دولت
دولَت، اصطلاحی در تاریخ و فرهنگ اسلام و ایران که ریشه در قرآن و حدیث دارد و پس از ظهور اسلام تا کنون به مجموعهای معین از نهادها و نظامهای سیاسی که دارای بیشترین میزان قدرت بودهاند، اطلاق شده، و در دوران جدید برای ترجمۀ واژۀ انگلیسی «state» به کار رفته است.
باوجود نگارش صدها کتاب و رساله دربارۀ چیستی دولت بهشکل عام، و دولت اسلامی بهطور خاص و بررسی تفصیلی این اصطلاح از منظر فقهی، سیاسی و کلامی (برای نمونه، نک : ابویوسف، الامامة ... ؛ ماوردی؛ ابویعلى؛ مرادی حضرمی؛ شیزری؛ ابنتیمیه؛ ابنقیم جوزیه؛ حنبلی؛ فضلالله بن روزبهان)، و نیز پژوهشهای جدیدی که دراینباره نوشته شدهاند (برای نمونه، نک : مـودودی، الخلافـة ... ؛ عبدالرزاق؛ کـرون؛ برزگر؛ فیـرحی، داود، تاریخ ... ، نظام ... ؛ احمدوند؛ میرموسوی؛ پولادی؛ کدیور؛ جعفریان؛ طباطباییفر)، این مقاله ضرورتی برای ورود به نظریههای سیاسی، فقهی و کلامی دولت که در این نوشتهها آمدهاند، نمیبیند و در نظر دارد تکوین، تداوم و تحول دولت را با رویکردی تاریخی، و با نگاهی از درون به منابع تاریخ ایران و اسلامی بررسی کند.
سبب نامگذاری
دولت واژهای عربی، و از ریشۀ «دَ وَ ل» بهمعنای گردش و چرخش آمده است. هرچند این واژه در قرآن به کار نرفته است، اما لغتشناسان عرب با استناد به دو واژۀ «نداولها» و «دُولة» (آلعمران / 3 / 140؛ حشر / 59 / 7)، دَوله و دُوله را یکی میپندارند؛ اما اضافه میکنند که دُولة برای ثروت، و دَولة برای جنگ، جاه و مقام به کار میرود (ابنمنظور، ذیل د و ل؛ راغب، 322).
ابوالفتوح رازی دراینباره چنین مینویسد: «دولت به فتح دال، ظفر و غلبه باشد، و به ضمّ دال، اموالی است که میان مردم دستبهدست میشود» (19 / 118). در پارهای منابع، دولت بهمعنای استیلا و غلبه و پیروزی در جنگ هم آمده است (ابنسعد، 4 / 186، 5 / 122، 174، 8 / 303؛ شیخزاده، 8 / 165). در تاج العروس دولت بهمعنای انتقال از یأس و ضعف به پیروزی و سرور، چه در ثروت و چه در جنگ، به کار رفته است (ذیل ماده؛ برای آگاهی از معانی دیگر دولت، نک : ابنمنظور، همانجا).
دولت بهمعنای پیروزی در جنگ بیش از همهجا، در تفاسیر قرآن و منابع حدیث به کار رفته، و بارها اصطلاحاتی مانند «نصرت و عزت و دولت دین» و «فتح و دولت مؤمنین» در آنها آمده است (برای نمونه، نک : طبری، 4 / 69؛ دینوری، 1 / 130، 163، 298، 2 / 147، 224؛ بغوی، 3 / 157، 552؛ کلینی، 9 / 361، حاشیۀ 3). همچنین، این واژه گاه بهمعنای محل، جایگاه و بخش هم آمده است (ابندباغ، 4 / 150، 164، 5 / 113). در ادبیات شفاهی عشایر و دامداران، دولت بهمعنای «دام» است و صاحب دولت، کسی است که بیشترین تعداد دام را داشته باشد (شمس). این موضوع بهخوبی نشان میدهد که دولت در هر حال و در میان هر طیف و طبقه بهمعنای مجازی دارندۀ بیشترین قدرت و ثروت بوده است.
از بررسی مفهوم دولت در منابع عربی میتوان نتیجه گرفت که این واژه در واقعیت بهمعنای دستبهدستشدن قدرت و ثروت در مکان و زمانی خاص، از راه جنگ بوده است (برای تأیید این دیدگاه، نک : طبری، 28 / 27). این معنای خاص را میتوان از برخی متون استخراج کرد؛ برای نمونه، دینوری باتوجهبه سورۀ آلعمران («تِلْکَ الْاَیّام ... »، 3 / 140)، به جابهجایی قدرت و ثروت میان مشرکان و مؤمنان، و نارضایتی خداوند از قدرتگیری مشرکان ستمکار اشاره دارد (نک : 1 / 125). عبدالرزاق سمرقندی نیز ضمن اشاره به آیۀ مذکور، مینویسد که «عَلَم دولت هر روز بر بامی میزنند و کوس نوبت هر شامی در مقامی ساز میدهند» (1 / 431). همچنین ابنعبری در مقدمۀ تـاریخ مختصر الدول ــ آنگـاه که از دولتهای جهـان بحث میکند ــ بهتر از هرکسی، دولت در معنـای دستبهدستشدن قدرت را نشان میدهد و جهان را تا زمان خودش، به 10 دولت تقسیم میکند که خداوند متعال بین امتهای مختلف دستبهدست گردانیده است (ص 1-2):
«دولت نخستین، دولت اولیا از آدم که نخستین آدمیان است؛ دولت دوم، دولتی که از اولیا به داوران بنیاسرائیل منتقل شد؛ دولت سوم، دولتی که از داوران بنیاسرائیل به پادشاهانشان رسید؛ دولت چهارم، دولتی که از پادشاهان بنیاسرائیل به پادشاهان کلدانی رسید؛ دولت پنجم، دولتی که از پادشاهان کلدانی به پادشاهان مجوسی رسید؛ دولت ششم، دولتی که از پادشاهان مجوسی به پادشاهان بتپرست یونانی رسید؛ دولت هفتم، دولتی که از پادشاهان بتپرست یونانی به پادشاهان فرنگ رسید؛ دولت هشتم، دولتی که از پادشاهان فرنگ به پادشاهان مسیحی یونانی رسید؛ دولت نهم، دولتی که از پادشاهان مسیحی یونانی به پادشاهان مسلمان عرب رسید؛ دولت دهم، دولتی که از پادشاهان مسلمان عرب به پادشاهان مغول رسید».
در دیگر منابع تاریخی هم این مفهوم از دولت به شکلهای مختلف نشان داده شده است؛ برای نمونه، عبارتی مانند «انقراض دولت عباسی» و «استیلای دولت چنگیزخانیه» (ابنساعی، 54، 152) اشاره به همین مفهوم است.
به نظر میرسد کاربرد دولت در معنای بخت و اقبال که در منابع عربی (برای نمونه، نک : رازی، 135-136؛ زمخشری، 3 / 432)، و فارسی (برای نمونه، نک : حمدالله، 390، 639) بارها آمده است، با بهرهمندبودن آدمیان از قدرت و ثروت پیوند دارد و به قول فضلالله بن روزبهان «تاریخ هر صاحب دولت از وقت استوای خورشید دولت او ست» (نک : عالمآرا ... ، 92). بنابراین زمانیکه «دولتْ چهره گشاده» (همانجا)، و به قول جوینی «همای اقبال» بر سر کسی نشست، چنان است که «هر آنکو مهیا بود دولتی را / اگر او نجوید، بجویدش دولت» (1 / 14). این مهم در متون دینی کهن هم آمده است: «اما دولت، بزرگان گفتهاند که الدولة [یعنی] اتفاقات حسنه، یکی از دلائل دولت، اتفاقهای نیکو ست. مردی را بینی از کار خویش غافل، دولت فراموش کرده، همی ناگاه طلعۀ دولت به سر وی آید. دست دولت در دل وی بکوبد، وی از خواب غفلت درآید. رسول دولت بر سر خود بیند، لباس دولت بر تن خود بیند ... آن دولتی بود که ناگاه به در دل بلال حبشی آمد. آن بیدولتی بود که بوطالب قریشی را دریافت ... دولت، بلال را بر تختِ بخت نشاند و بیدولتی، بوطالب را در وهدۀ مذلت و هوان افکند» (میبدی، 9 / 507- 508).
کاربرد دولت در منابع اسلامی
ازآنجاکه در شرق باستان، جهان اسلام و بهتبع آن ایران، ثروت در نتیجۀ داشتن قدرتْ حاصل شده است، مصداق دولت بیش از هر چیز، نظام فرمانروایی یا دستگاه فائقۀ قدرت (نهج البلاغة، 333) بوده که در زمانهای مختلف، نامهای متفاوتی به خود گرفته است؛ بههمینسبب، منابع در دورههای مختلف، اصطلاح دولت را برای نظامهای سیاسی پادشاهی (بیرونی، 37)، مُلک (غزالی، احیاء ... ، 1 / 138، 11 / 182)، خلافت (کلبی، 233؛ ابنسعد، 5 / 439)، و سلطنت (حمدالله، 427) به کار بردهاند. برخی نیز از 3 گونه دولت حاکم در جهان اسلام به نامهای «دولت خلفا»، «دولت ملوک» و «دولت سلطان» نام بردهاند (قزوینی، 412). برخی دیگر دولت خلفای راشدین را امامت، دولت امویان و عباسیان را خلافت، و دولت پادشاهان عهد آنان و دورانهای بعد را سلطنت نامیدهاند (فضلالله بن روزبهان، همان، 13-22). این سخن ارسطو که در نوشتههای فیلسوفان مسلمان بارها تکرار شده است، جایگاه برتر و عام دولت را در میان سایر اصطلاحات سیاسی بهخوبی نشان میدهد: جهان بوستانی است که دولتْ حصار دور آن است. دولت، سلطانی است که دینْ آن را تأیید میکند و دینْ احکام جزایی و قضایی است که پادشاه، مجری آن است و پادشاه، چوپانی است که سپاهیان از او پشتیبانی میکنند (شهرزوری، 167- 168).
ابنخلدون که یکی از مهمترین نظریهپردازان دولت در جهان اسلام بود، اصطلاح دولت را مفهوم کلانی دانسته است که نظامهای پادشاهی، خلافت و سلطنت در ذیل آن قرار گرفتهاند. او عنوان یک فصل از مقدمۀ تاریخش را «دولتهای بزرگ، پادشاهی، خلافت و مراتب سلطنت» قرار داده است. او علت وجودی دولت را «عصبیت» میداند و معتقد است که بدون عصبیت، هیچ دولتی شکل نخواهد گرفت. به باور او، دولتها هم مانند آدمیان عمری مشخص دارند و با گذر از بدویت به مدنیت یا شهرنشینی، و تضعیف عصبیت پیر میشوند و از بین میروند (1 / 308، 330-360). شرفالدین علی یزدی هم آنگاه که از فواید علم تاریخ سخن میگوید، یکی از فواید دنیوی آن را آشنایی «ملوک بر احوال سلاطین سابق» و این موضوع میداند که پادشاهان بدانند «دولت چیست و به کدام عمل پسندیده ... نعمت دوام یافته، و زوال مملکت فلان حاکم از کدام سیرت مذموم ... بوده» (1 / 24).
البته باید یادآور شد که در منابع سدههای نخستین و میانۀ اسلامی، واژۀ حکومت در مفهوم دولت یا نظام سیاسی، کمتر به کار رفته، و بیشتر بهمعنای قضاوت و داوری آمده است (یعقوبی، 2 / 189؛ طبری، 5 / 102؛ ابناثیر، 3 / 344؛ ابنحمدون، 6 / 316؛ شریشی، 3 / 218؛ قلقشندی، 1 / 93). در سراسر این دوران، دولت در معنای کلیت و تمامیت نظام سیاسی به کار میرفت و تفکیک میان دولت و حکومت در ایران وجود نداشت. کاربرد حکومت در مفهوم داوری تا دوران جدید همچنان در ایران و سایر نقاط دنیای اسلام ادامه داشت تااینکه برخی رسالهنویسان قضاوت را بهجای داوری به کار بردند و حکومت بهمعنای نظام سیاسی اندکاندک رواج یافت (نک : ه د، 21 / 223-227).
عموم نویسندگان مسلمان برای پادشاهیهای بزرگ جهان، مانند آشوریان، یونانیان، رومیان و ساسانیان، از اصطلاح دولت سریان، دولت یونان، دولت قیصری و دولت کسروان استفاده نمودهاند (برای نمونه، نک : ابنجلجل، 34، 41). در پارهای منابع هم از عبارت «دولت ساسانی» (همدانی، 140)، و نیز «دولت فرس» برای ساسانیان استفاده شده است (ابنخلکان، 3 / 267). منابع عربی برای دولتهای اسلامی در زمان پیامبر (ص) و خلفا (راشدین، اموی و عباسی) عبارات دولت نبوی (عمادالدین، 2 / 39)، دولت عظمى (ابنجلجل، 53، 61)، دولت اموی و دولت عباسی را به کار بردهاند (ابنقتیبه، 1 / 302؛ ابنندیم، 12؛ ابنخلکان، 2 / 195؛ ابوالفرج، 2 / 603، 3 / 38؛ ابنعساکر، 14 / 450). همین منابع برای سلسلههای بعدی حاکم بر جهان اسلام از عبارات دولت بویهی (ابنفوطی، 1 / 25)، دولت دیلمی یا آل بویه (یاقوت، 1 / 138)، دولت عبیدیین (ابنابییعلى، 3 / 438) یا دولت فاطمی (یاقوت، 3 / 1005)، دولت مرابطون (فتح بن خاقان، 4 / 902)، دولت سلجوقی (ابنخلکان، 1 / 189؛ عمادالدین، 7 / 133)، دولت ایوبی (صفدی، 3 / 105؛ ابنعثمان، 2 / 7) و دولت موحدین (یاقوت، 6 / 2551) استفاده کردهاند.
در منابع فارسی سدههای نخستین و میانۀ اسلامی هم دولت به همان مفهومی که در منابع عربی آمده، به کار رفته است؛ برای نمونه، عباراتی مانند دولت بنیامیه (بلعمی، 4 / 990)، دولت آل عباس (همو، 4 / 1012)، دولت ساسانیان (حمدالله، 124)، دولت عجم (همو، 177)، دولت معاویه (همو، 249)، دولت آل سامان (مجمل ... ، 18) یا سامانیان (حمدالله، 351)، دولت آل بویه (همو، 358)، دولت غزنویان (همو، 402)، دولت خوارزمشاهیان (همو، 496)، دولت اسماعیلیان (همو، 528) و دولت مغول (همو، 494) در این منابع آمده است. در برخی موارد، دولت در معنای پادشاهی گاه وجه دینی هم یافته است و عباراتی مانند دولت نصارا (فخرالدین، 8 / 239) و دولت اسلام (همو، 8 / 330؛ حمدالله، 171) استفاده شده است. دولت گاه درکنار امت هم به کار رفته است؛ چنانکه بنیاسرائیل گاه با عبارت «امت باغی و دولت طاغی» وصف شدهاند (رسعنی، 4 / 227). همچنین دولت گاه پیش از سرزمین و کشور استفاده شده است و عباراتی مانند دولت یونان (ابنخلکان، 5 / 327) و دولت مصر در زمان الحاکم باللٰه فاطمی (یاقوت، 2 / 519) در منابع آمدهاند.
در همان ابتدای تاریخ اسلامی هم کتابهایی با عنوان دولت، و دربارۀ دولت نوشته شدهاند. ابنندیم ابوعبدالله محمد بن صالح بن نطاح را نخستین فردی میداند که کتابی با نام «دولت» نوشت (ص 156). پس از او، کسان دیگری مانند سلمویۀ لیثی (همانجا)، هیثم ثعلی (همو، 145)، راوندی (همو، 157) و حسن بن میمون بصری (همو، 158) کتابهایی با عنوان «دولت» نوشتهاند. همچنین کتابهایی با عنوان «اخبار دولت» هم نوشته میشد؛ برای نمونه، میتوان به کتابهای المصباح المضیء فی دولة المستضیء نوشتۀ ابوالفـرج (نک : ابنابییعلى، 3 / 404)، نیز اخبـار الدولة السلجوقیـة تألیف صدرالدین حسینی، و اخبار دولت سلطان محمد از محمد بن عبدالملک همدانی (نک : ابنساعی، 153) اشاره کرد.
این مدارک نشان میدهدکه مفهوم دولت از همان آغاز با هستۀ اصلی قدرت یا گرداننده و فصلالخطاب آن پیوند داشته است. دلیل این مهم را افزونبر موارد مختلف لغوی و تاریخی میتوان در بهکاربردن واژۀ دولت بههمراه نام امیران و وزیرانی نشان داد که قدرت زیاد آنان در زمان خود، خلیفه را تحتالشعاع قرار میداده است؛ برای نمونه، ابومسلم خراسانی را «صاحب دولت» (بلعمی، 4 / 1021) یا «صاحب دولت عباسی» نامیدهاند (مقدسی، 311)؛ یا برای دوران اقتدار برمکیان و خواجه نظامالملک طوسی از عبارات «دولت برامکه» (ابنعساکر، 69 / 267، 71 / 113)، و «دولت نظامیه» استفاده نمودهاند (سمعانی، 2 / 17؛ فارسی، انتخاب ناشناس، 289).