شعربافی
شَعْرْبافی، گونهای پارچهبافی با الیاف ابریشم، بهوسیلۀ دستگاه نساجی سنتی. شعر نوعی جامۀ ابریشمین است (زمخشری، 1 / 355) که بهگفتۀ برخی سیاهرنگ است (نک : آنندراج، لغتنامه ... ، ذیل واژه). شعر در لغت به معنای مو ست ( المنجد، لغتنامه، ذیل واژه)، تاآنجاکه این پارچهها را مویینه، کارگاه آن را کارگاه موتابی، و فرایندش را بافتن پارچههای مویی نامیدهاند. شعرباف یا مویینهباف (همان، ذیل شعرباف) کسی است که پارچههای ابریشمی همچون قُطنی (پنبـهای)، زربفت و جز آن را ببافد ( آنندراج، ذیل شعرباف). نوشتهاند که حضرت ایوب نخستین کسی بود که هنر شعربافی را از جبرئیل فراگرفت و این هنر به 83 تن از انبیا رسیـد («رسالـه ... »، 189-190). شعـربـاف ــ در معنـای ابـریشم زربافت ــ نام بهترین نـوع ابریشم ایران نیز بود کـه برای بـافتن پارچههای گرانبها از آن استفاده میکردند (شاردن، 4 / 369).
پیشینۀ صنعت پارچهبافی با نام شعربافی به دوران سلجوقی میرسد (نراقی، 214) و شهرهای یزد و کاشان از مهمترین مراکز شعربافی بودهاند؛ هرچند این هنر در کاشان مشهورتر است. شعربافی یا ابریشمبافی کاشان که در سدههای نخستین اسلامی بیشتر به جولاهی (همانجا) به معنای بافندگی و نساجی (بهشتیپور، 1 / 155) مشهور بود و بعدها به شعربافی شهرت یافت، در دورۀ سلجوقی رونق پیدا کرد. آثار بهجامانده از یک کارگاه شعربافی در کهنترین مسجد دورۀ سلجوقی، به نام نقشینه، در شهر آران و بیدگل گواهی بر این ادعا ست (خدمتی، بش ). در بسیاری از مدارک تاریخی و گزارشهای سفرنامهنویسان، بهویژه در دورۀ صفوی، شعربافی کاشان بهعنوان یک هنر ـ صنعت مهـم مورد توجه و بررسی قـرار گرفته است. در کاشان شمار فراوانی صنعتگر و کارگر به ابریشمکاری مشغول بودند و زریهایی باکیفیت از طلا و نقره میبافتند که بهترین زریهای ایران بود (تاورنیه، 87).
در سدههای 10 و 11 ق، همزمان با ترقی و تمدن باشکوه اصفهان، حرفۀ شعربافی در کاشان رواج بیشتری یافت و همهگیر شد. بیشتر اهالی کاشان از زن و مرد و کودک هریک به نوعی به صنعت شعربافی و رشتههای وابسته به آن مشغول بودند (حشمتی، 8)؛ بهگونهایکه در آن زمان زندگی بیشتر مردم کاشان به پشتوانۀ صنعت شعربافی تأمین میشد. همچنین منطقۀ آران در حومۀ شهر کاشان، از مراکز شعربافی بود و کارگران در آنجا مشغول ابریشمبافی و تهیۀ قطعات زربافت و نقرهبافت بودند (شاردن، 3 / 85-86). در این دوران پارچههای شعربافی جهت مصارف داخلی کشور، و یا بهمنظور صادرات تولید میشد (واله، 1 / 572). بیشتر پارچههای شعرباف به منظور استفادۀ اشراف و درباریان بافته میشد؛ بهطوریکه در دورۀ سلطنت شاه عباس اول، بافت این پارچههای زربافت برای تهیۀ لباسهای درباری رواج بسیار داشت. این پارچه بافتی محکم داشت و از ترکیب رشتههای طلا و نقره که یکیدرمیان و راهراه بافته میشد، به دست میآمد (پوپ، 191). همچنین ایـن زربافتها اثـاث معمول منـازل ایرانیان بـوده، و بهویژه در بافت رویۀ نـازبالش، و پردۀ پنجره و در کاربرد داشته است (شاردن، 4 / 358).
از دیگر تولیدات شعربافی کاشان شالهایی کمعرض و بلند بود، که طرحی راهراه و آمیخته با زری و گاه ساده ولی بسیار ظریف، و در میان این راهراهها نقوشی از شاخ و برگ و جز آن داشت و معمولاً آن را 3 یا 4 بار دور کمر میبستند. این شالها معمولاً متشکل از دو پارچۀ مجزا بود که یک روی آن پارچهای ساده و بدون نقشونگار با رنگی یکنواخت، و روی دیگر پارچهای با رنگی متفاوت و راهراه داشته است (واله، 1 / 578). بیشتر اوقات بـرای اشخـاص عـالیمقـام و متشخص، ایـن شالهـا را زردوزی میکردهاند؛ زیرا این تزیینات و نشانههای ظاهری و زودبهزود عوضکردن این شالها وسیلهای جهت تفاخر و تمییزدادهشدن آنها از عموم مردم بوده است (همو، 1 / 581). در این دوره ناظر شعربافخانه مواجب قابلتوجهی دریافت میکرد و علاوه بر آن درصدی از انعام دریافتی شعربافخانه نصیبش میشد (میرزا سمیعا، 63).
از شاعران شعرباف دورۀ صفوی میتوان از حاج شاه باقر نام برد که دارای چند دستگاه شعربافی بود، و همۀ درآمد بهدستآمده از شعربافی را صرف کارهای عامالمنفعه برای مردم کاشان میکرد (نصرآبادی، 138). محمدطاهر اصفهانی (همو، 423) و جلالای کاشی از دیگر شاعران شعرباف آن دوره بودهاند (همو، 336).
در دورۀ قاجار نیـز کاشان همواره بهعنوان پررونقترین مرکز شعربافی فعالیت داشت؛ بزرگترین کارگاه شعربافی آنجا به همت شهاب بنیطبا در مجموعۀ خانۀ طباطبایی بنیان نهاده شد و این مجموعه به یکی از مراکز مهم شعربافی و تهیۀ انواع پارچه در آن دوره تبدیل شد (خدمتی، بش ). هنر ـ صنعت شعربافی کاشان سالیانه 30 تا 40 هزار تومان از طریق گمرک عاید دولت و مردم میکرده است (ضرابی، 311)؛ بهطوریکه تا 1258 ق شعربافی همچنان مهمترین فعالیت صنعتی و منبع درآمد مردم کاشان بود (پاکدامن، 23).
در اواخر دورۀ قاجار، شعربافی دچار رکود، و منحصر به بافت پارچههای ابریشمی متوسط و ارزانقیمتی به نام مشگیبافی شد که مختص عشایر و ایلات ایران و ممالک همجوار بود. در ابتدای دورۀ مشروطه، بهسبب اوضاع آشفتۀ کاشان و دستبرد راهزنان به مالالتجارهها و کاروانها، صنعت شعربافی متوقف گردید؛ بهگونهایکه در 1298 ش، شمار اندکی از دستگاههای شعربافی دایر بود؛ اما از آن تاریخ به بعد، وضع بافندگی دوباره روبهبهبود نهاد و در 1327 ش، چند دستگاه شعربافی به کارخانهها افزوده شد؛ تاجاییکه در زمـان پهلـوی اول، حبیبالله طریقتـی و غلامعلـی حقیقتی، از استادان شعرباف کاشانی، چند کارگاه در کاخ گلستان برپا نمودند (نراقی، 275-277).
بعد از کاشان، یزد از مهمترین مراکز شعربافی بوده است؛ چنانکه از متن یک سنگنوشتۀ تاریخی متعلق به سدۀ 12 ق، واقع در دهلیز مسجد جامع یزد، برمیآید که مردم شهر یزد سدهها است که به بافتن پارچه، ازجمله شعربافی، اشتغال دارند (دانش، 249)، تاجاییکه پارچههای شعربافی یزد در سالهای حدود 860 ق صادر میشده است و بازرگانان خارجی ازجمله رومیها معاملات شعربافی انجام میدادهاند (کاتب، 109) و گویا بههمینسبب امروزه نامخانوادگی شعرباف در شهرهایی چون یزد و کاشان زیاد شنیده میشود (سالاری، بش ).
تا اواخر دورۀ قاجار، شعربافی در یزد کاری زنانه بود؛ در آن زمان حدود 180 هزار دستگاه ابریشمبافی در یزد وجود داشت که بیشتر، زنان با آن کار میکردند (رایس، 180). حتى تا چند دهۀ اخیر در شهرهای اطراف یزد، ازجمله میبد، بافندگان حرفهای زنان خانهدار بودند که در خانه شعربافی میکردند و مشتریهای خاص خود را داشتند (جانباللٰهی، 127)؛ اما رفتهرفته این هنر به یک کار کارگاهی و مردانه تبدیل شد («جاذبهها ... »، بش ).
در حدود 50 سال پیش، مردم یزد را صنف شعرباف تشکیل میداد که قسمت بیرونی خانههایشان را به کارگاههای شعربافی اختصاص داده بودند. بیشتر این کارگاهها را جوانان 13 تا 25ساله، و برخی از کارگاهها را نیز زنان و مردان یک خانواده باهم اداره میکردند (آلاحمد، 156-157). مواد اولیه و موردنیاز شعربافان ازجمله نخهای ابریشمی در خود یزد و بهدست صنعتگران تهیه، و در بازار نخریسان به معرض فروش گذاشته میشد که بازارِ واقع در قسمت شرقی مسجد جامع یزد نمونۀ آن بود (صالحی، بش ).
تفاوت شعربافی کاشان و یزد در این است که در یزد کلاً به مجموع مشاغل نساجی سنتی ازجمله بافت دارایی (ه م)، احرامی، ترمه، دستمالهای سنتی و شال و جز آن که با دستگاه سنتی انجام میگیرد، عنوان شعربافی اطلاق میشود (نک : صالحی، بش )؛ بدین معنا که یزدیها پارچهبافی معمولی را نیز که در آن از هرگونه الیافی به جز الیاف ابریشم استفاده شده باشد، شعربافی میگویند (سیدصدر، 242). حسین تحویلدار از جماعت شعربافان در اصفهان یاد میکند که تولیداتشان مشتری داخلی و خارجی داشته است. از تولیدات آنها میتوان به قناویز (پارچهای ابریشمی) در رنگهای گوناگون، دارایی در همه نوع، پارچۀ حلب، کرد، قصب (نوعی پارچۀ نرم، معمولاً از کتان)، ایرج، شال ابریشمی و جز اینها اشاره کرد (ص 121-122).
بافت شعرها با روش ردکردن پود در ضرب تارها، و بهوسیلۀ یک دستگاه چوبی و عمودی انجام میشود (سالاری، بش )؛ به هر دستگاه، کارگاه و محیطی که در آن شعربافی میکنند، کارخانه میگویند («شعربافی بافته ... »، بش ). عرض دستگاهها معمولاً کمتر از دو متر است (قلمسیاه، 247) و از قسمتهای مختلفی مانند پدال، نَوَرد (غلتک پارچهپیچ)، میخ طویلۀ پهلوکش، موممال، شانه، وَرْد، ماسوره، میلمیلک، ساز، ماکو، میتیز، دفه یا دفتین، گرت، چرخ سورهپیچی، کیسۀ شن، و دستگاه چلهدوانی تشکیل میشدند («شعربافی»، بش ). در روش سنتی، کارگاههای شعربافان 4 ورد چوبی داشت که بافت با آن، مهارتی زیاد میطلبید و پارچۀ بهدستآمده از آن متراکم بود. اخیراً برای بالارفتن سرعت کار، هم تعداد وردها از 4 به 2 کاهش یافته، و هم شانههای چوبی تبدیل به شانههای فلزی شده است («شعربافی بافته»، بش ).
بافت شعر نقشۀ خاصی ندارد و به دو شیوۀ ساده و میلهای یا راهراه است. شعر ساده در رنگهای بنفش، زرشکی، مشکی، زرد، بادمجانی، سبز و گلی، در عرض و طول دو متر برای لباس خانمها، و شعر میلهای به رنگ سیاه و سفید، به عرض دو و طول یکونیم متر برای لباس آقایان بافته میشود؛ معمولاً نام بافنده با نشان طلایی در سر و ته این پارچهها بافته میشده است (سلیمی، 27). زنان کرد نیز از این دستمالهای بزرگ یزدی بهعنوان روسری استفاده میکردهاند (قلمسیاه، 307).
امروزه پارچههای شعربافی بیشتر به مناطق غرب و کردنشین کشور فرستاده میشود («شعربافی بافته»، بش ) و مصرفکنندگان آن اغلب کردهای ایران و عراقاند که از آن بهعنوان سربند، شال کمر یا کمربند استفاده میکنند (شاهی، بش ). در سالهای اخیر، در جشن اسفندی کاشان، صاحبان کارگاههای شعربافی برای راضی نگهداشتن کارگران خود، به آنها برنج و روغن میدهند و برای خورش نیز پول جداگانهای میپردازند. اگر استادکاران و صاحبان کارگاهی کوتاهی کنند و برنج و روغن کارگران را نپردازند، کارگران میرنجند و از روز اول اسفند در کارگاهی دیگر و زیر نظر استادی دیگر مشغول کار میشوند (انجوی، 1 / 86؛ نیز نک : ه د، اسفندی، جشن).
مآخذ
آلاحمد، جلال، ارزیابی شتـابزده، تهـران، 1357 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1354 ش؛ بهشتیپور، مهدی، تاریخچۀ صنعت نساجی ایران، تهران، 1343 ش؛ پاکدامن، ناصر و کوچک اصفهانی، «کاشان در صد سال پیش»، فصلنامۀ فرهنگ مردم، تهران، 1385 ش، س 5، شم 19-20؛ پوپ، آ. ا.، شاهکارهای هنر ایران، ترجمۀ پرویز خانلری، تهران، 1338 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، 1336 ش؛ تحویلدار، حسین، جغرافیای اصفهان، به کوشش الٰهه تیرا، تهران، 1388 ش؛ «جاذبههای فرهنگی استان یزد»، انجمنهای گفتوگوی نیکصالحی (مل )؛ جانباللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1385 ش، دفتر دوم و سوم؛ حشمتی رضوی، فضلالله، دانشنامۀ کاشان (زری و مخمل)، به کوشش حسین محلوجی، تهران، 1386 ش؛ خدمتی، عبدالعظیم، «آشنایی با مسجد تاریخی نقشینه»، خدمتی (مل )؛ دانش یزدی، فاطمه، کتیبههای اسلامی شهر یزد، تهران، 1387 ش؛ رایس، ک. ک.، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، مشهد، 1366 ش؛ «رسالۀ شعربافی»، سی فتوتنامۀ دیگر: سی رسالۀ ناشناخته در فتوت و پیشهوری و قلندری، به کوشش مهران افشاری، تهران، 1391 ش؛ زمخشری، محمود، مقدمة الادب (پیشرو ادب)، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1342 ش؛ سالاری، هادی، «شعربافی»، نورپرتال (مل )؛ سلیمی، پوپک، «صبحی که بمیرم، این صنعت هم میمیرد»، سفر، تهران، 1386 ش، س 16، شم 13؛ سیدصدر، ابوالقاسم، دایرةالمعارف هنرهای صنایع دستی و حِرف مربوط به آن، تهران، 1386 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1350 ش؛ شاهی، ابوالفضل، «نغمۀ تار ابریشم»، همشهریآنلاین (مل )؛ «شعربافی»، دنیای اقتصاد (مل )؛ «شعربافی بافته در تاریخ، تافته در فراموشی»، خبرگزاری فارس (مل )؛ صالحی، محمدحسین، «داراییبافی میراث ناملموس شهر یزد»، ادارۀ کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان یزد(مل )؛ ضرابی، عبدالرحیم، تاریخ کاشان، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1335 ش؛ قلمسیاه، اکبر، «یزد در سفرنامهها»، فرهنگ ایرانزمین، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1373 ش، شم 40؛ کاتب، احمد، تاریخ جدید یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ المنجد، تهران، 1364 ش؛ میرزا سمیعا، تذکرة الملوک، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1332 ش؛ نراقی، حسن، تاریخ اجتماعی کاشان، تهران، 1345 ش؛ نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره، به کوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1317 ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ محمود بهفروزی، تهران، 1380 ش؛ نیز: