برزویه
بُرْزویه، پزشک نامدار و پیشوای پزشکان ایران در عصر خسرو اول ساسانی، گرد آورندۀ کلیله و دمنه و احتمالاً مترجم پنجه تنتره از سنسکرین به زبان پهلوی که بخشی از کلیلهودمنه را تشکیل میدهد. این نام در فارسی میانه به شکل برزوی، مرکب از دو جزء برز (Burz) به معنای بلند [مرتبه]، متعالی؛ و پسوند تجیب اوی (-oy)، در فارسی باستان به صورت Brz-auya آمده است (ژینیو، 64-65؛ دُبلوا، 48).
اطلاعات ما دربارۀ زندگی برزویه و سفر او به هند، برگرفته از سرگذشت ظاهراً خود نوشت او در آغاز کلیله و دمنه (باب برزویۀ طیب)، و نیز آنچه در روایت افسانهآمیز شاهنامۀ فردوسی به روایت شادان برزین (8/247 ﺑﺒ) و غررالسیر ثعالبی، احتمالاً از طریق خدای نامهها و شاهنامۀ ابومنصوری، آمده است. مطابق «باب برزویه» پدر وی مردی لشکری، و مادرش از خاندان علمای دین زردشت بود. پدر و مادر، او را از دیگر فرزندان برتر گردانیده، به تربیتش همت گماشتند تا بزرگ شد و در پزشکی شهرتی یافت (اصطخری، مسالک الممالک، 262، که او را از پزشکان ابر شهر خوانده، قس: مسالک و ممالک، 208، که او را از مرو دانسته است). وی مدتی به جمع مال راغب شد، ولی به زودی خود را سخت نکوهید و با نفس سرکش به مبارزه برخاست و به بررسی و تحلیل افکار و عقاید خویشتن و اظهار تردید در درستی ادیان موجود و رفتار پیروان آنها پرداخت. در این محاکات نفس دریافت که شرایع و عقاید موجود اقناع کننده نیست و هرکس حقیقت و راستی را از جایی میجوید، و راههای وصول به حقیقت، تاریک و ناپیداست؛ آنگاه به تحصیل رضای باطن و ریاضت نفس برخاست، تا سفر هند پیش آمد (کلیله...، 44-58). «باب برزویه» در کلیله و دمنه خود داستانی دلکش از گفتوگو با خود خویشتن، و تردیدهایی است که در هدف از آفرینش گیتی و شناخت زندگانی و جایگاه آدمی و تبیین فضایل و تعیین رذایل، بر جان انسان اندیشمند رخنه میکند و حاکی از تلاطم یک روح حقیقت جوست.
بههرحال، در معدود روایات موجود در منابع (برای بررسی تحریرها و ترجمههای عربی، سریانی و عبری کهن از روی متن فارسی میانه، و ترجمههای متأخرتر، و نیز متن سنسکرین پنجه تنتره و دیگر منابع کلیله و دمنه، ﻧﻜ: ﻫ د، کلیله و دمنه) دربارۀ سفر برزوی به هند، اختلاف یا اجمال و تفصیل است. خلاصۀ این داستان افسانهآمیز این است که برزوی، بزرگترین و دانشمندترین اطبای دربار خسرو انوشیروان (ابنابیاصیبعه، 1/308؛ اصطخری، مسالکالممالک، همانجا؛ فردوسی، 8/247-248)، در کتابی خواند که در کوهی در هند، گیاهی است که همۀ دردها را درمان میکند و مرده را زنده میگرداند. داستان را با شاه در میان گذاشت و شاه نیز او را مأمورد کرد تا به هند رفته، آن گیاه را بیابد و خود نیز نامهای به شاه (رای) هند نوشت و با هدایایی گران، همراه برزویه روان کرد. شاه هند، برزویه را بسی محترم داشت و پزشکانی نامدار با او یار گردانید تا آن گیاه را بجوید. برزویه روزگاری دراز (قس: مجمل...، 75) به جست و جو برخاست و رنجها برد، اما آنچه را میخواست نیافت، تا او را نزد پارسایی خردمند رهنمون شدند و آن دانا مرد، او را گفت که مراد از «کوه، گیاه و مرده» بهترتیب، دانش، کلمه (سخن) و نادانی (بیدانشی) است. پس او را از وجود کتابی آگهی داد که در خزانۀ شاه هند نگهداری میشود و کسی را به آن راه نیست و مقصود از گیاه معجزه آسا همان است. برزویه از شاه خواست تا آن کتاب را در اختیار او نهد. شاه با اینکه قلباً مایل نبود، پذیرفت، بدان شرط که آن را در برابر خود او بخواند و نسخهای از آن برندارد. بروزیه پذیرفت، اما هرچه روزها میخواند، از بر میکرد و شبانگاه به رشتۀ تحریر میکشید تا کار به انجام رسید و از خسرو دستوری خواست و به ایران بازگشت (ثعالیب، 630-632؛ فردوسی، 8/248-252).
آنچه در مقدمۀ کلیلهودمنه آمده، با روایات یاد شده متفاوت است. بنابراین مقدمه خسرو خود از وجود کتاب کلیله و دمنه در هند آگاه شد و در پی مردی فاضل و هنرمند که زبان پارسی و هندی بداند، برآمد، تا جوانی بروزیه نام را که به صناعت طب شهرتی داشت، یافتند و خسرو او را به هند فرستاد تا آن کتاب و دیگر آثار هندوان را بیاورد. بروزیه درزی دانش اندوزان، بیآنکه مقصود خود را فاش سازد، به آن دیار رفت و همه جا گشت تا از آن کتابها نشانی بیابد. سرانجام به یاری مردی هندی و وفادار به او، بر آن کتاب و آثار دیگر در خزانۀ شاه هند دست یافت و از آنها نسخه برداشت و به ایران بازگشت (ص 29-35). خسرو انوشیروان او را بزرگیها افزود و صلهها داد، اما برزویه از شاه خواست تا وزیر خود بزرگمهر را دستور دهد که بخشی با عنوان «باب برزویه» بر کتاب بیفزاید. خسرو هم با آنکه این درخواست را فراتر از پایگاه او میدانست، پذیرفت (همان، 35-36؛ فردوسی، 8/253-254).
روایت ثعالبی نیز چنین است (ص 632)، جز آنکه وی تصریح کرده که بزرگمهر مأمور شد تا کتاب را به زبان پهلوی بازگرداند و باب برزویه را در آغاز آن قرار دهد (نیز ﻧﻜ: مجمل، همانجا). بنابر این گزارش که با روایت یاد شده در مقدمۀ کلیله و دمنه تفاوت دارد. برزوی، سنسکریت یا زبان متن اصلی کتاب را نمیدانسته، و در این صورت معلوم نیست که چگونه کتاب را در حضور شاه هند میخوانده، و از بر میکرده و سپس مینوشته است. اگر داستان ترجمۀ کتاب توسط بزرگمهر درست باشد، به ناچار روایت ثعالبی و فردوسی که آوردهاند برزویه کتاب را میخواند، و از برمیکرد، و نیز آنچه در مقدمۀ کلیله و دمنه آمده که وی پارسی و هندسی میدانست، مخدوش خواهد بود. درحالیکه برخی گزارشها به صراحت یا کنایه از ترجمۀ کتاب توسط خود برزویه سخن راندهاند (ابنابیاصبیعه، همانجا؛ نیز ﻧﻜ: حکمت، 682؛ خانلری، 10)؛ نیز اکنون میدانیم که برزویه کتاب کلیله و دمنه را چند کتاب گرد آورده بوده است. پس لابد میتوانسته آن کتابها را بخواند و انتخاب کند.
برخی از محققان برای حل این مسأله کوشیدهاند تا اثبات کند که برزویه و بزرگمهر هر دو یک تنند.کریستن سن («ایران...»، 429) که روایات ثعالبی و فردوسی را افسانه، و حاکی از علاقۀ ایرانیان به آن کتاب دانسته است، برای اثبات یگانگی برزویه و بزرگمهر دلایلی آورده است که در نگاه اول جلب توجه میکند: نخست آنکه در هیچ یک از منابع کهن تاریخی سربانی، ارمنی و بیزانسی معاصر ساسانیان، و نیز در خداینامه و آثار طبری و ابنقتیبه و او تیخیوس (سعید بن بطریق) از بزرگمهر یاد نشده است. دوم آنکه برزوی، شکل مصغر (با توجه به پسوند تحبیب –oy) یک نام ترکیبی یا برز (ﻧﻜ: یوستی، 73-74) است که به احتمال بسیار اصلاً برزمهر بوده، و بعداً به صورت بزرجمهر تحریف شده است و از طریق شکل عربی دوباره به صورت بزرگمهر فارسی میانه در آمده است و سرانجام کتاب ایادگار وزرگمهر و وزارشنِ چترنج که حدود سدۀ 3ق/9م نوشته شده، شباهت قابل ملاحظهای با عبارات سرگذشت خودنوشت برزوی دارد. یعنی سخنان برزوی اساس کتابی را تشکیل داده که سپس به وزرگمهر افسانهای نسبت داده شده است، و یک کاتب مزدایی گفتارهای برزوی/برزمهر/بزرجمهر را دوباره به فارسی میانه بازگردانده، و نام فارسی میانهای بزرگمهر را جعل کرده است (کریستن سن، «افسانه...»، 100-109).
این استدلالها از سوی برخی از محققان دیگر نااستوار و قابل نقض دانسته شده است؛ چه، اولاً ابن قتیبه که مقدم بر طبری و سعید بن بطریق است، و نیز دینوری و ثعالبی، بارها از بزرگمهر یاد کردهاند. دیگر آنکه شباهت میان ایادگار وزگمهر با احوال برزوی در کلیلهودمنه دلیل یگانگی دو اثر و دو نام نیست، زیرا شباهت احوال برزوی با برخی از آثار دیگر حتى بیشتر است. آنگاه این نظرکه ایادگار 300سال پس از سقوط ساسانیان نوشته شده، نیز با تحقیقات هنینگ مردود شمرده میشود. از اینرو، باید گفت برزوی، خود یک شخصیت حقیقی و تاریخی مستقل است (دبلوا، 48-50). نیز به بیانِ درست خالقی مطلق (ﻧﻜ: ایرانیکا، IV/382)، اگر هم برزمهر نام کامل و درست برزویه باشد، دلیلی بر اثبات اینکه او همان برزمهر (بزرگمهر)، دبیر و وزیر خسرو باشد، نیست. البته این معنی که گردیزی (ص 87) از بزرگمهر وزیر بهعنوان آورندۀ کلیله و دمنه به ایران یاد کرده، قابل توجه است و نشان میدهد که دست کم در نیمههای سدۀ 5ق در ایران شرقی این نظر رواج داشته است، اما باید گفت که این نیز از داستانهایی است که از اواخر عهد ساسانی دربارۀ بزرگمهر، وزیر پرآوازۀ خسرو ساختهاند و هیچ دلیلی وجود ندارد که بتوان بر اساس آن گمان کرد که بزرگمهر زبان سنسکریت میدانسته، یا مداخلهای در ترجمۀ کتاب، یا حتى نگارش «باب برزویه» داشته است.
قطع نظر را بحث برزوی و بزرگمهر، دربارۀ تاریخ نگارش و همچنین نویسندۀ «باب برزویۀ طبیب» نیز اختلاف است. ظاهراً ابوریحان بیرونی (ص 123) نخستین کسی است که در اصالت آن تردید کرده، وآن را آمادۀ ساختۀ خود ابن مقفع دانسته است تا در عقاید دینی تشکیک کند و مردم را آمادۀ پذیرش مانویت گرداند. نولد که نیز با استناد به این معنی که قضای دینی وصف شده در این باب، با احوال عصر ابن مقفع سازگاری دارد، نظر بیرونی را درست دانسته است، ولی کریستن سن ــ چنانکه از همین باب بر میآید ــ آن را نوشتۀ خود برزویه میداند («ایران»، 423-429).
واقع آن است که انتساب این داستان به این مقفع، با سیطرۀ کم مانند اسلام در آن ایام ــ گرچه برخی تشکیکهای اصحاب ادیان دیگر هم وجود داشته ــ چندان وجهی ندارد. در حالی که میدانیم در عصر خسرو اول و اندکی پیش از آن، کشمکشهای دینی میان مویدان، مسیحیان و مزدکیان جریان داشته است و همین امر انتساب این باب را به آن روزگار موجهتر میگرداند، خاصه که فکر عزلت از دنیا، اندیشهای است که در هند و میان مسیحیان، مانویان و مزدکیان سخت رواج داشته است. با اینهمه، بهار در اینکه برزوی در آن عهد از بیم روحانیون زردشتی میتوانسته چنین عقایدی اظهار کند. تردید کرده است (2/253-254). از آن سوی کشف متن سریانی کهن کلیله ودمنه که از روی متن فارسی میانۀ ترجمه شده، و تنها یک برگ از آغاز و چند سطر از انجام آن افتاده، دیرینگی اثر را نشان میدهد. این معنی که «بذ»، مترجم کتاب به سریانی کهن، خود آثاری در رد مانویت و آیین مزدکی داشته است (دبلوا، 1-2)، هم حاکی از نزاعهای دینی عصر خسرو است، و هم میتواند متأثر از «باب برزویۀ طبیب» باشد.
سرانجام باید گفت که برزویه، پزشکی که در پی دست یافتن به حقیقت، به سیر آفاق و انفس دست زد، خود در هند به مطالعه پرداخت و آنچه را برای مقصود خود ــ باز نمودن مطامع و خصایص اخلاقی و دست یافتن به نوعی جهان بینی، و نیز شیوۀ ملک داری ــ مناسب دید، گرد آورد و انتخاب کرد و در برخی تغییراتی داد و همه را در یک کتاب جمع کرد. هم اینجا باید
گفت که احتمال میرود دست کم یک باب از ابواب کلیلهودمنه، نوشتۀ خود برزویه باشد (همو، 14؛ قس: ابن ندیم، 363-364، که اصل کتاب را ایرانی یا ساختۀ بزرگمهر میداند).
مآخذ
ابن ابی اصبیعه، احمد، عیون الانباء، قاهره، 1299ق؛ ابن ندیم، الفهرست؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1927م؛ همو، مسالک و ممالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1347ش؛ بهار، محمد تقی، سبک شناسی، تهران، 1337ش؛ بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللند، حیدرآباد دکن، 1377ق/1958م؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زُتنبرگ، پاریس، 1900م؛ حکمت، علیاصغر، حاشیه بر تاریخ ادبی ایران (از سعدی تا جامی)؛ ادوارد براون، تهران، 1357ش؛ خانلری، پرویز، مقدمه بر داستانهای بیدپای، ترجمۀ کهن فارسی، تهران، 1361ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش رستم علی اف، مسکو، 1970م؛ کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1361ش؛ گردیزی، عبدالحی، زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ نیز: