زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

خنساء

خَنْساء، تُماضِر (تَماضِر یا تَماضُر)، دختر عمرو بن حارث بن شَرید، بزرگ‌ترین شاعر مرثیه‌سرای عصر جاهلی و اوایل عصر اسلامی.
خنساء لقب 4 شاعر زن است که معروف‌ترین آنان، تماضر دختر عمرو بن حارث است (نک‍ : آمدی، 157). کنیۀ او ام‌عمرو بود و به سبب زیبایی، به خنساء (صاحب بینی کوتاه و رو به بالا، یا غزال) لقب یافت. خنساء حدود 575 م (قس: بلاشر که 590 م را ترجیح داده است: II / 291؛ نیز نک‍ : قاضی، 1 / 142-144) در غرب بخش مرکزی عربستان، نزدیک مکـه و مدینه ــ همان‌جا که قبیله‌اش، بنوسُلَیم، منزل داشتند ــ و در خاندانی ثروتمند و بانفوذ به نام شرید (شاخه‌ای از بنوسلیم، نوادگان مُضر، دربارۀ وجه تسمیۀ شرید، نک‍ : جاحظ، 1 / 375) به دنیا آمد. آل شرید در دوران اسلامی به حیات خود ادامه دادند و بعدها، به افریقا مهاجرت کردند و نسلشان تا زمان ابن‌خلدون باقی ماند (شیخو، 7؛ بستانی، فؤاد افرام، «ج»).
اطلاعات اندکی که از زندگی خنساء در اختیار داریم، غالباً با روایتهای گوناگونِ تردیدبرانگیز و گاه متناقض خلط شده است. نخستین گزارش معمولاً در ارتباط با تقاضای ازدواج با او از سوی درید بن صمّه، شاعر و جنگاور عصر جاهلی از قبیلۀ جُشَم است که خنساء به‌سبب سال‌خوردگی درید، آن را نپذیرفت. دو روایت متفاوتی که در خصوص این ماجرا نقل شده، بر زبان‌دانی، هوشمندی و استقلال فکری خنساء دلالت دارند (نک‍ : ابوالفرج، 15 / 76-77؛ قالی، 2 / 157- 159؛ شیخو، 8-10؛ کحاله، 1 / 363-364؛ قاضی، 1 / 40-41).
به گزارش منابع، پس از درید جوانی از قبیلۀ خنساء، به نام رواحة بن عبدالعزیز سُلَمی، از او تقاضای ازدواج کرد، اما پیش از ازدواج درگذشت. آنگاه خنساء مردی از بنوخفاف، به نام عبدالله بن عبدالعزّى را به همسری برگزید؛ همو که بعدها در کارزار حوزةالاول در کنار معاویه، برادر خنساء، جنگید (نک‍ : ابوالفرج، 15 / 89؛ قس: ابن‌قتیبه، 197؛ بستانی، کرم، 5؛ نیز برخی منابع دیگر، که یا عبدالله بن عبدالعزى را با رواحه یکی دانسته‌اند، یا از او نام نبرده‌اند). حاصل این پیوند فرزندی بود به نام عبدالله (یا عمرو)، معروف به ابوشجره.
آخرین ازدواج خنساء با یکی از خویشاوندانش به نام عبدالله مِرْداس بن ابی‌عامر سلمی بود (قس: GAL, I / 34-35، که در آن به‌اشتباه از عبدالله بن عبدالعزى به‌عنوان آخرین همسر خنساء یاد شده است؛ نیز نک‍ : بنت‌الشاطئ، 33-35) که حاصل آن 6 فرزند، 5 پسر و یک دختر، به نامهای یزید، معاویه، حَزن (که گفته شده همان معاویه است)، عمرو، سُراقه و عَمْره است که همۀ آنان به دلاوری و یا شاعری شهره بودند و به‌جز دخترش عمره، همگی در زمان حیات خنساء از دنیا رفتند. درخور ذکر است که منابع دربارۀ تعداد فرزندان او نیز توافق ندارند (نک‍ : ابن‌قتیبه، شیخو، همانجاها؛ بستانی، فؤاد افرام، «و» ـ «ط»؛ وائلی، 1 / 171-172؛ فارق، 212؛ EI2). صاحب اغانی عباس بن مرداس، شاعر معروف و مخضرم عرب را فرزند خنساء دانسته است (ابوالفرج، 14 / 302)، که درست به نظر نمی‌رسد. در این باره بهتر است به گفتۀ ابن‌کلبی (نک‍ : بغدادی، 1 / 434) که این نظر را مردود می‌شمرد، اعتماد کنیم و خنساء را نامادری عباس بدانیم؛ در غیر این صورت، ناگزیریم ترتیب تاریخی ازدواج خنساء را بر هم زنیم تا گزارش ابوالفرج با واقعیت تطبیق کند (نک‍ : بستانی، فؤاد افرام، «ح»؛ قاضی، 1 / 121-136؛ EI1).
از دیگر ماجراهای زندگـی خنساء ــ کـه به‌سبب نقش آن در آغاز دوران شاعری و جاودانگی او، با تفصیل بیشتری در منابع نقـل شده ــ کشتـه‌شدن دو برادرش معاویـه و صَخْر در جنگهای قبیله‌ای است. معاویه در درگیری میان قبیلۀ سلیم با بنومَرّه (ح 612 م) در وادی حجاز که حوزةالاول (جوزه یا حوره نام وادی‌ای در حجاز، نک‍ : یاقوت، 2 / 366) خوانده شد و سبب آن، اختلاف وی با هاشم بن حرمله از برجستگان بنومره بود، کشته شد (ابوالفرج، 15 / 87-90). صخر که به گفتۀ برخی منابع، برادر ناتنی خنساء بود (مثلاً نک‍ : مبرد، 771؛ شیخو، 11؛ قس: قاضی، 1 / 231-241)، نیز در نبردی میان قبیلۀ سلیم با اسد که کُلاب (یا ذوالاثْل، مکانی میان سرزمین بنی‌اسد و بنی‌سلیم) نام گرفت، توسط جنگجویی به نام ربیعة بن ثور از قبیلۀ اسد، زخمی عمیق و درمان‌ناپذیر برداشت و پس از مدتی (ح 615 م) از دنیا رفت (ابن‌قتیبه، 198- 199؛ ابوالفرج، 15 / 77؛ نیز نک‍ : بستانی، فؤاد افرام، «یج» ـ «یه»).
یکـی دیگر از رویدادهای زندگـی خنساء کـه تـوسط شرح ـ حال‌نویسان گزارش شده، این است که وی حدود 8 ق / 629 م، با گروهی از افراد قبیله‌اش برای پذیرش دین اسلام به مدینه رفت و نزد حضرت محمد (ص) اسلام آورد (ابن‌عبدالبر، 4 / 1827). این مهاجرت از سوی برخی مورد تردید قرارگرفته است (نک‍ : بلاشر، II / 291). آیین جدید روحیات و اندیشه‌های خنساء را البته دگرگون کرد، با این همه، او از سوگواری برای پدر و برادرانش که پیش از تسلیم در برابر دین جدید از دنیا رفته بودند، و مویه بر آنان به شیوۀ جاهلی که با ارزشهای اسلامی در تضاد بود، دست برنداشت و آن‌قدر گریست تا بینایی خود را از دست داد (برای اشعار وی، نک‍ : انیس ... ، 58-60، 183 بب‍ ؛ نیز بغدادی، 1 / 435).
روایتهایی در دست است که در آنها خویشان و هم‌کیشان جدید خنساء از سوگواری او به شیوۀ پیش از اسلام شکایت داشتند و او را از این کار برحذر می‌داشتند؛ اما او در پاسخ می‌گفت: من پیش‌تر برای کشته‌شدن آنان می‌گریستم، اما امروز به‌سبب آتشی که در آن‌اند (ابن‌قتیبه، 200؛ ابن‌عبدربه، 3 / 266؛ حصری، 4 / 1001). در گزارشی آمده است که عمر از او خواسته دست از زاری بردارد، اما خنساء با بهره‌گیری از استعداد شاعرانه‌اش، او را به عذرخواهی واداشته است (ابن‌عبدربه، همانجا؛ شیخو، 20؛ بستانی، فؤاد افرام، «یو»). گفته شده که او عایشه، همسر پیامبر (ص) را در مدینه ملاقات کرده و عایشه او را به‌سبب پوشیدن نـوعی جامۀ پشمی ــ که زنان هنگام عزاداری می‌پـوشیدند (الصِدار) و اسلام آن را جـایـز ندانستـه ــ ملامـت کرده است (مبرد، 770؛ ابن‌قتیبه، 199؛ ابن‌عبدربه، 3 / 266-267؛ شیخو، همانجا).
خنساء در جنگ میان ایرانیان و عربها، معروف به قادسیه (14 یا 16 ق / 635 یا 637 م)، حضور داشت و 4 فرزند خود را در این کارزار به نبرد دلیرانه در راه خدا، حمایت از آیین جدید و کسب پاداش الٰهی تشویق کرده است. توصیۀ خنساء به فرزندانش، که در منابع آمده است (مثلاً نک‍ : بغدادی، 1 / 438)، خطبه‌ای را مانَد که جایگاهش جُنگهای ادبی است؛ ازاین‌رو، آن را ساختگی دانسته‌اند (بلاشر، همانجا). خنساء 4 فرزند خود را در این نبرد از دست داد و وقتی شنید که آنان کشته شده‌اند، گفت: «خدا را شکر که مرا به افتخار شهادت آنان نائل گردانید؛ از خدا می‌خواهم که آنان را در بهشت ملاقات کنم» (ابن‌عبدالبر، 4 / 1828- 1829). به گزارش منابع، به دستور عمر از برای هریک از 4 فرزند خنساء، ماهانه 200 درهم تا پایان عمر به او پرداخت شد (عباسی، 1 / 353-355).
آخرین خبری که از خنساء گزارش شده، خبری است که علقمة بن جریر نقل کرده است: معاویه خنساء را که کهن‌سال شده بود و جامه‌ای سرخ‌رنگ بر تن داشت، در مجلس عروسی دخترش عمره دیده است (ابن‌نباته، 427). درگذشت خنساء را برخی هم‌زمان با پایان خلافت عمر (13-23 ق / 634-644 م)، یا یک سال پس از آن، و برخی دیگر آغاز خلافت معاویه (41-60 ق / 661-680 م) دانسته‌اند. بدیهی است در صورت صحت روایت علقمه، قول دوم درست خواهد بود (نک‍ : همانجا؛ عباسی، 1 / 355؛ شیخو، 23؛ بستانی، فؤاد افرام، «یح»؛ بنت‌الشاطئ، 54-55؛ بلاشر، همانجا؛ EI2).

شعر

جاودانگی خنساء مرهون مرثیه‌های او برای دو برادرش، معاویه و به‌ویژه صخر است که خود شاعر بوده و خنساء با او رابطۀ عاطفی عمیق‌تری داشته است؛ چه، صخر او را سخاوتمندانه در سختیهای زندگی یاری رسانده بود (نک‍ : ابن‌قتیبه، 199-200؛ مبرد، همانجا). بیش از 95 قصیده که بخش عمدۀ دیوان وی را تشکیل داده، در رثای صخر و وصف فضیلتهای او ست. آیین سوگواری و ضجه و زاری بر مردگان (نیاحة) در عصر جاهلی که به‌صورت نثری آهنگین و تهی از قالبهای شعری برای بیان احساسات بیان می‌شد، و چون زیبندۀ مردان نبود، زنان آن را بر عهده داشتند، توسط خنساء تا سطح چکامه‌های بلندپایه ارتقا یافت و به الگویی برای شاعران رثای پس از او تبدیل شد. نیکولاوس رودوکاناکیس، خاورشناس اتریشی، در مقاله‌ای مفصل با عنوان «خنساء و مرثیه‌های او» که در مجلۀ «گزارشهای آکادمی علوم پروس» منتشر شده (وین، 1904 م)، به این موضوع پرداخته است. نالینو نیز در طبقه‌بندی خود از شاعران جاهلی، او را در ردیف شاعران اهل بادیه قرار داده است (ص 49). رثای خنساء کاملاً عاطفی و تهی از هرگونه تکلف، و در مقایسه با مرثیه‌هایی که پس از او سروده شد، تأثیرگذارتر بود. نقل گریستنهای خود شاعر و ترغیب قبیله برای خون‌خواهی، از دیگر موضوعات مرثیه‌های خنساء است.
منابع از قدرت شاعرانه و چشمگیر، و روحیۀ رقابت‌جوی خنساء در مقام شاعری سخن گفته‌اند (نک‍ : شیخو، 24). وقتی خنساء نزد نابغه در بازار عکاظ رفت و رائیۀ مشهورش را بر او عرضه کرد، نابغه تحسین خود را چنین بیان کرد: اگر ابوبصیر (اعشى) پیش‌تر شعرش را برای من نخوانده بود، البته می‌گفتم که تو بزرگ‌ترین شاعر عربی! و وقتی با اعتراض حسان بن ثابت که خود را برتر می‌دانست، مواجه شد، گفت: تو برترین شاعر در میان زنانی؛ آنگاه خنساء با کنایه پاسخ داد: و نیز در میان مردان (ابن‌قتیبه، 197- 198؛ ابن‌ابی‌طاهر، 234).
شهرت و اعتبار خنساء تا بدانجا گسترده شد که حضرت محمد (ص) توانایی شاعرانۀ او را برتر از امرؤالقیس دانست (بغدادی، 1 / 434). حقیقت هرچه باشد، این روایتها به احترام عمیق جامعۀ آن روز عرب به ارزشهای اجتماعی مرثیه‌های او اشاره دارد. اعتبار سروده‌های خنساء سبب شد ابن‌سلام او را در طبقۀ دوم اصحاب مراثی قرار دهد (ص 50). شاعران متأخری چون جریر بن عطیه و بشار بن برد نیز او را ستوده‌اند. نقل شده است که از جریر پرسیدند: برترین شاعر کیست؟ او در پاسخ گفت: من برترینم، اگر خنساء نباشد (بغدادی، 1 / 435). بشار می‌گفت: هر زنی شعر سرود، در سروده‌اش ضعف و سستی پدیدار گشت. از او پرسیدند: خنساء هم این‌گونه بود؟ گفت: او بر شاعران بزرگ غلبه کرد (ابن‌نباته، 426).
سروده‌های خنساء از طریق تنی چند از راویان سلمی و خویشاوندان خنساء، چون شجاع سلمی (د اوایل سدۀ 2 ق / 8 م) و ابوبلال بن سهم، در اختیار دیگر راویان و گردآورندگان شعر (نک‍ : ابوسویلم، 10-16) قرار گرفته است؛ ازاین‌رو، و البته به سبب دوری وی از درگیریهای سیاسی و گرایشهای مذهبی، کمتر در نسبت سروده‌ها به او تردید کرده‌اند (نک‍ : ابوالفرج، 15 / 77، 78، 80-81، 87- 88، 94- 98؛ شیخو، 346؛ ابوسویلم، 6- 9؛ بستانی، فؤاد افرام، «ک»؛ GAS, II / 312-313؛ بنت‌الشاطئ، 84؛ EI1).
براساس گزارشهایی که در دست است، ابوعمرو بن العلاء (د 154 ق / 771 م) شرحی بر دیوان خنساء نوشته که اینک موجود نیست. ابوعمرو شیبانی (د 206 ق / 821 م) که مجموعه‌ای از سروده‌های قبایل و ازجمله بنوسلیم را گرد آورده است، مأخذ مهمی در خصوص اخبار خنساء و روایت شعر او به شمار می‌رود (نک‍ : ابوالفرج، 10 / 22؛ ابوسویلم، 11). ابن‌ندیم گردآوری دیوان خنساء را به ابن‌اعرابی (د 230 یا 232 ق / 845 یا 847 م)، ابن‌سکیت (د 245 ق / 859 م) و سکری (د 275 یا 290 ق / 888 یا 903 م) نسبت می‌دهد (4 / 178- 179).
ابوالعباس ثعلب (د 291 ق / 904 م) شرحی بر دیوان خنساء نوشته که به کوشش انور ابوسویلم در اردن (1409 ق / 1988 م) و فایز محمد در بیروت (2003 م) منتشر شده است. اما مهم‌ترین و شاید کامل‌ترین شرح بر دیوان خنساء انیس الجلساء فی شرح دیوان الخنساء است که براساس 6 نسخۀ خطی موجود در کتابخانه‌های قاهره، حلب، بیروت و برلین فراهم آمد و به کوشش لویس شیخو در بیروت (1896 م) نشر یافت؛ البته خلاصۀ این شرح با عنوان انیس الجلساء فی ملخص شرح دیوان الخنساء، پیش‌تر در 1895 م در همان‌جا منتشر شده بود. 6 فهرستْ ضمیمۀ این شرح است که در میان آنها فهرست واژگان شرح‌داده‌شده، بسیار سودمند است. گفتنی است پیش از این شرح، همین نویسنده تصحیح دیگری از دیوان را به همراه شرح و براساس دو دست‌نوشته، منتشر کرده بود (بیروت، المطبعة الکاتولیکیة للآباء الیسوعیین، 1888 م) که علاوه بر دیوان خنساء، مشتمل بر مرثیه‌های بیش از 60 شاعر عرب هم بود. این مرثیه‌ها به‌صورت مستقل با عنوان ریاض الادب فی مراثی شواعر العرب در بیروت (1897 م) به طبع رسید. بعدها کرم بستانی دیوان او را با عنوان شعر الخنساء، بارها در بیروت (1952، 1963، 1982 م) منتشر کرد. عبدالسلام حوفی (بیروت، 1985 م)، ابراهیم عوضین (قاهره، 1986 م) و حمدو طمّاس (بیروت، 1425 ق / 2004 م) نیز به انتشار و شرح دیوان پرداخته‌اند.
ویکتور دُ کوپیه دیوان خنساء را به همراه پژوهشی ارزشمند دربارۀ زنان شاعر در جزیرةالعرب، به زبان فرانسه ترجمه کرده است که نخستین‌بار در بیروت (1889 م) منتشر شد. اشعار خنساء را جوزپه گابریلی در اثر مهم خود که دربارۀ دوران خنساء و زندگی او نوشته (فلورانس، 1899 م؛ رم، 1944 م)، به ایتالیایی، و آرثر ورمهوت آن را براساس نسخۀ کرم بستانی به انگلیسی ترجمه کرده است (آسکلوسا، آیووا، دانشگاه ویلیام پن، 1973 م).
گفتنی است عمره، دختر خنساء، چون مادر و به تقلید از وی مرثیه می‌سرود. لویس شیخو سروده‌های او را به همراه اشعار خِرنق، خواهر طرفة بن عبد، و لیلی الاخیَلیّه، به طبع رسانید (بیروت، 1897 م).

مآخذ

آمدی، حسن، المؤتلف و المختلف، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1381 ق / 1961 م؛ ابن‌ابی‌طاهر طیفور، احمد، بلاغات النساء، بیروت، دار النهضة الحدیثه؛ ابن‌سلام جمحی، محمد، طبقات الشعراء، بیروت، دار النهضة العربیه؛ ابن‌عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1380 ق / 1960 م؛ ابن‌عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابن‌قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، لیدن، 1902 م؛ ابن‌نباته، محمد، سرح العیون، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1383 ق / 1964 م؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابوسویلم، انور، مقدمه بر دیوان خنساء، به کوشش همو، عمان، 1409 ق / 1988 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1963 م؛ انیس الجلساء فی شرح دیوان الخنساء، به کوشش لویس شیخو، بیروت، 1896 م؛ بستانی، فؤاد افرام، «الخنساء»، الخنساء، منتخبات شعریة، بیروت، 1973 م؛ بستانی، کرم، شعر الخنساء، بیروت، 1982 م؛ بغدادی، عبدالقادر، خزانة الادب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1418 ق / 1997 م؛ بنت‌الشاطئ، عایشه عبدالرحمان، الخنساء، قاهره، 1963 م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1367 ق / 1948 م؛ حصری، ابراهیم، زهر الآداب، بیروت، دارالجیل؛ شیخو، لویس، مقدمه و تعلیقات بر انیس الجلساء فی شرح دیوان الخنساء (هم‍‌ )؛ عباسی، عبدالرحیم، معاهد التنصیص، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، 1367 ق / 1947 م؛ قاضی، اسماعیل، الخنساء فی مرآة عصرها، بغداد، 1382 ق / 1962 م؛ قالی، اسماعیل، الامالی، قاهره، 1373 ق / 1954 م؛ کحاله، عمر رضا، اعلام النساء، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ مبرد، محمد، الکامل، به کوشش یحیى مراد، قاهره، 1425 ق / 2004 م؛ وائلی، عبدالحکیم، موسوعة شاعرات العرب، عَمان، 2001 م؛ یاقوت، معجم البلدان، به کوشش فرید عبدالعزیز جندی، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ نیز:

Blachère, R., Histoire de la littérature arabe, Paris, 1964; EI1; EI2; Fariq, K. A., «Al-Khansa and her Poetry», Islamic Culture, Hyderabad Deccan, 1957, vol. XXXI; GAL; GAS; Nallino, C. A., La Littérature arabe, tr. Ch. Pellat, Paris, 1950.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.