دادا
دادا، تقیالدین محمد (د 700 ق / 1301 م)، ملقب به دادا محمد و دادا تقیالدین، از مشایخ صوفیه در سدۀ 7 ق / 13 م در یزد.
اطلاعات مربوط به زندگی دادا محمد تنها در منابع تاریخی یزد آمده است و در آنها نیز مطلب چندانی دربارۀ دوران کودکی و جوانی او یافت نمیشود. بر این اساس، تنها میدانیم که وی در اصفهان به دنیا آمد و در آنجا به حرفۀ «بارپازی» (پاککردن غلات از علوفه و اضافات) اشتغال داشت. ظاهراً تقیالدین از دوران جوانی اهل سلوک، زهد و ریاضت بود و بیشتر درآمد خود را به نیازمندان میبخشید. وی از مریدان شیخ محمد اندایان بود که در منابع مطلبی دربارۀ او نیامده است (جعفری، 134؛ کاتب، 158- 159). بنابر برخی از منابع، لقب «دادا محمد» را پیامبر (ص) در خوابی به وی عطا کرد و بنابر برخی دیگر، این لقب را پیر او به وی داد. درهرحال، دادا و دده، که یکی از معانی آنها پیر مرشد است، القاب احترامآمیزی بودند که صوفیان ایرانی و ترک پیران خود را با آنها میخواندند (جعفری، 135؛ کاتب، 160؛ لغتنامه ... ، ذیل دده).
بههرروی، دادا محمد به دستور پیر خود به یزد رفت و در اردکان ساکن شد. وی با سختکوشی زمینهای بسیاری را احیا کرد و از این طریق اندوختهای فراهم آورد. آنگاه در اردکان خانقاهی بنا کرد و در آن به اطعام فقرا پرداخت و بهتدریج مریدان بسیاری یافت؛ اما شهرت وی در آن منطقه سبب شد که گروهی از تنگنظران نزد قاضی و حاکم شرع شهر، شهابالدین بن مسعود باعمران، به بدگویی از او بپردازند و دشمنی او را با شیخ برانگیزند؛ اما این دشمنی چندان نپایید و در دیدار آنها با یکدیگر کدورتها از میان رفت و قاضی به حلقۀ مریدان شیخ پیوست (جعفری، همانجا، نیز 137- 138؛ کاتب، همانجا؛ بافقی، 3 / 566-567). به نظر میرسد که دادا محمد در این هنگام، چندان اعتبار و شهرت داشت که شرفالدین مظفر (د 713 ق / 1313 م)، نیای آل مظفر، در ابتدای کار خود برای آگاهی از تعبیر خوابش نزد وی رفت و در این دیدار، دادا محمد به قدرت رسیدن او و روی کار آمدن خاندانش را پیشگویی کرد (همو، 1 / 95؛ حمدالله، 617؛ خواندمیر، 3 / 273).
دادا تقیالدین پس از چندی به همراه فرزندانش به سفر حج رفت و پس از بازگشت در محلۀ سرآب نو یزد ساکن شد. وی پس از آن خانقاههای بسیاری در مناطق مختلف یزد، ازجمله سرآب نو، بُندرآباد، اشکذر، عزآباد، میبد، بیده، بارجین، عقدا و هفتادر بنا نهاد و در تمامی آنها اطعام فقیران و رسیدگی به نیازهای آنان را مقرر کرد. ظاهراً شیخ در این هنگام دارایی قابل توجهی داشت (کاتب، 161؛ جعفری، 136-137).
دادا محمد در 700 ق از دنیا رفت. پیکر او را نخست در خانقاه بندرآباد به خاک سپردند، اما از آنجا که او خود وصیت کرده بود که در سرآب نو دفن شود، پس از چندی قاضی شهابالدین و جمعی از مریدان، پیکر وی را به آنجا منتقل کردند. قاضی مسعود در 726 ق / 1326 م مقبره و گنبدی زیبا بر مزار او بنا کرد که امروزه به نام بقعۀ شیخ داد مشهور است. در دورههای بعد نیز بزرگان، امیران و نوادگان دادا تقیالدین هریک در اطراف مزار او عمارتی ساختند و بر ابنیۀ آن افزودند؛ ازجمله یکی از نوادگان او به نـام برهانالدین امیر شیخ در پایین مـزار او مـدرسه و صفهای ساخت که از طریق دری به مزار شیخ راه داشت و بر آن کتیبهای چوبی بود که اشعاری به خط خواجه عمادالدین محمود، وزیر وقت، بر آن نوشته شده بود (همو، 138؛ کاتب، 87- 88، 117، 161-163؛ بافقی، 3 / 567-569؛ افشار، 2 / 350).
دادا محمد در طول عمر خود مریدان بسیاری پرورد که برجستهترین آنها علی بن محمود بنیمـان، مشهور به بابا شیخعلی بیداخویدی است، که پس از درگذشت شیخ در زمرۀ مریدان پسرش درآمد (کاتب، 165؛ جعفری، همانجا؛ بافقی، 3 / 588 بب ). دادا محمد 4 پسر به نامهای محمودشاه، علیشاه، ابوبکرشاه و محمدشاه داشت، که از آن میان ظاهراً محمودشاه پس از او ادارۀ امور خانقاهها و مریدان را بر عهده گرفت (کاتب، همانجا؛ جعفری، 135-137؛ بافقی، 3 / 579-583، 587- 588).
فرزندان و نوادگان دادا محمد پس از وی نهتنها به ادارۀ خانقاهها و دیگر بناهای خیریۀ او پرداختند، بلکه همچنین در محلههای شیخداد، بندرآباد، اشکذر، عزآباد، بیده، عقدا، هفتادر و اردکان خانقاه، بقعه و مدارس بسیاری ساختند و در مناطق مختلفی ازجمله یزد، اصفهان و ابرقو، روستا، مزارع و باغهای بسیاری را وقف ادارۀ مزار دادا تقیالدین و فرزندش محمودشاه و دیگر بناهای خیریه کردند. مجموعۀ این موقوفات بعدها به «موقوفات داداییه» شهرت یافت (همو، 3 / 569، 584-585؛ افشار، همانجا؛ کیانی، 219-220). ایرج افشار شرح دقیق و مبسوطی از این موقوفات را در کتاب یادگارهای یزد خود آورده است (2 / 126-136).
نوادگان دادا تقیالدین که بعدها به «مشایخ داداییه» شهرت یافتند، نیز به مدت چند سده پس از درگذشت او از بزرگان یزد و مناطق اطراف آن به شمار میآمدند و با هدایت معنوی، ادارۀ موقوفات و ایجاد بناهای جدید، نقش برجستهای در جامعۀ یزد ایفا میکردند. میان افراد این خاندان بهویژه شمسالدین دادا محمد، برهانالدین امیر شیخ، میرسلطان احمد، شمسا میرزا محمد کاظما دادایی و نظاما میرزا محمد کاظما دادایی، شایان ذکرند. بااینهمه، پس از گذشت نسلها، بهسبب بیتوجهی کارگزاران و مباشران، بسیاری از این موقوفات به دست نااهلان افتاد، درآمد خود را از دست داد و رو به خرابی نهاد (نک : بافقی، 3 / 576-577، 585-586).
مآخذ
افشار، ایرج، یادگارهای یزد، تهران، 1348 ش؛ بافقی، محمدمفید، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1340 ش؛ جعفری، جعفر، تاریخ یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1343 ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، بهکوشش ادوارد بـراون، لنـدن، 1328 ق / 1910 م؛ خـواندمیـر، غیـاثالـدیـن، حبـیب السیـر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهـران، 1353 ش؛ کاتب، احمد، تـاریخ جدیـد یـزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ کیانی، محسن، تاریخ خانقاه در ایران، تهران، 1369 ش؛ لغتنامۀ دهخدا.