خسروپرویز
خُسْرو پَرْویز، خسرو دوم، مشهور به پرویز (پیرنیا، 186؛ نولدکه، 471: به معنی پیروز)، پادشاه ساسانی که در 590 م به سلطنت رسید (گدار، 491) و به مدت 38 سال حکمرانی کرد (یعقوبی، 2 / 213؛ مجمل ... ، 78).
اشراف و بزرگان و بهویژه دو دایی خسرو به نامهای وستهم (گستهم / بستام) و وندوی (بندوی) از دودمان اسپهپات (اسپهبد) در روی کار آوردن او، و برکناری و سپس قتل پدرش هرمز چهارم (579-590 م) نقشی فعال داشتند (دیاکونف، 462؛ نیز نک : طبری، 2 / 267؛ بلعمی، 2 / 1082؛ کریستنسن، ایران ... ، 467).
شاید بتوان یکی از علل سقوط و شکست هرمز چهارم را در ادارۀ امور، تضییقاتی دانست که او دربارۀ اشراف و روحانیان زردشتی اعمال میکرد (دیاکونف، همانجا). بلعمی هرچند هرمز را «در عدالت از نوشیروان» برتر میدانست (2 / 1070-1071؛ نیز نک : کریستنسن، همان، 462)، اما روشن است که وی تدبیر سیاسی لازم برای کنترل و در عین حال رعایت شئون نجبا و اشراف را نداشته است (همان، 462-463). رفتار تحقیرآمیز او نسبت به لایقترین سردار خود، بهرام چوبین ــ از دودمان محبوب اشکانی (شیپمان، 67) ــ موجبات شورش و عصیان او را پدید آورد.
بهرام کـه خود داعیۀ سلطنت داشت، به فرمان پادشاه جدید ــ خسرو پرویز ــ گردن ننهاد و پس از شکستی که بر نیروهای خسرو وارد کرد، به عنوان نمایندۀ یک دودمان غیرسلطنتی (دیاکونف، 463) به دست خود فاتحانه تاج بر سر نهاد (کریستنسن، همان، 465). خسرو برای به دست آوردن مجدد مقام خود، شاید پس از رایزنی با هرمز، با کمک بندوی (بلعمی، 2 / 1085؛ دینوری، 116)، به قیصر بیزانس، موریس پناه برد. موریس در ازای یاری و همراهی خسرو، از وی خواست که ارمنستان را با شهر دارا به او واگذارد (پیرنیا، 187). خسرو به رغم تلاشهای بهرام (نولدکه، 428، 474؛ فرای، 3(1) / 261) موفق شد موریس را نسبت به مشروعیت سلطنت خود قانع کند (همانجا). از اینرو، از پشتیبانی او برخوردار شد و دختر او مریم (ماری) را به همسری اختیار کرد (طبری، نولدکه، همانجاها).
حملۀ خسرو با پشتیبانی رومیان در 591 م منجر به شکست بهرام و فرار او به ترکستان شد (بلعمی، 2 / 1088)، اما چندی بعد به تحریک خسرو به قتل رسید (ابوعلی، 1 / 121) و حامیان بهرام در شهر ری نیز غرامت سنگینی پرداختند (بیانی، 69).
در 603 م خسرو پرویز، شورش بر ضد امپراتور موریس و برکناری او و جانشینی فوکاس را بهانۀ حمله به قلمرو امپراتوری روم قرار داد (دریایی، 50). برخی از مورخان سبب حمله را جبران مساعدت موریس در نبرد با بهرام و پناهندگی فرزند موریس به خسرو دانستهاند (بلعمی، 2 / 1095؛ پیرنیا، همانجا).
شروع جنگ و پیشرفتهای ساسانیان در جبهۀ نبرد، فوکاس را به مرور تضعیف کرد و موجبات شورش بر ضد او و جانشینش هراکلیوس (هرقل) را در 610 م فراهم آورد (زرینکوب، تاریخ ... ، 97؛ نفیسی، 264)؛ با جانشینی هراکلیوس، جنگ همچنان تا 20 سال ادامه یافت (زرینکوب، همان، 96). در 604 م سرداران خسرو بهویژه دو تن از آنان به نامهای شاهین و شهربراز (هوار، 136) با سرعت حیرتانگیزی سوریه، فلسطین، آناتولی، مصر و حتى لیبی را تسخیر کردند (دینوری، 136-137).
خسرو با تمامی پیامهای مصالحهای که در طول این مدت ــ چه از سوی فوکاس و چه از هراکلیوس ــ میرسید، مخالفت میکرد و سرزمینهای بیشتری را به قلمرو خود میافزود، چنانکه گفتهاند تا 615 م امپراتوری ایران به چنان وسعتی رسید که پس از خشایارشاه به چنین قلمرو وسیعی دست نیافته بود (گیرشمن، 368). کشف سکههایی با ضرب نام خسرو نشان میدهد که در آن تاریخ مرزهای شرقی و قسمتی از شمالغربی هندوستان نیز زیر اطاعت ایران درآمدهبود (کریستنسن، ایران، 468).
فتوحات خسرو در فلسطین با مساعدت 000‘26 یهودی که به سپاه شهربراز پیوسته بودند، تحقق یافت (زرینکوب، همان، 97). در این حمله کلیسای بزرگ شهر به آتش کشیده شد و صلیب عیسى نیز به عنوان غنیمت به تیسفون فرستاده شد (دینوری، 136؛ بلعمی، همانجا؛ بیرونی، 166)، امری که موجب سوگ و ماتم مسیحیان شد و روحانیان مسیحی را به تدارک یک ضد حمله و یا در حقیقت نخستین جنگ صلیبی تشویق کرد (دریایی، همانجا).
گفتهاند آیات نخستین سورۀ روم در قرآن کریم اشارهای مستقیم به همین پیروزیهای خسرو بر روم دارد، در حالیکه در این آیات شکست قریبالوقوع ایران نیز پیشبینی شده است (طبری، 2 / 435).
هراکلیوس که پیشنهاد مصالحهاش توسط خسرو مجدداً رد شدهبود (دیاکونف، 468)، با حملات متقابل سرانجام موفق شد آسیای صغیر را تصرف کند و وارد آذربایجان شود و مهمترین آتشکدۀ ایران (گنزک) را به تصرف درآورد (گیرشمن، دیاکونف، همانجاها). وضعیت خسرو که با همسر محبوب خود شیرین، از پیش هراکلیوس به تیسفون گریخته بود (شیپمان، 77)، با وجود بیماری و سرکشی سردارانش که از لجاج او در جنگ به جان آمده بودند، هر روز وخیمتر میشد (کریستنسن، همان، 515-516). وی در نهایت با شورش نزدیکان خود از سلطنت خلع شد و با فاصلۀ کمی به قتل رسید (گیرشمن، همانجا).
پس از خسرو پرویز و به رغم میل او که میخواست مردانشاه (فرزندی که از شیرین همسر مورد علاقهاش داشت) به جانشینی او منصوب گردد، قباد (شیرویه) فرزند شاهدخت بیزانس در 628 م بر تخت سلطنت نشست (هوار، همانجا؛ خدادادیان، 174). او هم چند ماهی بیش سلطنت نکرد و با درخواست صلح از بیزانس و استرداد صلیب مقدس، به جنگهای پدرش با روم خاتمه داد (همو، 174-175).
خلقوخو و سیاست خسرو پرویز
خسرو پادشاهی جنگاور و رزمجو بود. نقش نیمبرجستهای در طاق بستان او را در لباس کامل رزم که ویژۀ سوارهنظام سنگیناسلحه است، نشان میدهد (دریایی، 51). برخی از منابع وی را در تدابیر جنگی و نیرنگهای سیاسی برجسته دانستهاند (تاج، 228). طبری شواهدی از زورمندی او به دست میدهد (2 / 391) و صحنهای را مجسم میکند که او در نبردی تن به تن بر بهرام پیروز شدهاست (2 / 429).
خسرو را به چهرۀ مطبوع، اندام موزون و در نیروی شهوانی توانا و در این عرصه فزونطلب توصیف کردهاند (ثعالبی، 332؛ حمدالله، 122).
تمایل او به افزودن بر قلمرو امپراتوری و نبردهای 25سالۀ وی با بیزانس عملاً هزینۀ سنگینی را بر تودههای مردم تحمیل کرد و نیز باعث شد تا قوای نظامی ایران کاملاً تحلیل رود (پیرنیا، 191). گیرشمن معتقد است که وی ملت را زیر بار مالیات خرد کرد. نه مراعات اقویا میکرد نه ضعفا؛ و چون مردی بدگمان بود، حتى صمیمیترین خدمتکاران خود را به دیار نیستی فرستاد (ص 368- 369).
پیرنیا او را ضعیفالنفس، خودپسند، ستمکار، شهوتران و حقناشناس توصیف میکند و معتقد است که وی ایران را با سرعتی حیرتآور به سمت انقراض برده است (همانجا). ثعالبی مرغنی نمونهای از قساوت قلب او را در کیفر کسی که به ندای او در حضور یافتن درنگ کرده است، به دست میدهد (همانجا).
شواهدی از بدگمانی او به نزدیکان و فرماندهان ارشد در اکثر منابع موجود است. رفتار او بهویژه با دو دایی خود که نقش اصلی را در انتقال قدرت بدو داشتند، قابل ذکر است: او ابتدا بندوی را که در نجات خسرو از محاصرۀ بهرام سپر بلا شدهبود و در هزیمت سپاهیان بهرام نقش مؤثری داشت، به قتل رساند و چندی بعد نیز بستام را در جریان توطئهای با یاری همسرش گُردیه به قتل رساند (دینوری، 132-135؛ زرینکوب، تاریخ، 94). رفتار تهدیدآمیز وی با شهربراز و شاهین نیز پس از شکست آنان از هراکلیوس یادآور رفتار پدرش با بهرام چوبین است (نک : تاج، 229؛ نولدکه، 439؛ زرینکوب، همان، 98). ابوعلی مسکویه سبب هلاک او را در ظلم و تحقیر نسبت به بزرگان و کبر و سرکشی میداند (1 / 140). برخی از منابع همچنین از واگذاری مناصب حساس، چون مدیریت امور مالیاتی به افرادی فرومایه توسط خسرو پرویز سخن گفتهاند (نک : کریستنسن، وضع ... ، 67، 121).
از جمله سیاستهای نادرست خسرو پرویز یکی دستگیری و قتل نعمان سوم (نعمان بن منذر لخمی) امیر حیره است. با این اقدام غیرمحتاطانه طومار فرمانروایی آل لخم که به شکل یک سپر دفاعی در برابر حملات بدویان غارتگر (زرینکوب، دو قرن ... ، 15) و نیز امپراتوری بیزانس عمل میکرد، درهم پیچیده، و حکومت آن نواحی به ایاس طایی سپرده شد (همو، تاریخ، 96). علت اتخاذ این تصمیم چندان روشن نیست. برخی در آن، عدم حمایت نعمان از خسرو در بحران بهرام چوبین و یا امتناع او از تقدیم اسب و یا دخترش به شاه (بلعمی، 2 / 1110-1114؛ پیگولوسکایا، 280-281) را مؤثر دانستهاند و برخی چنین احتمال دادهاند که پیروی از آیین مونوفیزیتها (یعقوبیان) توسط نعمان، نسطوریان درباری را بر ضدیت او وا داشته است (همو، 279؛ زرینکوب، همانجا؛ کولسنیکف، 183). پیگولوسکایا احتمال دیگری را از نظر دور نمیدارد: شاید قدرت جنگی و استقلال روزافزون لخمیان، ساسانیان را به هراس انداخته بود (ص 282). با این اقدام، پس از چندی در 604 م قبایل بکر بن وائل در مجاورت حیره، که از حاکم جدید ناراضی بودند، به تاختوتاز در مرزهای ایران پرداختند. ایران با یاری بنیتغلب حملهای را سازمان داد. این جنگ در محل «ذوقار» نزدیک کوفۀ کنونی و در سمت جنوبی آن (نولدکه، 450، 491) میان اعراب و دستهای از «اسواران» ایرانی رخ داد و در نتیجۀ آن فرمانده ایرانی کشته شد و اسواران پراکنده گشتند. واقعۀ ذوقار مانند یک حماسۀ قومی در میان اعراب با آب و تاب نقل گردید (زرینکوب، همان، 97) و اسطورۀ شکستناپذیری ایرانیان را در ذهن اعراب درهم شکست. بهعلاوه به نوعی بازسازی اجتماعی اعراب و اتحاد قبایل مدد رساند (پیگولوسکایا، 284؛ نیز نک : شیپمان، 70، 85).
خسرو و مسیحیان
در تاریخ حکومت خسرو پرویز نیز همچون خسرو چهارم نمونههایی از آمیزش و مراودههای فرهنگی ـ سیاسی با مسیحیان دیده میشود. کریستنسن به نقل از پوپ بنای دو کلیسا به نام مریم مقدس و نیز سن ژرژ را به خسرو دوم نسبت میدهد ( ایران، 411؛ نیز نک : نولدکه، 476؛ کولسنیکف، 174). ظاهراً خسرو تحت تأثیر شیرین، همسر نسطوری خود، اجازه داد تا در تیسفون و مجاور آن، کلیسایی برای مسیحیان ساخته شود (زرینکوب، همان، 95). در دورۀ ساسانیان پزشکان درباری از مسیحیان بودند (کریستنسن، همان، 419). دینوری در جریان نبردهای خسرو و بهرام از فردی ارمنی به نام موسیس نام میبرد که دارای سمت مرزبانی بوده، و به طرفداری از خسرو به آذربایجان رفته است (ص 120). برخی از منابع نیز از آزار مسیحیان ایران در زمانی که کشور در معرض حملات هراکلیوس بوده، خبر میدهند (گیرشمن، 369؛ هوار، 181).
خسرو و تجملات
خسرو پرویز در لذتجویی افراط میکرد. وی در کسب ثروت و تحصیل تجملات در میان ملل شرق به افسانهای بدل شده است (دیاکونف، 465). شمار زنان و کنیزان حرم او را به تفاوت از 000‘ 3 (گردیزی، 36) تا 000‘12 (بلعمی، 2 / 1092؛ ابوعلی، 1 / 140) نوشتهاند. در این میان همسر مورد علاقۀ او بهرغم مخالفت رجال و بزرگان کشور، «شیرین»، دختری ترسا بود که نسبت به مریم، شاهدخت بیزانسی ــ که در جریان مزاوجتی سیـاسی بـه عقد او درآمده بـود ــ نفـوذ بیشتـری داشت. ثعالبی مرغنی او را در نهایت زیبایی و دارای هوشی بسیار توصیف میکند (ص 333) و فردوسی وی را به سبب غلبۀ حسد عامل مرگ مریم میداند: به فرجام شیرین ورا زهر داد / شد آن نامور دخت قیصر نژاد (8 / 270، بیت 513‘ 3). ثعالبی مرغنی نیز از توجه و علاقۀ خسرو پرویز به عطریات و اطعمه یاد کرده است (ص 340-342؛ نیز نک : کریستنسن، وضع، 498- 499).
غالب مورخان در تحقیقات خود فصلی جداگانه را به نفایس و نوادری که خسرو را از دیگر پادشاهان ممتاز میکند، اختصاص دادهاند و مثلاً از این موارد یاد کردهاند: تخت طاقدیس، اسب مورد علاقۀ او شبدیز، نکیسا، باربد، گنجها (گنج بادآورد، گنج گاو، ... )، زر مشتافشار، اصطبل ویژه، شبستان، فیل سفید موسوم به کدیزاد، کوزۀ ابری، دستارچۀ آذرشست، زین مرصع، دستی از عاج، شطرنج زمرد (با مهرههای یاقوت و زمرد و سبز و فیروزه)، و نیز تاج او (نک : ثعالبی، 340-377؛ گردیزی، همانجا؛ مسعودی، 1 / 272-273). به نظر میرسد از عجیبترین نفایس او تخت طاقدیس است که به کوه بزرگی شباهت داشت و دانشهای پیچیدهای را در ساخت آن به کار برده بودند. هرتسفلد آن را نوعی ساعت بزرگ ارزیابی میکند (کریستنسن، همان، 490؛ برای اطلاع از عجایب هجدهگانۀ خسرو پرویز، نک : باقری، 94-115).
برخی از مواردی که در نوادر تجملات خسرو آوردهاند، نظیر شمار خدمه، لشکریان، همسران، و یا شمار حیوانات اهلی و وحشی او، احتمالاً مشمول اغراق، و برخی افسانهآمیز است، اما در هر صورت پرده از تجملپرستی بیاندازه و کامکاری شگفت او برمیگیرد. آنچه امروز از خسرو پرویز به یادگار مانده است، یکی بنای طاق بستان واقع در نزدیکی کرمانشاه است که دو نقش نیمبرجسته از خسرو در آنجا دیده میشود. تصویر زیرین که شاهکار حجاری است، خسرو را سوار بر اسب دلخواه خود شبدیز با لباس سوارهنظام ساسانی نشان میدهد (حاکمی، 99-100)؛ در حالیکه بر دیوارهها در کنار اورمزد، میترا و اناهیتا نیز به صورتی بارز به چشم میخورند که نشان میدهد در دورۀ خسرو پرویز بازگشتی نمادین به دورۀ هخامنشی وجود داشته است (دریایی، 51).
خسرو پرویز در ادب پارسی
خسرو پرویز در شاهنامۀ فردوسی
در بخش تاریخی شاهنامه حدود 000‘4 بیت به پادشاهی 38 سالۀ خسرو پرویز اختصاص یافتهاست. داستان با پوزشخواهی خسرو از پدرش هرمز و پیمان نهادن بر دادگری، ایمنیگستری و پرهیز از کردار اهریمنی آغاز میگردد و هرمز ضمن برشمردن واپسین آرزوها، فرزند را به انتقامجویی از دو دایی خود ترغیب میکند (نکتهای که در بسیاری از منابع تاریخی ذکر شده است، نک : دینوری، 114؛ بلعمی، 2 / 1082؛ خواندمیر، 1 / 247).
حکایت براساس روایتهای مشهور تاریخی پیش میرود و به مقتضای یک اثر حماسی چاشنی داستان میگیرد. فردوسی با داخل کردن عناصر فرعی در توصیف نبردها نظیر نبرد بهرام با «شیرکپّی» (8 / 181 بب ، بیتهای 369‘2 بب ) و یا نبرد خسرو و بهرام (8 / 135 بب ، بیتهای 781‘1 بب )، نیز در تفصیل برخی بخشها نظیر طلسم ساختن رومیان و آزمون ایرانیان (8 / 105 بب ، بیتهای 379‘1 بب )، کشته شدن بهرام (8 / 201 بب ، بیتهای 633‘2 بب ) و یا ماجرای گردیه و خسرو (8 / 228 بب ، بیتهای 009‘ 3 بب ) داستان را به روایت تاریخی نزدیک میکند.
بخش عمدهای از این 000‘4 بیت دربارۀ نبرد خسرو با بهرام چوبین و ماجراهای مرتبط با بهرام است. بهرام خسرو را «ناسزاوار شاهی میداند که ایرانیان بر او دشمناند» (8 / 18، بیتهای 211-212). او بزرگی را شایستۀ اشکانیان میبیند و عزم دارد که پس از 500 سال نام شاهان ساسانی را از دفتر بشوید (8 / 25 بب ، بیتهای 306-400).
فردوسی در نیمۀ حکایت به 65سالگی خود تصریح کرده (8 / 167، بیت 182‘2)، و از مرگ فرزند خویش به اندوه یاد میکند: مرا بود نوبت برفت آن جوان / ز دردش منم چون تنی بیروان (همانجا، بیت 184‘2).
از بیت 400‘ 3 به بعد (8 / 260 بب )، داستان خسرو و شیرین آغاز میگردد. شاعر در این بخش فرصتی مییابد تا از شاهنامه که تقریباً به پایان رسیده، و حَسَد بدگویان بازارِ آن را نزد سلطان محمود تباه کرده است، یاد کند و آرزو نماید که شاه با نظر موافق دل او را به گنج شاد دارد (8 / 259-260، بیتهای 399‘ 3 بب ).
حکایت عشق خسرو به شیرین در شاهنامه با ملاقات آن دو در شکارگاه آغاز میگردد (8 / 261، بیتهای 408‘ 3 بب ). شاه شیرین را به مشکوی خویش میفرستد، اما با ملامت بزرگان روبهرو میگردد که بر آلودگی و ناپاکی شیرین تأکید دارند؛ نکتهای که در غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم (شاهنامه) نیز به صراحت به چشم میخورد (نک : ثعالبی، 333-334). شاه با استعانت از تمثیلی بزرگان را بدین وصلت راضی میکند (8 / 267، بیتهای 489‘ 3 بب ).
حکایت ساخت طاقدیس به فرمان خسرو (8 / 272 بب ، بیتهای 545‘ 3 بب )، داستان باربد رامشگر (8 / 283 بب ، بیتهای 655‘ 3 بب ) و ساخت ایوان مداین (8 / 288 بب ، بیتهای 705‘ 3 بب ) بخشهای پایانی این داستان است. فردوسی سپس از بیدادگری خسرو و ناسپاسی سپاه او یاد میکند و بدین ترتیب، حکایت را به فرجام آن نزدیک میسازد. خسرو پرویز در نگاه فردوسی پادشاهی است که آنهمه اسباب بزرگی و خواسته را شکر نمیگزارد و آزمندی پیشه میسازد (8 / 300، بیت 853‘ 3). فرجامِ سخن بخشی است با عنوان «برگشتن لشکریان از خسرو و رها کردن شیرویه از بند»؛ آنگاه فردوسی حکایت را با این ابیات به پایان میرساند: چنین است رسم سرای جفا / نباید کزو چشم داری وفا / / هر آن کس که رسم جهان داند اوی / جهان را همی کینهور خواند اوی (8 / 319، بیت 107‘4، نیز بیت حاشیۀ 14).
خسرو پرویز در شعر نظامی: نظامی گنجوی مثنوی خسرو و شیرین خود را که شاید برجستهترین بخش از خمسۀ او به شمار میرود، در بحر هزج مسدس محذوف (مقصور) (مفاعیلن مفاعیلن فعولن [فعولان])، به حکایت عشق خسرو پرویز به شیرین شاهزادۀ ارمنی اختصاص داده، و آن را به محمد جهانپهلوان از اتابکان آذربایجان (طغرل سوم، پادشاه سلجوقی) تقدیـم داشتـه است (ثروتیان، 9). در اثر نظامی تمامی عناصر یک داستان عاشقانه در تاروپود واقعیت تاریخی خسرو پرویز تنیده میشود و تنها مقطعی از زندگی خسرو پرویز را برجسته میسازد و به آن رنگ و لعاب غنایی میبخشد. هستۀ مرکزی روایت، عشق غایبانۀ خسرو به شیرین است (ص 54-55). وی شاپور نقاش را برای فریفتن شیرین گسیل میدارد (ص 55 بب ) و پس از یک تعلیق طولانی و تأخیر در وصال در بحبوحۀ نبردهای خسرو و بهرام، آن دو در شکارگاه با یکدیگر ملاقات میکنند (ص 115 بب ). خسرو به یاری رومیان به سلطنت میرسد و مریم دختر قیصر روم را به زنی اختیار میکند (ص 160).
در این بخش با ورود فرهاد مهندس کوهکن (ص 216، بیت 7)، عشق آنها اضلاعی سهگانه مییابد. وی به شیرین عشقی صادقانه نثار میکند (ص 219). با مرگ مریم، همسر خسرو، پادشاه به عشرتکدۀ اصفهان میرود و شکر اصفهانی را به دربار میآورد (ص 279 بب ). سرانجام، فرهاد به تحریک و تمهید خسرو در راه عشق پاک خود جان میبازد (ص 255-256) و شیرین به رسم و آیین با خسرو ازدواج میکند (ص 384 بب ). سپس شیرویه ــ فرزند مریم ــ پدر را میکشد تا به وصال شیرین رسد (ص 417 بب )، اما شیرین در دخمۀ خسرو با دشنهای به زندگی خود پایان میدهد و بر جنازۀ خسرو جان میسپارد (ص 421 بب ). نظامی داستان خسرو و شیرین را به نام «آفاق» همسر محبوب و درگذشتۀ خود به پایان میبرد (ص 430، بیت 3)، زیرا شیرین را در زهد و پارسایی همانند آفاق خود مییابد. تصویری که شاعر از خسرو پرویز در این اثر ارائه میکند، عاری از شایستگیهای خسروانه، و تجسم پادشاهی کامران است. در واقع مثنوی نظامی بیشتر افسانۀ شیرین است که با عشق و حفظ وفاداری و پارسایی، کارگردانی صحنهها را بر عهده دارد (ثروتیان، همانجا).
تصویر خسرو در شعر شاعران دیگر
شخصیت خسرو پرویز که از لحاظ تاریخی با شماری از نامهای دیگر چون شیرین، شکر، باربد، نکیسا، فرهاد، بیستون و جز اینها پیوند یافته است، دستمایۀ مناسبی برای تفننهای شاعرانه و کاربرد آرایههای ادبی قرار گرفتهاست؛ چنانکه قاآنی در این شعر تلاش دارد، مجموعهای از این عناصر را در توصیف باغ در خدمت بگیرد: سرو پرویز است و گل شیرین و بستان طاقدیس / باربد صلصل نکیسا زندخوان فرهاد خار (ص 419)، و یا مولوی در این شعر: دلها چو خسرو از لبش شیرین چو شکر تا ابد / گر یک زمان پنهان شود نالند چون فرهاد ازو (غزل 140‘2).
اما تصویر رایج از خسرو و شخصیت مقابل او، فرهاد، دوگانهای است که یکی برخوردار از نعمت وصل و کامکاری، و دیگری خوشدل به خواری هجر و نگاه دورادور است (نک : خواجو، 240، 447؛ مولوی، غزلهای 422، 532، 063‘1؛ وحشی، 138).
سعدی محبت، عشق راستین و تحمل شداید آن (کندن کوه بیستون) را در همت فرهاد میداند (ص 545)، در حالیکه مراد خسرو از شیرین تنها آغوش و کنار است؛ نکتهای که در واقع با روح داستان نظامی گنجوی نیز هماهنگ است.
به همین سبب در شعر حافظ نیز، آنچنانکه فرهاد ــ نماد عاشق صادق ــ مورد توجه است، خسرو مورد عنایت نیست؛ اما شاعر گهگاه ممدوح یا معشوق خود را در پنداری شاعرانه در موقعیت خسرو (با تعبیر خسروِ شیرین و یا خسروِ شیریندهنان) مینهد و خود را در منزلت فرهاد قرار میدهد و از او میخواهد که به رحمت، نظری بر فرهاد کند (نک : ص 387، 960).
در شعر مولوی به ویژه در غزلیات شمس نیز همین تناسب برقرار است، با این تفاوت که لفظ خسرو در برخی موارد یادآور معشوق ازلی و پادشاه علیالاطلاق (خداوند) است: ای دل تو که زیبایی، شیرین شو از آن خسرو / ور خسرو شیرینی، در عشق چو فرهاد آ (غزل 88).
مآخذ
ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1366 ش / 1987 م؛ باقری، مهدی، «افدیهای هژدهگانۀ خسرو پرویز»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، تهران، 1375 ش، س 20، شم 125؛ بلعمی، تاریخ؛ بیانی، شیرین، شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان، تهران، 1383 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1353 ش؛ پیرنیا، حسن، ایران قدیم، تهران، 1310 ش؛ پیگولوسکایا، ن. و.، اعراب و حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1372 ش؛ تاج ( آیین کشورداری در ایران و اسلام)، منسوب به جاحظ، ترجمۀ حبیبالله نوبخت، تهران، 1386 ش؛ ثروتیان، بهروز، «پیشسخن»، خسرو و شیرین نظامی گنجهای (به نثر)، تهران، 1383 ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، شاهنامه، ترجمۀ محمود هدایت، تهران، 1382 ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1362 ش؛ حاکمی، اسماعیل، «طاق بستان»، بررسیهای تاریخی، تهران، 1354 ش، س 1، شم 4؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362 ش؛ خدادادیان، اردشیر، ساسانیان، تهران، 1380 ش؛ خواجوی کرمانی، محمود، دیوان، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، 1369 ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1380 ش؛ دریایی، تورج، شاهنشاهی ساسانی، ترجمۀ مرتضى ثاقبفر، تهران، 1383 ش؛ دیاکونف، میخائیل، ایران باستان، ترجمۀ روحی ارباب، تهران، 1346 ش؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی، تهـران، 1364 ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران باستـان، به کوشش روزبه زرینکوب، تهران، 1379 ش؛ همو، دو قرن سکوت، تهران، 1356 ش؛ سعدی، کلیات، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1383 ش؛ شیپمان، کلاوس، مبانی تاریخ ساسانیان، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1384 ش؛ طبری، تاریخ، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ فرای، ر. ن.، تاریخ ایران، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1368 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقیمطلق، تهران، 1368 ش؛ قاآنی، حبیبالله، دیوان، به کوشش امیر صانعی، تهران، 1380 ش؛ کریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، 1332 ش؛ همو، وضع ملت، دولت و دربار در دورۀ شاهنشاهی ساسانی، ترجمه و تحریر مجتبى مینوی، تهران، 1372 ش؛ کولسنیکف، آ. ای.، ایران در آستانۀ یورش تازیان، به کوشش ن. و. پیگولوسکایا، ترجمۀ م. ر. یحیایی، تهران، 1355 ش؛ گدار، آندره، هنر ایران، ترجمۀ بهروز حبیبی، تهران، 1358 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ گیرشمن، ر.، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، 1388 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1370 ش؛ مولوی، غزلیات شمس، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1363 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش حسن وحید دستگردی و سعید حمیدیان، تهران، 1383 ش؛ نفیسی، سعید، تاریخ تمدن ایران ساسانی، به کوشش عبدالکریم جربزهدار، تهران، 1383 ش؛ نولدکه، تئودور، تاریخ ایران و عربها در زمان ساسانیان، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، 1358 ش؛ وحشی بافقی، کمالالدین، دیوان، به کوشش حسین نخعی، تهران، 1355 ش؛ هوار، کلمان، ایران و تمدن ایرانی، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1363 ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی، تهران، 1342 ش.