خسرو پرویز
خُسْرو پَرْویز، خسرو دوم (سل 590- 628 م)، پسر هرمز چهارم، از پادشاهان ساسانی ملقب به پرویز، که به معنی پیروز و فاتح است (طبری، 2/ 728؛ خواندمیر، 1/ 247)؛ او این عنوان را بهسبب پیروزیهای درخشان و فتوحات خیرهکنندهاش در نبرد با رومیان کسب کرد (بویس، 173؛ جهانگیری، 10). اعراب او را کسرى نامیدهاند که معرب خسرو ست (هرتسفلد، 158).
بیشتر مورخان قدیم، دوران پادشاهی خسرو پرویز را 38 سال ذکر کردهاند (یعقوبی، 1/ 213؛ بلعمی، 2/ 1089؛ غزالی، 95). روی کار آمدن او همزمان بود با آشوبهای داخلی و شورش بهرام چوبین (صفا، 1/ 4) ــ سردار مخلوع هرمز ــ که به دنبال توطئهای، به نام خسرو پرویز سکه زد. خسرو پرویز بهسبب بدبینی پدرش به وی، به آذربایجان گریخت؛ اما با قیام بزرگان مداین و کمک بسطام و بندوی ــ از خویشاوندان خسرو پرویز ــ هرمز از سلطنت برکنار شد و او به پادشاهی رسید. خسرو پرویز برای نبرد با بهرام چوبین از موریس، امپراتور روم، کمک خواست. موریس دخترش مریم را به همسری خسرو پرویز درآورد و سپاهی را با او روانۀ ایران کرد. خسرو پرویز پیروز شد و مدتی بعد، بهرام را در ترکستان ــ جایی که پناه برده بود ــ با حیلهای کشت (یعقوبی، 1/ 206-210؛ طبری، 2/ 726-734؛ ابنبلخی، 99-102) و کردویه، خواهر او را به زنی گرفت (یعقوبی، 1/ 212؛ طبری، 2/ 734؛ ابنبلخی، 103).
داستانها
در ارتباط با خسرو پرویز، داستانها و امثال بسیاری در ادبیات کتبی و شفاهی ایران وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
داستان خسرو و شیرین
مهمترین عامل شهرت خسرو پرویز، هم در ادب کتبی و هم در ادب شفاهی مردم ایران، داستان عشق دوجانبۀ او و شیرین است. گویا، از این داستان در اواخر دورۀ ساسانیان روایتهایی شفاهی در میان مردم رواج داشته است (کریستنسن، 497؛ برتلس، 73). برای نخستین بار، نظامی این داستان را به نظم کشید و سبب ماندگاری آن شد و پس از او نیز دهها شاعر دیگر آن را با تفاوتهایی به نظم در آوردند. همین موضوع مؤید علاقۀ مخاطبان به این داستان است. این داستان در برخی از مناطق ایران چنان شهرتی داشته که در موسیقی بومی نیز تأثیر گذاشته است؛ مثلاً در لرستان، «مقام خسرو و شیرین»، از مقامهای موسیقایی منطقه است (ایزدپناه، 235؛ نیز نک : ه د، خسرو و شیرین).
گنج بادآورد
این داستان را ــ که به مثل سائر تبدیل شده است ــ برای نخستین بار، بلعمی نقل کرده است (2/ 1091): پادشاه روم بهسبب ترس از دشمن، گنجینهای را به حبشه میفرستد؛ اما باد مخالف، آن را به عمان میافکند و گنجینه به دست خسرو پرویز میافتد. به روایتی دیگر، هنگامی که سپاهیان خسرو پرویز شهر اسکندریه را محاصره میکنند، فوکاس، پادشاه روم، برای نجات گنجینۀ خود آن را به دریا میافکند و باد مخالف آن را به ساحل انطاکیه میبرد (مسعودی، مروج ... ، 1/ 277- 278؛ منهاج، 1/ 167؛ صفوت، 89؛ کریستنسن، 486)، و یا به گفتۀ ابنبلخی، به نزدیک لشکرگاه شهر براز میبرد (ص 104). مثل بادآورده را باد میبرد، نیز به همین داستان اشاره دارد (ذوالفقاری، داستانها ... ، 212-213).
داستان شبدیز
خسرو پرویز اسبی به نام شبدیز یا به گفتۀ مسعودی شبدار (همان، 1/ 273) داشته، که به روایت نظامی هدیۀ شیرین، و بنا بر برخی روایتها، هدیۀ امپراتور روم بوده است (نک : بلعمی، 2/ 1089-1090؛ یاحقی، 272-273). خسرو پرویز این اسب را بسیار دوست داشت، بهگونهای که براساس برخی روایتها گفته بود هرکس خبر مرگ شبدیز را بیاورد، او را میکشد. پس از مرگ شبدیز، بزرگان کشور دست به دامان باربد میشوند و او ضمن خواندن سرودی در پیشگاه خسرو، توصیفی از شبدیز میکند که خسرو متوجه مرگ او میشود و میپرسد مگر شبدیز مرده است؟ باربد میگوید خسرو فرمود؛ و خسرو به او جایزه میدهد (قزوینی، 230). این حکایت را قرنها بعد به یکی از پادشاهان تیموری نیز منسوب کردهاند (واصفی، 2/ 146- 148). همین موضوع مؤید رواج روایتهای شفاهی از این حکایت است.
ایوان مداین و همسایگی پیرزن
از حکایتهای رایج در شعر فارسی است که همچون بسیاری از داستانها میکوشد شاهان ساسانی را علاقهمند به سخنان حکیمانه نشان دهد (نظامالملک، 175). براساس این حکایت، هنگامی که خسرو پرویز قصد داشت کاخ مداین را بنیان بگذارد، فرمان داد تا خانههای مجاور کاخ را خریداری کنند. پیرزنی که در جوار کاخ، خانه داشت، گفت: من همسایگی پادشاه را به همۀ مال جهان نمیدهم. این سخن برای پادشاه خوشایند بود و فرمان داد او را به حال خود رها کنند (ابوعلی، 124).
داستان یک زندانی
در حکایت دیگری آمده است که خسرو پرویز یکی از خواص خود را زندانی کرد. کسی به دیدار او نمیرفت بهجز باربد که شراب و طعام برایش میبرد. خسرو پرویز را خبر کردند و او باربد را مؤاخذه کرد. باربد در جواب گفت: آنچه تو بدو بگذاشتهای، بیش از آن است که من در حق او انجام میدهم. خسرو پرویز گفت: چه چیزی؟ باربد جواب داد: جان او. خسرو پرویز چنان متأثر شد که زندانی را به او بخشید (نظامالملک، 174-175).
خسرو و ماهیفروش
روزی خسرو ماهیای را به 4 هزار درم میخرد. شیرین اعتراض میکند و از خسرو پرویز میخواهد که صیاد را فرابخواند و جنسیت ماهی را از او بپرسد تا اگر گفت نر است، ماهی ماده از وی بخواهد و اگر گفت ماده است، درخواست ماهی نر کند. صیاد تیزهوش جواب میدهد که ماهی خنثى است. خسرو پاسخ او را میپسندد و 4 هزار درم دیگر به وی میدهد و فرمان میدهد منادی کنند که: به تدبیر و رأی زنان کار مکنید که در این صورت، بر هر درم، دو درم زیان کنید (غزالی، 283-284؛ نجمآبادی، 91؛ هزار و یکشب، 3/ 23-25).
افزون بر این، برخی از داشتههای خسرو پرویز نیز رنگوبوی افسانهای گرفتهاند که ازجمله میتوان به این موارد اشاره کرد: کوزۀ ابر که شراب و آب آن هرگز کم نمیشد؛ زر مشتافشار که شکلپذیر بود؛ تخت طاقدیس با آسمانهای از صورفلکی و کواکب (بلعمی، 2/ 1089؛ مجمل ... ، 79؛ خواندمیر، 1/ 250)، که هرتسفلد آن را ساعتی بزرگ شبیه ساعت غزه میداند، چون میان طاقدیس و ساعت غزه از لحاظ زمان و مکان چندان فاصله نبوده است (کریستنسن، 489)؛ شطرنجی با مهرههای زر و یاقوت؛ نردی از بسد و فیروزه؛ دستاری که در آتش نمیسوخت (مشکور، 13) و در مجمل التواریخ و القصص با نام آذرشب آمده است (ص 81)؛ گنج گاو (کریستنسن، 486)؛ تاجی که از طاق آویخته بود و هنگام بار زیر آن مینشست (منهاج، 1/ 167)؛ و فرش بهارستان (مقدم، 1/ 201).
دربارۀ خسرو پرویز، آمده است که چون غیبگویان به او گفته بودند اقامت در تیسفون برایش نامبارک است، وی تا زمان حملۀ هراکلیوس به آنجا نرفت (کریستنسن، 475؛ مهدینیا، 2/ 75).
حکمتها
حکمتهای مربوط به خسرو پرویز در هر کتابی منحصربهفرد است و کمتر حکمتی دیده میشود که در چند منبع تکرار شده باشد؛ از آن جملهاند: نیکبختترین پادشاهان کسی است که نزدیکان را در 3 چیز بیازماید: بد شهریاران نیندیشد، راز پادشاهان نگه دارد و به محارم شاه طمع نورزد ( التاج، 94)؛ خواجه نظامالملک این حکمت را با اندکی تفصیل آورده است (ص 42). فرمان ببر آن را که زبردست تو ست تا فرمان بَرد تو را آنکه زیردست تو ست (ظهیری، 203؛ بهرام، 622). 3 چیز را چاره نیست: درویشی آمیخته با کاهلی، دشمنی جمعشده با حسد، بیماری مقارن با پیری (ظهیری، 204؛ بهرام، همانجا). و گریختن بهنگام، ظفر یافتن است (ظهیری، 205).
مثلها
مثل شکرکننده را نعمتدهید و نعمتدهنده را شکر گویید، به خسرو پرویز منسوب است (دهخدا، 2/ 1026). پدرکش پادشاهی را نشاید/ وگر شاید بهجز شش مه نپاید؛ به نظر دهخدا منظور از پدرکش، شیرویه پسر خسرو پرویز است (1/ 501). هرچه آن خسرو کند، شیرین بود (شکورزاده، 984). گنج را خسرو ربود، رنج را فرهاد برد (همو، 837). انگار روی گنج قارون [خسرو پرویز] نشسته است (ذوالفقاری، فرهنگ ... ، 1/ 410).
یکی از حوادثی که خسرو پرویز را بهویژه در متون عربی شهره ساخت، ظهور پیامبر اسلام (ص) در اواخر دورۀ او و به روایت هشام بن محمد، در سال بیستم پادشاهیاش بود (نولدکه، 324). پیامبر (ص) با فرستادن نامهای، خسرو پرویز و مردمانش را به دین اسلام دعوت کرد، اما او با دیدن نام خود پس از نام پیامبر (ص) خشمگین شد و آن را پاره کرد (نک : بلعمی، 2/ 1138-1144؛ مجمل، 251). پیامبر (ص) با شنیدن آن ماجرا، فرمودند: مزّق الله مُلکه کما مزّق کتابی (ابنبلخی، 106). به روایت مورخان، سفیر پیامبر (ص) عبدالله بن حذافه بود (مسعودی، التنبیه ... ، 259؛ منهاج، 1/ 168؛ ولهاوزن، 8). مورخان قدیم نابسامانی داخلی و حوادث طبیعی این دوران را نشانۀ نبوت پیامبر (ص) و پایان این پادشاهی دانستهاند (مجمل، 250؛ مسعودی، مروج، 1/ 278).
مآخذ
ابنبلخی، فارسنامه، به کوشش لسترنج و نیکلسن، تهران، 1385 ش؛ ابوعلی مسکویه، احمد، جاویدان خرد، ترجمۀ محمدکاظم امام، تهران، 1350 ش؛ ایزدپناه، حمید، لرستان در گذرگاه زمان و تاریخ، تهران، 1384 ش؛ برتلس، ی. ا.، نظامی، شاعر بزرگ آذربایجان، ترجمۀ حسین صدیق، تهران، 1355 ش؛ بلعمی، تاریخ؛ بویس، مری، زردشتیان، باورها و آداب دینی آنها، ترجمۀ عسکر بهرامی، تهران، 1381 ش؛ بهرام بن فرهاد، شارستان چهارچمن، بمبئی، 1270 ق؛ التاج، منسوب به جاحظ، به کوشش احمد زکی پاشا، قاهره، 1332 ق/ 1914 م؛ جهانگیری، زبیده، مقدمه بر خسروپرویز و جنگهای بیستوهفتسالۀ ایران و روم بهرام داهیم، تهران، 1372 ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ ذوالفقاری، حسن، داستانهای امثال، تهران، 1384 ش؛ همو، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1356 ش؛ صفوت تبریزی، محمدعلی، مرآة الاعتبار، قم، 1331 ش؛ طبری، تاریخ، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1352 ش؛ ظهیری سمرقندی، محمد، اغراض السیاسة فی اعراض الریاسة، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1349 ش؛ غزالی، محمد، نصیحة الملوک، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1351 ش؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، به کوشش فردیناند ووستنفلد، ویسبادن، 1848 م؛ کریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، 1332 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، 1893 م؛ همو، مروج الذهب، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1384 ق/ 1964 م؛ مشکور، محمدجواد، تاریخ اجتماعی ایران در عهد باستان، تهران، 1347 ش؛ مقدم گلمحمدی، محمد، مروری بر پیشینۀ زنان ایران در دوران تاریخ، تهران، 1389 ش؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛ مهدینیا، جعفر، هفت بار اشغال ایران در 23 قرن، تهران، 1377 ش؛ نجمآبادی، ابوالحسن، طریق المتقین، بیجا، 1350 ش؛ نظامالملک، حسن، سیرالملوک (سیاستنامه)، به کوشش هیوبرت دارک، تهران، 1355 ش؛ نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، 1388 ش؛ واصفی، محمود، بدایع الوقایع، به کوشش الکساندر بالدیرف، تهران، 1349 ش؛ ولهاوزن، یولیوس، «سفرای محمد [ص] و هیئتهای اعزامی که از همه جا به پیشگاه او آمدند»، التاج، منسوب به جاحظ، ترجمۀ حبیبالله نوبخت، تهران، 1328 ش؛ هرتسفلد، ارنست، تاریخ باستانی ایران بر بنیاد باستانشناسی، ترجمۀ علیاصغر حکمت، تهران، 1354 ش؛ هزار و یکشب، ترجمۀ عبداللطیف طسوجی، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1316 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، 1369 ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی، تهران، 1347 ش.