ایلخانیان
ايلْخانيان، عنوان سلسلهای از فرزندان چنگيزخان مغول. اگر تاريخ ورود هولاگوخان به سمرقند را سرآغاز فرمانروايی اين سلسله بدانيم، ايشان از 653 ق/ 1255 م تا مرگ ابوسعيد بهادرخان در 736 ق/ 1336 م بر ايران فرمان راندند، در حالی كه حكومت ناپايدار و محدود شاهزادگانی از خويشان و فرزندزادگان چنگيز و اميرزادگان آنان بر بخشهايی از ايران و عراق عرب تا اواخر سدۀ 8 ق/ 14 م به درازا كشيد (جوينی، 3/ 98؛ رشيدالدين، جامع ... ، 2/ 978-980؛ حافظ ابرو، ذيل ... ، 188-302؛ نيز نک : عبدالرزاق، 99؛ ابن تغری بردی، 9/ 309).
عنوان ايلخان مركب است از دو واژۀ تركی ايل و خان. ايل در آغاز يك واحد سياسی سازمان يافته بود كه توسط فرمانروايی مستقل اداره میگرديد، اما بعدها به معنای قلمرو، قبيله و اتحاديۀ قبايل به كار رفته، و با مفهوم واپسين به زبان مغولی درآمده، و در آن زبان تنها معنای صلح و آشتی داشته است؛ و خان كه در زبانهای گوناگون تركی و ميزبان به صورتهای قان، قاآن و خاقان نيز ثبت شده، به معنای فرمانروای ايل، فرمانروای اتحاديۀ قبايل و شاه آمده است (دورفر، II/ 194, III/ 141 ؛ كلاوسن، 121, 603؛ لسينگ، 306, 906). اگرچه هر دو بخشِ واژۀ مركب ايلخان، تركی است و هر دو بخش آن به زبان مغولی نيز درآمده، اما به صورت مركب در هيچ يك از آن دو زبان پيشينهای ندارد، و بیگمان از زبان فارسی به آن دو راه يافته است. ايلخان در تركی كاربرد فراوان و در مغولی كاربرد بسيار نادر داشته است («نامهها ... »، 17). تعبير و انطباق ضبط كهنتر چينیِ يك لقب تركی بر ايلخان (دورفر، II/ 207) مبهم و نادرست است و لقب اليگ (در متون فارسی ايلگ) خان در زبان تركی اويغوری (كهن) هم با آن ارتباطی ندارد.
دولت ايلخانيان كه بيش از يك قرن و نيم بر بخش اعظم ايران و آسيای صغير و گاه تا شام فرمان میراند، با قدرتيابی هولاگوخان آغاز میشود كه به دستور برادرش منگكه (منگو) قاآن مأمور تكميل فتوحات مغول در غرب شد و طی 10 سال تاختوتاز، فتوحات پيشين را تثبيت و تكميل كرد. او اسماعيليان الموت و ميمون دژ را برانداخت و به خلافت 525 سالۀ عباسيان خاتمه داد و از عراق تا دمشق را تسخير كرد؛ اما سپاهی كه در شام گمارد، از پس مماليك مصر بر نيامدند و شام را رها كردند. هولاگو در اواخر عمر دچار دشمنی قوی پنجه چون بركه، خانِ مسلمانِ اردوی زرين شد و با آنکه يك بار لشكر او را شكست داد، ولی نتوانست پيشروی كند و چندی بعد در 663ق درگذشت (رشيدالدين، همان، 2/ 972-992، 1008- 1019، جم ، نيز: قسمت اسماعيليان، 186-195؛ وصاف، 35-40، 48، 51-52، 588- 589؛ جوينی، 3/ 278-291؛ ابن عبری، II/ 557, 560-562, 584,589).
فرزند و جانشين او، اباقاخان (ه م) هم بيشتر دوران فرمانروايی را در جنگ با اردویزرين، خاندان جغتای و مماليك مصر سپری كرد و به رغم پيروزيهای مهم در برابر رقبای مغول و شورشيان آسيای صغير، در هجوم به شام دچار شكست شد. وی نيز پس از 18 سال فرمانروايی درگذشت و جای خود را به برادر خويش، احمد تگودار داد (رشيدالدين، همان، 2/ 1117، 1101، 1062-1095؛ وصاف، 70-76، 105؛ آقسرايی، 113؛ ابنعبری، II/ 598, 607-609). تگودار نخستين ايلخانی است كه مسلمان شد و احمد نام گرفت. او چون بر تخت نشست (681/ 1282 م)، ارغون (ه م) پسر اباقا نخست به اطاعتش گردن نهاد، ولی به زودی بر وی شوريد و سرانجام به ياری گروهی از اميران مغول قدرت را در دست گرفت و احمد تگودار را به قتل رساند (رشيدالدين، همان، 2/ 1124، 1129- 1148؛ وصاف، 105، 124-136).
چون ارغون بر تخت نشست (جمادیالاول 683)، قوبيلای قاآن فرمان حكومت و خانی به نام او نوشت. ارغون نيز برای حفظ دولتش، مجبور شد با سپاه اردوی زرين از جانب در بند و كنار قراسو، و با سپاه جغتاييان در خراسان پيكار كند. ولی دولتش بيش از 7 سال نپاييد و بر اثر دارويی كه بخشيان (روحانيان) بودايی به وی خوراندند، در ربيعالاول 690/ مارس 1291 درگذشت (رشيدالدين، همان، 2/ 1154-1161، 1179-1180؛ وصاف 137، 245). جانشين او گيخاتوخان (ه م) پسر اباقاخان، به تأييد مورخان مردی هوسباز بود و زشت كردار بود. بايدو (ه م) نوادۀ هولاگو در بغداد بر او شوريد و گروهی از امرای مغول نيز با او همداستان شدند و در 694 ق/ 1295 م گيخاتو را از ميان برداشتند، و بايدو بر تخت نشست (رشيدالدين، همان، 2/ 1197، 1201؛ وصاف، 227، 272؛ ابن عبری، II/ 641, 644, 647). اما غازان پسر ارغون به مخالفت و ستيز برخاست و به رغم وساطت امرای مغول، در 694 ق به آذربايجان لشكر كشيد و بايدو را شكست داد و خود بر تخت نشست.
دورۀ فرمانروايی غازان خان كه در شعبان 694 به تشويق امير نوروز و بعضی از علمای نامدار، همراه با اميران مغول به اسلام گرويده بود، عصر زرين دولت ايلخانيان به شمار میرود. وی نخستين ايلخانی است كه مصريان را در شام شكست داد و حمص و دمشق را گرفت (رشيدالدين، همان، 2/ 1254-1255، 1289-1296؛ وصاف، 316، 322، 372؛ حمدالله، تاريخ ... ، 657). غازان خان در شوال 703/ مۀ 1303 در تبريز درگذشت (رشيدالدين، همان،2/ 1325؛ وصاف، 458)، و جانشين و برادر او اولجايتو معروف به سلطان محمد خدابنده كه در خراسان بود، دستور داد بیدرنگ اَلافرنگ پسر گيخاتو را كه میتوانست رقيب او باشد، كشتند و خود به تبريز آمد و در ذيحجۀ 703 برتخت نشست (وصاف، 467؛ ابوالقاسم، 24؛ حافظ ابرو، ذيل، 66).
به روزگار ايلخانيان، فرمانروايان بومی گيلان گاه سر به مخالفت برمی داشتند. اولجايتو در ذيقعدۀ 706 به آنجا حمله كرد و حاكمان گيلان را به اطاعت واداشت (ابوالقاسم، 55؛ حمدالله، همان، 607). وی در 712ق/ 1312م به شام لشكر كشيد و رحبه را گرفت و به بغداد بازگشت. در همان سال امنيت مرزهای شمال شرقی با هجوم شاهزادگان جغتايی به خراسان، به خطر افتاد، ولی بروز اختلاف ميان آنان موجب چيرگی اولجايتو شد (ابوالقاسم، 143-144؛ حمدالله، همان، 609). وی در رمضان 716/ نوامبر 1316 درگذشت و در گنبد سلطانيه كه خودساخته بود، به خاك سپرده شد (وصاف، 617؛ ابوالقاسم، 222؛ حافظ ابرو، ذيل، 119؛ حمدالله، همان، 610؛ منتخب التواريخ ... ، 142).
پس از اولجايتو جانشين او ابوسعيد در صفر 717 در حالی كه 12 سال بيش نداشت، در سلطانيه بر تخت نشست و امير چوپان ــ از امرای بزرگ ايلخانيان ــ رشتۀ كارها را در دست گرفت، ولی ديگر اميران به مخالفت برخاستند و كشمكشها درگرفت. با آنکه ابوسعيد به دفاع از امير چوپان با مخالفان جنگيد، ولی بعدها به سبب مقابلۀ چوپانيان با وی، در جنگی آنان را كشت (حمدالله، همان، 611، 618- 619؛ حافظ ابرو، همان، 123؛ منتخب التواريخ، 143-144).
به روزگار ابوسعيد، قلمرو ايلخانيان از شرق و غرب مورد هجوم اميران جغتايی و ازبك خان فرمانروای اردوی زرين و مصريان و شاميان قرار گرفت. افزون بر اين هجومها، رفتار ابوسعيد نيز اوضاع را در هم آشفت و ناامنيها پديد آورد و دولت دچار انحطاط شد (حافظ ابرو، همان، 163، 184، 189-190)؛ چنانکه پس از مرگ او (ربيعالآخر 736/ نوامبر 1335)، نخست آرپاخان (ه م) به سلطنت نشست، ولی گروهی از اميران، اميرعلی پادشاه، نوادۀ بايدو را بر تخت نشاندند، اما شيخ حسن ايلگانی، سلطان محمد (نوادۀ منگو تيمور پسر هولاگو) را در آسيای صغير به سلطنت برداشت و به تبريز تاخت و در جنگی كه درگرفت اميرعلی كشته شد. جمعی ديگر از اميران در خراسان طغای تيمور، نوادۀ جوچی قسار برادر چنگيزخان را پادشاه كردند. در اين ميان در 738 ق شيخ حسن چوپانی مدعی حكومت شد و ميان او و شيخ حسن ايلگانی كشمكشها افتاد. شيخ حسن چوپانی در 739ق ساتیبيگ دختر اولجايتو را بر تخت نشاند، و شيخ حسن ايلگانی كه در سلطانيه حكومت داشت، طغای تيمور را از خراسان به پادشاهی خواند. وی به سلطانيه آمد، ولی به زودی ميان آن دو اختلاف افتاد و به خراسان بازگشت و در آنجا با سربداران روبهرو شد. از آن سوی شيخ حسن ايلگانی، جهان تيمور، نوادۀ گيخاتو را شاه خواند، و شيخ حسن چوپانی هم سليمان خان، نوادۀ يشموت، پسر هولاگو را به جای ساتیبيگ به سلطنت برداشت. در 741ق شيخ حسن ايلگانی خود را سلطان خواند و به جنگ و جدال با چوپانيان ادامه داد. اين كشمكشها و جدالها تا اواخر سدۀ 8 ق/ 14م و ظهور تيمور دوام يافت (نک : همو، پنج رساله ... ، 14، 30، جامع، 302).
وزارت و ديوانسالاری در عصر ايلخانيان
مغولان مردمی دشتنشين، گلهدار و كوچنده بودند و اگرچه برای ادارۀ جامعۀ قبيلهای خود، نظام و قانونی متناسب و استوار داشتند، اما از نظر فرهنگی نسبت به مردم سرزمينهايی كه میگشودند، بسيار واپس مانده به شمار میآمدند؛ از آن رو، با آنکه در آن سرزمينها به كشتار و ويرانی پرداختند، اما در اركان و نظام اجتماعی و اقتصادی آنها دگرگونی چندانی به وجود نياوردند و چون از شهرنشينی و كشورداری بیخبر بودند، كوشيدند تا در آن راه از مردم تابع يا شكست خورده، بهره جويند. در آغاز، منشيان و دبيران قراختايی (جوينی، 2/ 218) و به ويژه اويغور (ه م) را كه در كشورداری ممارستی داشتند و از فرهنگ و تمدن چينی و ايرانی به خصوص ايرانیِ سُغدی، بهرۀ فراوان يافته بودند (اسين، 117) و ادبيات خويش را با خط سغدی مینوشتند، در ايران به كار گماردند (جوينی، 2/ 225). اما ديری نپاييد كه به ناچار دبيران و وزيران ايرانی نخست در كنار قراختاييان و اويغوران (همو، 2/ 223)، و اندكی بعد به تنهايی در دستگاه دولت به ويژه دولت ايلخانيان حضور يافتند و به عنوان وزير و ديوانی، ادارۀ كشور را به دست گرفتند. اين ديوانيان و وزيران، پادشاهان واقعی روزگار خويش بودند و همۀ امور كشور به رأی آنان اداره میگرديد و تمامت عايدات كشور در دست آنان بود (ابن فضلالله، 3/ 103). تسلط وزيران ايرانی مايۀ اصلی تداوم فرهنگ، شعر و ادب، شرع، عرف، قضا، وقف و نيز آداب، عادات و رسوم و ساختار جامعه و روابط اجتماعی و اقتصادی پيشين گرديد. وزيران عصر ايلخانيان در سايۀ اختيار و اقتداری كه داشتند، ثروت و دارايی فراوان اندوختند و همين موجب رشك اطرافيان و كارگزاران خود آنان و سرداران و بزرگان مغول گرديد و آنان را به سوی مرگ نابهنگام سوق داد، به گونهای كه جز يك تن، همۀ وزيران ايلخانيان به فرمان پادشاهان مغول كشته شدند.
نخستين مشير و مشاور هولاگو، بیآنکه عنوان «وزير» داشته باشد، خواجه نصيرالدين طوسی دانشمند شيعی بود كه هنگام فتح قلاع اسماعيليان به او پيوست و حرمت و احترام بسيار يافت (رشيدالدين، جامع، 2/ 990). خواجه در لشكركشی هولاگو به بغداد نيز همراه ايلخان بود و با او به ايران بازگشت و در مراغه رصدخانهای به ياری دانشوران روزگار و پشتيبانی هولاگوخان برپا ساخت. امور موقوفه در سراسر قلمرو گستردۀ ايلخان نيز به وی سپرده شد (همان، 2/ 1024؛ ابن فوطی، 2/ 530-553؛ ابن فضلالله، همانجا).
همزمان بـا وی خواجه شمسالدين جوينی ــ كه پيشتر به خدمت مغولان پيوسته بود و مقام وزارت داشت ــ با برادر خود عطاملك علاءالدين، فرمانروای گشادهدست و قدرتمند بغداد گرديدند. عطاملك سرانجام به سعايت مخالفان، به روزگار سلطان احمد كشته شد و شمسالدين هم پس از گريزها و بيم و اميدها در عصر ارغون به قتل رسيد (رشيدالدين، همان، 2/ 1061، 1110-1115، 1127- 1129، 1156-1160؛ ناصرالدين، نسائم ... ، 101، 104-106).
در آغازِ ايلخانی ارغون، بوقا چينگسانگ، مقام وزارت داشت و فخرالدين مستوفی قزوينی نايب وی بود (رشيدالدين، همان، 2/ 1161-1162، 1173؛ ناصرالدين، همان، 106). بوقا چينگسانگ كه خود ارغون را به تخت نشانده بود، پس از اندك روزگاری طعمۀ خشم ايلخان شد. پس از مرگ وی سعدالدولۀ يهودی ابهری ــ كه در بغداد پيشينۀ خدمت در حق ارغون داشت ــ به وزارت برگزيده شد (رشيدالدين، همان، 2/ 1175؛ ناصرالدين، همان، 107). او گروهی از بزرگان و آگاهان امور ديوانی و از جمله خواجه فخرالدين مستوفی را كشت و گروهی از خويشان و همكيشان خود را در سراسر سرزمين ايران بر امور ديوان مسلط ساخت. اگرچه او بر اثر پختگی و كاردانی، امور كشور را سامانی بخشيده بود، ولی امرای مغول و ايرانيان از وزارت او و سختگيری و خونريزی كارگزاران يهوديش خرسند نبودند، تا آنگاه كه ارغون سخت بيمار شد و اميران مغول كه به انتظار بودند، پيش از آنکه ايلخان جان ببازد، وزير را به ديار عدم فرستادند (رشيدالدين، همان، 2/ 1176، 1181؛ ناصرالدين، همان، 107-109). وزارت گيخاتو برعهدۀ صدرالدين خالدی زنجانی، از قاضی زادگان فاضل و فصيح زنجان بود كه پيش از آن امور اينجوها (املاك سلطنتی) را در تصرف داشت؛ ولی سخاوت و اسراف وزير و ايلخان در اندك مدتی خزانۀ دولت را تهی كرد و امور را دچار اختلال گردانيد و زمينۀ سرنگونی ايلخان فراهم گشت (رشيدالدين، همان، 2/ 1195-1197).
مقام وزارت در دورۀ كوتاه ايلخانی بايدو، به جمالالدين دستجردانی، ديوانی مردِ پرورش يافته در بغداد تفويض گرديد. در آغازِ ايلخانی غازان خان، ملك شرفالدين مخلصالملك اندك مدتی وزارت گونهای داشت، سپس چند صباحی نيز دستجردانی وزارت يافت و اين وزارت كوتاه با قتل او به فرمان غازان پايان پذيرفت و صدرالدين خالدی بر جای او نشست. وزارت او نيز چندان نپاييد و به سرنوشت سلف خويش دچار آمد (رشيدالدين، همان، 2/ 1271-1284؛ ناصرالدين، همان، 111). پس از آن غازان خان ادارۀ امور كشور را به دو شخصيت برجستۀ روزگار، خواجه رشيدالدين فضلالله همدانی و خواجه سعدالدين محمد ساوجی (آوجی) سپرد. به همت آنان، بهويژه خواجه رشيدالدين، اصلاحات آغاز گرديد و روزگار آن ايلخان و برادرش اولجايتو به بهترين دوران فرمانروايی ايلخانيان تبديل شد. خواجه رشيدالدين گزارش مفصل آن اصلاحات را با آب و تاب فراوان در كتاب خويش آورده، و به غازان خان منسوب داشته است (نک : همان، 2/ 1227-1540)؛ اما هم عصرانش، خود وی را عامل اصلی آن امور دانستهاند (ناصرالدين، همان، 113؛ حمدالله، تاريخ، 604). نشانههايی در دست است مبنی بر آنکه دست كم برخی از رسوم و قوانين وضع شده در عصر غازان تا روزگار ابوسعيد نيز تداوم داشته است (اينان، 520). به هر حال سعدالدين در 711 ق و خواجه رشيدالدين در اوايل ايلخانی ابوسعيد به قتل رسيدند (حافظ ابرو، ذيل، 98، 128؛ حمدالله، همان، 608؛ ابوالقاسم، 126). پس از او وزارت تاجالدين عليشاه آغاز شد و در عهد ابوسعيد تا 724 ق ادامه يافت. از ميان وزرای ايلخانيان مغول، او يگانه كسی است كه به مرگ طبيعی درگذشته است (حافظ ابرو، همان، جامع، 161). تنها وزير شايستۀ ايلخانيان پس از مرگ عليشاه، خواجه غياثالدين محمد پسر خواجه رشيدالدين است كه در 727ق در عهد ابوسعيد وزارت يافت. او نيز در جنگ با اميرعلی پادشاه، دايی ابوسعيد كه از ايلخانی موسى خان حمايت میكرد، همراه با آرپاخان كشته شد (عبدالرزاق، 68، 126، 128؛ حافظ ابرو، همان، 171، 195).