خامنه ای
خامِنهای، یا نقوی خامنهای، جعفر (1265-1362 ش/ 1887-1983 م). شاعر مشروطهخواه، متخلص به صائب، از پایهگذاران تحول ادبی در ایران و از نخستین کسانی که به سرودن شعر در ساختار، مضامین و تصاویر نو اقدام کرد.
خامنهای در محلۀ اهراب، از محلات مرکزی شهر تبریز به دنیا آمد. او تنها فرزند خانوادهاش بود. پدر او، شیخ علیاکبر از بازرگانان خوشنام و آزاداندیش این شهر به شمار میرفت که دامنۀ دادوستدش به شهرهای روسیه نیز گسترش یافته، و در آنجا به نَقیاُف مشهور شده بود. به علت این اشتهار، او نسبت نقوی را پیش از نام خانوادگی خویش برگزید. شیخ علیاکبر مقدمات تحصیلات پسرش، شامل ادبیات فارسی و عربی را در تبریز فراهم ساخت و در پایان این دوره، او را که 16 سال بیش نداشت جهت تکمیل تحصیل علوم راهی نجف کرد (آرینپور، 2/ 453، حاشیه؛ سردارینیا، 7؛ برقعی، 3/ 96؛ دولتآبادی، 1/ 331).
در این زمان، جامعۀ ایرانی در آستانۀ یکی از بزرگترین تحولات اجتماعی در تاریخ خود، یعنی انقلاب مشروطیت، قرار داشت. در این وضع شهر نجف به عنوان بزرگترین حوزۀ فقاهتی شیعه، از این تحول تأثیر میپذیرفت و آخوند ملا محمدکاظم خراسانی (1255- 1329 ق/ 1839-1911 م) بهعنوان برجستهترین مجتهد جامعۀ شیعی آن روزگار، نسبت به این حرکت، بیتوجه نبود. بدین لحاظ، حوزۀ نجف با محوریت آخوند خراسانی به قطب مبارزات ضد استبدادی مبدل شد و آخوند خود نیز در جایگاه مهمترین پشتیبان روحانی انقلاب مشروطیت ایران قرار گرفت (نک : ه د، آخوند خراسانی).
خامنهای مدت دو سال از حوزۀ نجف بهره گرفت و احتمالاً در همین حوزه با اندیشههای آزادیخواهانه آشنا گردید. او دو سال پیش از انقلاب مشروطیت، یعنی در حدود سال 1285 ش، به تبریز بازگشت. خامنهای در تبریز به شغل پدر روی آورد و بازرگانی را پیشۀ خویش ساخت و همزمان به یادگیری زبانهای فرانسه و روسی پرداخت. در این زمان، احاطۀ او بر زبان عربی به میزانی رسیده بود که مقالاتی برای مجلۀ الهلال، چاپ بیروت مینوشت (سردارینیا، همانجا؛ طاهرزاده، 23).
از فعالیتهای خامنهای پیش از انقلاب مشروطیت، اطلاع دقیقی در دست نیست. اما از قراین پیدا ست که وی همچون پدرش در کنار امور بازرگانی، به فعالیتهای روشنگری، اصلاحطلبی و ضد استبدادی پیوسته، و در شمار آزادیخواهان مشروطهطلب جای گرفته بود (نک : کسروی، زندگانی ... ، 49؛ برقعی، سردارینیا، همانجاها) چنانکه طاهرزاده (ص 21-23) در ذکر 4 گروه پیشرو در انقلاب مشروطۀ آذربایجان، یعنی: «سیاسیون و مطلعین؛ نویسندگان و واعظان؛ مجاهدین و مدافعین، و تجار و کسبه»، از خامنهای نام برده، و او را در شمار تجار و کسبه قرار داده است.
خامنهای 20 ساله بود که انقلاب مشروطه به پیروزی رسید (1287 ش). در این زمان او به شهرت رسیده، و نامش بر سر زبانها بود (برقعی، همانجا) و به گفتۀ کسروی ( تاریخ، 268)، وی و همصنفان بازرگانش «در پیشرفت مشروطه بیش از دیگران کار میکردند». در این زمان، خامنهای دوستان و همنشینانی پیدا کرده بود، ازجمله میرزا عبدالرحیم طالبوف (که در داغستان به سر میبرد)، شیخ محمد خیابانی، تقی رفعت، ابوالقاسم فیوضات، محمدعلی صفوت و احمد کسروی. خامنهای واسطۀ آشنایی کسروی و خیابانی بود. او در بسیاری از شبها، جلساتی با دوستان تبریزیاش در منزل پدری خود، برگزار میکرد (نک : کسروی، زندگانی، همانجا؛ سردارینیا، 8؛ برقعی، 2/ 26). علاوه بر آن، او دایرۀ ارتباط خود را از تبریز فراتر برد و به شهرهای تهران، استانبول، قاهره و بمبئی نیز کشاند و با روزنامهنگاران ایرانی در این مناطق به همکاری پرداخت (نک : آرینپور، 2/ 453). از این زمان تا کودتای 1299 ش، دو حادثۀ مهم در ایران و به تبع آن، در تبریز رخ داد. حادثۀ اول که خود چند حادثه را در بر میگیرد، بمباران مجلس شورای ملی، کودتای محمدعلی شاه (خرداد 1287)، حملۀ قوای دولتی به تبریز و سرانجام، محاصرۀ 11 ماهۀ این شهر (20 جمادیالاول 1326- 8 ربیعالثانی 1327 ق/ 30 خرداد 1287- 9 اردیبهشت، 1288 ش) بود. حادثۀ دوم، مخالفت شیخ محمد خیابانی با قرارداد 1919 م میان وثوقالدوله و دولت انگلیس بود که منجر به قیام خیابانی در تبریز و قتل او در 1299 ش شد.
خامنهای به عنوان یک روشنفکر مشروطهخواه، در مقابل این دو حادثه که اساس مشروطیت را تهدید میکرد، بیاعتنا نماند. در حادثۀ اول، زبان شعر و قلم خود را به کار گرفت و سرودههایی در مذمت مستبدّین تبریز (انجمن اسلامیه)، محل تجمع آنها و نیز رهبرانشان ازجمله میرهاشم دوهچی، تصنیف کرد که از معروفترین آنها، چکامهای است به نام «سرود ملی» که در روزنامههای آن زمان ازجمله، روزنامۀ نالۀ ملت به چاپ رسید (خامنهای، «سرود ... »، 1؛ نیز، نک : سردارینیا، 7). در آن دوره، «سرود ملی» به دل مردم سختیکشیدۀ تبریز نشست و ورد زبان آنان گردید (کسروی، تاریخ، چ 1363 ش، 2/ 733؛ سردارینیا، 7- 8). در حادثۀ دوم، خامنهای به جانبداری از خیابانی پرداخت. او پیشتر، با تشکیل حزب دمکرات تبریز توسط خیابانی در 17 اسفند 1295، و انتشار نشریات رسمی آن یعنی تجدد (ه م) در 16 جمادیالآخر 1335 ق/ 20 فروردین 1296 ش، و سپس روزنامۀ آزادیستان با درج سرودههای خود در این دو نشریه، عملاً به این تشکیلات و نشریات آن پیوسته بود. از اقدامات عملی خامنهای در حمایت از خیابانی، مثلاً حمایت مالی از وی، اطلاعی در دست نیست؛ ولی ادامۀ چاپ سرودههای او در روزنامۀ تجدد، نشان از آن دارد که خامنهای تا پایان کار تجدد و نیز تا پایان عمر خیابانی، دستکم از او حمایت معنوی میکرده است، چنانکه یکی از سرودههای معروف او، قطعهای است در تعزیت شیخ محمد خیابانی که در روزنامۀ تجدد، شمارۀ 33، 2 ذیقعدۀ 1335، به چاپ رسید (نک : سردارینیا، 8).
از این زمان به بعد، به مدت 6 دهه (یعنی در طول دورۀ پهلوی اول و دوم و 5 سال اول جمهوری اسلامی) خبری از خامنهای در هیچیک از منابع انعکاس نیافت، سرودهای از او در جایی درج نشده و همچون ادوار پیش، در امور فرهنگی و اجتماعی، ظهور چندانی از خود نشان نداد. به نظر میرسد، او سرخورده از قتل خیابانی و افسرده از انتحار دوست نزدیکش، تقی رفعت، گوشۀ انزوایی گزیده بود و تا پایان حیاتش به تجارت مشغول بود.
خامنهای سرانجام در سن 96 سالگی در 1362 ش، در تبریز درگذشت و او را در گورستان وادیرحمت این شهر به خاک سپردند. از او 4 دختر و 3 پسر باقی مانده است (سردارینیا، همانجا).
خامنهای غیر از ترجمۀ چند مقاله، چند سروده نیز دارد که خود وی آنها را در کتابچهای گرد آورده بود ولی هیچگاه به چاپ آنها اقدام نکرد (تحقیقات ... ) و پس از مرگ وی نیز اقدامی در این زمینه صورت نگرفت. آنچه تا کنون از سرودههای خامنهای به چاپ رسیده، سرودههایی است که تا زمان قتل خیابانی (1299 ش)، به طور پراکنده در نشریات فارسیزبان آن روزگار، در تبریز، تهران، استانبول، قاهره و بمبئی منتشر شده است. نشریاتی مانند: تجدد، آزادیستان، تبریز، دانشکده، چهرهنما، عصر جدید، شمس و حبلالمتین (نک : آرینپور، 2/ 453؛ برقعی، 3/ 96؛ شمس، 1/ 91).
خامنهای به واسطۀ آشنایی با زبانهای فرانسه و روسی، تسلط بر ادبیات نوین ترکان عثمانی و نیز تأثیرپذیری از سرودههای شاعران ثروت فنون (نشریۀ ادبی شاعران نوپرداز ترکیۀ عثمانی)، توانست برای نخستینبار در ساختار، مضامین، زبان و تصاویر شعر فارسی دست به نوآوریهایی بزند و نام خود را در کنار تقی رفعت و شمس کسمایی، به عنوان یکی از چند پایهگذار تحول و تجدد ادبی در ایران و در زبان فارسی مطرح کند (آرینپور، نیز شمس، همانجاها؛ یاحقی، 83؛ سرداری نیا، 7). تحولی که بهار (ص 559 -561)، از آن با عنوان «شعر وصفی در ادبیات جدیده» یاد کرده است.
از نظر ساختاری، در شعر خامنهای سنت معمول عروضی دیده نمیشود و تغییرات، به وضوح خود را در قوافی نشان میدهد، چنانکه شعر به صورت قوالب موزون و بند بند درآمده است. قطعۀ کوتاه «به وطن»، نمونۀ بارز این سنتشکنی محسوب میگردد (نک : براون، 319؛ آرینپور، کوبیچکوا، 44؛ شفیعی، 339؛ یاحقی، آرینپور، همانجاها؛ دولتآبادی، 1/ 331). مهمترین مضامینی که در شعر خامنهای به چشم میآید، میهنخواهی، ایراندوستی، آزادی و ضدیت با استبداد است (برقعی، سردارینیا، همانجاها). از نظر تصاویر شعری و صورتهای خیال، سرودههای او را باید از منظر رمانتیسم و پیدایش این مکتب در شعر فارسی نگریست، چرا که او به واسطۀ آشنایی با ادبیات فرانسه، ادبیات نوین ترکیه و نیز ادبیات حوزۀ قفقاز، کاملاً با رمانتیسم اروپایی آشنایی پیدا کرده بود.
خامنهای سالها پیش از میرزادۀ عشقی و نیمایوشیج، احساس کرده بود که با ورود جامعۀ ایرانی به عصر جدید، زمینۀ ورود این مکتب ادبی به شعر فارسی هم مهیا شده است، پس با سرودن نخستین چکامههای خود، پایههای اولیۀ رمانتیسم اجتماعی را در ادب فارسی بنیان نهاد. سرودههای خامنهای از نظر ساختار، به دو قسمت سنتی (کلاسیک) و نو تقسیم میگردد. در اشعار نو او علاوه بر نوآوری در ساختار، نظام قافیه و موسیقی کلمات، برخی ویژگیهای رمانتیک نیز دیده میشود. در اینگونه اشعار است که برای نخستینبار، احساسات وطندوستانه و سوز و گداز شاعر، بدون استفاده از کلیشههای قدمایی و با تازگی خاص جلوهگر شده است (دربارۀ رمانتیسم و سرودههای خامنهای، نک : جعفری، 80 -83، 87). این موضوع، کاملاً مورد توجه شهریار (3/ 398) قرار گرفته است. او خامنهای را رمانتیک و «رهبر» تخیل در شعر معاصر دانسته و نیما را تکاملدهندۀ راه او معرفی کرده است (نیز نک : صدرینیا، 136).
مآخذ
آرینپور، یحیى، از صبا تا نیما، تهران، 1372 ش؛ براون، ادوارد، تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1335 ش؛ برقعی، محمدبـاقر، سخنـوران نـامی معاصر، تهران، 1336 ش؛ بهار، محمدتقی، «معرفـی جعفر خامنهای»، دانشکده، 1336 ق، س 1، شم 10؛ تحقیقات میدانی مؤلف؛ جعفری، مسعود، «پیشگامان شعر رمانتیک فارسی»، کتاب ماه ادبیات، 1382 ش، شم ، 75- 76؛ خامنهای، جعفر، «سرود ملی»، نالۀ ملت، 1336 ق، شم ، 6، 10؛ دولتآبادی، عزیز، سخنوران آذربایجان، تبریز، 1377 ش؛ سردارینیا، صمد، «میرزا جعفر خامنهای»، شمس تبریز، 1380 ش، س 4، شم ، 25، 118؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، «از انقلاب تا انقلاب»، ادبیات نوین ایران، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1363 ش؛ شمس لنگرودی، محمد، تاریخ تحلیلی شعر نو، تهران، 1370 ش؛ شهریار، محمدحسین، دیوان، تبریز، 1369 ش؛ صدرینیا، باقر، «جلوههای رمانتیسم در شعر شهریار»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، تبریز، 1383 ش، س 46، شم 188؛ طاهرزاده بهزاد، کریم، قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، تهران، 1332 ش؛ کسروی، احمد، تاریخ مشروطۀ ایران، تهران، 1330 ش؛ همو، زندگانی من، تهران، 1323 ش؛ کوبیچکوا، ورا، «نگرشی بر ادبیات نوین ایران»، ادبیات نوین ایران، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1363 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، چون سبوی تشنه، مشهد، 1374 ش.