اقبال لاهوری
اقبال لاهوری \eqbāl-e lāhūrī\، محمد (1294-1357 ق / 1877- 1938 م)، شاعر و متفكر مسلمان شبه قارۀ هند و پاكستان. كسانی كه در زمان حيات اقبال شرح احوال او را نوشتهاند، تاريخ ولادت او را از روی قراین به اختلاف، سالهای 1870-1872 و 1875-1877م دانستهاند (نک : اقبال، 1 / 29- 49).
اقبال خود در شرح حال مختصری كه در 1907 م به پاياننامۀ دكتریاش ضميمه كرده، ولادت خود را در 3 ذيقعدۀ 1294 در شهر سيالكوت پنجاب نوشته است.
او دوران كودكی و نوجوانی را در زادگاه خود گذراند، زبانهای فارسی و عربی را در مدارس قديمۀ آنجا و به روش سنتی فراگرفت و با مقدمات علوم اسلامی و معارف قرآنی آشنا شد؛ سپس به مدرسهای كه مبلغان مسيحی اسكاتلندی به نام «اسكاچ ميشن» در سيالكوت تأسيس كرده بودند، وارد شد، و به فراگرفتن اصول و مبادی علوم جديد پرداخت. پدرش شيخ نورمحمد، با آنكه پيشۀ دوزندگی داشت، اوقات خود را در مصاحبت اهل سلوك میگذراند و با شعر و ادب عرفانی آشنا بود (همو، 1 / 52).
اقبال از آغاز جوانی شعر میگفت و در مجالس شعرخوانی شركت میكرد و در بعضی از جرايد محلی اشعارش طبع و نشر میشد.
وی پس از طی دوران تحصيلات متوسطه، در 1895 م به لاهور رفت و در دانشكدۀ دولتی آن شهر به ادامۀ تحصيل مشغول شد (همو، 1 / 76). در مدت 5 سال تحصیل در اين دانشكده، افزونبر زبانهای فارسی و عربی، با ادبيات انگليسی و ادبيات جديد اروپايی آشنايی كامل حاصل كرد و مقدمات فلسفۀ غرب را فرا گرفت. در دورۀ فوق ليسانس افزونبر تحصيل فلسفه كه موضوع اصلی كار او بود، به مطالعۀ اصول علم اقتصاد و حقوق نيز اشتغال داشت.
اقبـال پس از پايان اين دوره از تحصيلات دانشگاهی، در بخش زبانهای شرقی همان دانشكدۀ دولتی به تدريس پرداخت، و عهدهدار تدریس دروسی در زبان عربی، ادبيات انگليسی، اقتصاد، تاريخ و فلسفه شد (همو، 1 / 86)، و تا 1905 م در اين زمينهها به تحقيق، ترجمه و تأليف مشغول بود.
يكی از نخستين كارهای او در اين ايام مقالهای به زبان انگليسی دربارۀ انسان كامل از ديدگاه عبدالكريم جيلی، و مقالۀ ديگری دربارۀ توحيد وجودی نزد همين عارف بود (همو، 1 / 87). در اين دو مقاله (كه بعدها اساس فصل مهمی از رسالۀ دكتری او ــ «رشد مابعدالطبيعه در ايران» ــ گرديد)، گرايش فكری اقبال به عرفان وحدت وجودی كه از دوران كودكی بر اثر تلقينات پدرش با آن آشنا شده بود (همو، 1 / 52)، آشكار میگردد.
در نخستين سالهای سدۀ 20 م در شبه قاره، جريانهای فكری و حركتهای سياسی و آزادیخواهی و استقلالطلبی شدت تمام داشت و طبعاً طبقۀ جوان روشنفكر را به سوی خود میكشيد. اقبال در اين احوال و بيرون از محيط تدريس دانشگاهی بيشتر اوقات خود را در انجمنهای ادبی و مجالس شعرخوانی میگذراند، و هنوز سالهای عمرش به 30 نرسيده بود كه سرودههايش در نواحی اردوزبان شبه قاره دست به دست میگشت و شهرتش به عنوان يكی از بهترين شاعران اين زبان به دهلی، دكن و لكهنو رسيده بود.
شعر اقبال در اين دوران، نخست رنگ صوفيانه و عشق عرفانی داشت و از سبك و مضامين شعر سنتی اردو پيروی میكرد، ليكن با درگير شدن در جريانات سياسی زمان و كوششهای مسلمانان برای تجديد حيات ملی و حفظ حقوق خود در مقابل اكثريت هندومذهب، سرودههايش به تدريج رنگ سياسی و اجتماعی میگرفت. منظومههای «تصوير درد» (باقيات ... ، 319-330) و «نالۀ يتيم» (همان، 34-51) در حقيقت تصوير اوضاع دردناك مسلمانان هند بود، و منظومۀ «فرياد به حضور سرور كائنات» (همان، 139-162)، فرياد دادخواهی و تظلم آنان به پيشگاه پيامبر اسلام (ص) را بیان میکرد.
اقبال در اين دوره، از عقايد سرسيد احمدخان پشتيبانی میكرد؛ استاد پيشين او سيد مير حسن كه خود از پيروان افكار سرسيد و نهضت عليگر بود، سالها پيش او را در اين جريان فكری قرار داده بود. سرسيد آشناشدن با علوم و فنون جديد را برای جوانان مسلمان ضرورتی حياتی میدانست و میكوشيد كه برای اين منظور از حكومت انگلستان امتيازات بيشتری كسب كند. تأسيس دانشگاه عليگر، و ترغيب مسلمانان به تفكر علمی و عقلانی و آموختن روشهای جديد زندگی، اقداماتی در اين جهت بود (دربارۀ سيد احمد خان، نك : چند،II / 352-380 ؛ احمد، «سيد احمد ... »، 55-58, 61-62؛ نيز دبا، 8 / 578 - 579).
بسياری از انديشههای اقبال، مخصوصاً نظريۀ «خودی» و «تسخير فطرت» كه از مبانی فلسفۀ او ست، و نيز مخالفتهای او با برخی از جنبههای تصوف، انتقاد از تقليد غرب و اتكای كلی به ارزش و اعتبار عقل، در حقيقت بسط و گسترش افكار نذير احمد است كه با بيانی فلسفی و نگرشی ژرفتر و جامعتر اظهار میشود.
اقبال در 1905 م به اروپا سفر كرد و 3 سال در انگلستان و آلمان به تحصيل حقوق و فلسفۀ جديد و تحقيق در حكمت ايرانی و اسلامی و تفحص در تاريخ فكر و تمدن غرب مشغول بود.
رسالهای كه اقبال تحت عنوان «رشد مابعدالطبيعه در ايران» در 1907 م برای اخذ درجۀ دكتری در دانشگاه مونيخ تأليف كرد، نمايانگر رشد فكری، ذهن منطقی و روشمند، دامنۀ اطلاعات، و ادراك نقادانۀ او از مسائل علمی، فلسفی و تاريخی است.
او یک سال بعد به هند بازگشت و پس از دوران كوتاهی تدريس فلسفه در دانشگاه، از كار موظف كناره گرفت و تا پايان عمر با درآمدی كه از وكالت دادگستری به دست میآورد، به سر برد (اقبال، 1 / 140). بهطورکلی اوقاتش به سرودن شعر، نوشتن مقالات و ايراد سخنرانيها میگذشت و سعی داشت كه مسلمانان هند را به ارزشها و مواريث معنوی خود آگاه گرداند و آنان را برای كسب آزادی و استقلال و بازيافت هويت تاريخی و فرهنگی خود آماده سازد. آشنايی عميقتر و دامنهدارتر او با افكار جلالالدين مولوی در اين سالها آغاز شد و اين شناخت نهتنها در شاعری و قدرت بيان او به زبان فارسی تأثير عظيم داشت، بلكه به جوهر انديشۀ او نيز رنگ و نيروی تازه بخشيد و تركيب و نظام فلسفهاش را كاملتر و منسجمتر ساخت.
تأثير مولوی تا پايان عمر در حيات فكری و روحی اقبال بر جای بود و در تمامی آثاری كه از اين دوران به بعد پديد آورد، آشكار است، چنانكه سرلوحۀ منظومۀ اسرار خودی او ابياتی از ديوان شمس است؛ در جاويدنامه مولانا را راهبر و پيشرو خود در سير و عروج روحانی قرار داده است؛ در ارمغان حجاز او را روشنی شب خود، و گرهگشای كارها خوانده، و در بال جبرئيل مريد هندی و پير رومی را به مشاعره نشانده است (نك : كليات فارسی، 24، 490 بب ، كليات اردو، 426-434؛ نيز عبدالحكيم، 124-135, 182-184؛ خان، 171، 189).
اقبال پس از بازگشت از اروپا از لحاظ تفكر سياسی، به وحدت جهانی اسلام و پيوستن مسلمانان هند به جهان اسلامی اعتقاد داشت (چند، III / 236). اين جريان فكری و سياسی كه با اشاعۀ افكار جمالالدين اسدآبادی و آرمان تشكيل يك «خلافت» جهانی اسلامی آغاز شده بود (اقبال، 1 / 102-103)، در ميان تودههای مسلمان هند طرفداران بسيار داشت و با آنكه كسانی چون سرسيد احمد خان و پيروان نهضت عليگر اينگونه آرمانجوييها را خيالپردازانه و غير عملی و موجب تشديد تضادهای درونی هند و انحراف مسلمانان آن سرزمين از مسائل داخلـی خـود میدانستنـد (نك : احمـد، «مطالعاتی ... »، 60,59، «سید احمد»، 69, 70)، گروهی از روشنفكران مسلمان هند، چون شبلی نعمانی و ابوالكلام آزاد در آغاز از پشتيبانان آن شدند (اقبال، 1 / 104).
اقبال به اين نتيجه رسيده بود كه همزيستی مسلمانان با هندوان در كشوری واحد، عاقبت به غلبه و سلطۀ اكثريت هندومذهب بر اقليت مسلمان خواهد انجاميد و با آنكه در جريان مبارزات جاری برای طرد قدرت متجاوز بيگانه اتفاق و اتحادی ميان دو گروه پديد آمده است، بیشك پس از كسب استقلال، جنگ و ستيز و نابسامانی سراسر هند را فراخواهد گرفت و حاصل آن به هر حال به سود مسلمانان نخواهد بود. بنابراين، بهتر آن خواهد بود كه هر چه زودتر مسلمانان هند خود را از اكثريت هندومذهب جدا كنند و به پيروی از اصل توحيد اسلامی به جامعۀ بزرگ مسلمانان جهان بپيوندند. سرانجام رواج و غلبۀ همين نظرگاه در جامعۀ مسلمانان هند بود كه به تشكيل كشور پاكستان و تأسيس حكومت اسلامی در مناطقی كه اكثريت آنها مسلمان بود، منجرشد.
دوران شاعری اقبال به زبان فارسی در 1915 م و با انتشار منظومۀ اسرار خودی آغاز میشود. 3 سال بعد، در 1918 م دومین منظومۀ فارسی او به نام رموز بیخودی، انتشار یافت که در حقیقت ادامه و مکمل اسرار خودی است. ترجمۀ منظومۀ اسرار خودی به زبان انگلیسی به قلم شرقشناس معروف، نیکلسن، و انتشار آن در لندن در 1920 م، و مقدمهای که مترجم در معرفی این اثر نوشت، مایۀ شهرت اقبال در اروپا شد. اقبال در این دو منظومه اصول فلسفۀ نظری و دیدگاههای اجتماعی و سیاسی خود را بیان داشته است، در اسرار خودی حیات فردی مطرح، و در رموز بیخودی حیات اجتماعی مورد نظر است، و پیام هر دو تحقق کمالات فردی و اجتماعی است. در منظومۀ دوم، «بیخودی» به معنایی که در فرهنگ و ادب صوفیانه به کار میرود، نیست. بیخودی در اینجا یکیشدن فرد در جامعه، و خود را در جمع و جمع را در خود دیدن است، و بدینسان است که خودی فرد در حیات جامعه جاودانی و مخلد میشود. آنچه در این دو منظومه مرکز و محور اندیشههای او ست، نظریۀ «خودی» است که از این زمان به بعد در تمامی آثار اقبال مطرح است و همۀ افکار و نظریات او بر آن قرار میگیرد. «خودی» انسان بنیاد شخصیت و هویت فردی و مرکز حیات و مرکز ثقل وجود او ست، و کمال خودی در حقیقت کمال وجودی هر فرد است. کمال اجتماع وابسته به کمال خودی افراد است، و فردیت هر فرد انسانی جلوهای از فردانیت ذات الٰهی است. خداوند وحدانی و فرد مطلق است، و تخلق کامل به اخلاقالله، یعنی همچون ذات احدیت وحدانی و فرد شدن و مظهریت کامل اسماء را حائز شدن. این حال، برخلاف نظر صوفیه، در ذات حق فنا شدن و یا با خدا یکی شدن نیست، بلکه رسیدن به کمال قرب، و مظهریت کامل یافتن است. بنابراین، هرچه انسان خودی، یعنی هویت فردی خود را بیشتر اثبات و تقویت کند، به فردانیت ذات حق نزدیکتر خواهد شد، و هرچه خودی ضعیفتر و ناقصتر باشد، انسان از خدا دورتر است. حیات جلوهگاه و میدان رشد خودی است، و عالیترین صورت حیات در کمال خودی تحقق میپذیرد، و بدینسان، کاملترین انسان نزدیکترین انسان به خدا ست و کاملترین حیات در حقیقت حیاتی است کـه مظهر فردانیت حق بـاشد (نک : نیکلسن، 17-19).
فلسفۀ سياسی اقبال بر دو اصل بنياد شده است: توحيد الٰهی و رسالت محمدی. توحيد الٰهی اساس فكر وحدت جامعۀ اسلامی و يگانگی امت جهانی اسلام است، و رسالت محمدی اساس نظريۀ آزادی، برابری و اخوت جهانی را تشكيل میدهد.
در نظر اقبال، علم و انديشه شرقی و غربی ندارد و موهبتی است الٰهی كه به انسان ارزانی شده است و سهم مسلمانان در همين علوم و يافتههای مردم مغربزمين و نيز در تمدن غربی و تحولات آن، بسيار بزرگ و اساسی بوده است (ص 6, 103-104).
نوشتههای اقبال بهنظم و نثر اردو، نظم و نثر فارسی و نیز نثر انگلیسی از لحاظ کمی و کیفی بسیار تحسینبرانگیز است.
مآخذ
اقبال، جاويد، زنده رود حيات اقبال كا تشكيلی دور، لاهور، 1985م؛ اقبال لاهوری، محمد، باقيات اقبال، به كوشش عبدالواحد معينی، لاهور، 1966 م؛ همو، كليات اردو، اسلامآباد، 1990 م؛ همو، كليات اشعار فارسی، اسلامآباد، 1990 م؛ خان، يوسف حسين، روح اقبال، دهلی، 1976 م؛ نیز: