطی به اسکندر مقدونی و ذوالقرنین ندارد، یا ابیاتی از آنها برجا نمانده است، یا هنوز به صورت نسخههای خطی باقی ماندهاند (برای آگاهی بیشتر، نک : هدایت، 709-710؛ نفیسی، 587؛ فهرست مخطوطات...، 149؛ علی حسن خان، 440؛ آقابزرگ، 210). برخی از شاعران ترکزبان نیز، به تقلید از نظامی، اسکندرنامههایی سرودهاند.
مآخذ
استوری، چارلز اَمبروز، ادبیات فارسی، ترجمۀ یحیى آرینپور و دیگران، تهران، 1362ش، ج 2؛ افشار، ایرج، «حدیث اسکندر»، یغما، 1343ش، س 17، شم 6؛ آقابزرگ، الذریعة، ج 19؛ بهار، محمدتقی، سبکشناسی، تهران، 1337ش، ج 2؛ تربیت، محمدعلی، دانشمندان آذربایجان، تهران، 1314ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، پیر گنجه در جستجوی ناکجاآباد، تهران، 1372ش؛ صفا، ذبیحالله، حماسهسرایی در ایران، تهران، 1363ش؛ همو، «ملاحظاتی دربارۀ داستان اسکندر مقدونی و اسکندرنامههای فردوسی و نظامی»، ایرانشناسی، 1370ش، س 3، شم 3؛ علی حسن خان، صبح گلشن، چ سنگی، بهوپال، 1295ق؛ فهرست مخطوطات شیرانی، بهکوشش محمد بشیر حسین، لاهور، 1968-1973م، ج 1؛ محجوب، محمدجعفر، «داستانهای عامیانه»، سخن، 1338ش، دورۀ 10، شم 7 و 8؛ منزوی، احمد، فهرست نسخههای خطی فارسی، تهران، 1348-1353ش، ج 5؛ نظامی گنجوی، اقبالنامه، بهکوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1317ش؛ همو، شرفنامه، بهکوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1335ش؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، 1344ش، ج 1؛ هدایت، رضاقلی، مجمع الفصحا، بهکوشش مظاهر مصفا، تهران، 1336-1340ش، ج 1(2)؛ نیز: