خرابات
خَرابات، جمع خرابه، و به معنی ویرانهها، که در متون مختلف به دو مفهوم حقیقی (یا لغوی) و مجازی (یا اصطلاحی) به کار رفته است. این واژه در فرهنگها به میکده، شرابخانه، قمارخانه، روسپیخانه، بتخانه، و بهطورکلی، کانون فسق و فجور و لهو و لعب معنا شده، و گاه ذکر آن با واژههایی مانند مصطبه، بوزهخانه و جز آنها همراه است ( عبدالرحیم، 1 / 345؛ شرتونی، 263؛ برهان ... ، 2 / 722؛ غیاث ... ، 325؛ آنندراج، 1621؛ تهانوی، 403). در ادبیات صوفیانه نیز به معنای مجازی و اصطلاحی آن، یعنی خراب شدن بنیان خودبینی، محو صفات بشری، فنای عرفانی، و سُکر روحانیِ مردانِ حق به کار رفته است.
محققان دربارۀ معنای حقیقی خرابات و سبب کاربرد آن در این معنا دیدگاههای گوناگونی دارند. برخی با توجه به جنبههای تاریخی بر این باورند که پس از فتوحات مسلمانان، بخشی از شهرها که اعراب فاتح و حاکم در آن اقامت داشتند، آباد میماند و بخشی دیگر، که بیشتر در حاشیه قرار داشت و محل زیست بومیان غیرمسلمان، به ویژه زردشتی و مسیحی بود، به دلیل فقر و ناتوانی ساکنان آن به محلاتی مخروبه و نیمهمتروک تبدیل میشد که در آنجا اموری چون قمار و بادهگساری منعی نداشت. اینگونه محلهها، که مسلمانان ساکنان آن را ذمّی و مشمول پرداخت جزیه میدانستند، بهتدریج به خرابات (یا خَرَبات در متون عربی) شهرت یافتند (نک : مجتبائی، 205-207؛ قس: بهار، «دورنمای ... »، 154).
برخی دیگر نیز بر آناند که چون اعمال ناروا بیشتر در مخروبهها و دور از انظار صورت میگرفت، این واژه بهتدریج چنین معنایی یافته است (خرمشاهی، حافظنامه، 1 / 153؛ رجایی، 185)، چنانکه فخرالدینرازی نیز در تفسیر کبیر خرابات را یکی از مصادیق خانههای غیرمسکونی میداند که داخل شدن به آنها نیاز به اذن ندارد (23 / 200).
برخی از محققان نیز به کاربرد این واژه در دورۀ جاهلیت اشاره کردهاند. برای نمونه، ابوالفتوح رازی (سدۀ 6 ق / 12 م) بر آن است که در دورۀ جاهلیت، اعرابْ خانههای زنان ناپارسا را که اغلب با رایتی از دیگر خانهها متمایز میشد، خرابات میخواندند (4 / 11). پیش از او، طبری (د 310 ق / 922 م) نیز در تفسیر خود از این اصحاب رایات نام برده است که خانههای آنان را «مواخیر» مینامیدند (18 / 57)، و مواخیر چنانکه در فرهنگها آمده، جمع ماخور، و برگرفته از میخور، و به معنای میخانه و خرابات است (نک : لغتنامه ... ، ذیل ماخور).
در هر حال، بنا بر نظر بیشتر محققان، در ابتدای دورۀ اسلامی به دلیل منع سخت و غلبۀ محتسب، در سرزمینهای اسلامی از خرابات خبری نبود و عیشهای پنهانی خلفا و امرا هم در خرابات صورت نمیگرفت. از اواسط سدۀ 4 ق / 10 م نشانههایی از این خانهها و محلهها در قلمرو اسلام پدید آمد و پس از آن، این واژه در حوزۀ ادبیات نیز ظاهر شد (نک : زرینکوب، نه شرقی ... ، 192).
منابع تاریخی متعدد با اشاره به اینگونه مکانها از توجه حکام و امرا به نظارت بر کار خرابات (خانات یا خَرَبات) و اینکه در دورههای مختلف، احوال خراباتها بیشوکم به میزان جدیت و حمیّت دولتمردان بستگی داشته است، حکایت دارند. چنانکه قزوینی رازی در سدۀ 6 ق از فضایلخوانانی میگوید که در معابر بیتی چند در دشنام رافضیان و مسلمانان میخواندند و آنچه میستاندند، به خرابات میبردند و به غنا و زنا میدادند (ص 65)؛ راوندی (د 599 ق / 1203 م) از نامسلمانانی یاد میکند که به بهانۀ حکم دیوانی، ظالمانه اموال مسلمانان را میستانند و خرابات و خمرخانه بنا میکنند (ص 31)؛ رشیدالدین فضلالله (د 718 ق / 1318 م) نیز به فرمان غازانخان مبنی بر منع فروش کنیزکان به خرابات، برخلاف میل آنان اشاره میکند (جامع ... ، 2 / 1113، تاریخ ... ، 364)؛ مقریزی (د 845 ق / 1441 م) هم از وجود اینگونه مکانها در مصر خبر میدهد که به خانات شهرت داشتند و ظاهراً مالیات میپرداختند (1 / 89).
اما سابقۀ ظهور این واژه در اشعار و متون ادب فارسی به سدۀ 5 ق / 11 م باز میگردد (پورجوادی، 95). ظاهراً نخستین کسی که واژۀ خرابات را در اشعار خود بهکار برد، منوچهری دامغانی (د 432 ق / 1041 م) است که در دیوان خود آن را به معنای محل نرد و قمار به کار برده است (ص 7). به این ترتیب، قول ملکالشعرا بهار (سبکشناسی، 2 / 133) مبنی بر اینکه این واژه نخستینبار در آثار سنایی (د 535 ق / 1141 م) آمده است، چندان درست نمینماید. افزون بر منوچهری دامغانی، از دیگر کسانی که پیش از سنایی، و در سدۀ 5 ق این واژه را در آثار خود آوردهاند، میتوان به احمد جام (د 440 ق / 1048 م)، خواجه عبدالله انصاری (د 481 ق / 1088 م) و ناصر خسرو (د 481 ق / 1088 م) اشاره کرد و از میان معاصران سنایی، میتوان از محمد غزالی (د 505 ق)، مسعود سعد سلمان (د 515 ق) و معزی (د 542 ق / 1147 م) نام برد (نک : دنبالۀ مقاله).
چنین به نظر میرسد که تا پیش از سنایی، در منابع عرفانی و غیرعرفانی واژۀ خرابات تنها به معنای حقیقی آن، و بهویژه وجه اول، یعنی جمع خرابه و مکانهای مخروبه و ویرانهها به کار میرفت. چنانکه ابراهیم بن محمد بیهقی (د 320 ق / 932 م) از بقایای خانههای برمکیان با عنوان «خرابات البرامکة» یاد میکند (ص 116)؛ ابونصر سراج (د 378 ق) (ص 316)، و قشیری (د 465 ق) (ص 163) نیز عبارت «کانَ بعبّادان رجلٌ اسودٌ فقیرٌ یأوی الخرابات ... » را از قول ابوالحسین بصری در اشاره به خرابههایی که منزلگاه رندان و فقیران بوده است، آوردهاند. کلابادی (د 380 ق / 990 م) هم از فردی سخن میگوید که شبها به خرابات میرود، جز مباح نمیخورد و کلامی نمیگوید، از آن جهت که در هیچ چیز حقیقتی نمییابد (ص 148).
ابومنصور اصفهانی، از عارفان اواخر سدۀ 4 و اوایل سدۀ 5 ق، در کتاب خود ضمن وصف احوال برخی از صوفیه، به خَرَباتی اشاره دارد که مأوا و مدفن ابوالحسین نوری، از مشایخ بزرگ سدۀ 3 ق بود، که جنید او را عاشقالرحمان میخواند (ص 32). در همین زمینه، در منابع متقدم صوفیه گاه به حالات سالکانی اشاره شده است که به شوق خلوتگزینی و برای گریز از ازدحام خلق، مدتی در خرابهها میزیستند (سپهسالار، 95-96؛ حکیم، 15-16). چنین گرایشی را شاید بتوان زمینهساز مقدمۀ تحول معنایی خرابات نزد صوفیه دانست که بهتدریج از سدۀ 6 ق ظاهر شد. اما وجه دوم کاربرد خرابات در معنای حقیقی یا مذموم آن (عشرتکده و میخانه) نیز در ادبیات منثور و منظوم این دوره در این نمونهها به چشم میخورد:
1. منابع غیرعرفانی، مانند اشعار منوچهری دامغانی (همانجا) و مسعود سعد سلمان (ص 573-575) که آن را به معنای قمارخانه آوردهاند، و ناصر خسرو (ص 97) که آن را به معنای میخانه به کاربرده است.
2. منابع عرفانی، مانند آثار مستملی بخاری (د 434 ق) (1 / 180)، محمد بن منور (د 440 ق) (ص 231)، خواجه عبدالله انصاری (د 481 ق) (ص 40)، و نیز هجویری (د 470 ق / 1077 م)، که خرابات را برای صوفیان و صومعهنشینان چون کلیسا برای مسلمانان میداند (ص 597).
احمد جام (د 440 ق / 1048 م) نیز در آثار خود سماع درویشان را، اگر چون خراباتیان باشند، سماع مفسدان میخواند، از آن رو که آنان به عوض خوف و طاعت خدا، به دنبال طرب، پایکوبی و سرمستیاند (مفتاح ... ، 159-165، انس ... ، 41، 121، 282).
با آنکه واژۀ خرابات به معنای مذموم آن در سدههای پس از سنایی نیز در آثار اهل عرفان دیده میشود (نک : عطار، تذکرة ... ، 797، که در آن خرابات را محل عشرت میخواند؛ نک : علاءالدوله، «ما لا بد ... »، 115، که سماع خراباتیان را سماعی شهوانی میداند)، اما میتوان گفت که کاربرد خرابات در معنای مجازی و صوفیانۀ آن از سنایی و معاصران وی، همچون معزی و عینالقضات همدانی (د 525 ق / 1131 م) آغاز شد و بهتدریج گسترش یافت، چندانکه در اشعار حافظ (د 791 ق / 1389 م) و شیخ محمود شبستری (د 720 ق / 1320 م) اوج و برجستگی خاصی یافت. برای نمونه، هجویری در کشف المحجوب از خراباتنشینی که خلق از فتنۀ او ایمناند و گاه از صومعهنشین به رحمت حق نزدیکتر است، سخن میگوید (ص 305، 312) و محمد بن منور به اینکه مردان حق را در خرابات هم میتوان یافت، اشاره میکند (ص 284- 285).
غزالی (د 505 ق / 1111 م) نیز در کیمیای سعادت درک صوفیان از مفهوم خرابات را متفاوت میداند و توصیفات صوفیانه از آن را مباح میشمارد (ص 484-485؛ نیز نک : مجتبائی، 211-213). با اینهمه، گاه نیز اهل تحقیق از عدم وضوح معنا و سبب کاربرد واژۀ خرابات به صورت مجازی و صوفیانه سخن گفتهاند (رجایی، 186).
به هر روی، این واژه در ادبیات صوفیانه بهتدریج معنای دیگری مییابد و تعبیر نیکویی پیدا میکند که گاه با عبادتگاه برابر است. خرابات کانون طرب معنوی و سُکر روحانی مردان حقیقت به شمار میآید که شرط ورود به آن، بیاعتنایی به آداب و رسوم متعارف و درهمکوبیدن تمایلات و خواهشهای نفسانی است.
عینالقضات همدانی گاه خرابات را کوی یگانگی میبیند (ص 228) و طریق عشق و رسوایی آن را بهتر میداند (ص 350) و گاه در جایی دیگر، خرابات را در برابر کعبه قرار میدهد و با بهکارگیری آیات قرآنی در توصیفی صوفیانه، فجور و مستی حاصل از شرابِ قهر و کفر را به اهل خرابات، و حالات تقوا و مستی از شرابِ طهور را به اهل کعبه نسبت میدهد (ص 120). معزی نیز خراباتی شدن را بهجای زهد توصیه میکند و خرابات را مأوای اهل عشق، و عشق را منشأ کرامات میداند (ص 128- 129).
سنایی در آثار خود خرابات را، هم به معنای مذموم و هم به معنای صوفیانۀ آن، به کار میبرد. وی گاه از «خراباتجوی پرآفات» سخن میگوید و برای کسی که طاعتش هنوز شائبۀ خودبینی دارد، کعبه را خرابات میداند (حدیقة ... ، 112)، و زمانی دیگر طاعت یار را در خرابات میداند و جز آن را باطل میشمارد (دیوان، 98). وی در خرابات چون موسى مناجات میکند و به میقات میرود و بیخویشتنیِ آن را بهتر از زهدفروشی میداند. سنایی خود را هواخواه و معتکف راه خرابات میخواند، که طریق عشق است، نه طریق طامات (همان، 73-75) و این مقام مستی و بیخودی را روشنایی دل و رهایی از چندوچونها مییابد (همان، 98 - 99).
عارفان پس از سنایی و پیش از حافظ در سدۀ 7 ق نیز واژۀ خرابات را به معنای استعاری و اصطلاحی آن فراوان به کار بردهاند. روزبهان بقلی (د 606 ق / 1209 م) از ساکنان «خرابات محبت» که کمان «قاب قوسین» را گسیختهاند، سخن میگوید (ص 117- 118) و نجمالدین رازی (د 654 ق / 1256 م) از «خراباتِ وجود»، که مقام سرمستان بادۀ اَلست است و خراباتیانی که مستحق نعیم هشتبهشتاند، سخن به میان میآورد و به «خراباتِ فنا» و پیر آن اشاره میکند، که آب چشمش با صراحی در مناجات است و با دست او میْ عسل، و بتکده مسجد میشود (ص 219، 380-381).
این تعابیر در آثار عطار، مولانا و سعدی درخششی دیگر مییابد. عطار (د 627 ق / 1230 م) خرابات را جایگاه عشق و محل وصل یار، مسکن رندان فارغ از ننگ و نام و ریا میداند که گاه پیران طریقت از عشقبازی آنان درس میآموزند (دیوان، 240)؛ آنجا که زهدفروشی و خودنمایی جایی ندارد و از خود فانیشدن و به جانان پیوستن، از فرعون هستی رستن و چون موسى به میقات رسیدن است (همان، 104). وی راه خرابات را ترک مقامات و کرامات و طامات، از میِ عشق مستشدن و با دلشدگان راه مناجات گرفتن مییابد (همان، 415-416) و پیر خرابات را دانندۀ راز (همانجا)، قبله را خرابات و خراباتی را اهل درد میخواند (همان، 122). گاه نیز مسجد، خانقاه و کعبه را به مثابۀ عالم جسمانی و اتصاف به اوصاف بشری، در مقابلِ میخانه و خرابات به مثابۀ عالم روحانی و اتصاف به صفات الٰهی قرار میدهد (همان، 382) و سرانجام، خود را دُرد فروش خرابات (همان، 412)، و دُردی خرابات را زادراه فنا میشمارد (همان، 122). مولانا جلالالدین رومی (د 672 ق / 1273 م) در مثنوی (دفتر 6، بیتهای 3422-3423) هم صدا با عطار (همان، 149) گنج را در ویرانهها میجوید. وی خرابات را جای صحبت جانانه، و آنجا که «لذت جان» ادراک میشود، میداند ( کلیات، ج 5، بیت 24504) و بر آن است که در آنجا باید خودبینی و ناموس و کبر را رها کرد؛ چه، نازکردن خریدار ندارد (همان، ج 6، بیت 32619).
سعدی (د 691 ق / 1292 م) نیز در آثار خود خرابات را به هر دو معنا به کار برده است. وی در گلستان میگوید: «هر که با بدان نشیند، اگر نیز طبیعت ایشان درو اثر نکند، به طریقت ایشان متهم گردد، وگر به خراباتی رود به نماز کردن، منسوب شود به خمر خوردن» (ص 173). اما در بوستان، خرابات را کوی بی سروسامانی و عاشقی میخواند (ص 630) که در آنجا ملک دو عالم را به میِ یکشبه میفروشند. آشنایان خرابات با خرد بیگانه، و رند و خویشتنسوزند (ص 904-905). آنان خرقۀ زهد بر خاک افکندهاند، لباس طامات آتش زدهاند و مالک راستین عرصۀ کراماتاند (ص 411). سعدی در برخی از اشعار خود خرابات را به معنای میخانه نیز آورده است (ص 204).
از عارفان سدۀ 7 ق همچنین میتوان به فخرالدین عراقی (د 688 ق / 1289 م) اشاره کرد که در اشعار خود خرابات را به معنایی مشابه بهکار برده است. او نیز چارۀ حال خود را که از سالوس و زهد و طامات به جان آمده است، در خرابات میجوید (ص 106-107، 530) و آنجا را نه جای زهدفروشی، بلکه کوی نیاز میخواند که اسرار آن را هشیاران نمیفهمند (ص 80، 84). مستان در خرابات به گنجی دست مییابند که پیران در مناجات به آن نمیرسند و این گنج بیرنج، همان بیخودی و گم کردن خویش است. وی توصیۀ پیر خرابات را که بقای جاوید را در می نوشیدن و مستی از خویشتن میداند، به گوش میگیرد (ص 338- 339) و سرانجام، خراباتیشدن را قدم نهادن در گذرگاه عشق، رسیدن به عالم دل و راهیافتن از مجاز به حقیقت تعبیر میکند (ص 403-404).
از میان عارفان سدۀ 8 ق / 14 م نیز میتوان از یحیى باخرزی (د 736 ق / 1336 م) نام برد که در توصیف خرابات، ضمن بیان مفاهیم ممدوح صوفیانه، وجه مذموم خرابات را نیز ذکر میکند که عبارت از مستی از شراب غرور، ثبوت عادات و کمال محبت دنیا و اغیار در وجود آدمی است (نک : 2 / 250-251). علاءالدولۀ سمنانی (د 736 ق) نیز در اشعارش، خود را رند خرابات، و فارغ از کرامات و طامات میداند، و نه مرد مناجات (خمخانه ... ، 91)؛ و در جای دیگر خود را معتکف کوی خرابات میخواند، از آن رو که از راه مستی، راه هستی سپرده، از جام فنا سرمست شده و پردۀ تقوا را دریده است، هر چند که در صومعه نیز او را نام و نشانی بوده است (همان، 126). اوحدی مراغهای (د 738 ق) نیز در یکی از ترجیعبندهای خود با تکرار عبارت «من و آن دلبر خراباتی» از خرابات سروده است، که ظاهراً در آن به هر دو معنا نظر دارد (نک : ص 57-67).
اما حافظ (د 791 ق / 1389 م) که در اشعار او نمادسازی، استعارهپردازی و آفرینش هنری به اوج خود رسیده، آنچه را در شعر پیشینیان به صورت جوانهای نورسته دیده میشود، با ابعادی بسیار عمیقتر بهکار گرفته است، چندانکه به تعبیر برخی از حافظپژوهان، حافظ از سلوک در تصوف سنتی خانقاهی به سلوک عرفانی در میخانه و خرابات پناه برده، و از تلفیق مقام زهد و عبادت خانقاه و صومعه، با سرخوشی و لذت معنوی میخانه و خرابات، نهادی آرمانی و نمادین به نام دیر مغان یا خرابات آفریده است (نک : خرمشاهی، فرصت ... ، 268- 269). به بیان دیگر، شکایت و ملال حافظ از گناه و فساد اهل زمانه، و نفرت او از زاهدان و صوفیان ریاکار و واعظان شحنهشناس، از او یک رند خراباتی ساخته است (برای نمونه، نک : غزلهای 2، 133، 355)؛ هرچند که این منتقدِ طریق صوفیانْ این بیرنگیِ رندانه را در همه جا نداشته و وجود سیالی شده که همواره از مسجد به میخانه در حرکت بوده است (غزلهای 10، 53، 80، 111، 131، 164، 335، 357، 421؛ نیز نک : زرینکوب، از کوچه ... ، 40-42).
به نظر برخی دیگر از صاحبنظران، مکانهایی چون خرابات، مسجد و صومعه، هم نمونههای ازلی و هم نمونههای زمینی خود را دارند. خرابات که جایگاه شور و مستی و گناه است، همین جهان خاکی و میدان آزمون انسان است؛ انسانی که به حکم ازلی از عالم روحانی به این عالم جسمانی فرود آمده است (حافظ، غزل 317، بیتهای 2-3، غزل 111، بیت 5). از اینرو، حافظ گذر خود از مسجد به میخانه، یا از صومعه به خرابات را رویدادی در عهد ازل میخواند (غزل 10، بیتهای 1-3، غزل 111، بیت 5). اما از آنجا که در اهل میخانه و خرابات روشنی، صفا، بیرنگی و سرخوشی میبیند، کنج خرابات را بر ریاضتکشی و زهدورزی ترجیح میدهد، هرچند که لغزشگاهی بس پرخطر است (غزل 468، بیت 2، نیز غزلهای 314، 355، 373) و این گزینش جبر وجودی او در به دوشکشیدن بار امانت الٰهی است (غزل 184، بیتهای 1-3، غزلهای 152، 178؛ برای اطلاعات بیشتر، نک : آشوری، 221-224).
در یک جمعبندی کلی میتوان خرابات را از کلمات کلیدی دیوان حافظ به شمار آورد که معانی مادی و معنوی گوناگونی برای آن ذکر کردهاند. این واژه گاه کنایه از میخانه (غزل 207، بیت 6، غزل 466)، و گاه با همان معنا در مقابل مسجد یا خانقاه (غزل 17، بیت 5، غزل 111، بیت 5، غزل 127، بیت 6، غزل 164، بیت 4، غزل 204، بیت 8، جم )، و بیشتر با مضمونی عرفانی و همراه با احترام است (غزل 63، بیت 3، غزل 182، بیت 7، غزل 415، بیت 5، غزل 423، بیت 3، غزل 379، بیت 6) و سرانجام، اوج این معانی در آنجا ست که در خرابات مغان نور خدا را میبیند (غزل 357، بیت 1؛ نیز نک : خرمشاهی، حافظنامه، 1 / 154-155).
پس از ایهام تقدس خرابات در آثار حافظ، نوبت به اشعار دلنشین و عرفانی شیخ محمود شبستری (د 720 ق / 1320 م) در گلشن راز میرسد که در آن خرابات معنایی متعالی به خود میگیرد. خراباتی شدن، «رهایی از خود» و «مقام عاشقان لاابالی» است و خرابات با تعابیری چون «آشیان مرغ جان»، «آستان لامکان» و «جهان بیمثالی» توصیف میشود (ص 102). اسیری لاهیجی در شرح این اشعار خرابات را اشاره به وحدت، اعم از وحدت افعالی و صفاتی و ذاتی، و نیز محو تعینات و مقام فنای کثرات و منزه از جمیع صور حسی، مثالی و خیالی میداند. به باور او، مقام وحدت جای رندان پاکباز و عاشقان خودگداز است و در آن غیریت اعتباری را مجالی نیست. ازاینرو، خراباتی شدنی که ارباب حال آن را بهخود منسوب داشتهاند، آن است که سالک رسوم و عادات و قیود کثرات را ترک گوید و از خود رهایی و خلاصی یابد و خود را در کوی نیستی دربازد (نک : ص 624 بب ).
گاه نیز محققان اینگونه وصفهای زیبای شبستری را که در آنها خراباتی را «بیحد و نهایت»، و خرابات را «آسمان لامکان» میخواند (همانجا)، با تمثیلهای اشراقیـ عرفانی فیلسوفان، مانند سفر معنوی نفس ناطقه در داستان حی بن یقظان ابنسینا، و یا سفر معنوی سالک در قصۀ غربت غربیۀ شیخ اشراق، شهابالدین سهروردی مقایسه میکنند، زیرا از دیدگاه عرفانی نیز خرابات مکانی غیرمادی و در ماورای این جهان، یعنی در ناکجا ست، آنجا که مرغ جان از قفس تن رها میشود و به آسمان پر میکشد (نک : پورجوادی، 95- 96، 100-101).
معنای مجازی و نمادین خرابات در اشعار عارفان سدههای بعد نیز دیده میشود که از جمله میتوان به آثار شاهنعمتالله ولی (د 827 ق) اشاره کرد که در آنها خرابات را «خوش خانۀ امن» میخواند و خود را از رندان خراباتی و فارغ از ملامت که از این خوان بسی نعمت خوردهاند، میشمارد ( کلیات ... ، 160-162) و در جایی دیگر میر خرابات را جامع مجموع مقامات میداند (رسالهها، 32).
آنچه در اینجا باید به آن اشاره کرد، موضوع ارتباط و شباهت خراباتیگری با طریق و منش ملامتیان است، تا آنجا که برخی محققان برآناند که معنای مجازی و صوفیانۀ خرابات از طریق ملامتیه و قلندریه به اشعار صوفیان راه یافته است (فروزانفر، 244). نشانههای این ارتباط را میتوان در آثار صوفیان جستوجو کرد، چنانکه غزالی در کیمیای سعادت به خرابات رفتن را با راه ملامت پوییدن و خویشتن را از چشم مردمان افکندن یکسان میشمارد (ص 452-453) و نجمالدین رازی ملائکه را خشکزاهدان صومعهنشینی میداند که از گرمروانِ خراباتِ عشق که ملامتیاناند، خبری ندارند (ص 71).
افزون بر آن، در برخی از حکایات صوفیه نیز از صاحبان کرامات و مقامات یادشده است که گاه برای شکستن رعونت نفس و خودستیزی به خرابات میرفتهاند، و ایبسا ظهور کراماتی از آنان سبب ارشاد خراباتیان میشده است (مستملی، 1 / 180؛ محمد بن منور، 231-232؛ روزبهانثانی، 212؛ ابنکربلایی، 210-211). در سدههای بعد، این نزدیکی و ارتباط در آثار عارفانی چون حافظ آشکارتر میگردد. در اشعار حافظ شخصیت و نگرش ملامتی او چنان بارز میشود که با جسارتی بیسابقه از زهدورزی، خرقهپوشی، مسجد و سجادۀ اهل ریا انتقاد میکند و خود را خراباتنشینی میشمارد که در شیوۀ رندی و مستی سرزنش مدعیان را برنمیتابد، از آن روی که در پی آن است که نقش خودپرستی خراب کند (نک : غزل 204، بیت 8، غزل 341، بیت 1، غزل 393، بیت 5، جم ).
افزون بر معانی یاد شده دربارۀ خرابات، محققان معانی دیگری را نیز برای این واژه آوردهاند. ازجمله آنکه خرابات را با «خورآباد» (خور = خورشید) یکی دانسته و آن را با معابد میترایی مرتبط دانستهاند (بهار، حاشیه بر ... ، 93، حاشیۀ 2؛ تسبیحی، 44-45؛ رجایی، 187-197؛ نیز نک : کیانی، 116؛ همایونفرخ، 1 / مقدمه، 209-211). در مقابل، برخی از محققان دیگر در رد این نظریه استدلال کرده، و آن را فاقد هرگونه وجه تاریخی و ریشهشناسی علمی دانستهاند (نک : مجتبائی، 207- 208؛ دائرةالمعارف ... ، 886). برخی از علمای شیعی نیز با استناد به اخبار و روایات گاه خرابات را «جزایر خالدات» یا «جزایر رافضه»، یعنی یکی از اماکن مقدس احتمالی برای اقامت امام زمان (ع) و خانوادۀ ایشان دانستهاند که شامل جزیرۀ خضراء و سرزمین اندلس است (نک : نوری، 404، 558؛ مجلسی، 52 / 162-163، 176).
مآخذ
آشوری، داریوش، هستیشناسی حافظ، تهران، 1377 ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ ابنکربلایی، حافظحسین، روضات الجنان، به کوشش جعفر سلطانالقرایی، تهران، 1344 ش؛ ابوالفتوح رازی، روض الجِنان، قم، 1404 ق؛ ابومنصور اصفهانی، معمر، ادب الملوک، به کوشش برند راتکه، بیروت، 1991 م؛ احمدجام، انس التائبین، به کوشش علی فاضل، تهران، 1368 ش؛ همو، مفتاح النجات، به کوشش علی فاضل، تهران، 1347 ش؛ اسیریلاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشنراز، به کوشش کیوان سمیعی، تهران، 1337 ش؛ اوحدی مراغهای، کلیات، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1340 ش؛ باخرزی، یحیى، اوراد الاحباب، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ برهان قاطع؛ بهار، محمدتقی، حواشی بر تاریخ سیستان، به کوشش همو، تهران، 1314 ش؛ همو، «دورنمای تصوف در ایران»، بهار و ادب فارسی، به کوشش محمد گلبن، تهران، 1351 ش؛ همو، سبکشناسی، تهران، 1349 ش؛ بیهقی، ابراهیم، المحاسن و المساوی، بیروت، 1390 ق / 1970 م؛ پورجوادی، نصرالله، نسیم انس، تهران، 1384 ش؛ تسبیحی، محمدحسین، «خرابات»، مهر، تهران، 1346 ش، س 13، شم 1؛ تهانوی، محمداعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش اشپرنگر، کلکته، 1862 م؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1367 ش؛ حکیم ترمذی، محمد، ختم الاولیاء، به کوشش عثمان اسماعیل یحیى، بیروت، 1965 م؛ خرمشاهی، بهاءالدین، حافظنامه، تهران، 1366 ش؛ همو، فرصت سبز حیات، تهران، 1379 ش؛ خواجه عبدالله انصاری، سخنان پیرهرات، به کوشش محمدجواد شریعت، تهران، 1356 ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال و مجتبى مینوی، تهران، 1333 ش؛ رجایی بخارایی، احمدعلی، فرهنگ اشعار حافظ، تهران، 1364 ش؛ رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارک غازانی، به کوشش کارل یان، هارتفرد، 1940 م؛ همو، جامع التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، 1363 ش؛ روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1344 ش / 1976 م؛ روزبهان ثانی، ابراهیم، «روح الجنان فی سیرة الشیخ روزبهان»، روزبهاننامه، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1347 ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، از کوچـۀ رندان، تهران، 1374 ش؛ همو، نـه شرقی ـ نه غربی ـ انسانی، تهـران، 1353 ش؛ سپهسالار، فریدون، در احوال مولانا جلالالدین مولوی، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1335 ش؛ سراج، عبدالله، اللمع فی التصوف، به کوشش ر. نیکلسن، لیدن، 1914 م؛ سعدی، کلیات، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، 1373 ش؛ سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش محمدتقی مدرسرضوی، 1359 ش؛ همو، دیوان، به کوشش همو، تهران، 1362 ش؛ همو، مثنویها، به کوشش همو، تهران، 1360 ش؛ شاه نعمتالله ولی، دیوان، به کوشش م. درویش، تهران، 1341 ش؛ همو، رسالهها، به کوشش محمدجواد نوربخش، تهران، 1356 ش؛ شبستری، محمود، مجموعۀ آثار، به کوشش صمد موحد، تهران، 1365 ش؛ شرتونی، سعید، اقرب الموارد، قم، 1403 ق؛ طبری، تفسیر؛ عبدالرحیم بن احمد سود، کشف اللغات، لکهنو، 1317 ق؛ عراقی، ابراهیم، مجموعۀ آثار، به کوشش نسرین محتشم، تهران، 1372 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1366 ش؛ همو، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1375 ش؛ علاءالدولۀ سمنانی، احمد، خمخانۀ وحدت، به کوشش عبدالرفیع حقیقت، تهران، 1362 ش؛ همو، «ما لا بد منه فی الدین»، مصنفات فارسی، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1369 ش؛ عین القضات همدانی، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، 1341 ش؛ غزالی، محمد، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، 1364 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375 ش؛ فخرالدینرازی، التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ فروزانفر، بدیعالزمان، فرهنگ، به کوشش مریم السادات رنجبر، تهران، 1374 ش؛ قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1358 ش؛ قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، قاهره، 1367 ق / 1948 م؛ کلابادی، محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، به کوشش عبدالحلیم محمود و طه عبدالباقی مسرور، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ کیانی، محسن، تاریخ خانقاه در ایران، تهران، 1369 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مجتبائی، فتحالله، شرح شکن زلف بر حواشی دیوان حافظ، تهران، 1385 ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1366 ش؛ مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف، به کوشش محمد روشن، تهران، 1363 ش؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش غلامرضا رشید یاسمی، تهران، 1318 ش؛ معزی، محمد، دیوان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1318 ش؛ مقریزی، احمد، الخطط، بیروت، دارصادر؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356 ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1339-1340 ش؛ همو، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1363 ش؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبى مینوی و مهدی محقق، تهران، 1357 ش؛ نجمالدین رازی، عبدالله، مرصاد العباد، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1352 ش؛ نوری، حسین، نجم الثاقب، قم، 1412 ق؛ هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش محمود عابدی، تهران، 1383 ش؛ همایونفرخ، رکنالدین، حافظ خراباتی، تهران، 1354 ش.