اشعریان
اَشْعَریان، عنوان طایفهای از عرب، شماری از اصحاب پیامبر (ص) و گروهی از عالمان و محدثان شیعی در سدههای 2 و 3 ق. اشعریان به نبت بن اُدَد بن زید بن یَشجُب بن عَریب بن زید بن كهلان، معروف به اشعر، منسوبند (كلبی، 1 / 339؛ خلیفه، 1 / 329). اشعر 7 پسر داشت كه هر كدام سر سلسلۀ قبیلهای شدند و همه را اشعری میگفتند. مراد از اشعریان در این مقاله نسل جماهر، یكی از فرزندان اشعر است (نك : كلبی، همانجا).
این اشعریان، پیش از اسلام از قبایل نامدار و پر نفوذ در نواحی مختلف یمن از جمله ساحل غربی آن دیار به شمار میرفتند (قمی، 283-284؛ علی، 2 / 380). گفتهاند گروهی از اینان در حملۀ ابرهه به مكه در 570 م وی را یاری دادند (ابن فهد، 1 / 29-30). در منابع اسلامی، فضایل بسیاری به اشعریان پیش از اسلام نسبت داده، از جوانمردی و نیك خویی آنان یاد كرده، و گفتهاند چنان بودند كه گویی در اموال و املاك و منازل و دارایی خود با مردم سهیم بودند (قمی، 280-281).
دربارۀ زمان گرویدن اشعریان به اسلام اطلاع دقیقی در دست نیست. به گفتۀ صاحب تاریخ قم (همو، 267)، نخستین كسی از اینان كه به اسلام گروید، مالك بن عامر نام داشت كه در مكه پیامبر اكرم (ص) را دیدار كرد و مسلمان شد. به گفتۀ همو (ص 268)، وی نخستین كسی بود كه از یمن به قصد اسلام هجرت كرد. پس از او عدۀ بیشتری از اشعریان اسلام آوردند و بعدها به مدینه هجرت كردند، اما غالب منابع، بدون اشاره به هجرت آنان به مكه، آوردهاند كه در سال هفتم در جریان جنگ خیبر گروهی از اشعریان به سرپرستی ابوموسى اشعری (ه م) از یمن به مدینه آمدند و در محضر پیامبر اكرم اسلام آوردند و حتى در غنایم فتح خیبر شریك شدند (ابن سعد، 2 / 108، 7 / 434). یك روایت مشهور دیگر حكایت از آن دارد كه این اشعریان از مسلمانانی بودند كه پیش از آن به حبشه هجرت كرده بودند و در این زمان به مدینه آمدند (همو، 4 / 105)، بنابراین، اشعریان مذكور میبایست در مكه به اسلام گرویده باشند. به هرحال، پیامبر (ص) از اشعریان به شایستگی استقبال كرد و در حق آنان دعا فرمود (یحیی بن حسین، 71).
اشعریان در مدینه، منشأ خدمات بسیاری شدند. افزون بر ابوموسى اشعری، نامدارترین چهرۀ اشعریان در زمان پیامبر (ص) ابوعامر اشعری است كه در فتح مكه و حنین شركت كرد و در نبرد اخیر به شهادت رسید (ابن سعد، 4 / 357- 358). فرزند او عامربن ابی عامر هم از اصحاب بود و در چند پیكار شركت كرد و از جملۀ راویان به شمار میرود (همو، 4 / 358). فرزند او مالك بن عامر نیز از نامداران صدر اسلام بود و در پیكار مسلمانان با ایرانیان شركت كرد و نخستین كسی است كه در فتح مداین با اسب از فرات گذشت (قمی، 269). یكی دیگر از اشعریان مشهور صدر اسلام، ابوبرده عامر بن قیس برادر ابوموسى اشعری از اصحاب و از راویان حدیث نبوی است كه بعدها در كوفه ساكن شد (ابن سعد، همانجا؛ خلیفه، 1 / 156). برادر دیگر او ابورهم بن قیس از صحابه بود و بعدها در شام اقامت گزید (ابن سعد، 7 / 434؛ دربارۀ شماری دیگر از اشعریان مشهور این دوره، نك : همو، 4 / 359، 7 / 441-443؛ خلیفه، 1 / 157، 298- 299؛ ابندرید، 417- 418؛ سمعانی، 1 / 266).
از احوال اشعریان چنین برمیآید كه پس از پیامبر اكرم (ص) و تحولات سیاسی نیم قرن اول، افراد برجستۀ آن از نظر اعتقادی و سیاسی به دستههای گوناگون تقسیم گردیدند و در جاهای مختلف چون عراق و شام و ایران پراكنده شدند، اما شماری از اشعریان مسلمان ساكن یمن، پس از رحلت پیامبر (ص)، مرتد، و در زمرۀ اهل رده سركوب شدند (طبری، 3 / 320-321).
نامدارترین اشعریان در كوفه و به طور كلی در عراق ساكن شدند، سعد بن مالك بن عامر اشعری از بزرگان و اشراف اشعری كوفه و همان كسی است كه در ایام خلافت عثمان بن عفان، به شرابخواری ولید بن عقبه، امیر كوفه، نزد خلیفه شهادت داد (قمی، 290-291). سائب بن مالك نیز از بزرگان شیعیان كوفه و مردی جنگاور و از یاران مختار بن ابی عبیدۀ ثقفی بود و در 67 ق در مصاف با لشكر مصعب بن زبیر كشته شد (همو، 284، 290). فرزندان سعد وسائب در سدۀ 1 ق در امور سیاسی عراق و ایران و مبارزات ضد اموی شركت داشتند و بعضی از آنها به امارت برخی از شهرهای ایران نیز منصوب شدند (همو، 287، 290). پس از قتل محمد بن سائب در كوفه به دست حجاج، فرزندان او و دیگر اعضای خاندان اشعری تحت تعقیب قرار گرفتند و ناچار عراق را رها كردند و به جاهای دیگر و از جمله به قم كوچیدند.
اشعریان در قم: ظاهراً عبدالله و احوص بن سعد نخستین اشعریانی بودند كه به قم رفتند و در آنجا سكنى گزیدند. از آن پس عموزادگان خود، فرزندان سائب را هم به آنجا دعوت كردند و آنان نیز به قم آمدند (همو، 262-263). هر چند تاریخ این واقعه دقیقاً روشن نیست، اما به گفتۀ صاحب تاریخ قم، این كوچ در 94 ق روی داده است (همو، 242). دانسته نیست كه هدف اصلی عبدالله و احوص قم بوده است، یا جای دیگر. به یك روایت (همو، 264)، اشعریان قصد نواحی آذربایجان داشتند تا از آنجا به ارمنیه و یا خراسان بروند، زیرا كه عموزادگان ایشان (احتمالاً نه از نسل اشعر) در آن مناطق صاحب نفوذ و ثروت بودند. برخی نیز گفتهاند (نك : همو، 261) آنان قصد داشتند به اصفهان بروند، اما مردم قم از آنها خواستند كه در برابر حملات موسمی دیلمیان به این نواحی، از آنان دفاع كنند و ایشان با اجابت این درخواست، در قم ساكن شدند. ظاهراً این نكته كه قم و نواحی آن پیش از آن به وسیلۀ ابوموسى و مالك بن عامر اشعری فتح شده بود، در تمایل این اشعریان یا مردم قم به اقامت آنان در این سرزمین بیتأثیر نبود، چه، اشعریان هواخواهانی در این سامان داشتند (همو، 260-261). به روایتی، حاكم همدان اشعریان را در ناحیۀ قم اسكان داد و آنجا را به آنان فروخت (همو، 263). ظاهراً این گروه نخستین عربانی هستند كه در قم ساكن شدند. از روایات سمعانی (10 / 484-485) و یاقوت (4 / 175) چنین برمیآید كه پیش از آن قم وجود نداشته، یا از اهمیتی برخوردار نبوده است و شهر را این اشعریان بنیاد نهادند؛ اما دلایل تاریخی همچون ذكر آن در وقایع فتوح به عنوان یكی از توابع اصفهان خلاف آن را ثابت میكند (نیز نك : فقیهی، 50-63). با اینهمه، مسلم است كه اشعریان قم را به سرعت توسعه دادند و آن را از اصفهان جدا كردند و به صورت شهری مستقل در آوردند و بر اهمیت آن افزودند (حسینی، 172). مقارن ورود اشعریان همه یا اغلب مردم قم دین زردشتی داشتند (ارباب، 18- 19) و اشعریان آتشكدۀ آنجا را ویران كردند و نخستین مسجد را بر آوردند (قمی، 37). ورود اشعریان به قم باعث نفوذ و گسترش اسلام و عقاید شیعی شد. به گزارش قمی (ص 278) نخستین كسی كه تشیع این طایفه را علنی كرد و به ترویج آن اهتمام ورزید، موسی بن عبدالله بن سعد اشعری بود.
اگر بتوان در شیعی بودن اشعریان كوفه تردید كرد، ظاهراً دربارۀ تشیع اشعریان قم نباید تردیدی روا داشت. اینان چندی پس از درآمدن به قم تشیع خود را آشكار كردند و به تبلیغ آن اهتمام ورزیدند و خیلی زود قم را به صورت یكی از پایگاههای تشیع در آوردند. از میان اینان عالمان و فقیهان و محدثان و متكلمان بزرگی برخاستند كه نامدارترین آنان تا پایان دورۀ امامت و آغاز غیبت كبرى كموبیش با امامان عصر خود ارتباط داشتند و از آنان حدیث نقل میكردند و گاه برخی از آنها نمایندگی امام عصر خود را در قم رسماً بر عهده داشتند و از این راهها یاریهای فراوان به امامان (ع) و فكر و فرهنگ شیعی كردند، خاصه كه اشعریان نفوذ و قدرت خود را در جاهای دیگر نیز گسترانیدند. مثلاً حمزة بن یسع اشعری علاوه بر امارت قم، حكومت قزوین را هم داشت و نیز ساوه، فراهان، تفرش و كاشان هم به تدریج به قلمرو اشعریان افزوده شد (قمی، 263، 279).
به هر حال، از امامان شیعه هم سخنان ستایشآمیزی در مورد اشعریان قم و به ویژه تنی چند از آنان نقل شده است (نك : مثلاً نجاشی، 91، 174، جم ؛ كشی، 623-625، جم ؛ علامۀ حلی، 15، 75، جم ). اصولاً خاندان اشعری از آغاز از نیكنامترین خاندانهای عرب مسلمان به شمار میآمدند. احادیث بسیاری از پیامبر اكرم (ص) در فضایل این خاندان در پیش از اسلام و بعد از آن نقل شده است (نك : مسلم، 2 / 1944-1945؛ احمد بن حنبل، 4 / 164). حتى گفتهاند آیاتی از قرآن دربارۀ اشعریان نازل شده است (قمی، 272-277؛ سیوطی، 2 / 36-37). اشعریان قم به لحاظ اعتقادی و كلامی هم از منزلت خاصی در سیر تفكر شیعی امامی برخوردارند. از شاخصترین عقاید آنان، حساسیت خاص در مورد غلو و غلات است. آنان كوچكترین سخن غلوآمیزی را دربارۀ امامان (ع) بر نمیتافتند. از این رو، بسیاری از راویان را كه به زعم آنان در زمرۀ غلات بودند، توثیق نمیكردند. حتى گاه با آنان به خشونت رفتار میكردند؛ به عنوان نمونه میتوان به تبعید احمد بن محمد ابن خالد برقی از قم به وسیلۀ احمد بن محمد بن عیسى اشعری اشاره كرد (نك : قهپایی، 1 / 138). ظاهراً به همین دلیل است كه اشعریان قم را «سنتگرا» خواندهاند (نك : دانشنامه، 9 / 1224). البته اندیشۀ معتدلانۀ «قمیون»، مورد انتقاد برخی از نامداران شیعی از جمله شیخ مفید (د 413 ق) بوده است (5 / 135-136).
اشعریان قم همچنین به سبب تشیع چندان با دستگاه خلافت اموی و عباسی سازگار نبودند. آنان غالباً والی غیر شیعی و نیز قاضی منصوب از جانب خلیفه را نمیپذیرفتند و به شهر راه نمیدادند (قمی، 241). آنان به سختی حاضر میشدند به حكومت مركزی خراج دهند و در آن زمان كه به اضطرار تن به این كار میدادند، باز خمس و وجوهات شرعی را به امام خود میپرداختند (همو، 279). در واقع اشعریان قم، عملاً در امور خود مستقل بودند و با دستگاه خلافت گاه كشمكش داشتند و این كشمكشها گه گاه منجر به شورشها و درگیریهای حاد میشد كه تفصیل آن در منابع تاریخی انعكاس یافته است. با اینهمه، میان اشعریان و خلفای عباسی یكسره دشمنی و خلاف نبود. اینان گاه از سوی خلیفه به امارت گمارده میشدند، چنانكه در 189 ق هارونالرشید با درخواست حمزة بن الیسع اشعری مبنی بر استقلال قم از اصفهان موافقت كرد. حمزه والی قم بود و بعد پسرش علی نیز ولایت قم را داشت (همو، 28، 101، 164). عامر بن عمران بن عبدالله اشعری هم از سوی هارون به ولایت قم رسید (همو، 164). در 225 ق الیسع بن حمزۀ اشعری از طرف معتصم برای تعیین مساحت سرزمین قم به آنجا فرستاده شد (همو، 102).
به گفتۀ قمی (ص 240-241) اشعریان 280 سال در قم بودند و سالیانی را با عزت و اقتدار زیستند، اما پس از چندی میانشان اختلاف افتاد و بر ضد هم برخاستند و لاجرم به سستی گراییدند و سرانجام قدرت و شوكت خود را در قم از دست دادند.
مآخذ
ابن درید، محمد، الاشتقاق، به كوشش عبدالسلام محمدهارون، قاهره، 1378 ق / 1958 م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، بیروت، دارصادر؛ ابن فهد، محمد، اتحاف الورى باخبار ام القرى، به كوشش فهیم محمد شلتوت، مكه، جامعة ام القرى؛ احمد بن حنبل، مسند، استانبول، 1401 ق / 1981 م؛ ارباب قمی، محمد، تاریخ دارالایمان قم، به كوشش مدرسی طباطبایی، قم، 1353 ش؛ حسینی قمی، محمد، خلاصة البلدان، به كوشش مدرسی طباطبایی، قم، حكمت؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1966 م؛ دانشنامه؛ سمعانی، عبدالكریم، الانساب، حیدرآباد دكن، 1382- 1399 ق / 1962- 1979 م؛ سیوطی، الخصائص الكبرى، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ طبری، تاریخ؛ علامۀ حلی، حسن، رجال، به كوشش محمدصادق بحرالعلوم، نجف، 1381 ق / 1961 م؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت / بغداد، 1976 م؛ فقیهی، علیاصغر، تاریخ جامع قم، قم، حكمت؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به كوشش جلالالدین طهرانی، تهران، 1361 ش؛ قهپایی، عنایتالله، مجمع الرجال، قم، 1384 ق؛ كشی، معرفة الرجال، اختیار طوسی، به كوشش مهدی رجایی، قم، 1404 ق؛ كلبی، هشام، نسب معدوالیمن الكبیر، به كوشش ناجی حسن، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ مسلم بن حجاج، صحیح، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقی، استانبول، 1401 ق / 1981 م؛ مفید، محمد، «تصحیح الاعتقاد»، مصنفات الشیخ المفید، قم، 1371 ش؛ نجاشی، احمد، رجال، به كوشش موسى شبیری زنجانی، قم، 1407 ق؛ یاقوت، بلدان؛ یحیی بن حسین، غایة الامانی، به كوشش سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره، 1388 ق / 1968 م.
حسن یوسفی اشكوری