زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

جذام

جُذام، نوعی بیماری عفونی مزمن و پیش‌رونده که با ایجاد تغییرات شکلی در اعضای بدن همراه است. این بیماری باعث‌خوردگی پوست، مخاطها، اعصاب محیطی، استخوانها و احشای داخلی می‌شود و نهایتاً منجر به مرگ می‌گردد. این مرض با نامهای دیگری چون خوره، آکله، داء الاسد و بَرَص نیز شناخته شده است که همه به نوعی با علامتها و عوارض ناشی از آن ارتباط دارند. واژۀ جذام به معنای بُریدن است (تهانوی، 1/ 255-256؛ نیز نک‍ : اخوینی، 584)، آکله نیز مؤنث آکل به معنای خورنده است( لغت‌نامه...، ذیل واژه‌) که خوره برابرفارسی آن است (نفیسی، ذیل واژه). البته ناظم الاطباء اصطلاح خوره را برای بیماریهای زنگ، دیوک، جذام و غانغرایا (قانقاریا) نیز به کار برده است. او همچنین لوری و میستی را نیز دو نام فارسی این بیماری دانسته است (همانجا). به سبب خشکی و حالت جمع‌شدگیِ پوست‌صورت بیماران مبتلا ــ که چهره‌ای شیر مانند به ‌آنها می‌دهد‌ ــ به‌ آن داء ‌الاسد می‌گویند (ابن‌هندو،274). ابن‌سینا به‌جز این، دو وجه دیگر برای این نام‌گذاری ذکر می‌کند (3/ 1952). گاهی نیز این بیماری با بیماری برص یکی دانسته شده، و نشانه‌های آن با برص خلط شده است (نک‍ : دنبالۀ مقاله). علاوه بر متون طبی، متون ادبی نیز از بیماری جذام و برص بسیار سخن به میان آورده‌اند (برای مثال، نک‍ ‌: خاقانی، 62، 146، 303). 
عاملِ بیماریِ جذام نوعی باکتری به شکل چوب کبریت است که به نام کاشف نروژی آن، گرهارد آرموئر هانسن، به آن باسیل هانسن می‌گویند. این باکتری از طریق راههای عصبی، لنف و خون منتشر می‌شود و در پوست، مخاط بینی و حلق، اعصاب، چشم و برخی دیگر از احشاء متمرکز می‌شود (آصفی، 32). سیر بیماری بطیء‌، و توأم با حملات متناوب طولانی یا کوتاه مدت است. فاصلۀ زمانی بین نفوذ باسیل در بدن و ظهور نخستین نشانه‌های بیماری را دورۀ نهفتگی می‌گویند، در این دوره که 2 تا 5 سال طول می‌کشد، معمولاً نشانی از بیماری دیده نمی‌شود. دورۀ پس از آن، یا دورۀ شروع، با اختلالهای حسی مثل مورمور شدنِ بدن، خارش، احساس وجود جسمی متحرک زیر پوست، درد و اختلالاتِ موضعیِ ترشحِ عرق همراه است (همانجا). علامتهای دورۀ استقرار بیماری کاملاً وابسته به واکنش سیستم ایمنی بدن نسبت به عامل بیماری‌زا ست. اگر بدن نسبت به آن از خود مقاومت نشان بدهد، سیر بیماری به سوی نوعی می‌رود که به آن نوع سلی می‌گویند. در این نوع معمولاً برخی از ضایعات خود به خود بهبود می‌یابند، اما ضایعات استخوانی، فلج و زخمهای عمیقِ پا باقی می‌مانند (همو، 28، 32). اگر مقاومتِ بدن در برابر باسیل ناکافی باشد، نوع منتشر جذام رخ می‌دهد که طی آن باسیل از طریق خون به داخل سلولهای احشایی چون پوست، مخاط ، اعصاب، چشم، غدد لنفاوی، غدد داخلی و دیگر اعضا نفوذ می‌کند (همانجا). تشخیص بیماری بر پایۀ نشانه‌های بالینی و آزمایشگاهی صورت می‌گیرد. علامتهای بالینی بسته به نوع و مرحلۀ بیماری بسیار متفاوت است. 

پیشینه

کهن‌ترین مکتوبی که در آن به بیماری جذام، یا بهتر است گفته شود علائم مشابه جذام، اشاره شده، پاپیروس معروف به «اِبِر» است که قدمت آن به حدود سدۀ 16ق م در مصر باز می‌گردد. گذشتـه از این، بر روی‌ استخوان پاره‌ای از اجسادِ یافت‌ شده از مصر دورۀ بطلمیوسی (سدۀ 2ق م) نشانه‌هایی دال برجذام دیده می‌شود (اُرتنر، 251) و نیز لوکرسیوس (سدۀ 1ق م) نیز از وجود «بیماری فیل» که احتمالاً همان جذام است، در مصر وسطا و در کنار رود نیل سخن گفته است (ص 577 ؛ سوی، ذیل جذام). به گمان مورخان علل گوناگونی به گسترش این بیماری از مصر به دیگر نقاط کمک کرده است (ارتنر، همانجا) که یکی از مهم‌ترین این علل، جمعیت یهودیان مبتلا بودند که از مصر رانده شدند (سوی، همانجا). 
اشاراتی به این بیماری در کتاب هزیود وجود دارد و بقراط هم آن را «بیماری فنیقی» نامیده است و این شاید بر این تصور استوار باشد که دریانوردان فنیقی عامل گسترش این بیماری شناخته می‌شدند (همانجا). به‌جز این، برخی از مورخان بر اساس یافته‌های حاصل از الواح بابلی کهن، شواهدی نه چندان مستحکم دربارۀ وجود این بیماری در بین‌ النهرین در هزارۀ 3 ق‌م آورده‌اند (هریسن، ذیل جذام)، کتسیاس در اثر خود به نام پرسیکا به واژۀ پیساگاس که پارسیان به فرد جذامی اطلاق می‌کنند، اشاره کرده است. او تأکید می‌کند که هیچ فردی حق تماس با این جذامیان را نداشته است (سوی، همانجا). هرودت نیز در کتاب «تاریخ» خود به جذام در ایران باستان اشاره کرده است. او گزارش داده که اگر فردی پارسی به جذام مبتلا می‌شد، اجازۀ ورود به شهر و معاشرت با دیگر مردمان را نداشت (I/ 49). پارسیان اجازه نمی‌دادند که این بیماران آب رودخانه‌ها را با ترشحات بدن خود آلوده کنند و یا حتى دست خود را با آن بشویند (همانجا). رهام اشه معتقد است این همان واژۀ «پیسه‌که» است که به اوستایی «پئه‌سه» به معنای خوره زده (و نیز خوره، برص) است (ص 88). در آبان یشت نیز به قرنطینه کردن و دور نگاه داشتنِ خوره‌زده‌ها اشاره شده است (ص 275). 
در بسیاری از آیات عهد عتیق و عهد جدید مطالبی در زمینۀ بیماری جذام و علامتها و سیر آن آمده است. ظاهراً در آن ادوار این مرض در منطقۀ فلسطین شیوع داشته است (به عنوان نمونه در خصوص شیوع بیماری، نک‍ : لوقا، 4:27؛ دربارۀ درگیری اعضای بدن، نک‍ : سفر خروج، 4:6 ؛ سفر لاویان، 13:44؛ کتاب دوم تواریخ، 26:19؛ دربارۀ شکل علامتها، نک‍ : سفر لاویان، 13:2, 24؛ سفر خروج، 4:6 ؛ کتاب دوم پادشاهان، 5:27). یادآوری می‌شود در کل کتب مقدس واژه‌ای خاص برای این بیماری ارائه نشده است. آنچه بیشتر به چشم می‌خورد، طیفی است وسیع از شرایطی که باعث تغییر شکلهای جسمانی می‌شود (جودائیکا، XII/ 650). 
با دقت در آیات کتاب مقدس چند نکته مشخص می‌شود. یکی آنکه بیماری به نوعی عذاب خداوند برای گناهکاران تعبیر می‌شود و دیگر اینکه این بیماری موروثی و مسری تلقی می‌شود (برای مثال، نک‍ : سفر اعداد، 12:10). با این حال، چون نزدیک به 30 بیماری متفاوت وجود دارد که علامتهای آنها مشابه علامتهای مراحل ابتدایی یا انتهایی جذام است، بسیاری از اشارات کتاب مقدس در مورد جذام در واقع بیماری جذام نیست. مثلاً آیۀ 27 از باب 5 کتاب دوم پادشاهان به احتمال قوی اشاره به برص یا پیسی دارد. همچنین علامتهایی که در آیات 9-11 و 20 و 42 باب 13 سفر لاویان ذکر شده است، نمی‌تواند نشانه‌های جذام واقعی باشند. در هر حال، نگاه توأم با وحشت و نفرت به این بیماری و جذامیان باعث پیدایش شعائر و تدوین مقررات مبسوط در خصوص تشخیص و درمان بیماری، بازگشت بیمار به زندگی دینی و اجتماعی و یا تبعید جذامیان از اجتماع شده بود (جودائیکا، XII/ 651-652 ؛ سوی، ذیل جذام ؛ دربارۀ برخی از این شعائر، نک‍ : سفر لاویان، 13:5 - 44). بیماران مشکوک باید لباسهای گشاد می‌پوشیدند و دهان خود را با پارچه می‌پوشاندند. استفاده از کلاه یا سربند ممنوع بود و تا زمانی که بیماری تداوم داشت، فرد بیمار باید دور از دیگران و تنها زندگی می‌کرد (کتاب دوم پادشاهان، 15:5 ؛ سفر اعداد، 5:2-3, 12:14-15). 
جذام از منظر کتاب مقدس صرفاً یک بیماری نیست، بلکه موقعیتی است منفی که معنای طرد از اجتماع و فراموش شدن از آن متبادر می‌شود. این تحقیر قربانیان جذام تا 000‘ 2 سال ادامه یافت، به طوری که به یک سنت یهودی ـ مسیحی تبدیل شد. تا اویل سده‌های میانی (1100-1300م/ 493-699 ق) تشخیص جذامیان و جدا کردن آنها از اجتماع به دست روحانیون صورت می‌گرفت (کارمایکل، «جذام...»، 838). اصولاً بازگشت بیماران به شهر خود غیرممکن بود و به ندرت صورت می‌گرفت. گاهی جذامیان در جذام‌خانه‌ها زندگی می‌کردند، که هزینۀ ساختن آنها را کلیسا یا مردم می‌پرداختند، اما گاهی نیز برای گذران زندگی ناگزیر از گدایی بودند. قوانین نیز به وحشت اغراق‌آمیز از این بیماری دامن می‌زدند. همواره فاصلۀ جذامیان با دیگران رعایت می‌شد؛ به همین سبب، نشانه‌های نمادین برای مشخص کردن آنها در نظر گرفته شد (برای برخی از این نشانه‌ها، نک‍ : همانجا). همچنین جذامیان در روزها و ساعات خاصی اجازۀ خرید داشتند (همو، «تاریخ...»، 197). 
قوانین مربوط به جذام و جذامیان را پادشاهان (مانند پپن یا شارلمانی) و آباء کلیسا (مانند گریگوریوس دوم) وضع می‌کردند. ظهور جذام‌خانه‌ها در اروپا در فاصلۀ قرنهای 7-11م/ 1-5 ق، گواهی است بر شیوع این بیماری در اروپای قرون وسطى (ال، 512-514 ؛ سوی، همانجا). جنگهای صلیبی نیز به گسترش این بیماری در اروپا، حتى در میان خاندانهای سلطنتی دامن زد (همانجا). اوج فعالیتهای ساخت جذام‌خانه‌ها بین سالهای 1150-1300م/ 545-699 ق بوده، و فرانسه به‌تنهایی 000‘2 جذام‌خانه داشته است (کارمایکل، نیز سوی، همانجاها). هر چند در سده‌های میانه مسیحیان پذیرفتند تا خدمات مذهبی، غذایی و پوشاک به جذامیان بدهند، اما خبری از مراقبتهای بهداشتی نبود (سوی، همانجا). 
نگاه تحقیرآمیز به جذامیانْ خاصِ دنیای غرب نبود، بلکه در بیشترِ جوامع، از شرق آسیا گرفته تا شبه جزیرۀ هند، قوانین و سنن به این بیماری به چشم نفرت و تحقیر می‌نگریستند. در همۀ این جوامع جذامیان گناهکارانی محسوب می‌شدند که کیفر گناه خود را می‌دیدند و بنا بر این، ازدواج با آنها یا حتى اولاد آنها ممنوع بود. تشابهات فرهنگی میان شرق و غرب بسیار است (کارمایکل، «جذام»، همانجا). در این میان، تنها استثناء جوامع اسلامی بودند. مسلمانان معمولاً جذامیها را مطرود و منحرف و بی‌بند و بار نمی‌شمردند (همانجا؛ نیز نک‍ : دنبالۀ مقاله). مورخان یکی از علل اصلی این تفاوت دیدگاه را عدم شناخت صحیح و تعریف دقیق دنیای غرب از این بیماری و هویت‌بخشی به بیماران جذامی می‌دانند؛ زیرا نه در آثار بقراطی توصیف دقیقی از این بیماری دیده می‌شود، نه در آثار متعدد جالینوس (دالس، 337 ؛ قس: جالینوس، 507-509). 
حضور جذام در خاورمیانه از اوایل عصر مسیحیت ثابت شده است. قطعیت این موضوع برمی‌گردد به علامتهای یافت‌شده بر روی استخوانهای دو اسکلت متعلق به حدود 500 م در ناحیۀ اسوان مصر (دالس، همانجا). معمولاً آیات 49 سورۀ آل عمران (3) و 110 سورۀ مائده (5) را که در هر دو آنها به درمان فرد «اَبرَص» توسط عیسى (ع) اشاره شده است، به بیماری جذام مربوط می‌دانند، اما احتمال اینکه منظور قرآن کریم از برص در این دو آیه همان پیسی باشد، کم نیست. با این همه، مسلمانان نیز عموماً به جذام به چشم یک بیماری عادی نگاه نمی‌کردند و این در احادیثی که از پیامبر (ص) در مورد بیماری جذام روایت شده است، دیده می‌شود؛ مثل توصیۀ آن حضرت به دوری جستن از فرد جذامی و عدم تماس با او و یا اینکه فرار از دست جذامی به مثابۀ فرار از دست شیر است (بخاری، 7/ 17؛ ابن‌قتیبه، 4/ 68؛ تبریزیان، 525؛ نیز نک‍ : دنبالۀ مقاله). احادیثی چون: «لاتدیمو النظر الی المجذومین» و نیز «من احتکر علی المسلمین طعاماً ضربه الله بالجذام و الافلاس» نیز بر همین معنی دلالت دارد (ابن‌ماجه، 2/ 729، 1172). هر چند گاهی جذام نوعی عذاب الٰهی محسوب می‌شد (همانجاها؛ نیز دالس، همانجا)، اما در متون فقهیِ اسلامی جذام، مانند صغر سن و بردگی و دیوانگی، نوعی ناتوانی شمرده می‌شود که احکام خاصی را ایجاب می‌کند. موضوعی که همواره در مورد جذام محل بحث بوده، مسری بودن یا نبودن آن بوده است. هر چند از روایات چنین برمی‌آید 
که جذام را یک بیماری مسری می‌دانستند (همانجا)‌، اما در متون طبی اسلامی، آنجا که آسیب‌شناسی و درمانهای بیماری شرح داده شده، هیچ اشاره‌ای به لزوم قرنطینه کردن جذامیان نشده است (نک‍ : دنبالۀ مقاله)؛ روایتهای فقهی در خصوص جذام طیف وسیع رفتاری از آزادی کامل عمل (زندگی در میان مردم در شهرها) تا قرنطینۀ دائم در جذام‌خانه‌ها را شامل می‌شود (همانجا) که این تفاوت را می‌توان به تفاوت مراحل بیماری تعبیر کرد. کلاً قوانین فقهی برای جذامیان همان قوانینی بودند که برای دیوانگان جاری بود، مثل حق طلاق در صورت ابتلا به جذام برای همسر بیمار. در فقه مالکی مردی که جذامِ پیشرفته دارد، از همخوابگی با زنان و کنیزان خود بر حذر داشته شده است (حطاب، 5/ 168؛ برای اطلاعات بیشتر در این‌باره، نک‍ : مالک، 2/ 612). 
نگاه انسانی به بیماران جذامی و ارزش قائل شدن برای حقوق مدنی و اجتماعی آنها را در مطالبی در کتاب البُرصان و العُرجان جاحظ (ص 27-170) و عیون‌ الاخبار ابن‌قتیبه (3/ 63-67) می‌توان دید. این نگرش کاملاً با نگرش جهان غرب به جذامیان متفاوت بود، زیرا از منظر کلیسا فرد جذامی از لحاظ اجتماعی مرده‌ای محسوب می‌شد که هیچ‌گونه حقوق قانونی بر مایملک خود نداشت و حتى طی مناسکی مذهبی در یک گور می‌ایستاد و کشیش بر سرش خاک می‌پاشید. او به معنای حقیقی کلمه مرده‌ای متحرک بود (اُنیل، 274). به نظر مایکل دالس، هرچند در جهان اسلام نیز جداسازی جذامیان در مقاطعی وجود داشت و فرد جذامی از بسیاری از حقوق خود ازجمله حق ازدواج محروم می‌شد، اما در اروپا جذام نه تنها یک بیماری جسمانی، بلکه یک آسیب روانی محسوب می‌شد؛ گمان می‌رفت که این بیماری بسیار مسری است و جذامیان حتى پس از تشخیص بیماری و جدا کردنِ آنها از جامعه در معرض عقوبتهای مذهبی و مجازاتهای دیگر بودند. آنان جزو گروههای پست اجتماعی یعنی فاحشه‌ها، همجنس‌گرایان، مرتدان و یهودیان به شمار می‌آمدند (کارمایکل، «تاریخ»، 197). 
سیر تفکیک جذامیان در ادوار اسلامی را می‌توان از گزارشهای تاریخی دریافت. ولیـد بـن عبدالملک (سل‍ 86-96ق/ 705-715م) در زمان حکومت خود دست به اقدامی جدید زد و آن جداسازی جذامیان از بقیۀ مردم و برقراری مستمری برای ایشان بـود (عیسى بک، 10؛ نیز نک‍ : طبری، 6/ 496). در اواخر سده‌های میانه محتسبان در مصر از ورود جذامیان به حمام جلوگیری می‌کردند. در نواحی غربی جهان اسلام نیز برخی از مناطقِ شهرها مخصوص جذامیان شد که غالباً خارج از حصار شهر و در مجاورت قبرستانهای مخصوص جذامیان بود (دالس، 338). در آناتولی، عثمانیان در کنار ساختن بیمارستان جذام‌خانه نیزمی‌ساختند. در زمان مراد دوم(سل‍‌ 824-848 ق/ 1421-1444م) نوان‌خانه‌ای مخصوص جذامیان در ادرنه ساخته شد و تا دو قرن پابرجا بود. سلطان‌سلیم(سل‍ 918-926ق/ 1512-1520م) در 920ق/ 1514م جذام‌خانه‌ای نزدیک استانبول ساخت و سلیمان دوم (سل‍ 926-974ق/ 1520-1566م) در 936ق/ 1530م جذام‌خانه‌ای در اسکوتاری بنا کرد که هر دو بر جا مانده‌اند (همانجا). 

طب‌سنتی و روشهای درمانی

صفحه 1 از2
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.