ذات الکرسی
ذاتُالْکُرْسی، صورت فلکی شمالی کوچکی میان مدار قطبی و مدار رأس سرطان، و از صورتهای فلکی باستانی که در اخترشناسی کهن بهشکل بانویی نشسته بر صندلی انگاشته میشد.
نامها و سابقۀ یادکرد در تمدنها و فرهنگهای گوناگون
5 ستارۀ روشنتر ذاتالکرسی که آرایشی بهشکل W دارند و امروزه به صورتوارۀ W مشهورند (ستارگان 12، 2، 5، 4 و 6 در سیاهۀ بطلمیوس و صوفی، نک : جدول 1)، بهدلیل سادگی تشخیص در آسمان شب (این صورتواره و صورت فلکی دب اکبر امروزه نیز مهمترین نشانهها در نیمکرۀ شمالی آسمان برای یافتن ستارگان دیگر به شمار میآیند؛ نک : ریدپث و تایریون، 49؛ «دانشنامه ... »، 74؛ «اطلس ... »، 222)، از دیرباز مورد توجه ملل مختلف بودهاند و درنتیجه در فرهنگهای گوناگون، هنگام تقسیم آسمان به صورتهای فلکی همواره جایگاهی متمایز داشتهاند.
در بینالنهرین
کهنترین سیاهههای نجومی تنظیمشده در بینالنهرین، مجموعههایی دربردارندۀ نام 36 ستاره / صورت فلکی، عموماً در 3 دستۀ 12تاییِ نزدیک به استوای سماوی، و شمال و جنوب آن است که بهترتیب به آنو (ایزد ایزدان در آیینهای کهن بینالنهرین)، و دو فرزندش انلیل (ایزد باد، هوا، زمین و تندباد) و ائا / انکی (ایزد آب، دانش، صنایع و ... ) منسوب شدهاند. در کهنترین سیاهههای از این دست هیچ اشارهای به ستارگان ذاتالکرسی نمیتوان یافت.
در جُنگی بـابِلی مشهور بـه مـولآپین (دسـتکم مربـوط به 1000 قم) آمده است که صورت فلکی LU.LIM یا گوزن در شمار ستارگان انلیل یاد شده است که نخستین ستارۀ آن همزمان با نخستین ستارۀ صورت فلکی GU.LA یا دلو (ه م) در روز پنجم از ماه یازدهم، یعنی 200 روز پس از شباهنگ / شِعرای یمانی طلوع میکند. وان در وردن لولیم را همان صورتوارۀ W، البته بهجز بتا ذاتالکرسی (یعنی α, γ, δ, and ε Cas.)، دانسته است که نخستین ستارۀ آن، یعنی گاما ذاتالکرسی، 193 روز پس از شباهنگ طلوع میکند و ازآنجاکه نخستین ستارۀ دلو (بتا دلو) نیز 190 روز، و نه 200 روز، پس از شباهنگ طلوع میکند، پیدا ست که لولیم براساس محاسبات بابلیها همزمان با دلو، و براساس محاسبات جدید 3 روز دیرتر از آن طلوع میکند که میتواند نشانۀ تطبیق درست ستارۀ نخست لولیم با گاما ذاتالکرسی باشد («اخترشناسی ... »، 15, 20, 21، «بیداری ... »، 75, 76؛ هارتنر، 7, 9, 11).
د یونگ در پژوهشی نوین دربارۀ زمان طلوع و غروب ستارگان یادشده در مولآپین، برپایۀ محاسبات نجومی، بر آن است که بتا ذاتالکرسی را نیز باید بخشی از لولیم آورد که در این صورت نخستین ستارۀ طلوع / غروبکنندۀ این صورت فلکی خواهد بود (ص 112, 118؛ قس: هونگر، 86-88, 105-108, 273-274). هارتنر (ص 11, 15)، با توجه به طلوع و غروب لولیم / گوزن همزمان با غروب و طلوع صورت فلکی شیر / اسد، بر آن است که به همین دلیل در مواردی شایان توجه، در برخی نگارهها، نبرد شیر ـ گاو جای خود را به نبرد شیر ـ گوزن داده است.
در اساطیر یونان
در اساطیر یونانی بانوی نشسته بر سریر، کسیهپیا (گونۀ کهنتر نام کسیوپیا در متون یونانی؛ نیز بهصورت کسیوپه)، همسر کِفِئوس (= صورت فلکی قیفاووس)، پادشاه اتیوپی، و مادر آندرومدا (= صورت فلکی آندرومدا / المرأة المسلسلة) است که نام آنها به اسطورۀ یونانی بسیار کهن آندرومدا ـ پرسئوس (= صورت فلکی برساوش / حامل رأسالغول) پیوند خورده است. ماجراهای این اسطوره را سوفوکلس / سوفوکل در نمایشنامۀ آندرومدا (ح 450 قم) و نیز ائوریپیدس / اوریپید در نمایشنامهای به همین نام (412 قم) آوردهاند. از این دو نمایشنامه، امروزه تنها تکههایی از نمایشنامۀ سوفوکل در دست است، اما برپایۀ استنادهای کمابیش پرشمار نویسندگان دیگر میتوان به مضمون دو نمایشنامه پی برد. ازجمله اراتوستنس (276-195 قم) در کتاب کاتاستریسمی (= صورتهای فلکی، البته بهواسطۀ تحریر فردی ناشناس از این کتاب در سدۀ 1 یا 2 م) با استناد به نمایشنامۀ سوفوکلس، و در منظومۀ نجومی هوگینوس (64 قم-17 م) با استناد به هر دو نمایشنامه (هارد، 15, 18-20؛ کندس، 75-76)، و نیز در بیبلیوتکه منسوب به آپولودوروس آتنی (ح 180-120 قم؛ کتاب باید در سدۀ 1 یا 2 م تألیف شده باشد)، اما بی اشاره به این دو نمایشنامه (بند II. iv. 3)، آمده است که کسیهپیا، خود یا دخترش آندرومدا (یا هر دو) را در زیبایی برتر از همۀ نرئیس / نرئیدها (نومفه / نیمف های دریایی) میدانست (قس: آراتوس، بیتهای 654-658، که به رقابت کسیهپیا با دو نرئید خاص، با نامهای دوریس و پانوپه، اشاره دارد). این موضوع خشم نرئیدها و درنتیجه خشم پوسیدون (ایزد دریا، زمینلرزه، خاک، توفان و اسبان، و از ایزدان دوازدهگانۀ کوه المپ = نپتون در اساطیر رومی) را در پی داشت. پوسیدون برای تنبیه کسیهپیا، سیلی ویرانگر در اتیوپی راه انداخت و هیولایی دریایی به نام کتوس (= صورت فلکی قیطس / نهنگ) را نیز برانگیخت تا سواحل این کشور را نابود کند. معبد آمون در لیبی پیشبینی کرد که اگر آندرومدا بهعنوان قربانی به کتوس پیشکش شود، مردم اتیوپی از این دو بلا رهایی خواهند یافت. مردم نیز کفئوس را به این کار واداشتند و او بهناچار دختر خود را به صخرهای در ساحل به زنجیر کشید؛ اما پرسئوس، با کشتن کتوس، آندرومدا را نجات داد (نیز نک : برنس، 207, 208؛ دیکسونکندی، 32, 79؛ فاکنر، 167؛ هایفتس، 80؛ رومن، 65, 66).
جایگرفتن خانوادۀ کسیهپیا در آسمان غالباً به لطف نزدیکی آنان با زئوس و به خواست آتنا / آتنه، و در برخی روایات نیز تنبیهی است که پوسیدون برای او در نظر گرفته بود که او نیمی از شبانهروز را سرنگون بر گرد قطب شمال آسمان بگردد (دیکسونکندی، همانجا؛ هایفتس، 80, 81؛ دیلی، 12, 32, 33, 114).
در سنت عربی انواء
در ستارهشناسی کهن عربی، موسوم به انواء، برای بسیاری از دستههای چندتایی ستارگان نامی خاص به کار میرفت که این نام بعضاً بر روشنترین ستاره از این مجموعه نیز اطلاق میشد. از برجستهترین نویسندگان در این سنت میتوان به ابویحیى محمد بن عبدالله اسدی کوفی (123-207 ق / 741-822 م)، مشهور به ابنکُناسه، ابوعبدالله محمد بن زیاد (150-231 ق / 767-846 م)، مشهور به ابناعرابی، احمد بن داود بن ونند مشهور به ابوحنیفۀ دینوری (د 282 ق / 895 م) ــ که از آثـار آن دو بهره گرفته بـود ــ و ابنقتیبۀ دینوری (د 276 ق / 889 م) اشاره کرد. آثار نوشتهشده در این زمینه که عموماً در عنوان آنها واژۀ الانواء یا الازمنة به کار میرفت، بیشتر با رویکردی ادبی (بهویژه نقل اخبار و اسجاع و اشعار سخنوران عرب دربارۀ ستارگان) و بدون عرضۀ اطلاعات نجومی دقیق فراهم میآمد.
عبدالرحمان صوفی (چ 1406 ق، 8، 10، 17، چ 1373 ق، 7، 9، 14؛ نیز نک : نصیرالدین، 7، 9، 14) و بیرونی ( الآثار ... ، 238- 239) با نامبردن از ابوحنیفه و ابنقتیبه، آنان را نکوهش کردهاند و اعراب را بهسبب آگاهی ناچیز در شناخت ستارگان به سخره گرفتهاند. شماری از مهمترین نویسندگان این سنت، پیش از آنکه نامهای مبتنی بر سنت یونانی در میان اخترشناسان دورۀ اسلامی رواج یابد، آثار خود را نوشته بودند و نویسندگان بعدی در این سنت نیز عموماً به تکرار آن بسنده میکردند. خوشبختانه عبدالرحمان صوفی که بر سنت نجومی یونانی تسلط، و از سنت نجومی عربی آگاهی کافی داشت، با بهرهگیری از آثار ابوحنیفۀ دینوری و دیگران در نگارش صور الکواکب، کار تطبیق نامهای ستارگان در سنت عربی را با ستارگان یادشده در مجسطی بطلمیوس، که میتوانست برای پژوهشگران معاصر بسیار دشوار و گاه ناممکن باشد، آسان کرده است. او همواره پس از یادکرد جایگاه و ویژگیهای ستارگان هر صورت فلکی براساس سنت یونانی، به دیدگاههای پیروان سنت اخترشناسی کهن اعراب (انواء) دربارۀ ستارگان آن صورت نیز اشاره دارد.
الکفّ الخضیب
به گفتۀ صوفی، «عرب ستارگان روشن را از این کواکب کف خضیب (الکف الخضیب) خوانند، یعنی دست خضابکرده، و آن دست راست ثریا ست که باز گسترده است؛ چه، از نزدیک ثریا سطری از کواکب بیرون آید که در وی تقویسی باشد، و بر بیشتر کواکب «ممسک رأس الغول» (= حامل رأس الغول / برساوش) بگذرد، و به این کواکب روشن [از ذاتالکرسی] پیوندند. پس عرب به این سبب آن سطر را به دستی از آن ثریا، که دراز بکشیده باشد، تشبیه کردهاند و این ستارگان روشن را به انگشتان خضابکرده، و یکی را از این جمله، و آن دوازدهم است که بر میان مسند [ذاتالکرسی] است (= بتا ذاتالکرسی) و بر اسطرلابها نقش کنند، [بهتنهایی نیز] کف خضیب خوانند» (چ 1406 ق، 111، چ 1373 ق، 77؛ نیز نک : نصیرالدین، 72).
ابنقتیبه هنگام برشمردن ستارگان «منسوب به ثریا» آورده است (الانواء، 32): ثریا دو کف (پنجه) دارد: یکی «الکف الجذماء» (جذماء = پنجۀ / دست سرانگشتانافتاده / بریده، و کف جذماء = پنجۀ بیانگشت) ... و دیگری «الکف الخضیب» (پنجۀ / دست خضابشده / حنابسته) که همان «کف الثریا المبسوطة» (پنجۀ با انگشتان گشادۀ ثریا) است که 5 ستارۀ روشن در مجرّه (کهکشان راه شیری) در نزدیکی حوتاند (صورت فلکی حوت / السمکة العظیمۀ عربی بهصورت ماهی بزرگی که بخشی از صورت فلکی آندرومدا و بخشی از صورت فلکی حوت / سمکۀ شمالی = دوازدهمین صورت منطقةالبروج مطابق سنت یونانی را در بر میگرفت).
البته پلا و حمیدالله (ویراستاران الانواء ابنقتیبه) صفت مبسوطة را در متن چاپی «متوسطة» آوردهاند و پیروی شماری از مصححین از آنان (ازجمله عزت حسن، ویراستار الازمنة و الانواء ابناجدابی) موجب راهیابی این اشتباه به آثاری دیگر شده است (مثلاً نک : ابناجدابی، 72)؛ اما چه از روی معنای واژه (بهویژه با توجه به تقابل معنایی آن با جذماء) و چه با مراجعه به اثر دیگر ابنقتیبه ( ادب الکاتب، 95) و نیز آثار دیگر (نک : دنبالۀ مقاله)، میتوان دریافت که مبسوطة درست است.
ابنعاصم (د 403 ق / 1012 م)، هنگام برشمردن منازل قمر و ستارگانی که در ماه ایار / مه طلوع میکنند، از کف خضیب نیز نام میبرد و یادآور میشود که سطری از ستارگان از نزدیک ثریا با اندکخمیدگی به سوی شمال میرود و به این ستارگان پنجگانۀ «مختلفة النظم» میرسد که این سطر «ید الثریا الیمنی المبسوطة» نامیده میشود، و ثریا را دستی دیگر به سوی جنوب است که بهدلیل کوتاهی کف جذماء نامیده میشود (ص 63؛ نیز نک : مرزوقی، 2 / 376- 379).
ابناجدابی (د 650 ق / 1252 م) در توصیفی نهچندان درست از این ستارگان (با توجه به آرایش Wوار آنها) آورده است که در مجره و در نزدیکی سمکه (عربی)، 5 ستارۀ روشن است که 4 ستاره در یک ردیفاند و یکی بالاتر از آنها ست که ستارۀ کف خضیب است و این 5 ستاره «کف الثریا المبسوطة» است (همانجا).
از آنچه گفته شد و با توجه به توضیحات صوفی و بیرونی (صوفی، چ 1406 ق، 101، 111، 112، 316، 317، چ 1373 ق، 77، 85، 260؛ بیرونی، التفهیم، روایت فارسی، 102، 104، روایت عربی، بند 163؛ نیز نک : نصیرالدین، 72، 78، 79، 235؛ خوارزمی، 212؛ مسعودی، 101)، میتوان نتیجه گرفت که در سنت انواء، 5 ستارۀ درخشانتر ذاتالکرسی (صورتوارۀ W) را بخشی از صورت فلکی بسیار بزرگی بهصورت سری میان دو دست گشاده میانگاشتند. مجموعۀ ستارگانی که در متون نجومی دورۀ اسلامی ثریا نامیده میشد و ایرانیان آن را از دیرباز پروین مینامیدند و امروزه خوشۀ پروین مینامند، سر این صورت فلکی به شمار میآمد. از نزدیکی این مجموعۀ ستارگان دو سطر از ستارگان دستهای ثریا به شمار میآمد. دست راست، گشاده به سوی شمال، سطری دارای انحنا بود که از سحابی صورت فلکی برساوش و ستارگان 2، 3، 7، 9، 10، 23، 24، 25 و 26 این صورت (به ترتیب یادشده در سیاهۀ بطلمیوس و صوفی) میگذشت و به 5 ستارۀ یادشدۀ ذاتالکرسی میرسید و این 5 ستاره، سرانگشتان «دست حنابسته / خضابشدۀ» این دست به شمار میآمد و به همین مناسبت «الکف الخضیب» نامیده میشد و ستارگان میان آنها و پروین نیز ساعد، آرنج، بازو، و دوش این دست انگاشته میشدند. دست دیگر، گشاده به سوی جنوب و کوتاهتر از دست راست، از صورت فلکی ثور میگذشت و به ستارگانی از سر قیطس میرسیدکه «کف جذماء» یا «ید جذماء» نامیده میشد.
در عجایب المخلوقات طوسی، در یادکرد صورت فلکی برساوش، اشتباهی راه یافته است؛ در این موضع آمده است: «این صورت را برشاوش خوانند ... کواکب آن بیستوشش است. عرب آن را کف الخضیب خوانند و مِعصَم و بعضی آن را عضد خوانند و عاتق و مابص» (طوسی، 504، قس: 65: «در این برج [حمل] کوکبی است، آن را کف الخضیب خوانند»).
سنام الناقه
براساس دیدگاه رایج دیگری در میان پیروان سنت انواء، 5 ستارۀ روشن ذاتالکرسی، همچنانکه سرانگشتان خضابکردۀ دست راست ثریا به شمار میآمد، میتوانست سنام الناقه یا به تعبیر بیرونی (همان، روایت فارسی، 102، نیز روایت عربی، بند 163) «کوهان اشتر» نیز به شمار آید (نام سنام الناقه همچون الکف الخضیب بر «ستارۀ بتا ذاتالکرسی بهتنهایی» نیز اطلاق میشد). آنان این ناقه را چونان مادهشتری برگزیده، نحیف، با سری کوچک و گردنی باریک (على خلقة النجیب الضامر، الدقیق العنق / الخطم، الصغیر الرأس) به سوی جنوب میانگاشتند که گردنش از ستارگان سنام (کف خضیب) آغاز میشود، سپس به سوی السمکة الصغرى (ماهی کوچک) پایین میرود و از میانۀ گردن رو به بالا میرود (ابنقتیبه، الانواء، 33: «ارتفعن ارتفاع العیوق») و سرانجام بر بالای این ماهی به ستارگانی میرسد که سر اشتر انگاشته میشوند و آن لکۀ ابری (لطخة سحابیة، سحابی) که معصم یا مچ کف خضیب (معصم الثریا) به شمار میآید، اینبار چونان موضع داغ یا خالی بر ران ناقه انگاشته میشود و سر حوت / سمکۀ بزرگ نیز نوک پستان این ناقه است (همانجا؛ قس: ابنعاصم، 64؛ مرزوقی، 2 / 376؛ ابناجدابی، 72-73).
مطابق معمول توضیحات صوفی دقیق است: ستارههای 2 تا 5 ذاتالکرسی (بر تن و نزدیک سر بانوی نشسته بر تخت / کرسی) بر پشت ناقه و بن کوهان او جای دارند. ستارۀ 12 (بتا ذاتالکرسی / کف خضیب / سنام الناقه، بر میانۀ مسند <تکیهگاه> تخت) بر کوهان شتر جای دارد. ستارۀ 6 بر کفل و بر بن دم ناقه است. گردن شتر از ستارگان خرد تاریک تشکیل شده است. ستارۀ نخست ذاتالکرسی (بر سر بانو) بر بن گردن ناقه جای دارد. ستارگان 7، 8 و 9 مرأة مسلسلة (بر کف دست راست این صورت) همراه با ستارهای نزدیک به این 3، که بطلمیوس از آن یاد نکرده است، و نیز ستارۀ 23 همین صورت که ستارهای تنها و نزدیک این 3 ستاره اما مقدم بر (غربیتر از) آنها ست، سر ناقه، و ستارۀ 20 بر زانوی راست مرأة مسلسلة زیر گردن ناقه انگاشته میشوند. دو ستاره بر پای راست مرأة مسلسلة نیز بر دست ناقه جای دارند. جای داغ ران ناقه، معصم ثریا یا همان لطخۀ سحابی بر دست راست برساوش (جرم نجومی شمارۀ 1 صورت فلکی برساوش در سیاهۀ بطلمیوس و صوفی) است (چ 1406 ق، 101-102، 164، چ 1373 ق، 77- 78، 85، 125، 127؛ نیز نک : نصیرالدین، 72-73، 119؛ شهمردان، 105: «آنکه روشنتر است، فرو سوی شمال کف الخضیب خوانند و سر عماری است که بر پشت ناقه بود»، 543-544: «کف خضیب بر جای کوهان»).
ابنصوفی در «ارجوزه» گرچه بر آن بوده است که 48 صورت فلکی کهن یونانی را شرح دهد (ص 1-31)، اما در مورد دو صورت فلکی ذاتالکرسی و الجاثی على رکبتیه / برزانونشسته / هرکول (ص 9، 11) به یادکرد نامهای عربی متناسب با سنت یونانی بسنده کرده، و هنگام برشمردن ستارگان و جایگاه آنها در صورت فلکی، از سنت کهن عربی پیروی (نک : کری، 190)، و درنتیجه بهجای یادکرد جایگاه ستارگان در صورت «ذاتالکرسی» (زن نشسته بر صندلی) جایگاه این ستارگان در صورت «ناقه» (شتر ماده) را یاد نموده است (نک : کنتادینی، 47). شگفت آنکه بهرغم توصیف جایگاه ستارگان براساس سنت عربی، در دستنویسهای مصور «ارجوزه»، همچنانکه کنتادینی (همانجا) یادآور شده، صورت فلکی باز هم به تقلید از سنت یونانی، بهصورت زنی نشسته بر صندلی تصویر شده است. کنتادینی بر آن است که سنتی برای ترسیم تصویری مستقل مبتنی بر صور فلکی عربی وجود نداشته است، مگر در مواردی نادر که تصاویر مبتنی بر صورتهای فلکی و یونانی آمیخته به یکدیگر آمدهاند (ص 81، نیز تصاویر ص 60, 76). یکی از این نمونههای نادر، دستنویسی از صور الکواکب عبدالرحمان صوفی با شمارۀ Hunt. 212 در کتابخانۀ بادلیان آکسفرد (با تاریخ کتابت 566 ق) است که در آن ذاتالکرسی و ناقه باهم تصویر شدهاند. در این تصویر، سر ناقه بالای سر «زن نشسته بر صندلی» و چسبیده به یکی از دو گوشۀ تکیهگاه صندلی به تصویر کشیده شده است، درحالیکه دو پای پیشین آن نیز در پیش روی زن است (نک : سویجاسمیث، 52). در همین دستنویس، صورت فلکی مرأة مسلسلة در حالی تصویر شده است که 3 صورت فلکی ناقه، ماهی شمالی و گاو بهترتیب در کنار، میان دو پا و بالای سر او جای دارند. این هر 3، نه براساس صورتهای فلکی بطلمیوسی، که برپایۀ سنت انواء ترسیم شدهاند (همانجا؛ راجرز، 25). به نظر راجرز، این 3 صورت فلکی عربی میتوانند یادآور لولیم / گوزن، آنونیتوم / ماهی و گاو، از صورتهای فلکی بابلی باشند (ص 24, 25). در این تصویر ستارگان بهدرستی نشان داده نشدهاند: از ستارگان ذاتالکرسی تنها ستارگان صورتوارۀ W قابل تشخیصاند؛ ستارگان صورتوارۀ مربع پاییزی یا مربع بزرگ اسب بالدار / فرس اعظم (3 ستارۀ فرس اعظم به همراه آلفا آندرومدا) دیده نمیشوند؛ و ستارگان ماهی نیز ترکیبی از ستارگان دو ماهی جداگانه در دستنویسهای دیگرند (همانجا).
در تمدنهای دیگر
جالب توجه آنکه در باورهای مردمان تمدن ناواجو (در جنوب غربی کشور کنونی ایالات متحدۀ آمریکا)، ایزد سیاه، که چینندۀ ستارگان در آسمان است، زن گردنده (کمابیش همین ستارگان ذاتالکرسی) و مرد گردنده (دب اکبر) را چنان در آسمان جای داده است که گرد ستارۀ آتش (ستارۀ قطبی / جُدَی) بگردند (راگلز، 294).
در آثار کهن نجومی یونانی و دورۀ اسلامی