بت
بُت، تمثال یا پیکرهای (از ایزد، شخص و یا جانوری) که به اعتقاد برخی از ادیان از جهانی تقدس و جنبۀ الوهیت یافته است و واجد قدرتهای فوق طبیعی شناخته میشود. بتها را از چوب، سنگ، سفال و یا انواع فلزات و حتێ عاج و به اندازههای مختلف میسازند و در معابد (بتکدهها) و در خانهها در جایگاه معین قرار میدهند و با آداب و اعمال خاص میپرستند.
واژۀ «بت» صورت فارسی شدۀ نام بودا ست (ﻧﻜ : دارمستتر، II/ 259؛ هوبشمان، 26؛ کریستن سن 1/ 254؛ برای وجه اشتقاق دیگر، ﻧﻜ : هرن، 42؛ بارتولمه، 968) و چون در سرزمینهای شرقی ایران بتکدهها محل پرستش پیکرۀ بودا بوده، به این مناسبت نام او بر همۀ پیکرههای او، وسپس بر هر نوع پیکرهای که پرستیده شود، اطلاق میشده است. این کلمه در نوشتههای تازی به صورت «بّد» (جمع آن: بَدده) به کار رفته است که هم به معنی «صنم» است (ابن درید، 1/ 65؛ ازهری، 14/ 77؛ جوالیقی، 131؛ قاموس، مادۀ بد)، هم به معنی بتکده (خلیل بن احمد، 8/ 13؛ ازهری، نیز قاموس، همانجاها) و هم خود بودا (بیرونی، 252؛ شهرستانی، 247).
عقایدی که عامۀ مردم دربارۀ بتها داشتهاند، موجب شده است که آنها را زنده و دارای خصوصیات انسانی تصور کرده، و در مواردی برای آنها خوراک و لباس تهیه کنند، آنها را بشویند و تدهین و تزیین نمایند و حتێ زن و فرزند برای آنها قرار دهند. هر بت جایگاه و آیینهای خاص خود را دارد و مناسک و عبادی و قربانی گزاریهای مرسوم در اطراف بتها صورت میگیرد. تصوراتی که پرستندگان این پیکرهها از موضوع پرستش خود دارند، یکسان نیست. تودههای عوام مردم غالباً فراتر از ظواهر این اشیاء چیزی نمیبینند و عین شیء را پرستش میکنند. برخی دیگر بتها را مظهر ذوات خدایان و واسطۀ ارتباط با آنان میدانند و برای برخی دیگر حضور و ظهور الوهیت در این پیکرهها تنها تا زمانی است که آیینهای پرستش ادامه دارد؛ و پس از آن تا آغاز برگذاری آیینهای بعدی ظهور و حضوری نیست. آداب پرستش با زمزمۀ سرودهها و اوراد و ادعیهای که روحانیان و کارگزاران مراسم میخوانندو با اعمالی که برای ایجاد فضای مساعد انجام میدهند، برگذار میشود مستلزم شرایط و ترتیبات خاصی است که در جوامع مختلف متفاوت است.
در اسلام، همانند ادیان یهود و مسیحیت پرستش اصنام منع شده است. در ایران باستان نیز در مزداپرستی زرتشتی بتپرستی مرسوم نبوده است (ﻧﻜ : ERE, VII/ 151). هرودت به این نکته تصریح دارد (ﻧﻜ : I/ 51) و برخی دیگر از تاریخنگاران و مؤلفان یونانی نیز گفتۀ او را تکرار کردهاند (ﻧﻜ : ERE. VII/ 151-152)، ولی از قرائن موجود چنین برمیآید که در دوران سلطنت اردشیر دوم (404-360قم) و ظاهراً از تأثیر عقاید بابلیان، در شهرهای بزرگ ایران نیز بتخانههایی پرستش آناهیتا (الهۀ آبها و باروری) و بعضی دیگر از ایزدان تأسیس شده بود (همانجا). در دورۀ اشکانی و ساسانی نیز نقوش برجستۀ بعضی از ایزدان و شاهان بر سنگها دیده میشود، ولی اینگونه آثار بیشتر یادمانهای تاریخیند و یا جنبۀ تزیینی و نمادین دارند، چنانکه نظایر آنها در تخت جمشید و جاهای دیگر هم دیده میشود. بت و بتکده از لحاظ تاریخی و دینی تعریف دیگری دارد و در جوامع مربوط به خود دارای محل و کاربرد خاص است. به طور کلی، در ادبیات دینی زرتشتی مخالف با این رسم دیده میشود و در اسطورههای دینی ایرانی آمده است که تهمورث رسم بتپرستی را برانداخت؛ ضحاک بتپرستی را رواج داده بود، ولی زرتشت بدان پایان داد و کیخسرو بتکدههایی را که افراسیاب بنا کرده بود، ویران کرد (ﻧﻜ : همان، VII/ 154، به نقل از دینکرت).
از سوی دیگر، در دوران پیش از اسلام سرزمینهای شرقی ایران و خراسان بزرگ از مراکز مهم تجمع و تبلیغات بوداییان و هندوان بوده، و طبعاً پرستش بتها و بنای بتخانهه و برگذاری ایینهای مربوط بدان در آن نواحی معمول و مرسوم بوده است. نام یکی از بزرگترین شهرهای این ناحیه، بخارا، در اصل «ویهاره» بوده که به معنی معبد بداییان است، و بتکدۀ آن به قدری بزرگ و مشهور و معتبر بوده که نام خود را به این شهر داده است. بتهایی که در معابد شهرهایی چون فرخار، طراز و چگل پرستیده میشدند، به زیبایی و آراستگی شهرت تمام داشتند، و معمولاً چون بتها را به زیباترین صورت میتراشیدند و غالباً آنها را آرایش و رنگآمیزی نیز میکدند، از دیرباز در شعر عاشقانه و ادبیات عرفانی مظاهر کمالِ حسن و غایتِ جمال را بت و صنم و نگار میگفتهاند و معشوق (به معنای حقیقی یا مجازی) را بدین نامها میخواندهاند و یا در نسبت به محل، در ترکیباتی چون «بت طراز»، «بت ختن»، «بت فرخار» و... از آنها یاد میکردهاند. «خنگ بت» و «سرخ بت»، دوبتِ بامیان ــ که تا چند سال پیش در آن ناحیه در سینۀ کوه جای داشتند و در دوران حکومت طالبان نابود شدند ــ در عظمت و شکوهمندی بیهمتا بودند و داستانهایی دربارۀ آنها ساخته شدده بود، از جمله منظومهای که عنصری با عنوان «خنگ بت و سرخ بت» سروده، و کتابی که ابوریحان بیرونی به نام حدیث صنمی البامیان تصنیف کرده بود (ﻧﻜ : مجتبائی، 250؛ برای اطلاعات بیشتر، ﻧﻜ : ﻫ د، صنم).
مآخذ
ابندرید، محمد، جمهرةاللغة، به کوشش رمزی منیر بعلبکی، بیروت، 1987م؛ ازهری، محمد، تهذیب اللغة، به کوشش یعقوب عبدالنبی، قاهره، 1966-1976م؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش پرویز اذکایی، تهران، 1380ش؛ جوالیقی، موهوب، المعرّب، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، 1389ق/ 1969م؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، به کوشش مهدی مخزونی و ابراهیم سامرایی، قم، 1405ق؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، بیروت، 1981م؛ قاموس، کریستن سن، آرتور، نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار، در تاریخ افسانهای ایرانیان، ترجمۀ احمد تفضلی، و ژاله آموزگار، تهران، 1364ش؛ مجتبائی، فتحالله، «بیرونی و هند»، بررسیهایی دربارۀ ابوریحان بیرونی، تهران، 1352ش؛ نیز: