صحافی
صَحّافی، یا جلدسازی، پیشهای سنتی در رابطۀ مستقیم با کتاب و برخوردار از اعتبار و احترامی خاص در فرهنگ مردم. این پیشه با آمیزهای از انواع هنرها در راستای شیرازهکشی (شیرازهدوزی)، تهبندی (تهدوزی) و جلدکردن کتابهای جدید، و نیز مرمت و بازسازی کتابهای فرسوده و ازهمگسیخته است.
پیشۀ صحافی در فرهنگ مردم همواره محترم بوده است و آن را به محمد بن عمر و پس از او به عثمان نسبت دادهاند (نک : فتوتنامهها ... ، 224). در فتوتنامهها به برخی از خصوصیات اخلاقی و لازم صحافان اشاره شده است؛ برای نمونه، مولانا شهابالدین عبدالله هروی که صحاف قرآن بود، صدق نیت و خلوص اعتقاد داشت. همچنین نقل است که ملک محمد صحاف نیز در کمال صلاح و در نهایت «آدمیت و اهلیت» به امر صحافی مشغول بوده است (نظامی، 1 / 82).
کار صحاف تنظیمکردن و بههمبستن صفحات کتاب، جزوه و مانند آنها و قراردادنشان بین دو پوشش ضخیم برای یکجانگهداشتن صفحهها و جلوگیری از فرسوده یا پارهشدن آن، و راحتی مطالعه و استفاده از کتاب است (دیماند، 86). بهطورکلی، صحاف با ساختن جلد، وظیفۀ محافظت از ورقهایی را که نویسنده نوشته است، فراهم میکند (مایل هروی، 29). ابنخلدون کار صحاف را علاوهبر تجلید، استنساخ و تصحیح کتب نیز عنوان میکند (2 / 841). وی افزونی تألیفات و دیوانهای گوناگون را در پی پیشرفت و توسعۀ فرمانرواییها، در پدیداری صنعت صحافی مؤثر میداند (همانجا). از طرفی دیگر در البلغۀ کردی نیشابوری، صحاف به معنای کتابفروش آمده است (ص 103). کار صحافان در گذشته، با همۀ دقت و ظرافتی که در فناوری و نمایش هنر در آن به کار میبردهاند، بیانکنندۀ ارزش کتاب در میان مردم بوده است. با شکلگیری صنعت چاپ، شغل صحافی مکمل شغل چاپکنندگان کتاب شد (شهری، 3 / 147).
پیشینه
در آغاز ظهور اسلام، صنعت صحافی در میان اعراب وجود داشته است (آلمانی، 505)؛ چنانکه در تاریخ نامۀ طبری از زبان عایشه آمده است: «سپاس خدای را ... که ازبهر پاکی من آیت فرستد تا صحافان اندر صحفها بنویسند و قرآن خوانان اندر محرابها بخوانند و تا روز رستخیز نام و ذکر من بماند» (نک : بلعمی، 1 / 216). دو سده پس از آنکه صحابۀ پیامبر (ص) قرآنی را که جبرئیل از جانب خدا نازل کرده بود، روی برگ نخل و استخوان ثبت کردند، کتاب آسمانی به خط کوفی صحافی، و با سرلوحههای زرین نوشته شد؛ از این زمان تا نزدیک به هزار سال، شیوۀ کتابسازی که پیوسته رو به کمال داشت، رونق یافت و از هر کتاب صدها نسخه چاپ شد (پوپ، 151). در صدر اسلام، نامههای دیوانی، احکام و جز اینها بر روی چرمهای نازکی نوشته میشدند که صنعتگران آن را با مهارت از پوست حیوانات تهیه میکردند. اما پس از توسعۀ انواع تألیفات، کاغذهای پوستی کمیاب شد و ازاینرو فضل بن یحیى دستور به ساخت کاغذ داد و پس از مدتی، همۀ تألیفات علمی و نامههای دیوانی بر روی کاغذ نوشته شدند (ابنخلدون، 2 / 841-842).
در سـدۀ 2 ق / 8 م، بنـابــر روایـتـی از افشیــن ــ یکــی از شریفزادگان زمان معتصم عباسی ــ آمده است که تزیین و تجلید کتاب در خراسان رواج داشته است. همچنین ابنندیم از جلدسازانی که در سدههای 3 و 4 ق در «خزینةالحکمة»، کتابخانۀ مأمون عباسی در بغداد کار میکردند، خبر میدهد (نک : مایل هروی، 30).
تا سدۀ 6 ق / 12 م، هنر کتابسازی هم در دنیای عرب و هم در ایران و خراسان و ماوراءالنهر ترقی شایانی کرد و در این مدت، کتابخانههای بزرگی در قلمرو اسلامی از قاهره تا خراسان و ترکستان به وجود آمد. در عصر سامانیان (ح 261- 389 ق / 875- 999 م)، غزنویان (351- ح 583 ق / 962-1187 م) و سلجوقیان (429-552 ق / 1038-1157 م)، هنر کتابت و کتابسازی و صحافی بههمراه نقاشی و تذهیب و تشعیر بر کتابها و مخصوصاً نسخ قرآنی دوام یافت (میرجعفری، 137). گفته میشود که جلدهای کتب خطی در ایران تا سدۀ 8 ق / 14 م، مطابق سبک مصری اسلامی تهیه میشده است. جلدسازی و صحافی قبل از فتوحات مسلمانان، میان قبطیان مصر رواج داشته است و در سدۀ 1 ق، مسلمانان تطور مختصری در آن به وجود آوردند، ولی از سدۀ 7 ق بهبعد، کاملاً شکل اسلامی به خود گرفت (حسن، 143).
در دوران تیموریان (771-916 ق / 1369-1510 م)، همۀ شاخههای کتابسازی، ازجمله نقاشی، تزیین، تذهیب، و خوشنویسی پرورش یافت و هنر صحافی به حد کمال رسید. در دوران بایسنقر میرزا (802- 838 ق / 1400-1435 م)، نوۀ تیمور، افرادی چون کاغذساز، خطاط، تذهیبکار، صحاف، رنگساب و شیرازهکار در تهیۀ کتابهای نفیس این دوره با یکدیگر همکاری داشتند. سبک کامل دارالعلم هرات در شاهنامۀ کتابخانۀ کاخموزۀ تهران جلب نظر میکند. این کتاب در 822-823 ق / 1419-1420 م به دست جعفر بایسنقری در کتابخانۀ بایسنقر استنساخ شده است که معرف عالیترین مرحلۀ کتابسازی در این دوره است.
در کتابسازی دورۀ یادشده، خطاطی و تذهیب و نقاشی فقط جزئی از کتاب بود و صحافان نیز از نظر هنر از سایر همکاران خود عقب نماندند. در آن زمان، جلدسازی با چرم نقاشیشده که روی مقوا چسبانده میشد (برت، 245) و نیز صحافی معرق رواج یافت.
بایسنقر میرزا، استاد قوامالدین، جلدساز و صحاف معروف را از تبریز به هرات فراخواند. صحافی معرق چنان بود که روی جلد را بهصورت ضربی طلااندود میکردند و پشت آن را معرق میساختند (میرجعفری، 140). گفته میشود که این نوع جلدآرایی پرهزینه با تصاویر معرق زرین را ابتدا سراجان با قالبهای مُهرکنی سنگی بر روی چرم صورت میدادند (گری، 530). از مراکز اصلی صحافی و جلدسازی در این دوره میتوان از شهرهای هرات، سمرقند، مرو، مشهد، شیراز، نیشابور و تبریز نام برد (حسن، 146).
در دورۀ صفوی (ح 905-1135 ق / 1499-1723 م)، عمل تزیین جلد کتاب متفاوت با تجلید و صحافی دورۀ تیموری بود. در این دوره، طلاکاری بیشتر از قبل انجام میشد و تزیینات را با دست و فشار دست ایجاد نمیکردند، بلکه از قالبهای بزرگ مسی و فولادی بهره میبردند. تفاوت دیگر در قسمت داخلی جلد بود که در دورۀ تیموری با چرم انجام میدادند، ولی در دوران صفوی، آن را با مقوا طلاکاری و تزیین میکردند؛ بدین صورت که روی جلد را با ورق نازکی از گچ میپوشاندند و روی آن را یک ورق نازک لاک میگرفتند، و سپس با آب و رنگ نقاشی میکردند (دیماند، 87- 88). این نوع جلدها که به جلدهای لاکی و لعابدار شهرت یافت، هرچند از 885 ق / 1480 م آغاز شده بود، ولی در زمان شاه تهماسب صفوی بسیار رواج یافت و به اوج خود رسید. بسیاری از این جلدها را به سبک نگارگری (مینیاتور) تزیین میکردند و بیشک، خود جلدساز آن را طراحی میکرد (برت، 250). اما برخی عقیده دارند که در کار این نوع جلدسازی، صحاف و مُذَهِّب هر دو دخالت داشتهاند؛ صحاف زمینه را آماده میکرد و مذهب بر روی آن زمینه تزییناتی به وجود میآورد و آن را رنگ روغن میزد (آلمانی، 509-510).
دو نمونۀ عالی از جلدهای یادشده در موزۀ بریتانیا نگهداری میشود. سطح خارجی جلدها منظرهای از باغ بر زمینۀ مشکی است و سطح داخل نیز صحنههای شکار را روی زمینۀ طلایی نشان میدهد. این دو اثر از نمونهکارهای سلطان محمد و شاگردان او ست (برت، 250-251). کمالالدین بهزاد، نقاش و کتابدار سلطان حسین بایقرا (پادشاه تیموری)، در تبریز کارگاه نقاشی و خوشنویسی و صحافی شاه اسماعیل اول را تا سال 916 ق اداره میکرد (آیتاللٰهی، 198).
در سدههای 9-10 ق / 15-16 م، درنتیجۀ روابط بازرگانی ممالک شرق با ایتالیا، صنعت صحافی و جلدسازی به سبک اسلامی و طلاکوبی در اروپا شایع شد. در سدههای 11-12 ق / 17- 18 م، تزیینات جلد کتاب با اسلوب صفوی ادامه یافت و فن استفاده از لاک رواج بیشتری یافت. تزیینات و طرحها معمولاً طرحهای گل طبیعی بود که با رنگهای روشن نقاشی میشد (نک : دیماند، 86- 89). ویلسن نیز ضمن تأیید روند تحول این صنعت، تأکید میکند که صنعتگران ایرانی در تهیۀ کتاب (ساختن کاغذ، نوشتن، تذهیب صفحات، مصورکردن و صحافی) برای همۀ دنیا بهترین سرمشق بودند (ص 198).
شاردن در دورۀ شاه عباس دوم صفوی، کارکرد صحافان را در این دوره ضعیف توصیف میکند و بر آن است که صحافان توانایی ساخت جلد را بهصورت یکتکه ندارند و آن را دوتکه میسازند و اینْ کار خوانندگان کتاب را دچار مشکل میکند؛ هرچند که این تکهها را بسیار تمیز به هم متصل میکنند (4 / 352). کمپفر، سیاح آلمانی که در نیمۀ دوم سدۀ 11 ق / 17 م به ایران سفر کرده بود، در توصیف کتابخانۀ شاهی، به صحافها، نسخهبردارها، مذهبها و کسانی که کاغذ را میکشند و زیر نظر کتابدارباشی کار میکنند، اشاره کرده است (ص 150). همچنین تاورنیه، سیاح فرانسوی که بارها در دورۀ صفویه به ایران سفر کرده بود، در توصیف میدان بزرگ اصفهان، از مشاغلی مانند صحافی و کتابفروشی مستقر در آنجا نام میبرد (ص 386).
در دورۀ صفوی، برای روکش بعضی از جلدها از پارچۀ قلمکار استفاده میشد، ولی در دوران زندیه (ح 1163- ح 1208 ق / 1750-1794 م) و قاجاریه (1210-1344 ق / 1795-1925 م)، از پارچۀ ترمه نیز برای این کار استفاده میشد (نصیری، 1، 2). این صنعت در سدۀ 11 ق رونق خود را از دست داد. در زمان فتحعلی شاه، اسلوب و روش اروپایی بر آن تأثیر گذاشت و از نقاشی در تزیین این قبیل جلدها استفاده شد که جلدسازان و صحافان نقش مهمی در آن نداشتند (حسن، 147- 148). در این دوره از نشاسته بهعنوان چسب برای صحافیهای مجلل استفاده میشد (فلورا، 401).
پولاک در اواخر دورۀ قاجار، به جلد مقوایی کتاب که با نقاشیهای اصفهان و شیراز آراسته، و برای جلد کتب نسخ خطی در نظر گرفته میشد، اشاره کرده است (ص 194). تحویلدار در توصیف جماعت صحاف در شهر اصفهان، به حاشیهکردن کاغذ، ساخت جلد، جزوهکشها، جزوهدانها و شیرازهبندی مرغوب کتابها اشاره میکند که بازاری پررونق داشتند؛ با پدیدارشدن صنعت چاپ و باسمه، بازار این مشاغل کساد شد (ص 103).
عبدالله مستوفی در کتاب خاطراتش به یکی از فعالیتهای صحافان یعنی ساخت قطعه اشاره میکند؛ قطعه، کاغذی بود که روی مقوا نصب میشد و جدولی داشت و گاه تذهیب و تزیین شده بود (1 / 343). در تهران سدۀ 13 ق / 19 م، نیز کار صحافها منحصر به اصلاح کتاب ازهمگسیخته و شیرازهدررفته و جلدجداشده و مانند آن بود و بهندرت کتاب نو را جلد میکردند، زیرا چندان کتاب چاپ نمیشد و اگر هم چاپ میشد، بیشتر از 700 مجلد نبود و این عدد را از اعداد اسم جلاله، و در کتابسازی خوشیمن و باشگون میدانستند؛ ازاینرو شمار صحافان در تهران آن دوره چندان زیاد نبود. بیشترشان در بازاری به نام خودشان در شرق سبزهمیدان تا سهراه بازار مسگرها متمرکز بودند (شهری، 3 / 147- 148).
اصطلاحات
شیرازه: بافت اجزاء و اوراق کتاب در کنار هم بهوسیلۀ ابریشم و نخهای رنگی، تا ورقها جابهجا نشود و کنار جلد زیبا شود. قطاعی: اصطلاحی برای یکی از اجزاء صحافی است که صاحب گلستان هنر آن را به سلطانعلی مشهدی، مبدع این هنر، نسبت داده است. آستر کتاب: ورقی که به جلد داخلی کتاب نصب میشود. پیرازه: نوعی تارکشی روی لتۀ زیرین که بدان تهداب شیرازه را گذارند. بلبلی: نوعی چرم نازک که با رنگهای متنوع رنگ میشود. تیماج: پوست بز برای جلدسازی. جزوهبندی: نوعی دوخت کتاب که صفحات کتاب بهآسانی گشوده شود. دوبندی و یکبندی: اصطلاحاتی در جزوهبندی است. وصالی: هنر وصلهزدن کتابهای خطی که کاری دقیق و دشوار است.
مواد اولیه
چرم: یکی از قدیمیترین مواد اولیه برای تهیۀ جلد. میشن: پوست میش برای جلد. چسب: انواع سریش، کتیرا و نشاسته برای تعمیر صفحات، کاغذچسبانی و جلدسازی. مقوا: برای ساخت جلد کتاب.
ابزارها
اشکنج: ابزاری چوبی که کتاب را با آن محکم میگیرند و سپس لبۀ کتاب را میبُرند. تاپه: ابزاری فلزی با نقش گل و برگ به شکل ترنج که بهوسیلۀ آن با فشار روی جلد نقش میاندازند؛ به این ابزار ضربی نیز میگویند. تختۀ مهر: تختۀ مسطحی است که سطح کاغذ آهارزده بر آن قرار میگیرد و سپس مهره میکشند تا کاغذ صاف و براق شود. تنگ: عبارت از دو تختۀ ضخیم محکم الوارمانند در ابعاد دو وجب در دو وجب که صفحۀ زیرینش با دو ستون عمودی به تختۀ افقی بالا که هر دو ستون را درمیگرفت، وصل شده است و تختۀ رویین با پیچی بالا و پایین میشود. جزوهدان: وسیلهای همچون سر صندوقچه که جزوههای کتاب در آن قرار میگیرد. درفش: ابزار نوکتیز آهنی که بهوسیلۀ آن کتاب را سوراخ میکنند و سوزن و نخ را از آن میگذرانند و میدوزند. سنگ کار: تختهسنگی که رویۀ صاف دارد و روی آن کتاب را جلد میکنند و گاهی کتاب جلدشده را زیر آن قرار میدهند تا صاف شود. سوهان: ابزاری عاجدار که مقوا را با آن میتراشند. قالب نقشکوبی: قالبهایی از چوب یا چرم سخت و سوخته و یا فلزی که با آن بر روی جلد نقش میاندازند؛ برآمدگیهای نقوش معمولاً طلاییرنگ، و زمینه لاجوردی یا به رنگ شَنگرف (قرمز تیره) بوده است. قیچی: ابزاری فلزی برای برش کاغذ و مقوا و چرم. کجکارد: کارد تیز با سر کج که لبۀ کتاب را با آن میبرند. کوبه: وسیلهای مانند دستۀ هاون که انتهای آن پهن است و وزن آن از نیم کیلوگرم کمتر نیست؛ آن را وقت دوختن روی کتاب میگذارند یا بهوسیلۀ آن چرم را میکوبند. مسطر / خطکش: از چوب، آهن یا جز اینها ساخته میشود که بهوسیلۀ آن جدول میکشند؛ بهترین مسطر از جنس چوب آبنوس است. مهره: معمولاً از جنس سنگ عقیق یا سنگهای بسیار سخت ساخته میشود؛ مهره را روی خطوط طلا و مینیاتور میکشیدند تا رنگ روی کاغذ ثابت شود؛ همچنین مهره را روی کاغذهای آهارزده میکشیدند تا محکم شوند. مسطح: چوب صافی است که مقوا را روی آن میگذارند و کنار آن را سریش میمالند و مرتب و صاف میکنند و مهره میکشند (مایل هروی، 34- 39؛ نیز نک : شهری، 3 / 150-151).
روش کار
کاملترین متن دربارۀ روش انجام کار صحافی متعلق به احمد سفیانی است که در 1028 ق / 1619 م نگاشته است. وی یکی از استادکاران صحاف بود که از ترس اینکه شاگردانش شیوۀ وی را فراموش کنند و این حرفه از بین برود، روش انجام کار را بهطور دقیق تشریح کرد. روش کار بدین شرح است که صحاف ابتدا جزوههای کتاب را در کنار یکدیگر ردیف میکند و در منگنهای به نام تنگ میگذارد؛ اگر قرار باشد کتاب را با میل بدوزد، در حاشیۀ کتاب با اره شکافهایی ایجاد میکند. او پشت دستگاه مینشیند و نخ یا نوار را در جای خود قرار میدهد، آنگاه آستر (بدرقه) تاشدهای را پشت نوار میگذارد و جزء اول را به نوار میدوزد؛ این جزء را از چپ به راست و جزء بعدی را از راست به چپ تا انتهای کتاب میدوزد. درنهایت، یک آستر پارچهای نیز دوخته میشود. صحاف برای چسباندن لبۀ پشتی، کتاب را در تنگ میگذارد و سریشم میزند؛ پس از خشکشدن چسب، با کارد (شفته) آن را برش میدهد؛ پس از آن، شیرازه (قلابدوزی) را به لبۀ پشت میچسباند. وی سپس مقوایی درست به اندازۀ جلد مورد نظر که میتواند پارچهای، ابری، چرمی و جز اینها باشد، میبرد و با سریش به نوار و جلد میچسباند؛ پس از خشکشدن کامل، جلد را با خطکش خط میاندازد، و یا طلاکوب، یا با قالبهای فلزی نقشدار که درون منقل گرم شده است، تزیین میکند (نک : وولف، 214).
شهری نیز در کتاب خود به شرح نسبتاً کاملی از پیشۀ صحافی، افراد و مراحل کار آن در سدۀ 13 ق / 19 م، در تهران میپردازد؛ ازجمله اینکه تشکیلات صحافی متشکل از 3 تن بوده است: اول کسی که فرمها را پشت سر هم قرار میداد، دوم کسی که آنها را میدوخت، و سوم آنکه برش میزد و در تنگ میگذاشت، و اینچنین کارشان دور میگرفت. معمولاً فرمچین کار دوختودوز و شیرازهزنی، و استادکار برشکاری، تنگگذاری، و گلزنی و زینت جلد را انجام میداد که با کمک دو تن دیگر نیز همراه بود (3 / 149).
یکی از کارهای لازم و مهم صحافان شیرازهزنی و تهدوزی صحیح هر کتاب است؛ چنانکه میگفتند کتاب برای یک مرتبه خواندن و دورانداختن نیست و باید بارها و بارها گشوده شود، مانند کتابهایی چون شاهنامه، رستمنامه، امیر ارسلان و جز اینها که دائماً خوانده میشد و دستبهدست میگردید و صحافی بادوام مانع ازهمپاشیدگی کتاب میشد (همو، 3 / 148- 149).
صحاف برای تعمیر کتابهای فرسوده، ابتدا همۀ ورقهای کتاب را از هم جدا میکند؛ هرکدام از ورقهای تاخورده و پاره را جداگانه با کاغذ همرنگ وصله و با مشته صاف میکند؛ صفحهها را دوباره روی هم قرار میدهد و به اول و آخرش چند برگ کاغذ سفید میافزاید و با سوزن و نخ، تهدوزی میکند و شیرازه میزند (بقیعی، 167). همچنین درصورت ناقصبودن صفحات یا آسیبدیدگی لبههای کتاب، صحاف از روی کتاب مشابهی، آن مطالبِ ازمیانرفته را بازنویسی میکند (شهری، 3 / 148). به قولی، یکی از بزرگترین خدمات صحافان اسلامی اختراع لبۀ برگردان یا لسان کتاب است که به جلد متصل میشود و لبۀ بیرونی صفحات کتاب را میپوشاند که درنتیجه، از گردوغبار در امان میماند (هلدین، 16).
جلد
اساسیترین کار صحافی و صحافان تهیۀ جلد کتاب است و معمولاً آن را به دو دسته تقسیم میکنند؛ نوع اول جلدهای معمولی کنونی که دارای دو رویه است، و نوع دوم که به شکل کیف ساخته میشود و دارای ضمیمهای است که موقع بستن کتاب در پشت رویۀ دوم، و گاهی نیز برای نشانگذاردن خواننده مورد استفاده قرار میگیرد. هر دو رویۀ کتاب با نقوش مینیاتور تزیین میشوند. از نظر تزیینات نیز جلدها را به دو دسته تقسیم میکنند؛ دستۀ اول تزیینات دارای برجستگی و فرورفتگی، و دستۀ دوم صاف و لاکیاند. در نوع اول، برجستگیها و فرورفتگیهای جلد چرمی با طلا تزیین میشوند. پارهای از جلدها دو قطعه چرم دارند که بر روی هم قرار میگیرند؛ قطعۀ اول بهمنزلۀ زمینۀ جلد است و قطعۀ دوم مرکب از قطعات کوچکی است که برای زمینه بریده یا مشبک نمودهاند و بر روی زمینه چسباندهاند. پارهای از جلدها با اسلوب عربی تزیین یافته و دارای شاخ و برگ و گلاند و برخی نیز مانند سرلوحۀ کتاب تذهیب شدهاند. بر روی بعضی از جلدهای نفیس هم صحنههایی از جنگ و شکار حیوانات خیالی و درختان و مرغان را نقش کردهاند. تزیینات بیشتر با رنگ سیاه در زمینۀ طلایی صورت میگیرند. بعضی جلدها هم با استفاده از قالبهای فولادی نقشین میشوند. گاهی نیز صحاف در قسمت درونی جلد یا روی صفحاتی که برای محافظت از کتاب در اول و آخر آن قرار داده است، قطعات کوچکی از ورقههای طلا و کاغذهای الوان با طرح شاخ و برگ و گل میبُرد و بر روی زمینۀ سیاه و سفید میچسباند و لبۀ جلد را با چرم و مفتولهای طلا شکل میدهد، و یا از کاغذ یا چرم، مدالهای کوچک مشبکی درست میکند و بر روی زمینۀ آبی، سبز یا قرمز میچسباند و با قابهای مزینی از هم جدا مینماید. صحاف در جلدهای لاکی، ابتدا طبقۀ نازکی از گچِ مخلوط با صمغ روی جلد میکشد و بعد آن را با لاک قرمز تیره یا زرد رنگین، و سپس با طلا و رنگهای گوناگون، صحنههای مینیاتوری را که در صفحات کتاب دیده میشود، روی جلد ترسیم میکند (آلمانی، 505-510).
جلدها انواع گوناگونی دارند که از آن جملهاند: جلد تیماج: همان جلد چرم سوختۀ مقاوم است که گاه دو رویۀ آن را ساده و خالی از تزیین میساختند. جلد چوبی: از چوب میساختند و روی آن لعاب لاک میزدند و مانند جلدهای لاکی مقوایی، بر آن نقاشی و رنگ روغن میکردند. جلد زرکوب: چرم جلد را با فشار نقش میانداختند و سپس جاهای فرورفته را با زر پر میکردند. جلد زریدوز: بعضی جلدها برای تزیین و زیبایی زریدوزی و ابریشمدوزی میشدند. جلد ساغری: از پوست دباغیشدۀ خر و از مستحکمترین جلدهای شناختهشده است؛ این نوع چرم را بهنحوی میپختند که مانند چوب سفت میشد؛ این جلدها در ابتدا ساده ساخته میشد و سپس روی آن نقش ضربی و جز اینها اضافه میگردید. جلد سوخته: قسمتی از موزاییک چرم بوده است که چرم پخته میشد و حالت استخوانی به خود میگرفت؛ این چرم به شکل گل و برگهای زیبا و اسلیمی بریده میشد و آن را روی بوم طلایی، لاجوردی یا شنگرفی مینشاندند و نیز روی قطعات ریز بریدهشده که اشکال زیبایی داشت، میچسباندند و پیچوخمهای باریک آنها را رنگ میکردند؛ این نوع جلدها یک رویۀ اندرونی مشبک و از بیرون، ضربیِ نقشدار داشتند. جلد صدفی و صدفکار: بر روی چرم صدف میچسباندند و در تزیین آنها از نقـوش گلوبتـه استفـاده میشد. جلد ضربـی: بهوسیلۀ ابـزارهای پرنقشونگار بر جلدهای چرمی فشار وارد میکردند و به جلد طرح میدادند؛ قرآن های سدۀ 5 و 6 و حتى 7 ق موجود در موزۀ آستان قدس جلد ضربی دارند (مایل هروی، 30، 34-35). جلد لاکی: روی مقوا لاک میمالند و نقاشیهای ظریف و گلهای زیبا روی آن طراحی میکنند، سپس روی آن را میپوشانند تا رنگهای آن جدا نشود؛ در این نوع جلد از هنر نقاشی بسیار بهره گرفته شده است. جلد لولادار: جلدی که بالک و درپوش دارد تا لبۀ ورقها آسیب نبیند؛ شکل و اندازۀ بالک را بهگونهای ترتیب میدادند که خطوط نقاشی بالک با جلد برابری کند تا تزیین جلد نامنظم به نظر نرسد؛ بالک جلد که ورقها را میپوشاند، در جلد قرآنها بیشتر به کار میرفت. جلد مخملی: بر روی مقوا مخمل میکشند. جلد مشتهای: همان جلد ضربی است که بهوسیلۀ ابزار فلزی منقوش با فشار بر روی چرم نقش میاندازد. جلد معرق: از چرم ساخته میشود و براساس هنر مینیاتور چرم را برطبق نقشه میبرند و بر روی جلد میچسبانند و زمینه را با طلا یا لاجورد میپوشانند؛ این نوع جلد از بهترین جلدها ست (همو، 35-36).
برای صحافی معرق، روی جلد را ضربی و طلااندود میکردند و پشت آن را معرق میساختند. البته شیوۀ میرکی به صورت تشعیر روغنی دارای گلوبته و اشکال پرندگان است که از ابتکارات مولانا میرک اصفهانی است. نمونههای خوبی از صحافی و جلدسازی مربوط به دورۀ تیموری، با تاریخهای 841 و 850 ق در کتابخانۀ موزۀ توپکاپیسرایی استانبول و موزۀ متروپولیتن موجود است (میرجعفری، 140-141).
حرفۀ صحافی و شیوۀ کار صحافان دستمایۀ خلق اشعار شاعران نیز قرار گرفته است: مرا یار صحاف تا کرده صید / نیارد برون چون کتابم ز قید / / چو پرگار گشتم به دکان او / به اندازۀ خط فرمان او (نک : گلچین، 214).
مآخذ
آلمانی، هانری رنه، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ علیمحمد فرهوشی، تهران، 1335 ش؛ آیتاللٰهی، حبیباللٰه، تاریخ هنر، تهران، 1380 ش؛ ابنخلدون، مقدمه، ترجمۀ محمد پروین گنابادی، تهران، 1359 ش؛ برت، د.، «هنر ایران در دورۀ اسلامی»، میراث ایران، به کوشش آ. ج. آربری، ترجمۀ احمد بیرشک و دیگران، تهران، 1336 ش؛ بقیعی، غلامحسین، معرفی مشاغل قدیم مشهد، مشهد، 1384 ش؛ بلعمی، محمد، تاریخنامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، 1366 ش؛ پوپ، آرثر اپهام، شاهکارهای هنر ایران، ترجمۀ پرویز خانلری، تهران / نیویورک، 1324 ش / 1945 م؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، 1363 ش؛ تحویلدار، حسین، جغرافیای اصفهان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1342 ش؛ حسن، زکی محمد، صنایع ایران بعد از اسلام، ترجمۀ محمدعلی خلیلی، تهران، 1350 ش؛ دیماند، م. س.، راهنمای صنایع اسلامی، ترجمۀ عبداللٰه فریار، تهران، 1365 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1335 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ فتوتنامهها و رسائل خاکساریه، به کوشش مهران افشاری، تهران، 1382 ش؛ فلور، ویلم، صنایع کهن در دورۀ قاجار، ترجمۀ علیرضا بهارلو، تهران، 1393 ش؛ کردی نیشابوری، یعقوب، البلغة، به کوشش مجتبى مینوی و فیروز حریرچی، تهران، 1355 ش؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1363 ش؛ گری، ب.، «هنرهای ایران»، تاریخ ایران (دورۀ صفویان)، ترجمۀ یعقـوب آژند، تهـران، 1380 ش؛ گلچین معانی، احمد، شهرآشوب در شعـر فارسی، به کوشش پرویز گلچین معانی، تهران، 1380 ش؛ مایل هروی، نجیب، لغات و اصطلاحات فن کتابسازی، تهران، 1353 ش؛ مستوفی، عبداللٰه، شرح زندگانی من، تهران، 1324 ش؛ میرجعفری، حسین، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دورۀ تیموریان و ترکمانان، اصفهان، 1375 ش؛ نصیری امینی، فخرالدین، «روکش جلد و انواع آن»، صحافی سنتی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1357 ش؛ نظامی باخرزی، عبدالواسع، منشأ الانشاء، به کوشش رکنالدین همایونفرخ، تهران، 1357 ش؛ وولف، هانس ا.، صنایع دستی کهن ایران، ترجمۀ سیروس ابراهیمزاده، تهران، 1372 ش؛ ویلسن، ج. ک.، تاریخ صنایع ایران، ترجمۀ عبداللٰه فریار، تهران، 1317 ش؛ هلدین، د.، صحافی و جلدهای اسلامی، ترجمۀ هوشآذر آذرنوش، تهران، 1366 ش.