توما
توما، نـقـولا (1269- 1323ق/ 1853 - 1905م)، ادیـــب، روزنامهنگار، حقوقدان و وکیل دعاوی برجستۀ لبنانی. مهمترین شرح حالی که از او باقی مانده، همان است که جرجی زیدان (د 1332ق/ 1914م) نگاشته است. وی ظاهراً در صیدا (یا صور) درست هنگامی که پدرش دچار ورشکستگی و فقر شده بود، زاده شد (نک : المقتطف، 30/ 38؛ زیدان، 291؛ داغر، 3/ 1447).
توما در مدرسۀ آباء یسوعی به تحصیل پرداخت و هوش و استعداد خود را آشکار ساخت (زیدان، نیز داغر، همانجاها) و چون خوشزبان بود، استادان در وی به عنوان سخنور آینده مینگریستند. وی در 12 سالگی نزد میخائیل ابیلا به فراگیری نحو پرداخت، آنگاه به مطالعۀ شعر و فراگیری عروض روی آورد (زیدان، 292). یک سال بعد که پدرش شغل گمرکی خود را از دست داد، به سبب مشکلات فراوان مالی خانواده درصدد عزیمت به بیروت و یافتن حرفهای درخور برآمد، اما با مخالفت پدر و تأکید او بر ادامۀ تحصیل روبهرو شد. سرانجام به مدرسۀ بطرس بستانی در بیروت درآمد (همانجا). تقریباً 13 ساله بود که با حقوق ناچیزی به روزنامۀ تقدّم پیوست و کار روزنامهنگاری پیشه کرد (همو، 293).
توما در این سالها سخت نگران معیشت خانوادۀ خود بود؛ از اینرو، حضور حاکم سوریه را در بیروت غنیمت شمرد و قصیدهای در مدح او سرود و از وی درخواست کاری در دستگاه دولت نمود و در ادارۀ املاکِ صور استخدام شد (همانجا). در همان شهر بود که فقه را نزد شوهرعمۀ خود نقولا زهار آموخت؛ اما با استعفای حاکم سوریه، او نیز از کار خود استعفا داد و به بیروت رفت. سپس مطران آغابیوس ریاشی، وی را به تدریس در مدرسۀ «عین القش» لبنان گماشت (همانجا)، اما بهرغم غنای کتابخانه، چون آن کار را برای خود کوچک میپنداشت، آن را نیز رها کرد و در اواخر سال 1874م رهسپار اسکندریه شد و در آنجا در یک کارخانۀ نمک به عنوان مترجم به کار مشغول شد. بهرغم برخی کشاکشها، وی در آن کارخانه ماند و تا مقام بازرسی هم بالا رفت، اما در 1885م از آنجا استعفا داد (همانجا) و به روزنامهنگاری و نگارش در روزنامۀ مرآة الشرق پرداخت. سپس عازم پاریس شد و در آنجا با جمالالدین اسدآبادی و شیخمحمد عبده دیدار کرد (نک : همو، نیز داغر، همانجاها).
توما آنگاه به لندن رفت و در این سفر با برخی از علما و دانشمندان آشنا شد. سپس به مصر بازگشت و از روزنامهنگاری به وکالت پرداخت و چون به نویسندگی نیز عشق میورزید، از قلم خود در حرفۀ وکالت سود جست و مجلۀ الاحکام المصریه را تأسیس نمود که در عالم مطبوعات از اعتبار و منزلت نیکویی برخوردار بود (نک : زیدان، همانجا). این نشریۀ ماهانه در اواسط صفر 1305/ اوایل نوامبر 1887 منتشر شد (نک : طرازی، 4/ 276؛ داغر، همانجا) و شهرت فراوانی برای صاحب خود در محافل حقوقی و قضایی مصر فراهم آورد (نک : همانجا). گویند جودت پاشا وزیر عدلیۀ عثمانی، نقولا و روزنامهاش را مورد عنایت خاص و حمایت همهجانبه قرار داد (طرازی، 3/ 78).
چاپ الاحکام پس از انتشار جزء دهم آن به سبب مشغلۀ فراوان توما در حرفۀ وکالت، متوقف شد. اما در 1313ق/ 1895م نیز بار دیگر به مدت کوتاهی منتشر شد و روزنامههای بسیاری در شرق و غرب و از آن جمله الوقائع المصریه به ستایش آن پرداختند. قصاید فراوانی هم در سرزمینهای عربی دربارۀ آن سروده شد (همانجا). این مجله روی هم رفته، نثر و اسلوب استواری داشته است (نک : المقتطف، 1/ 192)، اما نقولا هرگز دست از وکالت نکشید و در این پیشه در شمار معروفترین مردان جهان عرب درآمد (همان، 30/ 38؛ زیدان، همانجا).
نقولا را به خوشزبانی وصف کردهاند و او گویا از جوانی میکوشید به زبان فصیح عربی و آشکار ساختنِ اعراب سخن گوید (همو، 293). وی در بیان عقیدۀ خود دلیر بود؛ شاید همین دلیری موجب شد که او را آماج چندین اتهام قرار داده، از کانون وکلا بیرون رانند. این حادثه و نیز خستگی بسیار ناشی از کار و فعالیت فراوان، رنجورش ساخت. او برای معالجه به اروپا رفت، اما سرانجام، در 25 اوت 1905 درگذشت. جسدش را به مصر آوردند و با بزرگداشت فراوان به خاک سپردند ( المقتطف، 30/ 31).
مآخذ
داغر، یوسف اسعد، مصادر الدراسة الادبیة، بیروت، 1972م؛ زیدان، جرجی، تراجم مشاهیر الشرق، بیروت، دار مکتبةالحیاة؛ طرازی، فیلیپ، تاریخ الصحافة العربیة، بیروت، 1914م؛ المقتطف، قاهره، 1305ق/ 1887م.