عاشیق
عاشیق، خواننده، نوازنده، آهنگساز، داستانسرا، نقال و شاعر مردمی آذربایجان که در عروسیها و مجالس جشن روستاییان و قهوهخانهها ساز میزند و داستانهای عاشقانه و رزمی فولکلوریک میخواند.
عاشیقها روایتگران، خوانندگان و بداههپردازانی ترکزبان ایرانیاند که با تسلط زیاد به ادبیات شفاهی و گونههای ادبی، در خلق روایتهای متفاوت داستانهای رزمی و عاشقانه، افسانهها و نغمهها مهارت دارند. عاشیق در آذربایجان همردیف و همصنف بخشی (ه م) در میان ترکمنها، و عاشق در میان قشقاییها و خراسان شمالی است (رئیسنیا، 87- 88؛ سفیدگر، 139).
برخی از محققانْ بخشیها و عاشیقها را از بازماندگان سنت گوسانی، از کهنترین سنتهای روایتگری در ایران، میدانند که وظیفۀ استمرار و انتقال دانش و فرهنگ تودهای را بهصورت سنتی پایدار بر عهده داشتهاند (بویس، «گوسان ... »، 51-52). گوسان که به نظر میرسد ازنظر لفظ با اوزان شباهت دارد، در لغت ارمنی به معناهای خواننده، نوازنده، خنیاگر و دلقک به کار رفته است که همقدم با توسعۀ زندگی اجتماعی، خود را به انواع هنر، ازجمله شاعری، نوازندگی، آواز، داستانگویی و داستانپردازی آراستهاند (افتخاری، 175-176).
نقل داستان به همراه نواختن ساز، از پیش از اسلام در ایران رایج بوده است. گوسانهای دورۀ اشکانی و خنیاگرانِ دورۀ ساسانی (نک : بویس، «گوسانها ... »، سراسر مقاله) مؤید این دیدگاه است. در دورۀ اسلامی نیز این سنت استمرار یافت. امروزه هم در مناطق مختلف ایران، ازجمله کردستان، جنوب ایران، بلوچستان و جنوب خراسان، این روش داستانگزاری رایج است (نک: ه د، نقالی).
واژهشناسی
در فرهنگهای فارسی واژۀ عاشیق به چشم نمیخورد و آنچه در آنها وجود دارد، خود کلمۀ عاشق است. در فرهنگ آذربایجانی ـ فارسی، عاشیق اینگونه تعـریف شده است: در آذربایجان، خوانندۀ مردمی را گویند که هم میخواند و هم مینوازد و هم میسراید (بهزادی، 756؛ پیفون، 249). عاشیق در ادبیات آذری به معنای قاب و قاببازی هم آمده است (بهزادی، 100). علاوهبراین، به آلتهای کوچک انتهای ساز نیز اطلاق میشود که سیمها را بهوسیلۀ آن کوک و تنظیم میکنند (حدادی، 397؛ حبوطن، 39).
در معنا و مفهوم واژۀ عاشیق اختلاف نظر است. رئیسنیا به نقل از برخی فولکلورشناسان، بهطور تأییدآمیزی عاشیق را مشتق از عشق و عشقۀ عربی، یعنی دلبسته و شیفته میداند؛ یعنی کسی که عشق میورزد، عشقی که قلمروش از عالم مادی تا جهان روحانی گسترده میشود (ص 89). محمدرضا درویشی و عاشیق عمران حیدری واژۀ عاشیق یا عاشوق را با این ریشۀ عربی مرتبط نمیدانند و معتقدند سیر تکاملی این واژه بهشکل اشو، اشا، اشک، آشوک و آشیک، به معنی مقدس است (ص 107- 108). برخی نیز معنای غریبی برای آن طرح کردهاند، ازجمله اینکه ریشۀ عاشیق (آشیق) واژۀ آش است که دیگر در زبان ترکی امروز بهکار نمیرود و از مصدر آشیلاماق به معنی تلقینکردن و تزریقکردن از همین ریشه است که هنوز هم به کار میرود (حسینینثار، 62-63). برخی از محققان فولکلور ملل ترک نیز آن را برگرفته از کلمۀ ایشیق به معنای نور و روشنی میدانند و برای این استنباط به یکی از بندهای حماسۀ کوراوغلو ارجاع میدهند که قهرمان در تعریف خود میگوید: کوراوغلو دئر من عاشیقام / عاشیق دئییلم، ایشیغام (کوراوغلو گوید: من عاشیقم / عاشیق نه، که ایشیق) (صدیقی، 74-75). بااینهمه، عاشیق بیگمان همان عاشق باید باشد، زیرا تلفظ با اشباع در برخی کلمات در ترکی آذربایجانی بسیار رایج است، مانند ظالیم، داخیل، کامیل، ساکین و ایشارت (نک : آیدنلو، 128).
تاریخچۀ شکلگیری
تاریخ مدون و نهضت شعری عاشیقی ظاهراً پس از شاه اسماعیل صفوی (متخلص به ختایی) (892-930 ق / 1487-1524 م) آغاز شده، و نخستین عاشیقی که از دیوان او به دست ما رسیده، عاشیق قوربانی است. در تاریخ پانصدسالۀ تبریز آمده است که در همین دوره علاقه به ادبیات شفاهی، بهویژه شعر عاشیقی، افزایش یافت و به همراه ادبیات مکتوب رشد کرد. عاشیق غریب و عاشیق توفارقانلی را میتوان در این دوره نام برد (عوناللٰهی، 233).
این افراد با منزلت اجتماعی بسیار بالا، اغلب نقش ریشسفید (آغساقّال)، طرف مشورت و دانای قوم را در میان مردم ایفا میکنند (روشن، 83). زنان عاشیق و عاشیقهایی را که به مقام استادی میرسند، برخی «آنا» لقب میدادند و عاشیقهای کمسنوسال را «بالاجا عاشیق» میگفتند (دربندی، 27؛ برجی). در خوی، در مجالس زنانه و بهخصوص عروسیها، زنان نوازنده و آوازخوان با قاوال (دایرۀ زنگی) حاضران را سرگرم میکردند و این هنرمندان را سازنده یا ساززننده میگفتند (کریمزاده، 173-174).
عاشیقها را بهطورکلی میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
1. عاشیقهای خلاق و استاد، که شعرهای نغز میسرایند و طبع شعری دارند و داستان میپردازند، آهنگ میسازند، و علاوهبر ترانههای خود، آثار دیگران را نیز با مهارت اجرا میکنند.
2. عاشیقهای حرفهای و ایفاگر، که تنها مهارت نواختن و خواندن اشعار و منظومههای عاشیقهای استاد را از بر کرده، و هنر عاشیقی را فراگرفتهاند و مجالس شادی مردم را گرم میکنند.
عاشیقها عمیقاً با فرهنگ و معیشت مردم آشنا، و زبان گویای آنها هستند. این هنرمندان در سرودههای خود از زیبایی کوهها، چشمهها، رودها، طبیعت، و پرندگان و حیوانات سخن میگویند که زاییدۀ احساسات و عواطف آنها ست (حیدری، 115؛ عاشورپور، 4 / 417- 418؛ دوستی، 10).
نحوۀ عاشیقشدن
از هنرهای عاشیقها، منظومهگویی در جمع مردم است. عاشیقها برای دستیابی به این هنر، سالها نزد استادان که بیشتر پدرانشان بودهاند، شاگردی میکنند و آزمونهای دشواری را طی میکنند و به تمرین و ممارست میپردازند تا در جمع مردم منظومهگویی کنند. دانشجوی هنر عاشیقی باید در طرز داستانگویی و بیان گونههای شعری، فراگیری ساز، نوع ایفاگری، نوازندگی، صدای رسا، گرمکردن مجلس و مردمداری مهارت پیدا کند و سپس با تأیید استاد و دریافت مجوز به مقام عاشیقی برسد. برخی عاشیقهای استاد بهطور حرفهای پیشۀ عاشیقی دارند و شغل دیگری ندارند (کریمی، 175؛ برجی). در گذشته، عاشیق حلّال مشکلات مذهبی، اجتماعی و اقتصادی مردم بوده، و در هر مجلسی حضور داشته است؛ ازاینرو، همواره طرف مشورت قرار میگرفته، و سخنش به دل مینشسته است. ازآنجاکه پند و اندرز او آگاهانه بوده، به وی لقب «حق عاشیقی» نیز میدادند (صحت، 120). در این خصوص، عاشیق دده علعسگر در جوابِ «عاشیق کیست و در میان خلق چگونه باید باشد؟» میگوید: هرآنکه عاشق شود و ترک وطن گوید / باید از ازل پرکمال باشد / / در نشست و برخاست آدابدان باشد / از علم و معرفت پربهره باشد (پیمان، 11-12).
موسیقی و نغمههای عاشیقی
3 استان آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی و اردبیل کانونهای اصلی موسیقی عاشیقیاند و عاشیقها در شهرها و نواحی دیگر ازجمله قزوین، زنجان، ساوه، همدان و در هر منطقۀ ترکنشین نیز فعالیت دارند.
موسیقی عاشیقی، بنابر تقسیمبندی عاشیقهای استاد، 72-73 آهنگ داشته که امروزه از طرف عاشیقهای دیگر به 130-140 رسیده، و در برخی مناطق مشهورتر است. هر عاشیقی ساز خود را با تُن صدایش هماهنگ، و زیر و بم ساز را طبق صدای خود کوک میکند. آهنگهای عاشیقی به 3 گروه آهنگهای بالا، میانی و پایین تقسیم میشود (برای آگاهی بیشتر، نک : حسینینثار، 64). موسیقی عاشیقی در حدود 80 نغمه دارد و در 3 مقام اصلی سهگاه، ماهور و شور اجرا میشود (افتخاری، 183؛ زلفخانی، 47؛ کرمی، 52).
داستانهای عاشیقی
پیوند هنر و ابداع عاشیقها با داستانهای شفاهی آذربایجان تا حدی است که در اغلب داستانهای عاشقانه قهرمان اصلی داستان خود عاشیق است (افتخاری، 182-183).
به باور مردم آگاهی و عرفان و استعداد ویژۀ عاشیقها در ارائۀ هنرشان موهبتی خداوندی است که در عالم رؤیا از یک پیر یا ولی به آنها اعطا شده است و آنها در پرتو توبه و کرامت آن را پروراندهاند (یوسفزاده، 63، 69-70؛ رئیسنیا، 89-90). عاشیق نیز باید دارای کمالات انسانی و پر از معرفت و علم باشد، برای مردم از حقیقت سخن بگوید، شیطان را بکشد، در بین مردم به پاکی و صفا شهره باشد و نام نیکی داشته باشد (خاماچی، 328).
بخش فراوانی از داستانهای عاشیقها را انواع رزمی و عاشقانه تشکیل میدهد، مانند داستانهای رزمی کوراوغلو، قاچاق نبی، ستار خان، قاچاق کرم، و داستانهای غنایی آذری و قمبر، اصلی و کرم، فرهاد و شیرین، عاشیق غریب و شاه صنم، نوروز، طاهر و زهره، واله و زرنگار، شاه اسماعیل و گلزار و جز اینها (زلفخانی، 46- 48؛ حسینینثار، 64؛ دربندی، 27). از برخی از این داستانها روایتهای دیگری در دیگر نقاط ایران موجود است.
از مشهورترین و پربسامدترین داستانهایی که عاشیقها نقل میکنند، کوراوغلو (ه م) است. این منظومۀ رزمی نهفقط در میان اقوام ترک و ترکمن ایران و جمهوری آذربایجان، بلکه از دیرباز در میان مردم ترکیه، ارمنی، گرجی، کرد، لزگی، آجار و همچنین مردم آسیای میانه شامل ازبک، ترکمن، قزاق، و نیز تاجیک با اختلافاتی بسیار روایت میشود (جعفری، «ادبیات ... »، 940). بسیاری دیگر از منظومههای شفاهی به دست عاشیقها خلق شده و گاه عاشیقها از داستانها و روایت رزمی یا عاشقانه که در میان مردم رایج بوده، سود جسته، و منظومههای دلنشینی ساختهاند، مانند اصلی و کرم، کوراوغلو (ه م م) و عاشیق غریب.
ساختار اغلب افسانههای عاشقانۀ ایرانی نثر آمیختهبهنظم است. داستانهای عاشیقی نیز به همین صورت بیان میشوند (رئیسنیا، 95-96). عاشیقها حوادث داستان را با زبان نثر، و گفتگوی میان شخصیتها را که به نظم است، به همراه ساز و آواز میخوانند. آنها در روایت داستان ابتدا بخش نثر را تعریف میکنند، سپس بخشهایی از داستان را که بار احساسی فراوانی دارد و یا مطلبی است که زبان بهتنهایی از وصف آن قاصر است، با برزبانآوردن عباراتی نظیر «با سخن به بیان نمیآید» و یا «بگذار از ساز کمک بگیرم» شروع به خواندن و نواختن میکنند (همانجا).
در سیر داستان نیز اغلب شخصیتهای داستان برای بازگوکردن حس درونیشان از فن عاشیقی بهره میگیرند؛ مثلاً در جایی از روایت آذری کوراوغلو میگوید: ما عاشقیم؛ اگر صحبتمان را بـا ساز نگوییم، زبانمان آتش میگیرد و میسوزد (ناصری، 475). در جایی دیگر عاشیق جنون، از یاران کوراوغلو، قدرت عاشیقی خود را اینگونه توصیف میکند: این سازی که در سینه دارم، از چندین هزار سرباز جنگی کارسازتر است. جایی که ساز سخن میگوید، هیچ زبانی قادر به رویارویی با آن نیست. این ساز مانند یک ریشسفید کاردان مشکلات مردم را حل میکند (همو، 101).
گاه راوی برای آرایش داستان، با تأثیرپذیری از حوادث روزمرۀ محیط زندگی و علایق شنوندگان، حالوهوای مجلس و ترکیب سنی و جنسی، و الزامات اجتماعی و اخلاقی، شگردی خاص در روایت داستان به کار میگیرد و با تکیه بر بداههگویی و بهرهگیری از محفوظات ذهنی، روایت جدیدی از داستان نقل میکند. عاشیقها مانند همۀ داستانگزاران، همچنین برای شیرینکردن داستان به آن شاخوبرگ میدهند و یا با قطع رشتهای از داستان و ناتمامگذاشتن تعریف یک حادثۀ هیجانانگیز، بهاصطلاح سر بزنگاه با گفتن جملاتی از قبیل «حالا دلاوران را به حال خود رها کنیم» و «در اینجا قصهای طنزآمیز یا لطیفهای نقل کنیم»، شنونده را در انتظار نگه میدارند.
در بسیاری از مجالس داستان، راوی ترتیبی میدهد تا مخاطبان زودتر از قهرمان اصلی از حوادث در حال اتفاق باخبر شوند؛ برای نمونه، در یکی از مجالس کوراوغلوی آذری عاشیق میگوید: دوستان! قبل از آنکه اینها به چنلیبئل برسند، بیایید ما میانبر زده، برویم ببینیم در چنلیبئل چه میگذرد (همو، 422).
در اغلب داستانهای عاشیقی، به یک باور دینی به نام «بوتا وئرمک» برمیخوریم؛ بدین معنی که حضرت علی (ع) یا حضرت خضر در لباس درویشی و با سیمای نورانی به خواب قهرمان داستان آمده، دختری را نشان میدهد و میفرماید: «فرزندم! او را به تو و تو را به او نامزد کردم؛ مشقّات زیادی خواهید کشید، ولی در پایان به همدیگر خواهید رسید». کسی که چنین خوابی میبیند، بعد از بیدارشدن متحول میشود؛ قلب او نورانی و عاشق و شیفته شده، و بهطور ناگهانی عاشیق میشود؛ بهخوبی ساز مینوازد، آواز میخواند و بر بداهه شعر میسراید؛ و به همۀ رموز هنر عاشیقی واقف میگردد و از ضمیر انسانها و رازهای مگو آگاه میشود (حسینینثار، 64). بنمایۀ شاعرشدن در پی خوابدیدن یکی از اولیا که در برخی از روایتها مانند طالب و زهره، کوراوغلو و عاشیق غریب وجود دارد، بنمایۀ مکرری است که در حکایتهای فولکلوریک منسوب به برخی از عاشیقهای آذربایجان، بخشیهای ترکمن و برخی از شاعران و عارفان گذشته، مانند فردوسی، حافظ و باباطاهر نیز آمده است (رئیسنیا، 89-90؛ وامبری، 411؛ زرینکوب، 13-14).
از دیگر بنمایههای داستانهای عاشیقی حدیث فرزندخواهی است. در اینگونه داستانها، درویش، پیر یا جادوگری بر کسی که فرزند ندارد، وارد میشود و میوهای شفابخش به او میدهد تا بخورد و صاحب اولاد شود (جعفری، «داستانگزاری ... »، 93).
گونههای شعر عاشیقی
شعر عاشیقی شاخهای از شعر شفاهی است که برخوردار از تنوع موضوعی فراوان، و براساس اوزان هجایی که با زبان ترکی تناسب و هماهنگی دارد، سروده شده است. جانمایـۀ شعر عاشیقی، مسائل دینی و موضوعات عرفانی و انسانی، زندگی و شرایط حاکم بر آن، خانواده و نقش آن، پدرسالاری، همسرگزینی، شکایت از زخم عشق، غربت و غم هجران، و سکونت اجباری و مسائل اجتماعی بوده است. عاشیق دوست مردم است، مردم را به زندگی روزمره دعوت میکند، با زبان ساز به اندرز مردم ناآگاه میپردازد، و تجربههای عینی و جهانبینی خود را بهصورت شعری برای مردم میخواند (ویشلقی، 158-161).
رایجترین و جذابترین گونههای شعر عاشیقی دئیشمه یا مناظره است. طبق سنتی کهن، عاشیقهای باتجربه در مجلس یا در قهوهخانهای حاضر میشدند و در حضور مردم باهم به دئیشمه، که نوعی مناظره یا مبارزه بود، میپرداختند؛ بدین صورت که عاشیقی که خواهان دئیشمه بود، عاشیق دیگری را به این کارزار دعوت میکرد تا به مصاف هم بروند. گاهی این عاشیقها از شهری به شهر دیگر میرفتند تا با عاشیقهای آن شهر مبارزه کنند. درواقع معلومات دینی، اساطیری، ادبی، تاریخی و علمی عاشیقها در قالب اشعار و موسیقی فیالبداهه در پاسخ به سؤالهای عاشیق رقیب محک زده میشد و شرط بر این بود که عاشیقی که مغلوب شد، ساز خود را تحویل برنده دهد، و حتى در مواردی از هنر عاشیقی دست بکشد و نام عاشیق را از روی خودش بردارد، و یا دستکم در مجلسی که عاشیق برنده هست، دست به ساز نزند، و یا حتى اجیر عاشیق برنده شود و برای او شاگردی و کار کند. البته گاهی عاشیق برنده با گذشت و بزرگواری ساز را به عاشیق مغلوب پس میداد. اینگونه مناظره شباهت فراوانی به آیین سخنوری (ه م) دارد. شکل دیگر مناظره به این صورت بود که حاکمان دربار یا اربابان بین عاشیقها مناظره برگزار میکردند و عاشیق پیروز مقام و منصبی دریافت میکرد (ویشلقی، 156؛ برجی).
مناظرههای بسیاری از عاشیقهای معروف آذربایجان گردآوری و چاپ شده است، ازجمله، خسته قاسم با لزگی احمد، شاه اسماعیل با عرب زنگی، واله با زرنگار، و دیگران (کرمی، 48- 49). انواع دیگر شعر عاشیقی اینها ست: گرایلی، قوشما، مخمس، تجنیس، استادنامه / اوستادنامه، وجودنامه، دیوانی، بایاتی، تصنیف، قیفیلبند و حربه یا زوربا (محمدی، 66؛ روشن، 86؛ برای آگاهی بیشتر، نک : صدیقی، 76-83؛ ویشلقی، 152-161). شعر عاشیقی به واقعگرایی نزدیک است و از عناصر اجتماعی و سیاسی خالی نیست. در شعر عاشیقی نام و تخلص سرایندۀ شعر آورده میشود و در بعضی از اشعار بهجای نام سراینده، نام قهرمان داستان ذکر میشود و این فرضیه پیش میآید که شاید قهرمان بعضی از داستانهای عاشیقی دراصل خود، عاشیق نبودهاند، بلکه عاشیقهای سرایندۀ داستانها بهجای نام خود، نام قهرمان داستـان را آوردهاند (اشراقی، 202).
ابزارآلات و سازهای عاشیقی
در مکتب عاشیقها ساز که وسیلۀ اصلی کار عاشیق است، دارای احترام و ارزش است و در حکم سلاح یک مرد جنگی و یا ناموس عاشیق است. عاشیق کسی است که با ساز و کلام و صدای خود مفهوم مییابد (پسندی، 62). اسم عاشیق معمولاً با ساز مترادف است تا جایی که برخی مهارت سازنوازی عاشیقها را تفاوت اصلی آنها با نقال و درویش دانستهاند (همو، 63-62).
ساز متداول عاشیقهای آذری اصطلاحاً «ساز» و «چگور» نام دارد. قداست و حرمت ساز آن چنان بود که اگر از کسی خطایی درخور مرگ سر میزد، به احترام ساز از او درمیگذشتند. این تقدس ساز در داستانهای عاشیقی و منظومهها بهصورت داستان و افسانه نقل میشود. براساس آنچه در افسانهها آمده، اوزان، کسی که قوپوز مینواخته، مقدس شمرده میشده، و بهروی چنین کسی شمشیر بلندکردن حرام بوده است (محمدی، همانجا؛ کرمی، 46، 51؛ صحت، 120).
ساز عاشیق به گونهای همدم عاشیق میشود که بعضی از عاشیقها وصیت میکنند که سازشان را با آنها به خاک بسپارند (برجی). عاشیقها معتقدند که ساز را در مرحلۀ ساخت باید 7 روز و 7 ساعت و 7 دقیقه در آب نگه داشت (زلفخانی، 43). ساز عاشیق با اهمیت ویژهای معمولاً با قطعات صدف، نقره، نگین و یا تصویر خود عاشیق مزین میگردد. معمولاً عاشیق را یک بالابانچی، زرناچی (سرناچی) و قاوالچی (دفزن) همراهی میکند (پسندی، 62؛ برای آگاهی بیشتر از سازها و جزئیات آن، نک : کرمی، 51-52). عاشیقهای آذربایجان غربی با تکساز هنرنمایی میکنند، ولی در آذربایجان شرقی عاشیق آواز خود را بهتنهایی اجرا میکند، اما هنگام اجرای میانقطعههای سازی، بالابانچی و قاوالچی و زرناچی نیز به او میپیوندند (روشن، 82؛ هاشمزاده، 19).
پوشاک عاشیقها
لباس محلی هر منطقه لباس عاشیقها ست و آنها گاهی هم با لباس ساده در مجالس هنرنمایی میکنند. پوشش عاشیقها بیشتر پاپوشی نرم و سیاه به نام مَست از پوست گوساله بوده که بلندی آن تا زیر زانو ست. همچنین کلاهی به نام پاپاق از پوست بره بر سر میگذاشتند، و کمربندی چرم و پهن روی تنپوش میبستند (کریمآبادی، 40).
عاشیقهای مشهور
از عاشیقهای قدیم نام و نشانی در دست نیست، اما از سردمداران و عاشیقهای مشهور سدههای گذشته ــ از زمـان صفویه بـه بعد ــ کـه داستانهای زیـادی میدانستند، میتوان به عاشیق قوربانی، عباس توفارقانلی، ساری عاشیق، عاشیق واله، خسته قاسم، خان چوپان، عزیزی، عاشیق امانی، کرم، عاشیق جوما و جز اینها اشاره کرد (برای آگاهی بیشتر، نک : روشن، 70-91؛ بهرنگی، 153؛ کرمی، 49-51؛ عباسخانی، «عاشیقها ... »، 48-50).
تقریباً زندگی همۀ این دسته از عاشیقها با دلدادگی به معشوقهای زمینی، اما دور از دسترس، آغاز میگردد و آنان از طریق همین دلدادگی، و با رنج و مشقتی که در راه وصال او متحمل میشوند، سرانجام به عشق عمیق باطنی و تعالی و کمال انسانی دست مییابند (نصری، 2 / 275).
موقعیت اجرایی عاشیقها
عاشیقها جزو جدانشدنی عروسیها و اعیاد مذهبی و مجالس شادیاند و با ساز و آواز و شعر و داستان پیام خود را به مردم میرسانند (محمدی، 66). عاشیقها معمولاً در کوچ دائم به سر میبرند و از این آبادی به آن آبادی در حرکتاند و در مراسم مختلف خرمنکوبی، ختنهسوران، عقد و عروسی شرکت میکنند و شور و نشاط میپراکنند (عباسخانی، سیر ... ، 311).
در گذشتهای نه چندان دور، خانوادۀ داماد، از هفتهها قبل از مراسم عروسی و مجالس شادمانی، عاشیق محلی و گروهش را دعوت میکرد و در صورت نبود عاشیق در آنجا، از عاشیقهای معروف منطقۀ دیگر دعوت، و برای او و گروهش مکانی در منزل مهیا میکرد تا در مدت اقامت چند شبانهروزیِ مراسم عروسی، بتواند از آنها بهخوبی پذیرایی کند. حتى گاهی غذای گروه عاشیقها با دیگر مهمانها متفاوت، و بهتر از آنها بوده است.
دستمزد عاشیقها طبق توافق پرداخت میشود و گاهی مهمانها نیز در پرداخت آن مشارکت میکنند. از عاشیقها گاه با تریاک نیز پذیرایی میشده است (برجی).
معمولاً عاشیقها برنامۀ خود را در گروه سهنفری اجرا میکنند. نفر اول صفت عاشیق دارد و خواندن اشعار را به عهده دارد و ساز به دست میگیرد، و نفر دوم بالابان و دیگری قاوال (دف) میزند. در مراسم عروسی و مجالس سرور، گاهی میهمانان از عاشیقها درخـواست داستـان یـا «هاوا» ــ نغمههای عاشیقـی ــ میکنند و مبلغی بهعنوان پاداش به آنها میدهند که به «هاوا پولی» معروف است. آنانی هم که ترانهای تقاضا نکردهاند، نیز گاهی مبلغی را میپردازند. در بسیاری موارد، فردی را انتخاب میکنند که این انعامها را جمعآوری کند و به صاحب مجلس دهد. نقل برخی منظومهها اگر به اختیار عاشیق باشد، با حالوهوای مجلس سازگاری خواهد داشت. بیشتر داستانهای کوتاه در یک مجلس به پایان میرسد، ولی نقل برخی داستانها چندین شب و روز، و بعضی دیگر هفتهها و ماهها طول میکشد (همو).
عاشیقها بیشتر بهصورت ایستاده به اجرا میپردازند و گاهی برای بههیجانآوردن شنوندگان در حین ایفای برنامه، از حرکاتی چون بالا و پایین بردن کاسه یا بازوی ساز، قراردادن ساز در پشت گردن، و یا کوبیدن پا بر زمین، بهویژه به هنگام اجرای آهنگهای رزمی، استفاده میکنند (حبوطن، 41). عاشیقها در مراسم سرور و عروسی، باتوجهبه اقتضائات مجلس و شأن مهمانان، با شوخی و طنز به این مراسم شادی میبخشند.
عاشیق در حین اجرا راه میرود و جلو مهمانی که درخواست نغمهای کرده است، میایستد و آواز سر میدهد. گاهی مهمانها برای سلامت دیگر حاضران یا خود عاشیق، از عاشیق طلب آواز میکنند. در اینگونه مجالس، عاشیقها پیشتر با میزبان برای حقالزحمه به توافق رسیدهاند و قراردادی بستهاند و کاری به انعامها ندارند. در بسیاری از این مجالس، شنوندگانِ عاشیق همگی مرد هستند. خانمها نیز در اتاق مجاور یا از دریچه و پنجرهای از آواز عاشیقها بهره میبرند و گاهی هم آنها هاوایی (آهنگ) را درخواست میکنند.
در عروسیها، به درخواست پدر و مادر عروس یا داماد، عاشیق و گروهش عروس و داماد را با سرنا، دایره و بالابان و آهنگ مبارکباد و دعای خیر تا خانه همراهی میکنند.
قهوهخانهها نیز مکانی برای امرار معاش و معمولاً پایگاه اصلی برای عاشیقهای آذربایجان به شمار میرفته که محیطی کاملاً مردانه بوده است. عاشیقها در قهوهخانهها برای اجرای موسیقی و گفتن داستان حضور پیدا میکردند و گاهی افرادی که مجالس عروسی داشتند، در این محل با آنها ملاقات میکردند و با دادن بیعانهای، با آنها به توافق میرسیدند.
عاشیقهای آذری معمولاً با ورود به مجلس، سازشان را کوک، و شروع به خواندن میکنند. آنها کلام خود را با ذکر صفات الٰهی، حمد و ستایش خداوند و مددخواهی از ائمه (ع) مزین میکنند که این آمیختگی هنر، عرفان، اخلاق و دانش در مقامی به نام «دیوان مجلسی» متبلور میشود (صحت، 120). در یک اجرا، شیوۀ متداول چنین است که عاشیق پس از خوشامدگویی به مهمانان، از آنها میخواهد صلواتی بفرستند و دعایی بخوانند؛ آنگاه با یک یا دو شعر تغزلی کوتاه شروع میکند و بعد از استقرار مهمانان، شروع به اجرای یکی از داستانهای عاشقانه و رزمی ادبیات آذری میکند که در آن قهرمان شکستناپذیر، ساز در بغل، وارد معرکه میشود. آغاز داستانْ پرشور، بخشهای میانیْ حادثهآفرین و ایجادکنندۀ روحیۀ قهرمانی در شنوندگان، و پایان آن با موفقیت قهرمان داستان همراه است. در ادامه، عاشیق با پشتیبانی قاوالچی و بالابانچی و ساز، خودش شعر میخواند (آلبرایت، 163-175؛ ویشلقی، 149؛ برجی).
عاشیقها و مردم
در برخی از شهرهای آذربایجان، مردم بر آناند که اگر عاشیقها وارد آبادیای شوند، خیر و برکت به همراه میآورند و وجود آنها را نشان فراوانی و نعمت و ارزانی در آن سال میدانند. عاشیقها گاهی آبادی به آبادی میگردند و در مکانی در روستاها بساط میکنند و به هنرنمایی میپردازند. مردم از این عاشیقها پذیرایی میکنند و آرد، روغن، پنیر، گندم، پول و از این قبیل چیزها به آنها هدیه میدهند. در مجالس عروسی و سور، عاشیق دعای خیر و برکت و خوشی و خرمی برای عروس و داماد میکند و برای عروس نیز 7 پسر و یک دختر آرزو میکند و در مجالس سوگ در پایان مجلس، برای متوفا طلب مغفرت میکند (همو).
مآخذ
آیدنلو، سجاد، مقدمه بر طومار نقالی شاهنامه، به کوشش همو، تهران، 1390 ش؛ اشراقی، محمد، آذربایجان آغیز ادبیاتی (ادبیات شفاهی آذربایجان)، تبریز، 1388 ش؛ افتخاری، محمد، «نگاهی به موسیقی عاشیقها»، ویژهنامۀ آران، تبریز، 1381 ش؛ برجی، سکینه، تحقیقات میدانی؛ بهرنگی، صمد، مجموعۀ مقالهها، تهـران، 1357 ش؛ بهزادی، بهزاد، فرهنگ آذربایجانی ـ فارسی، تهـران، 1369 ش؛ بویس، مری، «گوسان پارتی و سنت خنیاگری ایرانی»، دو گفتار دربارۀ خنیاگری و موسیقی ایران، ترجمۀ بهزاد باشی، تهران، 1368 ش؛ همو، «گوسانهای پارتی و سنتهای خنیاگری در ایران»، ترجمۀ مهری شرفی، چیستا، تهران، 1368- 1369 ش، شم 67- 68؛ پسندی حکمآبادی، محمد، قوپوز، ساز آفرینش، تبریز، 1384 ش؛ پیفون، محمد، فرهنگ آذربایجانی ـ فارسی، تهران، 1361 ش؛ پیمان، سعید، مقدمه بر عاشیقلار دونیاسی (نک : هم ، دربندی)؛ جعفری (قنواتی)، محمد، «ادبیات شفاهی»، تاریخ جامع ایران، تهران، 1393 ش، ج 19؛ همو، «داستانگزاری و برخی از انواع آن در فرهنگ عامه»، ادبیات نمایشی و هنرهای تجسمی، تهران، 1394 ش، شم 1؛ حبوطن، محمد، «نگاهی به هنر و موسیقی عاشیق، آوازی از اعماق تاریخ»، چیستا، تهران، 1389 ش، شم 268؛ حدادی، نصرتاللٰه، فرهنگنامۀ موسیقی ایران، تهران، 1376 ش؛ حسینینثار، حسین، «ادبیات عاشیقی را دریابیم»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، تهران، 1379 ش، شم 38؛ حیدری، عمران (ض: ایمران)، «عاشیقها، زبان گویای مردم»، موسیقی حماسی ایران، به کوشش محمدرضا درویشی، تهران، 1383 ش؛ خاماچی، بهروز، سهند در گسترۀ آذربایجان، تبریز، 1392 ش؛ دربندی (لَله)، جواد، عاشیقلار دونیاسی، تبریز، 1383 ش؛ درویشی، محمدرضا و عمران (ض: ایمران) حیدری، «موسیقی عاشیقی آذربایجان»، آیینه و آواز، به کوشش محمدرضا درویشی، تهران، 1376 ش؛ دوستی، حسین، ساری عاشیق در افسانه و تاریخ، تبریز، 1387 ش؛ روشن، حسین، ادبیات شفاهی مردم آذربایجان، تهران، 1357 ش؛ رئیسنیا، رحیم،÷کوراوغلو در افسانه و تاریخ، تهران، 1377 ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، از کوچۀ رندان، تهران، 1382 ش؛ زلفخانی، عذرا، «نگاهی به جایگاه سایاچیها و عاشقها در آذربایجان»، نجوای فرهنگ، تهران، 1388 ش، س 4، شم 12؛ سفیدگر شهانقی، حمید، «نگاهی به ادبیات (عاشیقهای آذربایجان»، گوهران، تهران، 1382 ش، س 1، شم 1؛ صحت، صدیقه، «نقش هنرمندان در آیینۀ موسیقی محلی»، نجوای فرهنگ، تهران، 1386 ش، شم 5-6؛ صدیقی، امین، «صدای ساز تو ابری شد و به گریه نشست»، شعر، تهران، 1376 ش، س 4، شم 21؛ عاشورپور، صادق، نمایشهای ایرانی، تهران، 1389 ش؛ عباسخانی، روحاللٰه، سیر تطور هنر در آذربایجان، تهران، 1382 ش؛ همو، «عاشیقهای مشهور»، مقام موسیقایی، تهران، 1382 ش؛ عوناللٰهی، آقا، تاریخ پانصدسالۀ تبریز، ترجمۀ پرویز زارع شاهمرسی، تهران، 1389 ش؛ کرمی، بختیار، «سیری در موسیقی فولکلوریک آذری، عاشیقهای آذری»، آناهید، تهران، 1383 ش، س 1، شم 2؛ کریمآبادی، زهرا، «موسیقی عاشیقلار در طبیعت آذربایجان»، خلاصۀ مقالات نخستین همایش فرهنگ و میراث طبیعی، تهران، 1378 ش؛ کریمزادۀ تبریزی خویی، محمدعلی، یادوارۀ شهر خوی، تهران، 1388 ش؛ کریمی، محمدرضا، ادبیات شفاهی آذربایجان، تهران، 1388 ش؛ محمدی، جلال، «شعر بومی آذربایجان در یک نما»، شعر (نک : هم ، صدیقی)؛ ناصری، علی، کوراوغلی در ایرانزمین، تبریز، 1388 ش؛ نصری اشرفی، جهانگیر، نمایش و موسیقی در ایران، تهران، 1383 ش؛ وامبری، آ.، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ترجمۀ فتحعلی خواجهنوریان، تهران، 1337 ش؛ ویشلقی، جمیل، «بررسی انواع شکل (فرم) اشعار عاشیقهای آذربایجان»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1386 ش، شم 10؛ هاشمزاده، سلیمان، تحقیقی در موسیقی سنتی آذربایجان، اورمیه، 1375 ش؛ یوسفزاده، آمنه، رامشگران شمال خراسان (بخشی و رپرتوار او)، تهران، 1388 ش.