خلیج فارس
خَلیجِ فارْس، پیشرفتگی بزرگ آب در خشکی، و بخشی از دریای پـارس باستان در جنوب ایران.
نام و نامگذاری: این بدنۀ آبی بزرگ از زمان باستان تاکنون، پیوسته «دریای پارس» یا «خلیج فارس» نام داشته است (بریتانیکا، ذیل واژه)، تا آنجا که این نام را قدیمیترین نام یک دریـا بـه حساب آوردهاند (مورفی، 513). در گذر زمان، ترجمان همین نام را بیگانگان هر یک به زبان خویش، ازجمله تاریخنویسان یونانی و روم باستان، بهصورت خلیج پارس و دریای پارس (استرابن، VII / 301, 305، نیز به نقل از اراستوسن؛ پلینی، II / 24, 420, 443؛ مارسلینوس، 331) نقل کردهاند. استرابن (64 قم / 24 م) یادآور میشود که خلیج فارس را دریای پارس نیز میگویند (VII / 301). آریان (89-160 م) در گزارش خود، همهجا از دریای پارس سخن میگوید، هرچند در جاهایی، از خلیج فارس (II / 225, 269) و اقیانوس پارس (II / 223) هم یاد میکند (نیز نک : اوزلی، I / 164: نقل از دیونوسیوس). منابع عربی نیز نام این دریا را «بحرالفارس» و «خلیج الفارسی» نوشتهاند (نک : «اعتبار ... »، 2). هیچ شاخابهای در گذر زمان اینچنین مورد توجه زمینشناسان، باستانشناسان، جغرافیدانان، بازرگانان، سیاستمداران و کارشناسانِ راهبردهای نظامی نبوده است (ویلسن، «خلیج فارس ... »، 1).
با این حال، منابع کهن ایرانیِ بازمانده از پیش از اسلام، در این زمینه چندان گویا نیست، اما در مجموعههای آیینی زردشتی از دریایی به نام پوتیک (بندهش) یا پوئیتیکا (وندیداد) یاد میشود که با توجه به نشانهها، گمان میرود همان خلیج فارس باشد (نک : مولر، I / 43، حاشیۀ 1). در بندهش آمده است: «از دریاهای شور، 3 دریا اصلی است و از این 3 دریا، یکی دریای پوتیک است که از بقیه بزرگتر است و در آن، یک مد و جزر است، در همان طرف که اقیانوس سترگ قرار دارد، و[این دریا] به این اقیانوس سترگ میپیوندد. در میان این اقیانوس سترگ، در طرف [دریای] پوتیک، دریایی هست که خلیج سَتَوِش خوانده میشود» (نک : «متون ... »، I / 43؛ نیز نک : مولر، همانجا). «زُخم (زهم) و شوری گنداب دریای پوتیک متمایل بهسوی اقیانوس سترگ جریان مییابد، و از آنجا، خلیج ستوس با بادی شدید و قدرتمند، هرآنچه گند است، میزداید و هرآنچه پاک و پاکیزه است، به اقیانوس سترگ و سرچشمۀ اَرِدویسور میرود؛ و [آب پاکیزه] بار دیگر، به دریای پوتیک بازمیگردد» (همانجاها). «دریای پوتیک زیر تأثیر باد و ماه است؛ در گردش خود، بالا و پایین میرود، [یعنی] کم و زیاد میشود» («متون»، I / 43-44). ضمناً خلیج ستوش را هم دریای عمان دانستهاند (مولر، I / 43، حاشیۀ 2).
از ویژگیهای جهانشناسی در این متون، خلط پدیدههای جغرافیایی عینی و اسطورهای است؛ برای نمونه، اغلب از دریاهایی یاد میشود که بهآسانی قابل تمیز نیست که منظور دریایی واقعی است یا اسطورهای و یا هردو (مالاندرا، 11-12). در وندیداد دریای پوئیتیکا (پوتیک)، دریایی اسطورهای به معنای صافی (فیلتر)، یکی از همینگونه دریاها ست که بنابر باورهای دینی، در پایان چرخۀ آب قرار دارد؛ [در این چرخه] آبها پس از گذر از صافی، به دریای وروکشه [دریای پاکیزۀ آسمانی و اقیانوس سترگ بندهش] بازمیگردند (همو، 163, 167). در واقع، کهنترین سند بازمانده که از دریای پارس یاد میکند، به کتیبههای داریوش اول در مصر بازمیگردد که به هنگام حفر آبراههای که مصر (دریای سرخ) را به [دریای] پارس متصل میساخت، از دریای پارس، دریایی که از پارس میآید، یاد میکند (فرهوشی، 133-135، 147؛ «اعتبار»، همانجا).
با این حال، نویسندۀ حدود العالم در آغاز سدۀ 3 ق / 9 م، با تکیه بر «کتابهای پیشینگان» (ص 7)، شرح روشنی از نام و حدود دریای پارس به دست میدهد (ص 12). افزون بر آن، از نامهای محلی این دریا نیز خبر داده، مینویسد: «هرجایی را از این دریای اعظم بدان شهر و ناحیت بازخوانند کی بدو پیوسته است، چنانکه دریای پارس و دریای بصره و دریای عمان و دریای زنگستان و دریای هند و آنچ بدین ماند» (همانجا؛ نیز نک : ابنبلخی، 214). به نظر میآید که دریای اعظم مذکور در حدود العالم (همانجا) و بحر محیط فارسنامه (ابنبلخی، همانجا)، اقیانوس سترگِ (اقیانوس هندِ) بندهش («متون»، I / 43) باشد.
نـویسنـدۀ حـدود العـالم در جـاهایـی ــ آنجـا کـه از مصب رودخانههایی همچون دجله، خویدان و شادگان یاد میکنـد ــ در عوض دریای فارس، «دریای اعظم» نوشته است (ص 44-45، 47). ابنبلخی نیز دریای پارس (بحر پارس) را «طیلسانی» برمیشمارد «از دریای بزرگ که آن را «بحر اخضر» خوانند و نیز «بحر محیط» [اقیانوس هند] گویند» (همانجا، نیز حاشیۀ 4). همو اضافه میکند «هر طیلسانی که از این دریا در زمین ولایتی است، آن را بدان بازخوانند ... و از این جهت این طیلسان را دریای پارس میگویند» (ص 214). بدین ترتیب، نام خلیج فارس بر اساس نامهای محلی و کانونهای زیستی ساحلی به نامهای فرعی خلیج کرمان، خلیج بصره، خلیج بحرین، خلیج قطیف و مانند آن خوانده میشده است (اوزلی، I / 164).
افزون بر اینها، خلیج ایله را خلیج عربی و خلیج قُلزم نیز مینامیدند (حدود ... ، 12). بهسخن دیگر، بین خلیج پارس و خلیج ایله، خلیج عراق نام داشته که «جای عرب همه اندر میان این دو خلیج است: [یعنی] خلیج ایله و خلیج عراق» (همانجا؛ نیز نک : مینورسکی، 52, 179-180). پلوتارک خلیج فارس را دریای بابل خوانده است (II / 443؛ نیز نک : اوزلی، همانجا، حاشیۀ 21). اروپاییان نیز در سدۀ 18 م / 12 ق، دریای پارس را بر همین مبنا، بخشی از اقیانوس هند (دانویل، «دریا ... »، 244) میدانستند، هرچند دریای پارس را بر رویهم خلیجهای فارس و هرمز نیز نامیدهاند (گاثری، 791).
منابع کهن یونانی و رومی دربارۀ نام این دریا بیشتر سخن راندهاند، هر چند گاهی در آنها خلط نامها دیده میشود؛ ازجمله، آنجا که هرودت (484-425 قم) از «دریای سرخ» سخن میراند، در واقع، منظور او نه دریای سرخِ (بحر احمرِ) امروزین، بلکه خلیج فارس و آبهای پیرامونی آن است (I / 1, 3، حاشیۀ 1)؛ گویا هرودت (II / 3, 41، حاشیۀ 1) اصولاً تصور درستی از موقعیت و حدود خلیج فارس، واقع بین کشور ایران و سرزمین عربستان، نداشته است (نک : نیبور، 330, 338؛ اوزلی، همانجا، حاشیۀ 22). اینکه بعضی از مورخان یونانی و رومی نوشتهاند که دریای پارس را دریای اریتره نیز مینامیدند (همانجا، حاشیۀ 21)، «زیرا اریترا (اریتراس) شاهی بوده که در قشم مدفون است» (همو، I / 162، نیز 163، حاشیۀ 19؛ هرتسفلد، «تاریخ ... »، 25)، افسانهای بیش نیست (نک : اوزلی، I / 164، حاشیۀ 21؛ وینسنت، 4)؛ زیرا این نام برگرفته از واژۀ erythros، به یونانی به معنای سرخ، و معادل آن نیز نزد رومیان rubrum (سرخ) است (نک : اوزلی، I / 162-163، حاشیۀ 19). با اینهمه، بر سر اینکه نام این دریا از این رنگ گرفتهشده یا از نام این پادشاه، بحثهایی شده است (همو، I / 164).
استرابن نیز دریای اریتره (سرخ) را سوای خلیج فارس و خلیج عربی میداند و آن را بیرون از هر دو خلیج معرفی میکند، اما مینویسد: آنها را در مجموع اریتره میخوانند (VII / 301). بر اساس «راهنمای سفر در دریای اریتره»، نوشتۀ نویسندهای ناشناس در سدۀ نخست میلادی، گفتهاند که یونانیان، دریای اریتره را در سدۀ نخست میلادی، ظاهراً برای تمام پهنۀ آبی، از ساحل افریقا تا حدود شناختهشدۀ مشرقزمین، ازجمله خلیج فارس بهکار میبردهاند (وینسنت، همانجا؛ نیز نک : پوتر، 15)؛ البته، مطالعات اخیر نشان میدهد که دریای اریتره نزد این نویسندۀ ناشناس، در واقع همان دریای سرخ امروزی است که از بابالمندب آغاز میشود (بوخارین، 220, 222, 227, 229). با اینهمه، گاهی دریای اریتره را اقیانوس هند معرفی کردهاند (پوتینگر، 87)، و نیز حد جنوبی شبهجزیرۀ عربستان را دریای اریتره دانسته و نوشتهاند که این سرزمین از غرب به خلیج عرب یا دریای سرخ، و از سوی دیگر به خلیج فارس، شاخابی از دریای باستانی موسوم به اریتره (اقیانوس هند)، محدود میشود؛ از آن رو که این سرزمین از 3 سو به دریا متصل است، آن را «جزیرةالعرب» خواندهاند (دانویل، «جغرافیا ... »، I / 2).
همینگونه خطاها در آثار بعضی جغرافیدانان مشرقزمین، ازجمله ادریسی هم وارد شده است. البته، اینان رنگ دیگری برای خلیج فارس قائل بودند و آن را به غلط «دریای سبز» نامیدهاند (اوزلی، همانجا، نیز حاشیۀ 21: به نقل از ادریسی). نویسندۀ حدود العالم خبر میدهد که دریای سبز (اقیانوس آرام) را که اعراب «بحرالاخضر» خوانند، رومیان «اقیانوس مشرقی» مینامیدند (ص 9؛ نک : مینورسکی، 179). افزون بر اینها، در نیمۀ دوم هزارۀ 3 قم، طایفههای بیابانگرد میانرودان (بینالنهرین) که به گنجینههای غرب ــ در سوریه ــ نظر داشتند، دریای پارس را «دریای پایینی»، و دریای مدیترانه را «دریای بالایی» میخواندند (دراور، 321-322, 597؛ نیز نک : اِفئال، 139؛ وایزمن، 236؛ رایس، 16).
نامهای فرعی یا محلی خلیج پارس دستاویز بعضی نویسندگان شده تا اصالت نام اصلی این بدنۀ آبی را مورد تردید قرار دهند؛ به عنوان نمونه، پوتر (نک : مقدمه) با تکیه بر نوشتۀ همکار خود، پوتس، در مقالۀ «باستانشناسی و تاریخ ... »، با قاطعیت مینویسد: نام خلیج فارس نخستینبار در زمان داریوش اول هخامنشی (521-486 قم) بهکار رفت [گویا داریوش این نام را بر این دریا گذارد!]. او سپس با تکیه بر مطالبی پراکنده و اشاره به نامهایی همچون «دریای پایینی» و «دریای ماگان»، نخستین یاد از خلیج فارس در منابع کتبی را به هِکاتئوس (509-472 قم) نسبت میدهد، و با استناد به گفتۀ هرودت دربارۀ دریای سرخ و خلیج عرب و نیز «راهنمای سفر در دریای اریتره»، خلیج فارس، دریای سرخ، دریای عرب و خلیج عمان را دریای اریتره معرفی میکند. البته، نقشۀ ضمیمۀ کتاب منسوب به هکاتئوس که نوشتههایش بیشتر مذهبی است و مطالب عینی و جغرافیایی آن ظاهراً از هرودت گرفتهشده (موری، 148، حاشیۀ 3، نیز 162)، خلیج فارس را آشکارا از دریای سرخ (خلیج عربی) مجزا مینماید («اعتبار»، 2).
بدین ترتیب، اسناد و مدارک تاریخی فراوانی حاکی از آن است که خلیج فارس پیوسته به نام اصلی خود، دریا و خلیج پارس خوانده میشده که البته در دوران باستان شامل دریای عمان امروزین هم بوده است (بریتانیکا)، و از این نام تا سالهای پس از تبدیل شیخنشینهای منطقه به کشور، در کشورهای عرب نیز بهنحو بلامنازع بهصورت «خلیج فارس» استفاده میشده است (مورفی، 513؛ نیز نک : بریتانیکا). نام خلیج فارس تا سالهای اخیر، در همۀ نوشتههای بریتانیایی نیز به همین صورت بهکار میرفته است (پوتر، 16). با اینهمه، معلوم نیست که نام مجعول «خلیج عربی» دقیقاً از چه زمانی به کار برده شد؛ ظاهراً بهرهگیری از این نام مجعول نخستینبار توسط جمال عبدالناصر در دهۀ 1950 م / 1330 ش صورت گرفت. در پیِ آن، رژیم بعث عراق پس از کودتای 1958 م / 1337 ش، برای نفوذ در بین شیخنشینان خلیج فارس، از این نام استفاده نمود که البته 3 هفته پس از آن، کاربرد این نام جعلی مورد اعتراض رسمی ایران قرار گرفت (همانجا). در 1968 م، تمامی کشورهای عرب، شامل شیخنشینهای خلیج فارس، قوانینی مبنی بر اجباری کردن کاربرد نام جعلی «خلیج عربی» در تمام روابط خارجی خود گذراندند (همانجا). در آغاز دهۀ 1970 م / 1350 ش، نقشههایی به زبان انگلیسی و با نام مجعول «خلیج عربی» در کشورهای عرب ساحل غربی و جنوبی خلیج فارس به چاپ رسید.
در عرصۀ رسانهها نیز تا 1977 م / 1356 ش، هیچگاه از نام جعلی «عربی» برای این دریا استفاده نشده بود. خبرگزاری ژینهوا (چین) نخستین خبرگزاریای بود که از این عنوان استفاده کرد (مورفی، همانجا). در واقع، با گسترش نفوذ نفتی کشورهای عرب ساحل غربی و جنوبی خلیج فارس، عنوان «عربی» بیشتر توسط همین کشورها بهکار میرفت (همانجا) و این نام جعلی تا اواخر دهۀ 1970 م، در عرصۀ جهانی و خارج از شبهجزیرۀ عربستان کاربرد چندانی نداشت (همانجا). افزون بر این، سازمان ملل در 18 اوت 1994 م / 27 مرداد 1383 ش بخشنامهای برای «بخش ویراستاری» سازمان صادر نمود که در آن، بار دیگر بر استفاده از نام کامل «خلیج فارس» در همۀ اسناد، انتشارات و بیانیههای سازمان ملل و نیز بر عدم کاربرد هرگونه مخفف این نام، بهصورت «خلیج»، حتى به دنبال تکرار نام اصلی، اصرار ورزید (نک : سنـد شمـارۀ 1).
با اینهمه، تلاش بعضی از کشورهای کوچک «نفتی» منطقه در راه هویتجویی تاریخی برای خود، زمینهساز انتشار گستردۀ کتابها و مقالههای متعدد شده است. البته، انتشار اینگونه نوشتهها توسط نویسندگان غربی و عرب با عنوان جعلی «خلیج عربی» در دو دهۀ اخیر، ظاهراً نمیتواند اتفاقی باشد. برخی نویسندگان علاوه بر استفاده از عنوان جعلی «خلیج عربی» (شرحان، سراسر اثر؛ فاکس، سراسر مقاله؛ رایس، سراسر اثر)، در پس این عنوان نادرست، از کشورهای «خلیج عربی» ــ ازجمله ایران ــ یاد میکنند (هالیدی، 189) و حتى گاهی خلیج فارس را «خلیج فارسی ـ عربی» مینویسند («فرهنگ ... »). بعضی از باستانشناسان نیز بدون توجه به تاریخ سکونت و فعالیت در کرانههای خلیج فارس، بهویژه سواحل گستردۀ ایران، نتیجۀ مطالعات تاریخی و «نقطهای» خود را در روند سکونتگزینی در منطقۀ بیابانی شرق شبهجزیرۀ عربستان، به تمامی پهنۀ خلیج فارس تعمیم میدهند (پوتس، «باستانشناسی و تاریخ»، 29). پوتس هرچند بیتوجه کافی مینویسد: «در پلایستوسن پایینی خلیج فارسی وجود نداشت»، اما دریای بعد از تنگۀ هرمز را در همان زمان دریای عربی میخواند (همان، 28). در همین راستا و برای همگرایی با اینگونه اقدامات هویتسازانه، در 1993 م / 1371 ش دانشگاهی با این نام جعلی در بحرین ایجاد شد (مورفی، 514-513).
با وجود کاربرد گستردۀ نام خلیج فارس، در سالهای اخیر، بهویژه پس از آغاز عملیات 1991 م / 1380 ش توسط آمریکا در منطقه، اصطلاح «جنگ خلیج» و همچنین عنوان اختصاری «خلیج»، برخلاف پیشنهاد سازمان ملل، برای این دریا در برخی نوشتههای علمی مورد استفاده قرار گرفته است (مورفی، 513؛ کدمون، «نامها ... »، 3؛ دریایی، 57-58, 60, 62-64؛ پوتر، 1-4، جم ؛ فـرای، «تـاریـخ ... »، 25, 278, 296-298, 303-309، جم ؛ «حفاظت ... »، سراسر اثر). شاید ویلسن نخستین کسی است که در متن کتاب خود آگاهانه لفظ «گُلف» (خلیج) را اغلب به جای خلیج فارس به کار برده است («خلیج فارس»، 1، جم ). جالب است که در مجمع کشورهای خلیج فارس نیز تنها از عنوان «خلیج» استفاده میشود (نک : پوتر، 16). آشکار است که این واژۀ کلی معرف جایی نمیتواند بود و آن را نمیتوان «نام» یک پدیده، آنهم دریایی مهم خواند، زیرا این پرسش ساده مطرح خواهد شد که «کدام خلیج؟» (کدمون، همانجا).
از سوی دیگر، با توجه به کارکرد اصلی نقشه، یعنی بیان واقعیتهای شناختهشده (مورفی، 507-508)، گاهی تولیدکنندههای نقشه، با انگیزۀ منفعت تجاری و یا سیاسی و یا هردو، این کارکرد تاریخی را نادیده میگیرند. نمونۀ بارز آن، اقدام ناشر قدیمی و شناختهشدۀ بریتانیایی، مؤسسۀ نقشهکشی جان بارتولومئو ست که در 1997 م / 1376 ش، همزمان دو نقشه از منطقه بهچاپ رساند: در نقشۀ ایران، نام خلیج فارس، و در نقشۀ کشورهای ساحل جنوبی و عربی خلیج فارس، از نام مجعول «خلیج عربی» استفاده نمود (کدمون، «نامگذاری ... »، 87، «نامها»، 4).
در رابطه با همین موضوع، انجمن ملی جغرافیایی در 14 نوامبر 2004 م / 23 آبان 1383 ش ویراستۀ هشتم «اطلس جهانی» خود را منتشر ساخت. در این چاپ تغییراتی داده شده بود که بعضی از آنها به ایران و خلیج فارس مربوط میشد؛ ازجمله نام جزیرۀ ایرانی کیش را بهصورت قیص و جزیرۀ لاوان را جزیرۀ شیخ شعیب نامیده و ذیل جزایر ایرانی تُنب کوچک و بزرگ آورده بود: «اشغالیتوسط ایران» و از همه شیطنتآمیزتر، نام خلیج فارس را «خلیج عربی» نوشته بود (عبدی، 206). طبعاً این موضوع مورد اعتراض قرار گرفت و به محافل جهانی، ازجمله سازمان فرهنگی ملل متحد (یونسکو) کشیده شد (همانجا، نیز 208). یونسکو در بیانیهای اعلان داشت: «بنابر اسناد موجود در سازمان ملل، آبراهۀ بین ایران و شبهجزیرۀ عربستان، خلیج فارس نام دارد» (همانجا؛ نیز نک : پوتر، همانجا). البته، انجمن ملی جغرافیایی در نامهای، اقدام خود را توجیه کرد و نوشت: «نام اولیۀ این دریا، خلیج فارس است!» (عبدی، 209؛ نیز نک : پوتر، همانجا).
در واقع، نامهای جغرافیایی نهتنها بیانگر موقعیت شناختهشدۀ پدیدههای جغرافیایی، بلکه نمایندۀ تاریخی ـ فرهنگی، و اقتصادی ـ سیاسی آنهایند (ولتیناهو، 9-10). بنابراین، تغییر نام آنها بهدلایل گُنگ سیاسی، نهتنها تاریخ گذشتگان را تغییر نمیدهد، بلکه به دانش آیندگان نیز نمیافزاید و تنها زمینۀ انحراف تاریخ گذشته و چهبسا تنشهای سیاسی را در آینده فراهم میسازد (نک : کدمون، همان، 3-4؛ نیز کرفوت، 109؛ کول و دیگران، 9-10). افزون بر این، چنانکه استرابن مینویسد: از کرمانیا به منطقۀ پرسیس میرسیم. بخش بزرگی از این سرزمین در کنار دریایی قرار دارد که نام خود را از آن گرفته است. البته بخش بزرگتری در داخل خشکی و در راستای طولی آن، از جنوب و کرمانیا به سمت شمال و طایفههای ماد است (VII / 155). پلینی نیز از حاصلخیزی اراضی و تاکستانهای ساحل کرمانیا خبر میدهد (II / 421). وی عُمانا را یکی از بنادر کرمانیا، همچنین شهرهای هومنه و آتنه را بنا به گفتۀ بازرگانان رومی، از پررونقترین بنادر خلیج فارس در آن زمان به حساب میآورد (II / 451). آشکار است که اهمیت سرزمین پارس و سرزمین باستانی ایران در گذشتۀ تاریخی، ازجمله چیرگی 250 سالۀ هخامنشیان بر آسیا (استرابن، VII / 189)، و بودنِ نخستین کشوری که بر یونانیان غالب آمد (همو، VII / 187)، و همچنین نقش برجستۀ امروزین ایران، بهعنوان قدرتمندترین کشور منطقۀ خلیج فارس (گارور، ix)، با برخورداری از بیشترین جمعیت (منطقه) و فعالیتها و صنایع پیشرفته نسبت به دیگر کشورها، همچنین برخورداری از بیشترین جمعیت تحصیلکرده و کاردان، و ذخایر عظیم نفت و گاز (همو، 18)، قرارگیری نام پارس (فارس) بر این دریا را آشکارا منطقی جلوه میدهد.
موقعیت، حدود و وسعت
خلیج فارس دریای نیمهبستهای است (بارت، 1؛ قس: ویلسن، «خلیج فارس»، 2) که بین °24- °30 عرض شمالی و °48-°57 طول شرقی قرار دارد («راهنمای خلیج فارس»، 15). خلیج فارس از غرب و جنوب غربی به کشورهای عراق، کویت و عربستان، و از جنوب غربی به عمان و امارات متحدۀ عربی محدود میگردد. بدین ترتیب، شمال، شمال شرقی و شرق آن به ایران، جنوب شرقی و بخش کوچکی از شرق آن به عمان و امارات متحدۀ عربی، جنوب غربی و غرب آن به شیخنشینهای قطر، بحرین و کشور عربستان، و شمال غربی آن به کویت و عراق محدود میگردد («فرهنگ»؛ نیز نک : نقشۀ زیر).
این دریا در واقع حوضۀ رسوبی کمعمقی است که حدود 000‘1 کمـ طول و بین 200 تا 330 کمـ عرض دارد (بارت، همانجا؛ قس: بریتانیکا)؛ عـرض متـوسط خلیج فارس 190 کمـ («راهنمای خلیج فارس»، همانجا)، و کمترینِ آن (تنگۀ هرمز) حدود 56 کمـ است (بریتانیکا). امتداد خلیج فارس از جنوب شرقی (ساحل عمان) بـه سمت شمـال غربی (دهانـۀ ارونـدرود) حـدود 735 کمـ است («راهنمای خلیج فارس»، همانجا). خلیج فارس به مثابۀ دریایی کمعمق (یا دریای میانۀ فراقارهای)، شاخهای فرعی از اقیانوس هند، از طریق تنگۀ هرمز به خلیج عمان متصل است («فرهنگ») که در عمل، بهسختی میتوان آن را از دریای عمان مجزا کرد (ویلسن، همانجا).
مساحت این دریا حدود 000‘241 کمـ2 (بریتانیکا؛ نیز نک : بارت، همـانجـا)، و حجم آبی آن حدود 000‘10 کمـ3 است («فرهنگ»). عمق متوسط این دریا در حال حاضر 35 متر است و عمیقترین قسمتها در جبهۀ ساحل ایرانی است که بین 60-100 متر در دهانۀ تنگۀ هرمز در نوسان است (بارت، همانجا؛ قس: «فرهنگ»). البته، عمق دریا عموماً با جهتی شرقی رو به کاهش دارد (بارت، همانجا). نوار ساحلی در بخش عربی دارای شیبی تدریجی است و در منطقۀ جزرومد شدید قرار دارد. در مقابل، خط ساحلی بخش ایرانی باریک و دارای شیب تند است و رسوبات خشکی در آن به دو منطقه محدود میگردد: در شمال غربی، جایی که شطالعرب به خلیج فارس میریزد؛ و در خط ساحلی شرق ایران، جایی که برخی از رسوبات آبرفتی خشکی از کوههای زاگرس در منطقۀ نزدیک ساحل انباشته میشود. در کرانهها گنبدهای نمکی موجب شکلگیری جزایر و کنارههای ساحلی متعددی از جنس مواد سخت زیرین شده است که مجموعههای مرجانی بر روی آنها قرار گرفتهاند (همانجا). خط فرضی بین خلیج فارس و دریای سیاه را دروازۀ آسیا و خط جدایی غرب و شرق به حساب آوردهاند (وارفیلد، 4-5).
بهسبب اهمیت اقتصادی خلیج فارس، تمامی عرصۀ دریایی آن بین کشورها تقسیم شده است. با این همه، اختلافات مرزی بین کشورها نیز پیوسته مطرح بوده است. بزرگترین اختلاف بر سر این مرزها بین ایران و امارات متحدۀ عربی بر سر محدودۀ ابوموسى و جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک است («فرهنگ»). از آنجا که این دریا کاملاً بر روی سکوی قارهای قرار دارد. با توجه به 8 کشور در حاشیۀ آن، وجود حداقل 16 مرز سکوی قارهای الزامی بوده است. شماری از این مرزها مورد مذاکرۀ کشورها و توافق نهایی قرار گرفته، ولی هنوز بعضی از آنها محل مناقشه است: بحرین و قطر، ایران و عراق، ایران و امارات متحدۀ عربی (دو مرز)، ایران و کویت، عراق و کویت، کویت و عربستان، عمان و امارات متحدۀ عربی، و قطر و عربستان ازجمله موارد اختلاف در این زمینه است («حدود ... »، 1).