فردوسی
فِرْدوسی، ابوالقاسم، شاعر ملی و سرایندۀ شاهنامه، حماسۀ ملی ایرانیان، و آشناترین شاعر در فرهنگ و ادب شفاهی مردم ایران.
فردوسی به داوری همۀ آشنایان با علم و ادب، از دیرباز تا کنون، یکی از بزرگترین شاعران ایران است؛ برخی نیز او را بزرگترین شاعر ایران معرفی کردهاند (برای داوریهای متفاوت در این باره، نک : فروزانفر، 172؛ مینوی، 35 بب ؛ صفا، تاریخ ... ، 1 / 458؛ ریاحی، فردوسی، 12). آگاهیهای موثق تاریخی دربارۀ این شاعر، بهرغم جایگاه والای او در تاریخ و فرهنگ ایران، بسیار اندک است؛ حتى نام او و پدرش و نیز سال تولد و درگذشتش با اختلافاتی در آثار گذشته آمده است (نک : دنبالۀ مقاله). در مقابل این آگاهیهای اندک، در فرهنگ مردم به میزان فراوانی داستان دربارۀ وی ساخته و پرداخته شده است.
فردوسی و منابع تاریخی
در منابع مختلف تاریخی و ادبی و نیز در مقدمههای متفاوت دستنویسهای شاهنامه (ه م)، نام وی و پدرش با تفاوتهایی ذکر شده است، مانند: ابوالقاسم حسن بن علی طوسی، حسن بن اسحاق بن شرفشاه، و منصور بن مولانا احمد بن مولانا فرخ فردوسی (نک : ریاحی، همان، 64-65؛ دبیرسیاقی، 17- 18). علیرضا شاپور شهبازی (ص 32) و خالقی مطلق («نگاهی ... »، 3-4) قابل اعتمادترین این نامها را، منصور ابن حسن میدانند که در ترجمۀ عربی بنداری و نیز در کهنترین نسخۀ شناختهشدۀ شاهنامه، نسخۀ فلورانس، آمده است. در همۀ منابع ادبی و تاریخی، دربارۀ لقب او، فردوسی، و کنیهاش، ابوالقاسم، وحدت نظر وجود دارد. او هم در آثار گذشتگان و هم امروزه در میان مردم با عنوان فردوسی یا حکیم ابوالقاسم فردوسی مشهور است. بهسبب آمیختگی فراوان منابع تاریخی و ادبی با حکایتهای فولکلوریک، دقیقترین منبع برای آگاهی از زندگی این شاعر، اخلاقیات و نیز مناسبات وی با اطرافیانش، ازجمله صاحبان قدرت، اثر خود فردوسی، یعنی شاهنامه است. او در مواضع مختلف کتاب و به مناسبتهای متفاوت، مطالبی دربارۀ خود و برخی از اطرافیانش و نیز بعضی از رویدادهای طبیعی، سیاسی و اجتماعی آن دوره نقل کرده است (برای نمونه، نک : چ خالقی، 1 / 14-15، 2 / 202، 4 / 169-174، 6 / 136، 276، 8 / 486-487؛ نیز نک : خالقی، «فردوسی»، سراسر مقاله؛ شهبازی، 42-44، 96-97؛ ریاحی، سرچشمهها ... ، 115 بب ؛ دبیرسیاقی، 18 بب ). پژوهشگران ضمن استخراج این مطالب، به نتایج دقیقی دربـارۀ زندگـی وی دست یـافتهاند. البتـه افـزونبر شاهنامه، برخی مطالب منابع تاریخی و ادبی نیز قابل تأمل و ارزشمندند.
براساس آنچه گفته شد، برخی پژوهشگران سال تولد شاعر را 329 ق / 941 م دانستهاند (ریاحی، فردوسی، 67؛ خالقی، همان، 178- 179؛ شهبازی، 42-45). برخی پژوهشگران نیز با هدف رعایت احتیاطهای علمی، پیشنهاد کردهاند بهجای یک سال مشخص، یک دورۀ کوتاه چندساله، میان سالهای 324 تا 331 ق برای تولد شاعر در نظر گرفته شود (نک : آیدنلو، دفتر ... ، 49-51).
فردوسی در خانوادهای دهقان زاده شد. دهقانان اشخاصی زمیندار، متمکن، باسواد و اغلب دوستدار و نگهدارندۀ فرهنگ ایرانی بودند (برای ویژگیهای دهقانان، نک : تفضلی، 223-225). تأکید بر وابستگی طبقاتی و اجتماعی، و نیز تمکن مالی و ثروتمندبودن فردوسی و خانوادۀ او که در منابع کهن نیز آمده است (نک : نظامی عروضی، 74)، به این علت اهمیت دارد که میتوان تا حدودی با اخلاقیات و روحیات وی آشنا شد. هم ازاینرو، اگر او را با شاعرانی چون فرخی سیستانی مقایسه کنیم، که در سیستان، در خدمت یکی از دهقانان بود و بهسبب بینوایی با لباس و کفشی بس ناخوش به دربار چغانیان، و سپس دربار سلطان محمود روی آورده بود (همو، 58- 59)، میتوان آسانتر به تخیلیبودن برخی حکایتهای منسوب به فردوسی پی برد (برای مقایسهای دقیقتر و مشروحتر در این زمینه، نک : ریاحی، همان، 73).
زادگاه فردوسی روستای باژ / باز / فاز، از توابع شهر طوس بود (نظامی عروضی، 74؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ باژ و نیز طوس و برخی حکایتهای فولکلوریک دربارۀ این مناطق، ازجمله جایگاه خانۀ فردوسی، نک : پاژ، شم 1 بب ). در آن دوره، در شهر طوس و توابع آن روحیۀ ایرانگرایی و علاقه به فرهنگ ایران پیش از اسلام غلبه داشت. این علاقه را میتوان در گرایشها و پسندهای ادبی فرهیختگان این شهر بهخوبی مشاهده کرد. برای نمونه، میتوان به اقدام ابومنصور عبدالرزاق در تألیف شاهنامۀ منثور، تصمیم دقیقی برای بهنظمکشیدن این شاهنامه و نیز منظومکردن گرشاسبنامه از سوی اسدی اشاره کرد (نک : زرینکوب، 26- 28؛ شفیعی، سراسر مقاله؛ آیدنلو، همان، 53). فردوسی در چنین محیطی و در چنان خانوادهای رشد کرد که بیتردید در شکلگیری اندیشه و نیز ذوقیاتش تأثیری بسزا داشته است.
به دو دلیل، در مسلمان، و شیعهبودن وی نباید شک کرد؛ نخست، براساس تأکید و تصریح خود فردوسی در شاهنامه، مانند: اگر چشم داری به دیگرسرای / به نزد نبی و وصی گیر جای، یا: برین زادم و هم برین بگذرم / چنان دان که خاک پی حیدرم (چ خالقی، 1 / 11)؛ دیگر، براساس منابع کهن، ازجمله چهارمقالۀ نظامی عروضی (ص 80-81)، و مقدمۀ برخی از دستنویسهای کهن شاهنامه (نک : ریاحی، سرچشمهها، 159؛ دبیرسیاقی، 135). دشمنان فردوسی نیز برای اثبات «رافضی»بودن وی به همین بیتها استناد میکردهاند. برخی از پژوهشگران او را شیعۀ زیدی، و برخی اسماعیلی و گروهی نیز دوازدهامامی دانستهاند (برای آگاهی بیشتر در این زمینه، نک : شیرانی، 161 بب ؛ محیط، 121-130؛ زریاب، 17 بب ؛ مهدوی، 557 بب ).
فردوسی بهرغم مسلمانبودن، به اعتقادات نیاکان خود احترام میگذاشت. همین موضوع سبب دو گونه سوءتفاهم شده است: یکی در دورۀ فردوسی و دیگری در دورۀ معاصر. در دورۀ فردوسی، برخی اشخاص متعصب وی را مدحکنندۀ گبران و مجوسان معرفی میکردند که بازتاب این دیدگاه را میتوان در داستان ابوالقاسم کرکانی و نمازنخواندن او بر جنازۀ فردوسی دید که عطار آن را به نظم کشیده است: به مدح گبرکان عمری به سر برد / چو وقت رفتن آمد بیخبر مرد (عطار، 229). در دورۀ معاصر نیز گروهی تمایل دارند فردوسی را یک شعوبی متعصب و با گرایشات زردشتیگری معرفی کنند؛ و اینکه اظهارات فردوسی مبنی بر مسلمان بودنش از روی ناچاری و شاید ملاحظات خاص بوده است (برای شرح این دو دیدگاه و نقد آنها، نک : تقیزاده، 379؛ آیدنلو، دفتر، 122-130، «خلافآمد ... »، سراسر مقاله).
سرایش شاهنامه
فردوسی در سالهای 366-370 ق / 977-981 م، پس از بهدستآوردن شاهنامۀ ابومنصوری شروع به منظومکردن آن میکند و در 384 ق، نخستین ویرایش آن را به انجام میرساند. در برخی از دستنویسهای شاهنامه به این تاریخ اشاره شده است: زهجرت سهصد سال و هشتاد و چهار / به نام جهانداور کردگار (چ خالقی، 8 / 488، حاشیۀ 5)؛ و این همان نسخهای است که اساس ترجمۀ بنداری به عربی بوده، و این بیت را به همانگونه، به عربی برگردانده است (نک : عزام، 96-101). تا آن زمان، به گفتۀ خود فردوسی، او پادشاه بخشندهای را سراغ نداشته است که سزاوار آن باشد که شاهنامه را به وی هدیه کند: ندیدم سرافراز بخشندهای / به گاه کیان بر درخشندهای. ازاینرو، به مدت 20 سال، ضمن آنکه به سرودن شاهنامه مشغول بوده است، آن را به نام کسی نمیکند (نک : همان، 5 / 176-177)؛ سپس با قدرتگرفتن محمود غزنوی، تصمیم میگیرد که کتاب را به این پادشاه اهدا کند. بههمینسبب، ویرایشی نو از آن به عمل میآورد و شعرهایی در مدح محمود، در مواضع مختلف کتاب میافزاید (ریاحی، همان، 52-53؛ صفا، تاریخ، 1 / 460-462؛ خالقی، «فردوسی»، 195-196). این ویرایش به تصریح خود شاعر، در 25 اسفند سال 400 ق پایان مییابد، چنانکه در آخر شاهنامه آمده است: سرآمد کنون قصۀ یزدگرد / به ماه سپندارمذ روز ارد / / ز هجرت شده پنجهشتاد بار / به نام جهانداور کردگار (فردوسی، چ خالقی، 8 / 488). زمانی که فردوسی در سرودن شاهنامه صرف کرده، در منابع مختلف گذشته، 25، 30 و 35 سال آمده است. این اختلاف ارتباط مستقیمی با ویرایشهای دوگانۀ شاهنامه دارد و به تعبیری، هر 3 تاریخ میتواند درست باشد (نک : ریاحی، فردوسی، 105-107؛ خالقی، «نگاهی»، 10-11؛ آیدنلو، دفتر، 149-155).
دربارۀ انگیزۀ فردوسی از سرودن شاهنامه و اهدای آن به محمود، مطالب فراوان و گاه متناقضی را بیان کردهاند. کهنترین آنها، که افسانهای بیش نیست، این است که فردوسی میخواست از طریق صلۀ دریافتی، جهیزیۀ دخترش را تأمین کند (نظامی عروضی، 74)؛ یا آنگونه که در مقدمۀ برخی از دستنویسهای شاهنامه آمده است، فردوسی این کار را به درخواست سلطان محمود، و البته با توقع صلهگرفتن، به ازای هر بیت یک سکۀ زر، انجام داده است (نک : دبیرسیاقی، 135، 149-152؛ ریاحی، سرچشمهها، 280-282، 333-335؛ برای نقد این دیدگاهها و اینکه در اساس هنگامی که فردوسی شروع به نظم شاهنامه کرد، محمود کودکی خردسال بوده است، نک : رجایی، سراسر مقاله؛ ریاحی، فردوسی، 116-117؛ خالقی، «فردوسی»، همانجا). بههرحال، فردوسی پس از ویرایش دوم شاهنامه، آن را به دربار محمود میفرستد، اما برخلاف انتظارش، کتاب مورد بیمهری محمود قرار میگیرد و او به آن تـوجهی نمیکند، چنانکه خود شاعر نیز بـه آن اشاره کرده است (فردوسی، همان چ، 8 / 259). دربارۀ این بیاعتنایی نیز دیدگاههای متفاوتی ابراز شده است که مهمترین آنها عبارتاند از: نخست، ترکبودن محمود از یک سو و محتوای شاهنامه که ستایش ایرانیان در مقابل ترکان است، از سوی دیگر؛ دوم اینکه محمود اهل سنت، و فردوسی شیعه بود (نک : صفا، حماسهسرایی ... ، 186-187؛ ریاحی، همان، 130- 139).
هر دوی این علتها نمیتوانند توضیحدهندۀ بیمهری محمود به شاهنامه باشند، زیرا همانگونه که برخی پژوهشگران بهدرستی تأکید کردهاند، محمود بهسبب آنکه مادری ایرانی داشته، و در محیطی با فرهنگ ایرانی تربیت یافته، تعصب نژادی نداشته است. افزونبراین، مذمت ترکان در آثار شاعران دربار محمود موضوعی رایج بود و محمود نیز بهرغم این مذمتها، به این شاعران صله میداد (نک : امیدسالار، 243- 259). همچنین، محمود خود را ایرانی میدانست و حتى نسب خود را به ساسانیان میرساند. او در چشم بسیاری از ایرانیان، ازجمله فردوسی، احیاکنندۀ دوران شکوه ایران بود (نک : شهبازی، 108-111). دربارۀ علت دوم نیز به استناد وجود شاعران شیعی شناختهشدۀ پیرامون دربار محمود و نیز با توجه به اینکه دو تن از دامادان محمود شیعه بودهاند، نمیتوان آن را مؤثر دانست (نک : امیدسالار، 261- 268).
یکی از پژوهشگران دو علت را برای بیمهری محمود به فردوسی مؤثر میداند: نخست، «جهانبینی فردوسی و شاهنامه که ایراندوستی، و پرهیز از مهاجمان و غاصبان بیگانه است» و برخلاف وابستگی محمود به سیاستهای خلیفۀ عباسی بود، و دیگر، حسادت بدگویان که در شاهنامه نیز با صراحت آمده است (آیدنلو، دفتر، 87- 88). پژوهشگر دیگری افزونبر این دو عامل، 3 علت دیگر را نیز در این زمینه دخیل میداند: نخست، نرفتن فردوسی به غزنین که برای محمود ناخوشایند بود؛ دوم، لحن فردوسی در پنددادن به محمود؛ سوم، اشتغال مداوم محمود به امور سیاسی و نظامی (شهبازی، 120-124). پژوهشگری دیگرْ شیوۀ فردوسی در مدح محمود را نامعهود، و نامناسب برای آن روزگار میداند. اشعار مدحی آن دوره در قالب قصیده و دستبالا در 100 بیت، و به مناسبتهایی سروده میشد، آنگونه که مدیحهسرایان حرفهای مانند فرخی، عنصری و منوچهری انجام میدادند؛ پس قطعاتی پراکنده در یک مثنوی 50 هزاربیتی نمیتوانست در این زمینه مؤثر باشد (دهقانی، 67- 68).
بههرحال، شاهنامه مورد بیمهری محمود قرار میگیرد. براساس گزارش نظامی عروضی، فردوسی به طبرستان، نزد پادشاه آنجا که از آلباوند بوده است، میرود و ضمن سرودن هجویهای 100بیتی دربارۀ محمود، قصد میکند که شاهنامه را به نام پادشاه آنجا کند. شاه از بیم محمود نمیپذیرد و هجویه را در مقابل صدهزار درم از فردوسی میگیرد و آن را از میان میبرد. به نوشتۀ نظامی عروضی از آن هجویه، 6 بیت مانده، که وی آنها را نقل کرده است (ص 78- 79؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله).
فردوسی در 411 یا 416 ق / 1020 یا 1025 م درمیگذرد. در ظاهر، اشخاصی متعصب، به اتهام رافضیبودن، مانع خاکسپاری او در گورستان مسلمانان میشوند؛ ازاینرو، وی را در باغ شخصی خود دفن میکنند (نظامی عروضی، 80-81). آرامگاه فردوسی تقریباً در سراسر 000‘1 سال گذشته مورد توجه دوستدارانش بوده، به گونهای که پژوهشگری نوشته است آرامگاه فردوسی خیلی زود به زیارتگاهی ملی و مذهبی تبدیل شد (شهبازی، 135). بنابر گزارشی، ارسلان جاذب اندکی پس از مرگ فردوسی قبهای بر مزارش بنا میکند (نک : تقیزاده، 246). نظامی عروضی در 510 ق / 1116 م، مزار او را زیارت کرده است (همانجا). دولتشاه سمرقندی در اواخر سدۀ 9 ق / 15 م، مینویسد: امروزه «مرقد شریف او معین است و زوار را بدان مرقد التجا ست» (ص 54). قاضی نوراللٰه شوشتری نیز در اوایل سدۀ 11 ق / 17 م، ضمن اشاره به تخریب عمارت مزار فردوسی به امر عبیداللٰه خان ازبک (د 946 ق / 1539 م) نوشته است که مزار فردوسی را «جمهور انام، خصوصاً شیعۀ امامیه زیارت» میکنند و خود او نیز به زیارت مشرف و فایز شده است (6 / 282). مزار او سنگی نیز داشته است که در دورۀ قاجار آن را برداشته، و در بنای حمامی به کار بردهاند (شهبازی، همانجا). بعدها، در دورۀ پهلوی اول، و به همت محمدتقی بهار و ارباب کیخسرو شاهرخ، مزار این شاعر بازسازی، و عمارتی بر آن بنا کردند (آیدنلو، دفتر، 98؛ دربارۀ افسانههای مربوط به مزار فردوسی، نک : دنبالۀ مقاله).
اشعار غیرشاهنامهای فردوسی
در منابع مختلف، ازجمله تذکرهها و جُنگها، اشعار دیگری در قالبهای غزل، قطعه، رباعی و قصیده به فردوسی منسوب و نقل شده است. کهنتر منبع تاکنون شناختهشده که در آن اینگونه اشعار نقل گردیده، مقدمۀ دستنویس فلورانس است (نک : آیدنلو، همان، 118- 119). برخی از پژوهشگران مانند هرمان اته، مینوی، مدبری و آیدنلو شماری از این شعرها را در آثار خود نقل کردهاند (نک : همان، 114-120).
ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی فردوسی
پژوهشگران با بررسی شاهنامه، برخی از ویژگیهای اخلاقی و ذوقی فردوسی را شناسایی، و به آنها اشاره کردهاند که مهمترینشان عبارتاند از: خوشرو، مؤدب، خوشقلب، صمیمی، دستودلباز، خونگرم، وفادار، بیزار از تعصب و جهل و زیادهخواهی، عشق فراوان به ایران و فرهنگ ایرانی به گونهای که بهجای ایران از واژههایی مانند آزادبوم و آبادبوم و شهر دلیران، و بهجای ایرانیان از واژۀ آزادگان، به معنای نجیبزادگان، استفاده میکرده است (نک : شهبازی، 62- 69). افزونبراین، باید به این موارد هم اشاره کرد: نگهداشتن عفت سخن، امانتداری در سخن، حقشناسی، صراحت لهجه، اعتقاد به ماندگاری نام نیک، رعایت انصاف نسبت به دشمن و سرانجام، باور عمیق به کاری که انجام میداده است (نک : خالقی، «فردوسی»، 193-194).
آرزوی بزرگ فردوسی، بهپایانرساندن شاهنامه بوده است. او در مواضع مختلف کتاب از خداوند میخواهد که چندان عمر یابد تا بتواند این اثر را به پایان برساند؛ برای نمونه، او پس از شکایت از پیری خود، میگوید: همی خواهم از دادگر یکخدای / که چندان بمانم به گیتی به جای / / که این نامۀ شهریارانِ پیش / بپیوندم از خوبگفتار خویش / / از آن پس تن جانور خاک را ست / سخنگوی جان معدن پاک را ست (چ خالقی، 5 / 71، برای نمونههای دیگر، نک : 2 / 380، 4 / 173).
فردوسی و شاعران پس از او
بسیاری از شاعران و نویسندگان بزرگ ایران فردوسی را ستایش، و با احترام فراوان از او یاد کردهاند که ازجمله میتوان به اسدی طوسی، نظامی عروضی، نظامی گنجوی، سوزنی سمرقندی، راوندی، سعدی، جامی و جز اینها اشاره کرد. این موضوع نشان از جایگاه ویژۀ فردوسی در ادبیات مکتوب ما دارد (برای آشنایی دقیق با این ستایشها، نک : دبیرسیاقی، 201 بب ؛ ریاحی، سرچشمهها، 223-224، 242-243، جم ). برخی از ستایشهای این شاعران به حوزۀ فرهنگ و ادب شفاهی نیز وارد شده است، بهویژه بعضی از شاهنامهخوانان پیش از شروع شاهنامهخوانی آنها را نقل میکنند، مانند این بیت مشهور سعدی: چه خوش گفت فردوسی پاکزاد / که رحمت بر آن تربت پاک باد (ص 207)؛ یا این قطعه از ابنیمین: سکهای کاندر سخنْ فردوسی طوسی نشاند / کافرم گر هیچکس از زمرۀ فرسی نشاند / / اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن / او سخن را باز بالا برد و بر کرسی نشاند (ص 51؛ نیز نک : دبیرسیاقی، 239؛ ریاحی، همان، 341-342). این قطعه به شاعری به نام ملا قادری نیز منسوب است (نک : یاحقی، 62).
افزونبراین، در یادکرد شاعران از فردوسی، گاه مضامینی فولکلوریک آمده که جالب توجه است که موضوع ملاقات شاعر با فردوسی در خواب، از موارد پرتکرار آنها ست، برای نمونه: شاعری به نام صاحب از معاصران طیب شاه، از ملوک شبانکاره (سدۀ 7- 8 ق / 13-14 م)، منظومهای با نام دفتر دلگشا، و بهتقلید از شاهنامه سروده است؛ او در مقدمه میگوید که شبی فردوسی به خوابش آمده، و وی را به سرودن این منظومه تشویق و ترغیب کرده است. شاعر در پایان منظومۀ خود بار دیگر به موضوع این خواب اشاره میکند (نک : یاحقی، 60). ابنحسام قهستانی نیز در منظومۀ خاوراننامه (ه م) که در منقبت حضرت علی (ع) سروده است، اشاره میکند: شبی فردوسی به خوابم آمد، وی را در آغوش گرفتم و ضمن ستایش او، درخواست کردم که «زمانی بنه سینه بر سینهام» و «صفایی ده از سینۀ صافیام». او ادامه میدهد: فردوسی «به گفتارها خاطرم شاد کرد». سپس اضافه میکند: پس از آنکه بیدار شدم، «دلم مخزن گنج اسرار گشت» و اخترم از پستی، بلندی گرفته بود (ص 199-200).
عقیلی نیز که آثار الوزراء را در نیمۀ نخست سدۀ 9 ق / 15 م، به نام یکی از شاهان روم تألیف کرده، و از صلۀ آن شاه محروم شده است، از فردوسی با عنوان «خسروِ تخت سخنوری» یاد میکند و به نقل از شاعری دیگر، که او نیز وضعیتی مشابه داشته است، میگوید که شبی فردوسی را در خواب میبیند و فردوسی به او میگوید: من نیز مانند تو بودم و از محمود نصیبی نبردم (ص 5- 8؛ نیز نک : دبیرسیاقی، 252-253؛ برای روایتی از این داستان که منسوب به شاعری دیگر است، نک : ریاحی، همان، 305- 308). نکتۀ جالب توجه اینکه ابنحسام در خواب، فردوسی را در سرایی بهشتآسا میبیند، تقریباً همانگونه که آن شیخ اکابر در داستان عطار، و نیز دختر سلطان محمود در خواب میبینند.
از دیگر مضامینی که در شعر شاعران پس از فردوسی آمده، مذمت بیمهری و ناسپاسی محمود و ستایش فردوسی است؛ برای نمونه، نظامی گنجوی در هفتپیکر بهصراحت از «بخل محمود و بذل فردوسی» یاد میکند (ص 31). جامی نیز گفته است: برفت شوکت محمود و در زمانه نماند / جز این فسانه که نشناخت قدر فردوسی (ص 131).