جابر بن افلح
جابِرِ بْنِ اَفْلَح، ابو محمد، از منجمان بنام اندلس. از آنجا که ابن میمون (2/ 297) و بطروجی (I/ 53) او را اشبیلی خواندهاند، احتمالاً اهل اشبیلیه بوده است. از زندگی او اطلاعی در دست نیست. ابن میمون (530-601 ق/ 1135-1204م) به آشنایی خود با پسر جابر اشاره کرده است (همانجا)، از اینرو، میتوان گفت که جابر احتمالاً در سالهای پایانی سدۀ 5 ق/ 11م یا نیمۀ نخست سدۀ 6 ق/ 12م میزیسته است (دوئم، II/ 173؛ لورچ، «ستارهشناسی...»، 85). همچنین اگر بحثهای ابن باجه (ه م) دربارۀ مکان دو سیارۀ عطارد و زهره را پاسخی به جابر فرض کنیم، میتوان گفت که وی پیش از 533 ق/ 1138م (سال مرگ ابن باجه) میزیسته است. از سوی دیگر در مختصر المجسطی ابن رشد ــ که اصل عربی آن از میان رفته، و تنها ترجمۀ عبری آن باقی مانده، و تألیف آن میان سالهای 554-557ق/ 1159-1162م بوده است (لـِی، 24-25) ــ اشارهای هست به اینکه جابر در همان قرن میزیسته است (لورچ،همان، 85-86). این دو مسئله فرض وقوع زندگی او در اوایل سدۀ 6 ق را تقویت میکند.
برخی از پژوهشگران ساخت منارۀ خیرالداء در اشبیلیه را به او نسبت میدهند و آن را محل رصدهای او میدانند، در حالی که ساخت این مناره در 593 ق/ 1197م، و در زمان حکومت ابویوسف یعقوب منصور موحدی (580-595 ق/ 1184-1199م) به پایان رسیده، و جابر به احتمال بسیار در آن زمان از دنیا رفته بوده است (صاییلی، 182-183؛ لورچ، همان، 87). افزون بر این، به سبب املای لاتینی نام او (Geber)، برخی او را به غلط مبدع علم جبر هم تلقی کردهاند. از سوی دیگر، او را با دیگر شخصیتهای مسلمان چون محمد بن جابر بتانی، جابر بن حیان، ابوالقاسم علی بن افلح بغدادی شاعر(د 535 ق/ 1141م) و ابوافلح سرقسطی منجم اشتباه گرفتهاند (همان، 86-87).
شهرت جابر بیش از همه به سبب پژوهشهای او دربارۀ مجسطی و انتقادهایش نسبت به این کتاب است. انتقادهای او بهویژه در غرب تا حدی توجه دانشمندان را برانگیخت که بطروجی در مقدمۀ کتاب خود او را در کنار زرقالّو (زرقالی)، از منتقدان بطلمیوس معرفی کرده است (همانجا). تیریِ فرایبورگی (د ح 711ق/ 1311م) از پابرجایی نظریات بطلمیوس، در عین منطقی بودن مدل جابر اظهار تعجب کرده (نک : لورچ، همان، 103)، و کُپرنیک در صفحۀ عنوان نسخهای که خود از کتاب جابر در اختیار داشته، او را «بهتان فاحش زننده» به بطلمیوس خوانده است (نک : همان، 85).
مهمترین اثر جابر کتابی است که به اصلاح المجسطی معروف است. البته از این کتاب با عنوانهای دیگری چون هیئة ابن افلح (حاجی خلیفه، 6/ 506) و استکمال (قفطی، 319) نیز یاد شده است. عنوان نخست برگرفته از مهمترین نسخۀ موجود کتاب است که در 626 ق/ 1229م در دمشق استنساخ شده، و اکنون در کتابخانۀ برلین موجود است ( آلوارت، شم 5653). دو نسخۀ دیگر از این کتاب در کتابخانۀ اسکوریال (شم 910, 930) وجود دارد که عنوان آنها با نسخۀ برلین متفاوت است و در قرن 8 ق/ 14م در مراکش (ESC2, II/ 10-11, 39)، احتمالاً از روی تحریر ابن میمون (نک : دنبالۀ مقاله) استنساخ شدهاند و از اینرو، در متن نیز با نسخۀ برلین تفاوتهایی دارند (لورچ، همان، 88-90). این کتاب در جهان غرب عنوان مشخصی نداشته است؛ به عنوان مثال، آلبرتوس کبیر در «مرآت النجوم» آن را «گلها» نامیده که ظاهراً صورت کوتاه شدۀ «گلهای مجسطی» است («زندگینامه...»، VII/ 38).
اصلاح المجسطی مشتمل بر 9 مقاله است. مهمترین نقدهای جابر بر مجسطی که در مقدمۀ اصلاح ذکر شده، و مؤلف در فصلهای نهگانۀ کتاب خود در رفع آنها کوشیده، اینها ست: 1. درآمیختگی بخشهای نظری و عملی نجوم در مجسطی؛ 2. استفادۀ بطلمیوس از قضیۀ منلائوس در محاسبات، که حالتهای بسیار دارد و تسلط بر آن به آسانی ممکن نیست؛ 3. ایجاز بیش از حد مطالب مجسطی در برخی از موارد و اطنابِ خارج از اندازۀ آن در موارد دیگر؛ 4. استفادۀ بطلمیوس از 4 آلت رصدی که به اعتقاد جابر میتوان آلتی واحد را جایگزین همۀ آنها کرد (نک : دنبالۀ مقاله)؛ 5. به دست ندادن برهانی برای این ادعا که در مدل سیارات علوی، مرکز فلک حامل خط واصل بین مرکز عالم و مرکز فلک تدویر را به دو نیمۀ مساوی تقسیم میکند (ص 3-7).
در مقالۀ نخست مقدمات قضایای مثلثاتی بیان شده، و جابر در بیان مسائل این بخش کاملاً مشابه مجسطی پیش رفته است، با این تفاوت که او تکتک قضایا را با شیوهای ریاضی ثابت کرده، و مانند بطلمیوس که تنها در مواضع ضروری به آوردن قضایا اکتفا نموده، عمل نکرده است (لورچ، «علوم...»، بخش 8، ص 1) و نیز به جای قضیۀ منلائوس (شکل قطّاع) از قضیۀ سینوسها (شکل مغنی) استفاده کرده است (دوئم، II/ 174). جابر در این بخش قضیۀ سینوسها را با روشی متفاوت از روش بوزجانی، خجندی و ابن عراق (ه مم) که پیش از وی در شرق سرزمینهای اسلامی با استفاده از توابع ظلی این قضیه را ثابت کرده بودند، ثابت کرده است؛ با توجه به این مسئله احتمال استفادۀ جابر از منابع پیشین بسیار کم است (لورچ، همان، بخش 8، ص 9). روش جابر با دیگر دانشمندان اندلس نیز متفاوت است؛ ابن معاذ که چند دهه پیش از جابر در اشبیلیه میزیسته است، این قضیه را بدون اثبات به عنوان یک اصل در نظر گرفته، و بر مبنای آن به کارهای خود پرداخته است. جابر در روش خود بر سادگی و روشنگری تکیه کرده، و از هرگونه زیادهروی و ذکر مثالهای عددی پرهیز کرده است (همانجا). نظریات جابر در مثلثات بعدها به طور عمده در آثار رگیومونتانوس و کپرنیک دیده میشود، البته رگیومونتانوس نامی از جابر نبرده است (لورچ، همان، بخش 8، ص 10-11).
مقالۀ دوم به بیان مقدمات طبیعی هیئت و ذکر دایرههای عظیمۀ مشهور در آن اختصاص دارد. در مقالات سوم و چهارم به اوضاع خورشید و ماه پرداخته شده، و در مقاله پنجم که موضوع آن اختلاف منظر و کسوفات خورشید و ماه است، مؤلف به توضیح ابزاری میپردازد که خود آن را جایگزین مناسبی برای تمامی ابزارهایی میداند که بطلمیوس برای محاسبۀ اختلاف منظر، بُعدِ خورشید و رصد کسوفات وصف کرده است (همو، «ستارهشناسی»، 94). برخی از محققان ابزار اختراعی جابر را همان تُرکتم یا چیزی شبیه به آن دانستهاند که بعدها در اروپا از آن استفاده شد. نکتۀ دیگر آنکه ابزار وصف شده در ترجمههای لاتینی اصلاح (نک : دنبالۀ مقاله) شکل سادهتری از ترکتم است و آنچه در متن عربی به چشم میآید، شباهت بیشتری با ترکتم دارد (همو، «ابزارها...»، 11-15).
باب ششم در ثوابت است و باب هفتم در سیارات. این باب حاوی برخی دیگر از انتقادات جدی جابر به بطلمیوس است. او در اینجا به بحث در موقعیت سیارات سفلی (عطارد و زهره) میپردازد و هرچند، این استدلال بطلمیوس را میپذیرد که رصد نشدن عبور زهره و عطارد دلیل بر این نمیشود که افلاک این دو سیاره بالاتر از فلک خورشید قرار داشته باشند، زیرا این دو هیچگاه روی خطی که چشم ما را به خورشید وصل میکند، قرار نمیگیرند، اما برخلاف بطلمیوس افلاک این دو را بالاتر از فلک خورشید قرار میدهد. دلیل او این است که اگر عطارد و زهره زیر خورشید باشند، باید اختلاف منظر آنها بیش از خورشید باشد، در حالی که، به اعتقاد جابر هیچ یک از این دو سیاره اختلافمنظر محسوس ندارند (ص 194-198). در دو باب پایانی کتاب هم به استقامت و رجوع سیارات و عرضهای آنها پرداخته شده است.
این کتاب کاملاً نظری است، شامل هیچ عدد یا جدولی نیست و جابر بیش از همه در آن مهارت خود در ریاضیات را نشان داده است. افزون بر این، جابر بهرغم تمامی انتقادهایی که به بطلمیوس وارد میکند، خود رصدگر نبوده، و سخنان خود را بر رصد جدیدی مبتنی نکرده است (لورچ، همانجا)، هرچند جابر در نقد خود بر کتاب بطلمیوس به لزوم سازگاری مدلهای او با اصولی که خود او عرضه کرده، توجه داشته است (بطروجی، I/ 53)، روش او در نقد مجسطی با آنچه ابن هیثم در الشکوک آورده، متفاوت است (نک : سامسو، 202-224) و از اینرو، میتوان گفت که جابر در این مورد نیز تأثیر مستقیمی از دانشمندان شرق سرزمینهای اسلامی نگرفته است. همچنین نقد او بر بطلمیوس با نقد دیگر منجمان و فیلسوفان اندلسی قرن 6ق/ 12م، مـانند ابن طفیل و بطروجـی (ه مم) و ابن رشد ــ کـه تمهیدهایی چون فلک خارج مرکز و فلک تدویر را نمیپذیرفتند و به نوعی خواستار بازگشت به مدل افلاک متحدالمرکز ائـودوکسوس و ارسطـو بـودند (دوئـم، II/ 131) ــ متفاوت است (قس: «زندگینامه»، XV/ 35).
قفطی از تحریر کتاب جابر توسط ابن میمون و ابن سمعون (ه م) یاد کرده (ص 392-393)، و نیزگویا قطبالدین شیرازی خلاصهای از این کتاب فراهم آورده است (همانجا؛ نیز نک : لورچ، «ابزارها»، 32، که به نسخهای از این اثر در بادلیان (شم thurston 3) اشاره کرده است). این کتاب نزد دانشمندان مسلمان در اندلس شناختهشدهتر بوده است. برخی از محققان معتقدند که ابن رشد در نگارش مختصر المجسطی از اصلاح، بسیار بهره برده است (نک : لی، 40-42).
حدود 20 نسخۀ خطی از ترجمۀ لاتینی اصلاح موجود است. این ترجمه توسط گراردوس کرمونایی صورت گرفته، و ظاهراً در 1175م/ 544 ق به پایان رسیده است. دو نسخه از ترجمههای این کتاب به خط رگیومونتانوس است. ترجمۀ اصلاح در 1534م/ 940ق در نورمبرگ به چاپ رسیده است (لورچ، همان، 90-91). اصلاح دو بار هم به زبان عبری ترجمه شده؛ از این دو ترجمه، اولی توسط موسی بن تبّون در672 ق/ 1274م، و دیگری توسط یعقوب بن ماحر، برادرزادۀ موسى (1236-1304م) انجام گرفته است. این نسخه را ساموئل بن یهودا در 735ق/ 1335م با استفاده از نسخهای که خود پیشتر از روی متن عربی فراهم کرده بوده، استنساخ کرده است (همان، 92-94). مؤلفان عبری زبان به نظریات جابر بسیار توجه داشتهاند و در فاصلۀ سدههای 7-11ق/ 13-17م بارها به استنساخ اثر او پرداخته، یا نظریات او را نقل کردهاند (همان، 92-93, 100-101).
افزون بر این، آثار دیگری نیز به جابر منسوب است. یکی رسالهای است با عنوان شکل قطاع که زوتر آن را بخشی از همان کتاب اصلاح المجسطی میداند (ص 119؛ نیز نک : قربانی، 213) و دیگری شرح اصول اقلیدس (همانجا). به گفتۀ سزگین در نسخهای عبری از شرح اصول اقلیدس، از جابر به عنوان مؤلف یاد شده است (GAS, V/ 110).
مآخذ
ابن میمون، موسى، دلالة الحائرین، به کوشش حسین آتای، آنکارا، 1974م؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون، به کوشش فلوگل، لایپزیگ، 1852م؛ جابر بن افلح، اصلاح المجسطی، نسخۀ خطی کتابخانۀ اسکوریال، شم 930؛ قربانی، ابوالقاسم، زندگینامۀ ریاضیدانان دورۀ اسلامی، تهران، 1365ش؛ قفطی، علی، تاریخ الحکماء، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، 1903م؛ نیز: