زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

خوف و رجا

خوف و رَجا، ترکیبی عطفی از دو وصف قرآنی و حدیثی، به معنای بیم و امید، که در منابع صوفیه دو مقام شریف از مقامات اهل یقین به شمار می‌آید (سهروردی، 482).
خوف در لغت به معنای ترس و ترسیدن، و در اصطلاح به معنی انتظار امری ناپسند با توجه به نشانه‌ای محتمل یا معلوم و قطعی است و نزد ارباب سلوک، شرم از مناهی و تألم از ارتکاب به آنها شمرده می‌شود (راغب، 1 / 720؛ نصیرالدین، 49؛ گوهرین، 5 / 80).
واژۀ خوف و مشتقات آن 122 بار در قرآن آمده است که پاره‌ای از آنها مربوط به امور اجتماعی و زندگی روزمره (بقره / 2 / 182، 229؛ نساء / 4 / 3، 9؛ مریم / 19 / 5؛ قصص / 28 / 7) و پاره‌ای دیگر مربوط به خوف به‌عنوان مقامی معنوی برای اهل یقین است، همچون خوف از مقام رب: «هرکه از مقام پروردگار خود بترسد و نفس را از هوا بازدارد، بهشت جایگاه او خواهد بود» (نازعات / 79 / 40-41) و «آن‌کس که از مقام پروردگارش بترسد، برای او دو بهشت است» (الرحمٰن / 55 / 46)؛ خوف از احوال آخرت: «ما از پروردگار خویش در روز سخت و دشوار آخرت بیمناکیم» (دهر / 76 / 10) و « ... از روزی می‌ترسند که دلها و چشمها دگرگون می‌شود» (نور / 24 / 37؛ نیز نک‍ : زمر / 39 / 13؛ هود / 11 / 103). در احادیث منقول از پیامبر اکرم (ص) نیز، ترس از خدا اساس حکمت به شمار آمده است (خرگوشی، 120؛ غزالی، کیمیا ... ، 2 / 397- 398). به این ترتیب، با توجه به این آیات قرآن که « ... به‌راستی صاحبان علم و معرفت از خدای می‌ترسند ... » (فاطر / 35 / 28) و « ... تنها دانشمندان، مطیع و خداترس‌اند ... » (انبیاء / 21 / 94)، و نیز گفتۀ پیامبر (ص)، می‌توان خوف را نتیجه و حاصل علم و معرفت دانست. معرفتی که موجب خوف می‌شود، گاه معرفت به خدا و صفات او ست، یعنی آگاهی و یقین از این امر است که اگر خدا بخواهد، همۀ عالمیان را در دم هلاک می‌کند، و گاه نیز معرفت بنده بر اعمال نادرست و گناهی است که مرتکب شده است. برخی اوقات نیز خوف از هر دو عامل ناشی می‌شود (غزالی، همان، 2 / 401-402). به‌هرروی، حقیقت خوف موجب ترک معصیت می‌گردد و خائف واقعی کسی است که دست از معاصی بشوید و تن به طاعت و عبادت دهد، تا گذشته را جبران کند (همو، احیاء ... ، 4 / 167).
رجا در لغت به معنی امیدواری، و در اصطلاح به معنی انتظار امری پسندیده با توجه به نشانه‌ای محتمل است و نزد سالکان، آرامش دل به وعد و نوید خدا ست (راغب، 2 / 77؛ نصیرالدین، 52؛ گوهرین، 6 / 13). رجا و مشتقات آن 28 بار در قرآن آمده است و وجود آن مزیتی برای مؤمنان، و نبودش رذیلتی برای کافران دانسته شده است (شیخ‌الاسلامی، 1 / 201). در برخی از احادیث نیز از رجا سخن به میان آمده است، چنان‌که رسول اکرم (ص) می‌فرماید: «مبادا کسی بمیرد و به خدای گمان نیکو نبرد» (غزالی، کیمیا، 2 / 385) و نیز «به هیچ بنده‌ای خیر دنیا و آخرت داده نشد، مگر به‌واسطۀ حسن ظن و امیدواری او به خدا» (نراقی، 215).
رجا گاه نسبت به خود خداوند است، همچون: «به‌راستی پیامبر اسوه‌ای پسندیده برای امید به خدا و روز جزا ست ... » (احزاب / 33 / 21)؛ گاه به رحمت خدا تعلق می‌گیرد، همچون: «کسی که در ساعات شب به سجده و قیام به عبادت مشغول است و به رحمت پروردگارش امید دارد ... » (زمر / 39 / 9) و «آنان‌که به رحمت خدای امید دارند ... و خدا آمرزنده و مهربان است» (بقره / 2 / 218)؛ و گاه نیز به روز قیامت مربوط می‌شود، همچون: «هرکس که امید رسیدن به خدا و رستاخیز را دارد، بداند که زمان آن فرا خواهد رسید ... » (عنکبوت / 29 / 5).
خداوند در قرآن اصحاب رجا را با عمل صالح یاد می‌کند و می‌فرماید: « ... هرکس به دیدار پروردگار امید دارد، باید کار نیک انجام دهد ... » (کهف / 18 / 110) و ازهمین‌رو، شرط رجا را مراقبت از اعمال دانسته‌اند و کسی را که عملش صالح نباشد، عاصی شمرده‌اند، نه راجی (عبادی، 69). به‌این‌ترتیب، سالک باید با اعمال و نیات، علل وقوع رجا را فراهم کند و آنگاه به تحقق آن امید (رجا) داشته باشد، وگرنه توقع وی جز حماقت و غرور چیزی نیست. از سوی دیگر، اگر معلوم نباشد که اسباب رجا فراهم است یا نه، این حالت او را باید تمنا دانست، نه رجا. پس تفاوت رجا با غرور و تمنا آن است که حقیقت رجا مشغول‌بودن به طاعت خداوند و عمل نیکو، و آنگاه امیدداشتن است (غزالی، همان، 2 / 387- 389).
از دیدگاه صوفیه، کمالِ ایمانْ معرفت، و کمالِ معرفتْ خوف است و به‌همین‌سبب، خوف مراتبی دارد. ابونصر سراج با استناد به قرآن کریم خوف را در 3 مرتبه برمی‌شمرد: 1. خوف عامه (نور / 24 / 37)، که ترس از گناه و کیفر آن، و ناشی از معرفت فرد نسبت به سطوت معبود است؛ 2. خوف متوسطان (الرحمٰن / 55 / 46)، که ترس از دورافتادن از خداوند و ظهور کدورت در صفای معرفت ایشان است؛ 3. خوف خاصان (آل‌عمران / 3 / 175)، که ترس ناشی از معرفت حقیقی به عظمت و کبریای حق‌تعالى است، چندان‌که جز از حق‌تعالى، ترس دیگری ندارند (سراج، 89-90؛ نیز نک‍ : ابوطالب، 1 / 459-460، که مراتب مشابهی را برمی‌شمرد).
خواجه عبدالله انصاری نیز با نگاهی دیگر خوف را بر 3 قسم می‌داند: 1. خوف خاطر که لازمۀ ایمان، و زودگذر است؛ 2. خوف مقیم که بنده را از معاصی بازمی‌دارد؛ 3. خوف غالب که خوف از مکر خدا، و خوف حقیقی است که بنده را از غفلت می‌رهاند (صدمیدان، 160-161). غزالی نیز مراتب سه‌گانۀ خوف را چنین برمی‌شمرد: 1. خوف قاصر که ناشی از رقت قلب، و موقتی است، چنان‌که افراد با شنیدن آیات قرآن می‌گریند، اما پس از قطع ارتباط احساسی‌شان با آیات، دوباره به همان حال غفلت بازمی‌گردند و این خوف اکثر مردم است؛ 2. خوف عالمان و عارفان که اعضا و جوارح را از گناهان بازمی‌دارد و آنها را به طاعت مقید می‌کند؛ 3. خوف موحدان و صدیقان، که حاصل بیشترین معرفت به حق‌تعالى است و موجب آن می‌شود که فرد نه از معصیت و کیفر آن، بلکه تنها از خداوند بترسد (غزالی، احیاء، 4 / 165-167).
رجا نیز مانند خوف مراتبی دارد. از دیدگاه ابونصر سراج نخستین مرتبۀ رجا، امید به پاداش از سوی بنده‌ای است که به هوای رسیدن به ثواب دنیا و آخرت به طاعت می‌پردازد؛ سپس رجا به سعۀ رحمت خدا ست که بنده با شنیدن یا خواندن الطاف و عنایتهای حق، به او امیدوار می‌شود؛ و سوم رجا به خدا ست که در آن بنده از خداوند تنها خود او را می‌خواهد (ص 91). خواجه عبدالله انصاری نیز رجا را به 3 درجه تقسیم می‌کند: 1. امید عامیان که موجب کوشایی و لذت‌بردن از کار و پرهیز از گناه می‌شود؛ 2. امید اصحاب ریاضت که موجب صفای همت و رهایی از تعلق می‌گردد و شخص را به رعایت حدود علم و شریعت، و پرهیزکاری وامی‌دارد؛ 3. امید صاحب‌دلان که بر اشتیاق ایشان در قرب می‌افزاید و زندگی و عیششان را کم‌رنگ می‌کند و آنان را از توجه به خلق بازمی‌دارد ( منازل ... ، 60؛ شیخ‌الاسلامی، 1 / 204-206). اما ابن‌خبیق از نگاهی دیگر رجا را با توجه به چگونگی عمل بر 3 نوع می‌داند: نخست آنکه مردی نکویی کند و امید داشته باشد که از او فراپذیرند؛ دیگر آنکه مردی زشتی کند و امیدوار باشد که او را بیامرزند؛ و سوم آنکه مردی در گناه افتد و امید داشته باشد که خداوند او را بیامرزد و این رجای کاذب است (نک‍ : خرگوشی، 129؛ قشیری، 132).
بااین‌همه، باید دانست که رجای حقیقی مرتبه‌ای پس از خوف است و به کسی اختصاص دارد که در مقام خوف قرار گرفته است و برای تعدیل آن حالت به رجا نیاز دارد و ازاین‌رو، رجای هرکس متناسب با خوف او ست و نشانۀ درستی آن، حضور خوف در باطن رجا ست. به بیان دیگر، کسی که خوف را نشناخته است، رجای حقیقی را نمی‌شناسد و کسی که در مقام خوف مقیم نشده است، به مقام رجا دست نمی‌یابد (ابوطالب، 1 / 438-440). درواقع، رجا داروی دو کس است: یکی آن‌که به دلیل بسیاریِ گناه ناامید شده است و توبه نمی‌کند، و دیگر کسی که به‌سبب زیاده‌روی در طاعت و عبادت، و فزونی خوف از خدا، دستخوش یأس شده، و نزدیک است که خویشتن را هلاک کند (غزالی، کیمیا، 2 / 389-390؛ خواجه عبدالله، همانجا).
با توجه به این پیوستگی و نسبت، خواجه عبدالله رجای بدون خوف را نازل‌ترین منازل سلوک می‌شمرد و آن را از یک سو معارضه با خواست خدا، و از سوی دیگر معارضه با حکمت او می‌داند، زیرا بنده از یک سو به‌سبب آنکه بیهوده به چیزی امید دارد که شاید خواستِ خدا نباشد، خواستِ خود را بر خواستِ خدا رجحان می‌دهد و با خواستِ خدا رودررو می‌کند، و از سوی دیگر، از آن جهت که بیهوده به این باور است که شایستۀ رحمت و کرم خداوندْ آن است که بندگانش را ببخشاید، درواقع بر وعید او خرده می‌گیرد و بر او اعتراض می‌کند (همانجا؛ عبدالرزاق، 132؛ نیز نک‍ : شیخ‌الاسلامی، 1 / 202-203).
ابوسلیمان دارانی هم خوف را اصل همۀ چیزها در دنیا و آخرت می‌داند و بر این باور است که هر گاه رجا بر خوف غالب گردد، دل دستخوش فساد می‌شود و هر گاه خوف در دل دوام یابد، موجب خشوع می‌گردد (نک‍ : عطار، 278؛ خرگوشی، 121). اما از نظر غزالی، عمل راجیانه بر عمل خائفانه برتری دارد و عبادت از سر امید نیکوتر از عبادت از روی هراس است، زیرا مبنای رجا حبِ خدا ست و نزدیک‌ترین بندگان به خدا کسانی‌اند که حب آنان بیشتر است (غزالی، احیاء، 4 / 151، کیمیا، 2 / 385). ابومحمد جریری نیز خوف را طریقۀ اَبطال، و رجا را طریقۀ زهاد می‌داند (نک‍ : سلمی، 264).
به این نکته نیز باید اشاره کرد که در پاره‌ای از آیات قرآن دو مفهوم خوف و رجا یا مفاهیم معادل و مشابه آنها در کنار یکدیگر آمده‌اند، همچون آیۀ « ... شب‌زنده‌داران خدای خود را از سر بیم و امید می‌خوانند ... » (سجده / 32 / 16؛ برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : رعد / 13 / 12؛ اسراء / 17 / 57؛ نور / 24 / 55؛ زمر / 39 / 9؛ ذاریات / 51 / 28؛ الرحمٰن / 55 / 46؛ نازعات / 79 / 40)؛ و در برخی آیات نیز همراهی ترس و امید نشان‌دهندۀ وضعیت نفسانیِ خاصی همچون خشوع در مؤمنان به شمـار می‌آید (انبیاء / 21 / 90). در بسیـاری از احادیث هم بر لزوم حفظ تعادل میان خوف و رجا تأکید می‌شود، چنان‌که پیامبر (ص) فرمود: «اگر بیم و امید مؤمن را بسنجند، بی‌شک یکسان خواهند بود» (سراج، 91؛ غزالی، احیاء، 4 / 173). از امام صادق (ع) نیز نقل شده است که «خوف و رجا دو بال ایمان‌اند که بندۀ محقَق با این دو بال به‌سوی رضوان حق پرواز می‌کند و این دو میزانی است که اگر بندۀ خدا با آنان عبادت کند، گمراه نخواهد شد و به افراط و تفریط، و غرور و یأس گرفتار نخواهد آمد» (میرزا بابا، 2 / 85، 101).
با درنظرگرفتن این‌گونه آیات و احادیث، صوفیه نیز بر لزوم ملازمِت خوف و رجا تأکید کرده‌اند و بر این باورند که همان‌طور که خدا دارای صفات متقابلی همچون قهر و لطف، و مکر و کرم است، سالکان نیز در سلوک خود به خوف از مکر، و رجا به کرم خداوند نیازمندند و تلازم این دو حالت در دل سالکِ تائبِ ثابت‌قدم، وی را متعادل می‌کند و همچون دو بال یک پرنده، پرواز را ممکن می‌سازد (عبادی، 67؛ سهروردی، 482؛ مولوی، فیه ... ، 224؛ غزالی، کیمیا، 2 / 401؛ خواجه عبدالله، صدمیدان، 175؛ خرگوشی، 123؛ عطار، 278). به باور آنان، اساس ایمان، داشتنِ خوف و رجا است و بدون خوف و رجا ایمان متصور نیست، زیرا رجا چون زمامی است که بنده را نگاه می‌دارد و خوف چون تازیانه‌ای است که بنده را می‌تازاند (مولوی، همانجا؛ غزالی، همان، 2 / 385). غزالی در بیانی دیگر، هریک از این دو را به‌سبب کارکرد ویژه‌اش، چون دارویی برای بیماری خاصی می‌داند که با دیگری قابل مقایسه نیست. به‌این ترتیب، اگر فرد دارای قلبی است که دچار بیماری ایمنی از مکر خدا و غرور به آن، یا دچار بیماری معصیت باشد، خوف برای آن بهتر است تا با کمک آن در ترک معصیت بکوشد و از غرور رهایی یابد، و اگر فرد قلبی دارد که گرفتار یأس از رحمت خدا باشد، به رجا نیاز دارد تا به یاری آن بیاساید و به کوشش خود ادامه دهد (نک‍ : احیاء، همانجا). برخی نیز ایمان را به ترازویی تشبیه کرده‌اند که یک کفۀ آن بیم و کفۀ دیگر آن امید است و هر دو به اخلاق نیکو آویخته‌اند و همان‌گونه که تعادل ترازو با تساوی دو کفۀ آن حاصل می‌شود، رسیدن سالک به سرمنزل مقصود نیز با توازن و تعادل خوف و رجا در وجود او میسر می‌گردد (خواجه عبدالله، همانجا).
بااین‌همه، برخی از صوفیان این هر دو حالت را مربوط به مبتدیان سلوک دانسته‌اند و خوف و رجا را از جملۀ احوالی به شمار آورده‌اند که در ابتدای کار روی می‌دهند، حال آنکه عارف کامل که از این مراتب گذشته است، به‌واسطۀ محبت از عبارت به عبادت رسیده، و از خوف و رجا رسته است (هجویری، 187، 325). به بیان دیگر، عارف کاملِ واصل که به مرتبۀ فنا رسیده، از غم احوال آخرت رهیده، و از خوف و رجا فارغ گشته است (قشیری، 128- 129؛ مولوی، مثنوی، دفتر 5، بیتهای 4065-4070؛ نیز نک‍ : کاشفی، 74).

مآخذ

ابوطالب مکی، محمد، قوت القلوب، قاهره، 1961 م؛ خرگوشی، عبدالملک، تهذیب الاسرار فی اصول التصوف، به کوشش سید محمد علی، بیروت، 1971 م؛ خواجه عبدالله انصاری، صدمیدان، به کوشش سرژ دو بورکوی و عبدالکریم جربزه‌دار، تهران، 1388 ش؛ همو، منازل السائرین، به کوشش عبدالغفور روان فرهادی، تهران، 1361 ش؛ راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ قرآن، به کوشش غلامرضا خسروی حسینی، تهران، 1363 ش؛ سراج طوسی، عبدالله، اللمع فی التصوف، به کوشش نیکلسن، لیدن، 1914 م؛ سلمی، محمد، طبقات الصوفیة، به کوشش نورالدین شریبه، قاهره، 1997 م؛ سهروردی، عمر، عوارف المعارف، بیروت، 1966 م؛ شیخ‌الاسلامی، علی، راه و رسم منزلها، تهران، 1379 ش؛ عبادی، اردشیر، صوفی‌نامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1368 ش؛ عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، به کوشش محسن بیدارفر، قم، 1373 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1366 ش؛ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ همو، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، 1364 ش؛ قرآن کریم؛ قشیری، ابوالقاسم، الرسالة القشیریة، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه‌جی، بیروت، 1408 ق؛ کاشفی، حسین، لب لباب مثنوی، به کوشش نصرالله تقوی، تهران، 1319 ش؛ گوهرین، صادق، شرح اصطلاحات تصوف، تهران، 1380 ش؛ مولوی، فیه ما فیه، به کوشش کریم زمانی، تهران، 1390 ش؛ همو، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن و نصرالله پورجوادی، تهران، 1363 ش؛ میرزا بابا شیرازی، ابوالقاسم، منهاج الانوار المعرفة، به کوشش محمدجعفر باقری، تهران، 1363 ش؛ نراقی، احمد، معراج السعادة، تهران، 1388 ش؛ هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش محمود عابدی، تهران، 1383 ش؛ نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1357 ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.