روباه
روباه، پستانداری گوشتخوار، که در ادبیات، اساطیر و فرهنگ مردم ایران بهعنوان حیوانی حیلهگر، مکار و باهوش شناخته شده است.
واژۀ روباه در اوستایی، raopay-، در پهلوی، rōpās / rōbāh، و در پازند، rōwāh / rōvā / rōpāh بوده است (بارتولمه، 1496؛ هرن، 139؛ یونکر، 119؛ مکنزی، 72؛ عریان، 137). همچنین، روباه در میان مردم نواحی مختلف ایران با اسامی گوناگونی شناخته میشود که برای نمونه میتوان از اینها یاد کرد: در خلیفهمحلۀ گیلان، «آل» (آذرلی، 7)؛ در کازرون و جروق فارس، «توره» (همو، 118)؛ در بلوچستان، «رُپاسْک» (همو، 195)؛ در کردستان، «شِه» (همو، 236)؛ در مازندران، «لاس» (همو، 334)؛ در رامند قزوین، «لُواش» (همو، 345)؛ در نطنز، «لُوْ» (همو، 346)؛ و در روستای خویین زنجان، «لووُسک» (همو، 348).
در ایران، گونههای مختلفی از روباه شامل معمولی، ترکمنی، شنی و افغانی زندگی میکند. روباه معمولی از گونههای دیگر بزرگتر، و رنگ پوست آن، بهطورکلی در پشت فلفلنمکی و کمی متمایل به قرمز است (اعتماد، 2/ 33- 38، نیز برای اطلاعات بیشتر دربارۀ انواع گونهها، نک : 33-57؛ نیز نک : دایرةالمعارف ... ).
در ایران باستان، روباه از جملۀ جانوران منفور و خرفستران ــ که کشتن آنها واجب بوده ــ به شمار نمیرفته است. در اوستا، روباه در ردیف سگان و با صفت «تندرو» توصیف، و مجازات کشتن آن 500 تازیانه تعیین شده است (وندیداد، فرگرد 13: 16)؛ در فرگردی دیگر، روباه جانوری معمولی و ولگرد توصیف شده، و بهویژه رمندگی و مُردارخواری آن مورد توجه قرار گرفته است (همان، 6: 49-50)؛ همچنین دربارۀ پادافره (مجازات) کسی [کشاورزی] که به روباه و سایر جانوران از این دست، اجازه میدهد تا مُرداری را به بستر جوی ببرند و بهاینترتیب، آب را آلوده سازند، سؤال شده است (همان، فرگرد 5: 5)؛ در شایست ناشایست آمده است که اگر جسد روباه در آب بیفتد، سبب ریمنی/ ناپاکی آب میشود، ازاینرو، روباه در ردیف «نسای زندگان» قرار گرفته است (ص 38، 56). در بندهش، روباه در ردیف یکی از 10 گونۀ سگ آمده است (ص 79)؛ از سوی دیگر، در بخشی از بندهش، روباه جزئی از سپاه اهورایی، و از آفرینشهای مزدایی قرار گرفته، که برای مبارزه علیه «خَفَگدیو» آفریده شده است (ص 103).
صفت مردارخواری روباه در ادبیات فارسی، بهویژه در اشعار شاعران نیز بیان شده است؛ برای نمونه، فرخی سیستانی چنین سروده است: «ز خونچشیدن شیرافکنانِ آن دو سپاه/ بسان مردمِ میخواره مست شد روباه» (ص 345). در برخی از متون تاریخی نیز که به اخبار و داستانهای قدیمی پرداختهاند، به روباه اشاره شده است (نک : گردیزی، 130؛ مجمل ... ، 299-301).
طب قدیم
به تجویز پزشکان قدیم، روباه را بهصورت زنده یا کشته در آب و بهویژه در روغن زیتون میجوشاندند، سپس فرد مبتلا به درد یا بیماری مفاصل به مدت طولانی درون این جوشانده مینشست؛ بیشتر پزشکان متذکر شدهاند که قبل از این عمل، تنقیه و تخلیه صورت گیرد تا اخلاط و مواد اضافی موجود در بدن بهویژه در مفاصل، مانع از اثربخشی خواص جوشاندۀ روباه نشوند (نک : رازی، 21/ 131-132؛ ابومنصور، 87؛ ابنسینا، 2/ 331-332؛ حاجی زین، 89؛ حکیممؤمن، 119؛ عقیلی، 286). بیرونی گوید: اگر گوشت روباه را بسوزانند و با سرکه مخلوط کنند و آن را روی مفصلی که درد میکند، بمالند، معالجه میشود (نک : کاسانی، 2/ 987). به عقیدۀ بیشتر طبیبان طب قدیم، پوست روباه بسیار گرم است و گرمترین پوستین برای بدن از آن تهیه میشود. برخی از طبیبان طب قدیم به نقل از ابنماسویه، گرمبودن پوست روباه را بهسبب گرمبودن طبیعت گوشت آن دانستهاند. ابنماسویه معتقد بود که پوشیدن پوستین روباه مانند گرمشدن با آتش است و سبب خارجشدن مقدار زیادی از رطوبت بدن میشود. وی همچنین، آن را بهترین پوشش برای افراد پیر، بهویژه آنهایی دانسته، که مقادیر زیادی رطوبت یا بلغم در بدنشان انباشته شده است؛ همچنین وی پوستین روباه را دارای خاصیت شهوتزدایی دانسته است (نک : رازی، ابنسینا، حاجیزین، حکیممؤمن، عقیلی، همانجاها).
حکیم جرجانی در بخشی از ذخیرۀ خوارزمشاهی که به انواع پوستین اختصاص یافته، پوستین روباه را از پوستین سمور گرمتر و در زمرۀ بهترین پوستینها دانسته است (کتاب 3/ 119). رازی از قول حکیمان یونانی نوشته است: اگر شُش روباه را خشک کنند و سپس ساییدۀ آن را در ترکیب با آب و عسل، بهصورت معجونی بنوشند، سبب رفع تنگی نفس خواهد شد (21/ 131؛ نیز نک : ابنسینا، حاجیزین، حکیممؤمن، عقیلی، همانجاها). همچنین، بیشتر طبیبان طب قدیم برای مداوای گوشدرد، چکاندن پیه ذوبشدۀ روباه در گوش را تجویز میکردند (نک : رازی، همانجا؛ کاسانی، 1/ 420؛ ابنسینا، حاجیزین، حکیممؤمن، عقیلی، همانجاها). زهرۀ روباه را نیز به همراه آب کرفس برای درمان و بهبود مراحل اولیۀ جذام تجویز میکردند (نک : حاجیزین، حکیم مؤمن، عقیلی، همانجاها). حکیممؤمن خوردن گوشت روباه را سبب تقویت قوۀ باه دانسته است (همانجا).
بیشتر خواص درمانی اجزاء بدن روباه در بسیاری از متون، مبتنی بر عقاید و فنون و یا عجایبنامههایی است که غالباً برگرفته از آراء پزشکان سنتی است و گاه نیز با مطالب غیرتجربی و غیرمنطقی خلط شده است (برای نمونه، نک : تحفة ... ، 201؛ شهمردان، 108- 109؛ جمالی، 61-62؛ دنیسری، 121؛ قزوینی، 411-412؛ حبیش، «بیان ... »، 364؛ دمیری، 1/ 255).
باورها
به باور مردم دوران باستان، روباه نمادی از خیر و برکت، خجستگی و سعادت به شمار میرفته است. بیرونی در آثار الباقیه به شرح جشنهایی پرداخته، که در آذرماه برگزار میشده است و ضمن آن، به اجرای رسم «کوسه برنشین» (ه م)، در روز نخست از این ماه اشاره کرده است؛ همو بیان میکند که این روز را «اسال وهاروگان» یا «یومالثعلب» (روز روباه) نیز مینامیدند، بدان سبب که در عصر کیانیان روباههایی بالدار به نام «شابحیره» بودند که کیانیان اعتقاد داشتند برکتزا و نویدبخش شادی و کامیابی و سعادتاند. پس از کیانیان، نسل این روباهها منقرض شده است (ص 562-563؛ نیز نک : رضی، 690-691). بیرونی این باور را که نگاهکردن به روباه در این روز، خجسته و خوشیمن است، بازماندۀ اعتقادی کهن از عصر کیانیان دانسته است. همو برای جلب اعتماد مخاطبان خود مبنی بر وجود روباه بالدار، به ذکر حکایتی به نقل از ابوالقاسم علی بن احمد طاهری که مورد اطمینان وی بوده، پرداخته است. بنابر این حکایت، فرماندار اسپیجاب در 379 ق، برای نوح بن منصور ــ فرمانروای خراسان ــ اسبی شاخدار و روباهی بالدار بهعنوان پیشکش تقدیم کرده است. بیرونی از قول ابوالقاسم علی ادامه میدهد که این روباه در پهلوی خود بالی داشته است که پرهایی بر آن روییده بود و تا آدمی به او نزدیک میشده، بالهای خود را باز، و همینکه از او دور میشده، بالهایش را جمع میکرده است. بیرونی تأکید میکند که ابوالقاسم خود این روباه بالدار را در قفس دیده بوده است (ص 343).
برخی از متون کهن بهویژه عجایبنامهها، روباهها را به گونهای توصیف کردهاند که یادآور سنجابهای پرندهاند. در تحفة الغرائب، ضمن توصیف جانوران منطقهای به نام «بلور»، به روباههایی اشاره میشود که بسیار جهنده بوده، و از درختی بر درخت دیگر پرواز میکردهاند؛ همچنین، آمده است که مردم این منطقه شنیدن صدای این روباهها را شوم و بدیمن میدانستند و هنگام شنیدن صدای آنها از انجام کاری که قصد آن را داشتند، پرهیز میکردند. باوجوداین، مردم بلور باور داشتند که گوشت این حیوان خواص درمانی فراوان دارد (ص 126؛ نیز نک : دمیری، 1/ 249؛ بحر ... ، 400). طوسی در عجایب المخلوقات از نوعی روباه در طبرستان یاد کرده، که همچون خفاش بال داشته، و دارای دندانهای دراز بوده است (ص 592). دمیری نیز در حیاة الحیوان الکبرى به پروازکردن نوعی روباه اشاره کرده است (همانجا).
برخی از مردم باور دارند که لانۀ روباه 7 در یا 7 راه خروج دارد؛ روباه تنها حیوانی است که با ادرارکردن روی جوجهتیغی او را شکار میکند؛ روباه در مواقع اضطراری، وقتی گرسنه باشد، در بیابان خود را به مردن میزند تا پرندگان به او نزدیک شوند، آنگاه آنها را شکار میکند؛ روباه چون میداند گرگ از پیاز دشتی بیزار است و سبب مرگش میشود، ازاینرو، در لانۀ خود، پیاز دشتی جمع میکند تا مانع ورود گرگ به لانهاش شود (نک : شهمردان، 107- 108؛ قزوینی، 411؛ طوسی، 591-592؛ مراغی، 77؛ دمیری، همانجا).
از دیرباز، این باور وجود داشته است که همراه داشتن دندان روباه سبب حس شجاعت و دفع ترس، بهویژه در کودکان میشود (نک : تحفة، 19؛ حبیش، «بیان»، 364). جمالی یزدی در فرخنامه آورده است که اگر دندان روباه را به کودک بیاویزند، هنگام دنداندرآوردن، دردی حس نمیکند؛ آویختن آن به کسی که بیماری صرع و غش دارد، سبب معالجۀ وی میشود؛ اگر آن را از گوش بیاویزند، سبب رفع گوشدرد میشود؛ و آویختنش دنداندرد را نیز معالجه میکند (ص 62).
این باور نیز تداول داشته که برخی از اجزاء بدن روباه دافع جانوران دیگر است؛ برای نمونه، در تحفة الغرائب آمده است که اگر چنگال روباه را از درخت بیاویزند، هیچ نوع حیوان وحشی و اهلیای به آن محدوده خسارتی وارد نخواهد کرد (ص 201). همچنین، این باور وجود داشته است که اگر سر روباه را در برج کبوتران بیاویزند، همۀ کبوتران از آنجا گریزان میشوند (نک : شهمردان، 108؛ دنیسری، 230؛ طوسی، 592؛ قزوینی، همانجا)؛ و اگر پیه روباه را به شاخ درخت و یا به هر چیز دیگر آویزان کنند و در خانه قرار دهند، تمامی ککهای خانه جذب آن میشوند (نک : شهمردان، همانجا؛ حاجیزین، 89؛ حکیممؤمن، 119؛ عقیلی، 286). برخی نیز زهرۀ روباه را دارای خاصیت جذب کک دانستهاند (نک : دنیسری، همانجا). مردم باور دارند که روباه هنگام بیماری، ریشه و پیاز برخی از گیاهان را میخورد. گفتنی است روباه روشی نسبتاً خاص در دفع شپش و کک از تن خویش دارد که در بیشتر عجایبنامهها نیز آمده است (بحر الفوائد، 406؛ شهمردان، قزوینی، طوسی، همانجاها).
در خراسان، در شب عروسی، هرگاه داماد دچار ضعف قوای باه میشد و یا به نوعی نمیتوانست ازالۀ بکارت عروس را انجام دهد، اطرافیانش او را به بیابان میبردند تا صدای زوزۀ روباه یا شغال را بشنود، سپس او را به خانه برمیگرداندند و داماد دوباره به حجله میرفت. به باور آنها، شنیدن زوزۀ روباه، سبب موفقیت داماد میشد (شکورزاده، عقاید ... ، 204).
مردم کهگیلویه و بویراحمد، بهویژه کشاورزان، باور داشتند اگر هنگام وزنکردن خرمن روباهی زوزه بکشد، خیر و برکت خرمن افزوده خواهد شد؛ ازاینرو، کیّال (کسی که وزن میکرد) در موقع شنیدن زوزۀ روبـاه، بلافاصله صلواتگویـان روی «تل» خرمن دست میزد و میگفت: «خیر در خرمن» (مجیدی، 569-570)؛ ولی اگر زوزۀ روباه بیوقت و بیجا و یا صبح زود شنیده میشد، نشانۀ نحسی، شومی و مرگ یکی از اعضای خانواده، بهویژه فرد بیمار بستری محسوب میشد (همو، 570). مردم بندر گناوه شنیدن زوزۀ بیوقت روباه را نشان شومی و قحطی در سال جاری میدانستند (دریانورد، 247)؛ اما در باور مردم بیشتر شهرها، دیدن روباه، بهویژه صبح زود، نشانۀ خیر و برکت و یمن و مبارکی به شمار میرفته است (نک : هدایت، 138؛ ماسه، I/ 193).
مردم لرستان و ایلام روباه را «تاتَهرُوا» (عمو روباه) مینامیدند و اعتقاد داشتند که روباه، دایی شیر است؛ همچنین، به باور آنها اگر شکارچی هنگام رفتن به شکار، در راه روباهی میدید، همانند کلاغ، خوشیمن و مبارک محسوب میشد، زیرا نشان میداد که شکارچی با دست پر بازمیگردد (اسدیان، 152، 242). مردم ایزدخواست بر این باور بودند که دیدن روباه در خواب، نشانۀ دشمنی است که در ظاهرِ دوست پنهان شده است و فرد گرفتار او میشود (رنجبر، 503). مردم لرستان باور داشتند موی دُم روباه به همراه سُم الاغ، موی خرس و خاک قبر مردگان که از دعانویسان و رمالان میگرفتند و در حیاط خانۀ خود چال میکردند، خاصیت دفع چشمزخم دارد (عسکریعالم، 1/ 57).
تعبیر خواب
بهطورکلی، دیدن روباه در خواب نماد و نشانۀ مرد مکار و حیلهگر است (نک : شهمردان، 482؛ حبیش، کامل ... ، 234؛ دمیری، 1/ 255) و گاهی نشانۀ زنی دروغگو و فریبکار است که با بینندۀ خواب نسبت خویشاوندی دارد؛ اگر کسی ببیند که با روباه در حال جنگ و نبرد است، نشانۀ دشمنی خویشان وی با او ست؛ اگر ببیند که با روباه بازی میکند، نشانۀ آن است که زنی او را دوست دارد، اما دوستداشتنش از روی هوس و ظاهری است؛ اگر ببیند که روباه برای او چاپلوسی میکند، نشانۀ آن است که از جانب شخصی غریبه فریب میخورد؛ دیدن پوست روباه نشانۀ مالی است که به دست میآورد؛ خوردن شیر روباه، نشانۀ شفا و سلامتی بعد از بیماری، و یا شادشدن و رهایی از غم و آزادی از زندان است؛ دیدن روباه در خواب نشانۀ فرد دروغگو ست؛ اگر ببیند که روباهی را میگیرد و یا از کسی روباهی هدیه میگیرد، نشانۀ آن است که شخص خواستار زنی دروغگو و فریبکار است (حبیش، همانجا). در خواب دیدن مردی پیر، لاغر، چانهکوتاه، حریص و طمعکار، تنبل و کاهل، با گونههایی برآمده، چشمانی گرد و شهلا، موهایی صاف، ابروهایی پیوسته، چابک و چهارشانه، مردی ناشایست، پلید، حیلهگر با علاقۀ شدید به خوردن گوشت، و روباهصفت معرفی شده است (خوابگزاری، 43). همچنین، آمده است که اگر کسی در خواب ببیند خواستار روباه است، دچار درد، بیماری یا ترسهای موهوم میشود و یا از مردم میهراسد (همان، 123)؛ اگر کسی ببیند که گوشت روباه میخورد، نشانۀ آن است که دچار بیماری و دردی میشود که سرانجام بهبود مییابد؛ دیدن روباه در خواب نشانۀ دشمن و مخالفی است که از سوی سلطان میآید (دمیری، همانجا).
در ادبیات رسمی
وجه بارز روباه که معرف این حیوان نیز به شمار میرود، حیلهگری و فتنهانگیزی است؛ اما در متون نظم و نثر فارسی چندان به این ویژگی پرداخته نشده، بلکه آنچه در این متون به روباه نسبت داده شده، زبونی و ترسوییاش در برابر شیر است. متونی که به حیلهگری و فتنهانگیزی روباه پرداختهاند، گاه روباه را با صفت «کَلته» و «پیر» آوردهاند. اسدی طوسی، کلته را «دُمبریده و چهارپای پیر» معنی کرده است ( لغت فرس، ذیل واژه)؛ فردوسی در بیتی آن را به کار برده است: «تو دستان نمودی چو روباه پیر/ ندیدی همی دام نخچیرگیر» (3/ 364). روباه پیر در مثنوی ورقه و گلشاه عیوقی نیز آمده است (ص 61؛ نیز نک : سعدی، 126-127).
در برخی از متون نثر فارسی، داستانهایی نقل شده که به زیرکی و حیلهگری روباه اشاره دارند، که برای نمونه، میتوان از داستان «گرگ و روباه و اشتر» در سندباذنامه (ظهیری، 49-55) و داستانهای «روباه و بط» و «روباه با خروس» در مرزباننامه (مرزبان، 55- 59، 170-173) نام برد. حکایتهایی نیز در متون نظم آورده شده، که مؤید همین مطلب است. حیلهگری روباه، رمز موفقیت و پیروزی او در مقابل گرگ است. این موضوع نیز یکی از مضامین رایج در متون فارسی است (برای نمونه، نک : نظامی، شرفنامه، 435، خمسه ... ، 419، خسرو ... ، 186). زبونی، ترسویی و چاپلوسی روباه در برابر شیر نیز در بسیاری از متون نثر و نظم فارسی مضبوط است (برای نمونه، نک : کلیله ... ، 70-71، 253- 259؛ بیهقی، 435؛ عنصری، 132؛ اسدی، 28؛ فرخی، 345، 359؛ فخرالدین، 186؛ سنایی، 74).
در برخی از منظومههای حماسی، روباه بهعنوان حیـوانِ شکاری معرفـی گشته، و صحنههای شکارش نیز توصیف شده است (برای نمونه، نک : اسدی، 279-280). روباه بالدار که در آثار الباقیۀ بیرونی هم ذکر آن رفته است و به آن پرداخته شد، در برخی از متون ادبی نیز مضبوط است؛ برای نمونه، اسدی طوسی در گرشاسبنامه ضمن شرح سفر گرشاسب به توران، روباه بالدار را ازجمله شگفتیهای آن سرزمین برشمرده است (ص 362).
کاربرد و استفاده از پوست روباه از دیگر موضوعاتی است که در برخی از متون فارسی به آن اشاره شده است؛ مثلاً، در شاهنامه، هوشنگ نخستین کسی است که از پوست روباه استفاده کرده است (فردوسی، 1/ 31؛ نیز نک : ثعالبی، 2-3؛ بلعمی، 86-87). در زین الاخبار این عمل به خزر بن یافث نسبت داده شده است (گردیزی، 100)؛ در ویس و رامین، به پوست روباه بهعنوان جامه و تنپوش اشاره شدهاست (فخرالدین، 224). هدیهدادن پوست روباه به دربار شاهان و یا از طرف داماد به خانوادۀ عروس از دیگر کاربردهای آن است که در برخی از متون به آن اشاره شده است (برای نمونه، نک : گردیزی، 409، 588، 598؛ اسدی، 416).
در ادبیات شفاهی
مهمترین وجوه فولکلوریک روباه که در افسانهها، داستانها و روایتهای شفاهی آمده، آن را به یکی از معروفترین حیوانات در افسانههای ایرانی بدل کرده است. از بارزترین و مشهورترین مشخصههای روباه در افسانهها، حیلهگری و مکاری او ست که از اسباب این کار ــ یعنی تزویر ــ برای رسیدن به اهداف خود سود میبرد. رویکرد بیشتر افسانهها به گونهای است که وقتی روباه حقه و نیرنگش را در مقابل حیوانات بزرگتر و قویتر از خود به کار میبرد، عملی پسندیده، اما در مقابل جانوران کوچکتر از خود، زشت و مذموم به شمار میرود (برای نمونه، نک : الول ساتن، 114- 119، 397-402؛ صبحی، 173- 198، 201-212، 235-246؛ انجوی، قصهها ... ، 1/ 44-55؛ خزاعی، 1/ 233-234؛ درویشیان، 5/ 55-60؛ نیز نک : مارتسلف، 282-283).
از مشهورترین تیپهایی که حیلهگریهای روباه را نشان میدهد، جدال روباه با گرگ، کلاغ و یا خروس است که در آنها به طور معمول، گرگ فریفتۀ خدعههای روباه میشود و همیشه بازنده است، اما پرندگانی همچون کلاغ و خروس کمتر اسیر نیرنگهای او میشوند (برای نمونه، نک : صبحی، 207- 208، 210-211، 235-246؛ میهندوست، 31-33؛ درویشیان، 6/ 161-164، 193-196، 241-277).
از جملۀ حیلههای روباه در افسانهها، تبلیغ برای رفع ظلم در جهان و برقراری صلح میان حیوانات متخاصم است؛ او دست دوستی دراز میکند و حیوانات سادهلوح آن را باور میکنند و با پای خود به دامش میافتند. از سوی دیگر، در برخی از افسانهها، روباه نماد حیلهگری و مکاری نیست، بلکه بهعنوان جانوری کمکرسان و نیکوکار نقش بازی میکند و قهرمان داستان را یاری میدهد تا به هدف مورد نظرش دست یابد (برای نمونه، نک : انجوی، گل ... ، 304- 308؛ مارتسلف، 86- 88، 124-125؛ درویشیان، 6/ 281-285).
در برخی از داستانها نیز روباه با همۀ حیله و نیرنگی که به کار میگیرد، نهتنها پیروز نمیشود، بلکه جان خود را از دست میدهد (برای نمونه، نک : سسیل، 348-350؛ درویشیان، 9/ 471-482؛ لاریمر، 182-187). همچنین، حیلهگریهای روباه، بهویژه در رویارویی با گرگ، بنمایۀ مثلهای مردمی پرشماری شده، و روایتهای زیادی از آن نقل گردیده است (برای نمونه، نک : انجوی، تمثیل ... ، 1/ 6-14، 60-62؛ عسکریعالم، 1/ 273- 278؛ حاتمی، 257-265؛ مؤیدمحسنی، 535-537).
مثلهایی نیز از صفات و ویژگیهای روباه ساخته شده است که نمونههایی از آنها چنین است: «مثل روباه» (کنایه از حیلهگر و مکاربودن) (دهخدا، 3/ 1439)؛ «روباهبازی درآوردن»؛ «روباه به گردون گرفتن» (با صبر و شکیبایی کاری صعب انجام دادن)؛ «روباه را چه طاقت زور غضنفر است»؛ «روباه به در خانۀ خویش چندان قوت دارد که شیر به در خانۀ کسان ندارد»؛ «روباه به سوراخ نمیرفت، جاروب به دمش بستند / به دمش بست»؛ «روباه تا ته چاه است، کرباس خیر میکند» (نک : همو، 2/ 875؛ امینی، 312)؛ «از بیعرضگیِ تازی است که روباه پشت تاپو بچه میگذارد» (شکورزاده، دوازدههزار ... ، 83)؛ «به روباه گفتند: کو شاهدت؟ گفت: دُمبم!» (همان، 270).
لرها میگویند: «روباه سردسیر یک حیله دارد، مال گرمسیر چهل حیله» (عسکریعالم، 3/ 218)، نیز «زوزۀ روباه برای تکهای مشک کهنه است» (همو، 3/ 277)؛ ترکمنها میگویند: «به روباه سیر ولی حیلهگر امید نداشته باش، بهتر آن باشد به گرگ گرسنه مراجعه کنی» (معطوفی، 3/ 1868)؛ «مثلِ روباه سیاه مویش عرق میکند» (امینی، 542)؛ قشقاییها میگویند: «در بیابان روباهها رئیس و بزرگاند» (کیانی، 338)؛ مَثَل آذریها: «روباه از بسیاردانی خود به تله میافتد»، و همینطور: «روباهِ ازتلهرسته، دوباره به تله نمیافتد»؛ کردها میگویند: «روباه از روباه، گرگ از گرگ است»، و «روباه از فشار کک شناور میشود»؛ اهالی بیرجند این مثلها را دربارۀ روباه دارند: «روباه از کارهای بدش همیشه شرمنده است»، و «روباه از مقابل مهتاب نمیتواند بدود» (ذوالفقاری، 1/ 1088).
مآخذ
آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ ابنسینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1364 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1346 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ اعتماد، اسماعیل، پستانداران ایران، تهران، 1364 ش؛ الول ساتن، ل. پ.، توپوزقلی میرزا، به کوشش احمد وکیلیان و دیگران، تهران، 1386 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، بیتا؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، تمثیل و مثل، تهران، 1352 ش؛ همو، قصههای ایرانی، تهران، 1352-1353 ش؛ همو، گل به صنوبر چه کرد؟ (قصههای ایرانی)، تهران، 1359 ش؛ بحر الفوائد، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1345 ش؛ بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار و محمدپروین گنابادی، تهران، 1385 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1352 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، 1350 ش؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، شاهنامه، ترجمۀ محمود هدایت، تهران، 1385 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بیجا، 1385 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، «بیان الصناعات»، به کوشش ایرج افشار، فرهنگ ایرانزمین، تهران، 1354 ش، ج 5؛ همو، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانههای خراسان، مشهد، 1378 ش؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران، 1380- 1381 ش؛ دریانورد، غلامحسین، سیمای بندر گناوه، تهران، 1377 ش؛ دمیری، محمد، حیاة الحیوان الکبرى، قاهره، 1398 ق/ 1978 م؛ دنیسری، ایوب، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاریپور، تهران، 1384 ش؛ رضی، هاشم، گاهشماری و جشنهای ایران باستان، تهران، 1371 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ سسیل، اردیشانه و سسیله سسیل، افسانههای کردان، ترجمۀ امیرحسین اکبری شالچی، تهران، 1386 ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش حسین استادولی، تهران، 1369 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1385 ش؛ شایست ناشایست، ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1369 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازدههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ صبحی مهتدی، فضلالله، افسانههای کهن، به کوشش حمیدرضا خزاعی، مشهد، 1385 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ ظهیری سمرقندی، محمد، سندباذنامه، به کوشش احمد آتش، استانبول، 1948 م؛ عریان، سعید، واژهنامۀ پهلوی ـ پازند، تهران، 1377 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1385 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، کلکته، 1844 م؛ عنصری، حسن، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1342 ش؛ عیوقی، ورقه و گلشاه، به کوشش ذبیحالله صفا، تهران، 1343 ش؛ فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1337 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش علی عبدالرسولی، تهران، 1311 ش؛ فـردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقیمطلق، تهران، 1386 ش؛ قزوینی، زکریـا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1340 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنه، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 11358 ش؛ کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1343 ش؛ کیانی، منوچهر، سیهچادرها، تهران، 1371 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ مارتسلف، اولریش، طبقهبندی قصههای ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مجیدی، نورمحمد، تاریخ و جغرافیای کوهگیلویه و بویراحمد، تهران، 1371 ش؛ مراغی، عبدالهادی، منافع حیوان، به کوشش محمد روشن، تهران، 1388 ش؛ مرزبان بن رستم، مرزباننامه، ترجمۀ سعدالدین وراوینی، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1363 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میهندوست، محسن، سمندر چلگیس، تهران، بیتا؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش حسن وحید دستگردی و سعید حمیدیان، تهران، 1383 ش؛ همو، خمسه، به کوشش سامیه بصیرمژدهی، تهران، 1383 ش؛ همو، شرفنامه، به کوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1316 ش؛ وندیداد، ترجمۀ هاشم رضی، تهران، 1385 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ نیز: