رضا
رِضا، یکی از مقامات سلوک در تصوف و عرفان که رسیدن به آن به معنای تحقق خشنودی کامل از خدا و پذیرش قلبی احکام و قضاوقدر الٰهی است.
در متون صوفیه دربارۀ رضا نیز همچون دیگر مقامات و احوال، تعاریف و تعبیرات مختلفی یافت میشود، اما بهطورکلی رضا در کلام صوفیان به معنای خشنودی از خدا و مقام الوهیت و ربوبیت او، استقبال از اوامر و نواهی و احکام الٰهی، و پذیرش قضاوقدر همراه با تسلیم، موافقت، خشنودی و آرامش و طمأنینۀ قلبی در نعمت و نقمت، و آسانی و دشواری است، درحالیکه سالک در طلب رضایت و اختیار و تدبیر حق است و آنها را بر اختیار، رضا و تدبیر خود و خلق ترجیح میدهد (سلمی، «المقدمة ... »، 326-327، «سلوک ... »، 398؛ قشیری، 194-196؛ خواجه عبدالله، منازل ... ، 111-112؛ سهروردی، عبدالقاهر، 75؛ سهروردی، عمر، 501-502؛ باخرزی، 52؛ کلابادی، 102؛ سرّاج، 80-81؛ هجویری، 219-221، 223-224؛ نسفی، کشف ... ، 146، الانسان ... ، 78؛ ابوطالب، 2/40، 45؛ عطار، 154، 228، 273، 280، 445، 486، 495). صوفیان در وصف این مقام و تأکید بر اهمیت آن، به آیاتی چون «رَضی اللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضوا عَنْهُ ... » (مائده/5/ 119)، «اِرْجِعی اِلى رَبِّکِ راضیَةً مَرْضیَّةً» (فجر/ 89/ 28)، «رِضْوانٌ مِنَ اللّٰهِ اَکْبَرُ ... » (توبه/ 9/72)، و پارهای روایات استناد میکنند (سراج، 80؛ کلابادی، همانجا؛ ابوطالب، 2/26، 38-41؛ قشیری، 192، 194، 196؛ هجویری، 219؛ خواجه عبدالله، همان، 109؛ غزالی، محمد، احیاء ... ، 4/60، 294-295؛ اسیری، 223، 225).
رسیدن به مقام رضا مشروط به پشتسرگذاشتن مقدمات و کسب مراتب معرفتی، احساسی، ارادی و عملی است که در متون عرفانی به آنها پرداخته شده است. برایناساس، از نظر معرفتی انسان باید به مرتبهای برسد که وجود را تنها از آنِ خداوند بداند، خداوندی که مقدم بر اشیاء، مُظهرِ اشیاء، حاضر در همۀ احوال، مالک، عالم، مرید، قادر، خیرخواه مطلق، مسببالاسباب، قاضی، حاکم و مقدِّر مطلق است و منع و عطای او مبتنیبر اختلاف قابلیتها ست؛ حاصل چنین معرفتی، حسن ظن به عدالت و یقین قلبی به حسن تدبیر الٰهی و الطاف پنهان حق و درنتیجه، محبوبدانستن همۀ افعال او، و سپس دلبریدن از محبت غیر او خواهد بود (ابوطالب، 2/45، 50؛ کلابادی، همانجا؛ قشیری، 194؛ حارث، 275-276؛ هجویری، 220-221، 223؛ سهروردی، عمر، همانجا؛ غزالی، محمد، همان، 297- 298؛ غزالی، احمد، 25؛ عبادی، 89؛ نسفی، همان ... ، 104-105؛ مولوی، فیه ... ، 225-226). بهاینترتیب، انسان مالکیت و اختیار را از خود نفی میکند و بیاکراه و اعتراض، از احکام خداوند و تقدیر او خشنود میشود (ابوطالب، 2/45؛ قشیری، 193-194؛ غزالی، محمد، کیمیا ... ، 857- 858؛ عبادی، 89؛ سنایی، حدیقة ... ، 164؛ حافظ، غزل 37). البته این امر جز با مجاهدت نفسانی و ترک تعلقات دنیوی و فنای از کثرات و استغراق در مقام وحدت محقق نمیشود (سلمی، «المقدمة»، 326، «سلوک»، همانجا؛ قشیری، 193-195؛ غزالی، احمد، 50؛ عینالقضات، 173؛ عطار، 320؛ سنایی، سیر ... ، 70-73).
گرچه در مقام رضا فرد باید به هر چه ازسوی حق است، راضی باشد، اما این به معنای توقف در مقام رضا نیست، زیرا عطای الٰهی نامتناهی است و همیشه باید در طلب بیش از آن بود و اگر فرد در مقامی متمکن شود و از آن نگذرد، موجب قطع همت و محرومیت از زیادت احوال میشود (ابنعربی، 1/282؛ عینالقضات، همانجا).
بااینهمه، صوفیان از نقطهنظری دیگر رضا را امری وهبی شمردهاند و بر این باورند که رضای بنده از توفیقات الٰهی متأثر، و نشانۀ رضای حق از بنده است، چنانکه هرچه خداوند از بندهاش راضیتر باشد، بنده هم از حق راضیتر خواهد بود (هجویری، 222-223، 225-226؛ عطار، 372؛ عزالدین، 314-315؛ اسیری، 225).
نویسندگان صوفی همچنین به تناسب تجربیات سلوکی خود، تقسیمبندیها و درجات مختلفی را برای مقام رضا برشمردهاند که میتوان آنها را چنین خلاصه کرد: نخست، آمادگی قلبی برای پذیرش و انجامدادن احکام خداوند و رضا به ربوبیت حق و بندگی خود، که نوعی رضا به امید خیر و پاداش است؛ دوم، رضا به قضای الٰهی؛ سوم، رضا به رضای حق و مرادِ محبوب، که فنای رؤیت رضای خود در رؤیت رضای خدا ست؛ چهارم، فرارفتن از رؤیت رضای حق و رضا در حال استغراق در عشق الٰهی (نک : سراج، 80-81؛ خواجه عبداللٰه، منازل، 109-110؛ هجویری، 221-222؛ غزالی، محمد، همان، 859، احیاء، 4/297- 298؛ جیلی، 2/143؛ عزالدین، 400-402).
صوفیان دربارۀ جایگاه رضا نسبت به دیگر مقامات سلوکی نیز دیدگاههای گوناگونی را مطرح کردهاند، چنانکه برخی رضا را مقدم بر توکل، و برخی مؤخر از آن دانستهاند و برخی هم آنها را یکی، و لازم و ملزوم هم به شمار آوردهاند (سراج، 79؛ ابوطالب، 2/36، 38، 45؛ سلمی، «المقدمة»، 173، 325، «سلوک»، 398؛ قشیری، 193؛ روزبهان، 185؛ باخرزی، 52؛ عزالدین، 399؛ جیلی، 2/131، 140؛ اسیری، 226). برخی دیگر نیز رضا را بالاتر از صبر، تسلیم و شکر شمردهاند (ابوطالب، 1/211، 2/26، 28، 38، 41، 46؛ سلمی، طبقات ... ، 104؛ غزالی، محمد، همان، 4/60، 295؛ عینالقضات، 172؛ عبادی، 89، 91؛ فرغانی، 114، 151)، و برخی آن را در میانۀ صبر و شکر (خواجه عبدالله، صد میدان، 49-53)، یا پایینتر یا همراه مقام تسلیم قرار دادهاند (نصیرالدین، 162-163؛ سنایی، حدیقة، 161، 164، سیر، 70؛ نسفی، الانسان، 77- 78، 105، 181). بهاینترتیب، چنین به نظر میرسد که رضا از عالیترین مقامات، و در نظر برخی، نهایت آنها ست که چیزی بالاتر از آن تمنا نمیشود و ازاینرو، آن را مقام واصلان، شیوۀ خواص، اخلاق مقربان، بابالله اعظم و کلید قفل درهای دیگر مقامات گفتهاند (سراج، 80؛ قشیری، 194؛ هجویری، 222؛ خواجه عبدالله، منازل، 109؛ غزالی، محمد، کیمیا، 857؛ عبادی، 91؛ سهروردی، عمر، 501-502؛ عطار، 95؛ عزالدین، همانجا؛ اسیری، 225).
تحقق مقام رضا در عارف نیز آثار و نتایجی دارد که برخی از آنها را میتوان چنین برشمرد: چشیدن طعم ایمان حقیقی، درک لذت محبت و انس حق و رهایی از محبت غیر او؛ برخورداری از حکمت؛ عدم تغیّر احوال در بلایا و استقبال از آنها و تسلیم به قضای الٰهی از روی طبع و نه تکلف، بلکه آنها را عین عطا دیدن و محبوبشمردن؛ قطع تمام تعلقات؛ همه چیز را بایست و نیکودانستن؛ رعایت ادب در برابر خداوند؛ فارغ از هرگونه سود و زیان، تنها برای حق زیستن در سرور و آرامش (سراج، همانجا؛ کلابادی، 102؛ ابوطالب، 2/ 38-40، 45؛ سلمی، «المقدمة»، 326-327، «سلوک»، همانجا؛ غزالی، احمد، 29؛ غزالی، محمد، همان، 857-860، احیاء، 4/295، 300؛ عطار، 154، 280، 445، 486، 495؛ سهروردی، عمر، همانجا؛ نسفی، کشف، 146- 148؛ مولوی، مثنوی ... ، دفتر 1/ بیتهای 1565-1570، 1748، 1777، دفتر 3/ بیتهای 1884- 1878، 1890-1920، کلیات ... ، غزلهای 1471 و 2136؛ عزالدین، 399-400).
بااینهمه، باید دانست که رضا به معنای ترک دعا و نکوشیدن در اصلاح امور و رفع معاصی و امراض و رضایتداشتن به آنها، و یا ماندن در شرایط گناه یا شرور دیگر نیست، که نه امر حق و نه سنت پیامبر (ص) آن را تأیید نمیکند. به بیان دیگر، رضای به قضای الٰهی مستلزم رضا به مقتضی نیست و از رضاندادن به مقتضی، رضاندادن به قضا لازم نمیآید (نک : ابوطالب، 2/45- 49؛ غزالی، محمد، همان، 4/300-304؛ جیلی، 2/142-143؛ قیصری، 395-396). بدینگونه رضا انسان را به مقام اصطفاء، فقر، «رضوان من الله اکبر» و تقرب مدام به حق میرساند (ابوطالب، 2/ 38-40؛ خواجه عبدالله، همانجا؛ غزالی، محمد، همان، 4/295؛ عبادی، 92؛ اسیری، نیز عزالدین، همانجاها).
مآخذ
ابنعربی، محییالدین، الفتوحات المکیة، بیروت، دار صادر؛ ابوطالب مکی، محمد، قوت القلوب، قاهره، 1310 ق؛ اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، به کوشش محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران، 1371 ش؛ باخرزی، یحیى، «فصوص الآداب»، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش، ج 2؛ جیلی، عبدالکریم، الانسان الکامل، قاهره، 1375 ق/ 1956 م؛ حارث محاسبی، الوصایا، به کوشش عبدالقادر احمد عطا، بیروت، 1406 ق/ 1986 م؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1381 ش؛ خواجه عبدالله انصاری، صد میدان، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، 1341 ش؛ همو، منازل السائرین، به کوشش عبدالغفور روان فرهادی، تهران، 1383 ش؛ روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1360 ش؛ سراج طوسی، عبدالله، اللمع فی التصوف، به کوشش عبدالحلیم محمود و طه عبدالباقی سرور، بغداد، 1960 م؛ سلمی، محمد، «سلوک العارفین»، «المقدمة فی التصوف»، تسعة کتب فی اصول التصوف و الزهد، به کوشش سلیمان ابراهیم آتش، الناشر، 1414 ق/1993 م؛ همو، طبقات الصوفیة، به کوشش نورالدین شریبه، مصر، 1953 م؛ سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1359 ش؛ همو، سیر العباد الی المعاد، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1316 ش؛ سهروردی، عبدالقاهر، آداب المریدین، ترجمۀ عمر بن محمد شیرکان، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1363 ش؛ سهروردی، عمر، عوارف المعارف، بیروت، 1966 م؛ عبادی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1347 ش؛ عزالدین کاشانی، محمود، مصباح الهدایة، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1367 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1366 ش؛ عینالقضات همدانی، شرح کلمات باباطاهر، به کوشش محمدحسن علی سعدی، تهران، 1376 ش؛ غزالی، احمد، سوانح، به کوشش هلموت ریتر، تهران، 1359 ش؛ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، قاهره، 1352 ق؛ همو، کیمیای سعادت، به کوشش احمد آرام، تهران، 1352 ش؛ فرغانی، محمد، مشارق الدراری، به کوشش جلالالدین آشتیانی، مشهد، 1398 ق؛ قرآن کریم؛ قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطهجی، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، تهران، 1299 ق؛ کلابادی، محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، بیروت، 1407 ق؛ مولوی، فیه ما فیه، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1348 ش؛ همو، کلیات شمس، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1386 ش؛ همو، مثنوی معنوی، به کوشش ر. ا. نیکلسن، تهران، 1381 ش؛ نسفی، عزیزالدین، الانسان الکامل، به کوشش موله، تهران، 1377 ش/ 1977 م؛ همو، کشف الحقایق، به کوشش احمد مهدوی دامغانی، تهران، 1359 ش؛ نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، به کوشش ایرج گلسرخی، تهران، 1376 ش؛ هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، 1371 ش.
حسن مهدیپور