پیراهن
پیراهَن، بخشی از پوشاک که تکیهگاه آن شانهها ست و بالاتنه را میپوشاند.
ریشۀ لغوی واژۀ پیراهن را میتوان ایرانی باستان و اوستایی دانست، زیرا yāh به معنای کمربند بستن است (بارتولمه، 1290). اما طبق نظر بیلی واژۀ پیراهن از پیشوند pari و مادۀ *yāhana از ریشۀ yāh گرفته شده است (I / 165؛ برای اطلاع بیشتر، نک : منصوری، 141؛ حسندوست، 1 / 302). همچنین از واژۀ پیراهن در فرهنگ هزوارشهای پهلوی به صورت pērāhan یاد شده است (مشکور، 87). از نامهای دیگر آن جامه، پیراهان، پیرهند و قمیص است که گهگاه در متون مختلف بهکار رفته است ( آنندراج؛ دوزی، 349-352). نوعی از پیراهن به نام زیرپیراهن یا عرقگیر در برخی موارد به صورت تنگ و چسبان و نازک در اندازههای متفاوت مورد استفاده قرار میگیرد.
پیشینه
بنابر یافتههای باستانشناسان در نقشبرجستههای سنگی، اقوام لولوبی در نیمۀ دوم هزارۀ 3 قم نیمتنههایی بر تن میکردند و بر روی آن پیراهنهای آستین کوتاهی میپوشیدند که تا زانو میرسید (ضیاءپور، «بررسی ... »، 12). مادها نوعی پیراهن (تزیب) چرمی تنگِ آستیندراز که تا بالای زانو میرسید، در بر میکردند (همان، 18). عمدتاً پیراهن مردان مادی یا به طور عمودی و یا افقی نواردوزی شده بود و یا نوارهای زیگزاگی و نقشهای سهگوش داشت (نک : رحیمی، 47؛ ضیاءپور، همان، 24). همچنین به استناد یشتها ایزدبانو اناهیتا پیراهن زرین و پرچینی به تن دارد که کمربند تنگی بر روی آن بسته شده است (پورداود، 1 / 167).
در ایران باستان پیراهن زنان افزون بر بلند بودن و داشتن یقۀ گرد، آستینهای کوتاه یا بلند نیز داشت (نک : پوربهمن، 197؛ رحیمی، 19، 21-23، 25). در دورۀ اشکانیان پیراهن روحانیان و مغها یقهبسته و شامل دو آستین مزین به چینهای عمودی و افقی بود (مشیرپور، 40). با ظهور دورۀ اسلامی در ایران، در عصر طاهریان، عموم مردم پیراهنهایی با آستینهای تنگ به تن میکردند. سلیقۀ عامۀ مردم در استفاده از این تنپوش در دورۀ صفاریان و سامانیان تغییر کرد و غالب پیراهنها دارای آستینهای گشاد شدند که افزون بر بازوبندهای طلایی، مزین به نوشتههایی به خط کوفیِ مرسوم بود (رنجدوست، 101). با روی کارآمدن سلجوقیان، پیراهنهای دامنکوتاه معمول شد (ضیاءپور، پوشاک ایرانیان، 210). در دورۀ مغول تأثیرات فرهنگی ناشی از دورههای ایلخانی و تیموری، تغییرات عمدهای را در تنپوشهای ایرانی به وجود آورد. مثلاً پیراهن زنان در عهد تیموری، افزون بر چسبانی و تنگی، دارای یقههای بلندی بود که گاهی اوقات چاکی در فاصلۀ بین سینهها گذاشته میشد ( ایرانیکا، V / 753).
با توجه به نقاشیهای مینیاتور و دیگر آثار هنری که از دوران صفویه باقی مانده است، در قرن 10 ق / 16 م بنابر جنسیت افراد، تغییرات تدریجی در پوشاک ایرانیان روی داد. بهطوریکه پیراهن زنان در این دوره بلند و گشاد و دارای دامنی عریض شد که چاک آن از جای سینه تا کمر باز بود. معمولاً یقۀ این پیراهنها برای مجالس جشن با مرواریددوزی مزین میشد (نک : ضیاءپور، همان، 355؛ شاردن، 4 / 217؛ راوندی، 7 / 81؛ هازگو، 160)؛ حتى در برخی موارد، پیراهن زنان در عهد صفوی تنگ و چسبان بود و با پوست سمور تزیین میشد (سانسون، 86). در این دوره بلندی پیراهن مردان تا بالای زانو میرسید. این پیراهن فاقد یقه بود و شکاف آن از طرف راست روی سینه تا ناف میرسید (نک : شاردن، 4 / 210؛ راوندی، 7 / 94؛ رنجدوست، 137).
بهطور معمول الگوی تنپوشهای زنانۀ دورۀ زندیه با اندکی تغییر ادامۀ همان الگوهای لباس در عهد صفویه بود. غالب پیراهن زنان در این دوره بدون یقه و سینهباز و بسیار کوتاه بود که فقط با دکمۀ زرینی در زیر گردن بسته میشد. همچنین جنس عمدۀ این پیراهنها از ابریشم و یا پارچههای ظریف انتخاب میشد (نک : دروویل، 56؛ راوندی، 7 / 104؛ رجبی، 40). پیراهن زنان در دورۀ فتحعلی شاه بدننما بود و با حاشیههایی از مروارید و جواهرات مزین میشد؛ همینطور به نظر میرسد که غالب این پیراهنها در قسمت جلو دو چاک داشته که کاربرد آن صرفاً برای سهولت در شیر دادن بوده است ( ایرانیکا، V / 800). این پیراهنها معمولاً از پارچههای ململ سفید زردوزیشدهای تهیه میشد که سینهها از زیر آن کاملاً نمایان باشد. همچنین چاک یقۀ پیراهن زنان در این دوره نسبت به دورۀ زندیه کمتر شده و یقۀ عربی معمول شد. افزون بر آن، آستینهای بلند این لباس با دکمههای ریزی بسته میشد (نک : ذکاء، 24؛ آلمانی، 289).
پیراهن مردان هم در عصر قاجار یا از کرباس سفید و چلوار و یا از جنس ابریشم، کتان و حریرهای رنگارنگی بود که معمولاً به وسیلۀ دو دکمه در قسمت جلو پیراهن بر روی شانۀ چپ و یا راست بسته میشد. همچنین پیراهن زنان هم در این دوره دارای آستینهای بلند و گشادی بود که فاقد دکمه بود (نک : موریه، I / 349؛ ویلز، 317؛ تاورنیه، 622؛ پولاک، 105؛ ضیاءپور، همان، 390).
طرح پیراهن زنان و مردان ایرانی باتوجه به اسناد موجود در زمینۀ پوشاک، در طول زمان از بلند به کوتاه و در الگوهای متفاوت تغییر یافت تا جایی که قد پیراهنها از کمر پایینتر تجاوز نکرد و تنها تا بالای کفلها را میپوشاند (دیولافوا، 279). همینطور غالب پیراهن زنان در خانه چسبان بود و از پارچههای نخی سفید و یا قرمز به صورت جلوباز دوخته میشد (رایس، 160؛ شهری، طهران ... ، 4 / 329، حاشیۀ 50). اما رفتهرفته با تأثیرات تقابل سنت و مدرنیته و همچنین با روی کار آمدن سلطنت پهلوی و ورود پارهای از عناصر فرهنگ غربی به ایران، مدل پیراهن ایرانیان دستخوش تغییرات بسیاری قرار گرفت. نظیر آن، استفاده از پیراهنهایی به سبک اروپایی است که امروزه در میان پوشاک زنان ایرانی بسیار شایع است.
پیراهن در نواحی مختلف ایران
تفاوت پیراهن در نقاط مختلف ایران بیشتر در نوع یقه و کوتاهی و بلندی و حتى تنگی و گشادی آستینها ست. مثلاً پیراهن مردان در قزوین غالباً از کرباس سفید، و پیراهن زنان از ابریشم و چیت تهیه میشود. زنان پیراهنهای سادهای بر تن میکنند که بلندی آن تا زانوان میرسد (ورجاوند، 474). پیراهن زنان کوچانی استان مازندران دارای دو چاک در پهلوها و نیز یقۀ گرد و کوچکی است که چاکی در روی سینه دارد و قد آن تا بالای زانوان میرسد. اما پیراهن مجلسی این بانوان از پارچههای مخملینی دوخته میشود که قد آن تا روی کفلها میرسد و دارای یقۀ گرد با آستینهای بلند و ساده است که فقط اطراف یقه و پیشسینۀ آن یراقدوزی شده است (فقیهمحمدی، 1 / 565).
پیراهن کردی کِراس نامیده میشود. نوع زنانۀ این پیراهن در سنندج بلند است و تا پشت پا میرسد (نک : بهنام، 5؛ سلیمی، 131؛ قادری، 88). پیراهن یا لفکۀ سورانی مردان کرد هم با الگوی آستینهای گشاد و بلند و سنبوسهای (زبانهدار) دوخته میشود و در صورت نداشتن سنبوسه، دستمالی به انتهای آستینها میبندند (نک : ضیاءپور، پوشاک ایلها ... ، 67؛ زارعی، 64). تفاوت بارز میان پیراهن به رنگ قرمز تند و گاهی سفید مردان قوچانی کرد با سایر کردها در آستینهای ساده و راسته است ( ایرانیکا، V / 822؛ ضیاءپور، همان، 91).
در کرمانشاه هم زنان پیراهنشان را از پارچههای گلداری میدوزند که یقۀ آن از جلو تا زیر سینه به صورت سهگوشه باز است و دارای آستینهای راستۀ بیسرآستینی میباشد که گاهی به آن سرآستین میدهند و با دکمه میبندند (همان، 34).
در میان ایل بختیاری پیراهن بانوان جووَ نام دارد که شامل برشی بسیار ساده و آستینهای راسته با زیر بغلی به نام سیچه است و به تنۀ اصلی پیراهن دوخته میشود. بلندی این پیراهن تا زیر زانوان است و دو چاک در طرفین دارد. بانوان بختیاری این پیراهن را از پارچههای ساتن سادۀ رنگی میدوزند و لبۀ چاکها را با سکهدوزی و پولکدوزی مزین میکنند (نک : دیگار، 259-260؛ سرلک، 27؛ ضیاءپور، همان، 120). پیراهن مردان بختیاری هم مانند زنان ایل دارای برشی ساده است و فقط یقۀ پیراهن آنان از کنار گردن و یا از روبهرو باز میشود. جنس این تنپوش غالباً از کتان سفید و گاه رنگی است (همان، 113).
زنان بلوچ هم پیراهن خود را از پارچههای تیره و یا مخططی انتخاب میکنند که گشاد و بلند است و به صورت راسته دوخته میشود. آستینهای این پیراهن در نزدیکی مچ دست تنگ میشود. بانوان بلوچ با هنر سوزندوزی، سرآستینها و پیشسینه و جلو دامنهایشان را مزین میکنند (همان، 170).
در بیرجند پیراهن به زبان محلی «پاره» یا «پارن» گفته میشود و نوع زنانۀ آن از پارچههای گلدار و نازکی دوخته میشود و تا روی ران را میپوشاند (رضایی، 418، 427). مردان ابیانهای پیراهنشان را از پارچههای قمیص سفید میدوختند که تا پایین کمر میرسید. این پیراهن در گذشته یقهاش ایستاده (آخوندی) بوده است. برخی اوقات سجاف آن از کنار گردن و گاه در میان سینه قرار داشت که به این یقه طوق میگفتند (نظری، 3350). در ابیانه به پیراهن زنانه پیرون میگویند. بلندی این تنپوش تا روی زانوان است و دارای آستینهای بلند و یقۀ ایستادهای است که اطراف آن با سجافی از پارچههای رنگی و یا یراق و نوار زینت شده است. گاهی این سجاف به وسیلۀ زیپ و یا دکمه بسته میشود (همو، 329).
پیراهن در منطقۀ الموت، کینگ خوانده میشود که بلندی آن در نمونههای زنانه تا بالای ران میرسد. به قسمت جلو کینگ گاه چند دکمه میدوزند و گاه از بالا تا پایین دکمهدوزی میشود. در این منطقه به زیر پیراهنهای مردانه نیز کینگ میگویند که غیر از آستینهای دکمهدار تا حدودی بیشباهت با پیراهن زنان این منطقه نیست (حمیدی، 91، 96).
در منطقۀ ایزدخواست ــ از توابع استان فارس ــ پیراهن زنان دارای برشی ساده با یقهای گرد است. الگوی بدنۀ پیراهن در قسمت کمر باریکتر، و در پایین مقداری گشاد میشود. همینطور در قسمت درزها دارای چاکهای مثلثی است که به طور معمول بلندی آن تا زیر زانوان میرسد (رنجبر، 302). یکی دیگر از پیراهنهای محلی مردانه که در برخی از مناطق در فصل سرما پوشیدن آن مرسوم بود، پیراهنکش است که مواد تشکیلدهندۀ آن از پشم بود. این پیراهن را مردان ابیانه و ایزدخواست در فصل زمستان روی پیراهنشان میپوشیدند (نک : همو، 299؛ نظری، 335).
کِراس هم نام پیراهن زنان ایل میلان در منطقۀ ماکو در آذربایجان غربی است. این پیراهن گشاد و بلند است و شکاف یقۀ آن تا زیر سینهها میرسد (کلانتری، 29). در گذشته پیراهن محلی مردان اردکانی از چلوار یا ململ بود، آستینهای گشاد داشت و یقۀ زبانهدار آن با قیطان سفیدی به روی شانه گره میخورد (طباطبایی، 379-380). قد پیراهن مردان میبدی تا زانو میرسید و آستینهای بلندی داشت. این پیراهن در دو نوع یقه چپ و یقه راست متداول بود و شکافی از زیر یقۀ گرد آن تا زیر سینه ادامه داشت که به وسیلۀ چَشُک یا دکمهای به زیر سینه بسته میشد (جانباللٰهی، 114- 115).
پیراهن مردان سروستان شامل آستینهای ساده، با سرآستین و یا بدون دکمه است و یقۀ آن به طور معمول از سمت راست باز میشود (همایونی، 112). پیراهن زنان سروستانی با وجود یقۀ ساده و بدنهای گشاد، دارای دو چاک در طرفین است که بلندی چاکهای آن تا آرنج میرسد. بلندی این پیراهن در جلو تا بالای زانوها ست و با مغزیدوزی بر روی درز چاکهای دوطرف پیراهن، تا حدودی پیراهن جلوه مییابد (همو، 111).
پیراهن یکی از تنپوشهای محلی ساکنان کوهپایۀ ساوه است که شکل آن نسبت به گذشته دچار تغییر شده است. این تنپوش مردانه درگذشته یقهگرد و ساده با آستینهای گشاد بود، اما با گذشت زمان به یقهای که چاکش از سمت چپ زیر گردن تا شانۀ راست با دکمهای بسته میشد، تغییر یافت. به همین ترتیب کویْنَک که همان پیراهن زنانه در کوهپایۀ ساوه است، در گذشته از پارچههای گلدار با دوختی ساده تهیه میشد؛ لیکن برای مدتی نیز با تغییراتی نظیر چاکی در پیشسینه که با سکهای بسته میشد، و نیز دو چاک نسبتاً کوتاه در طرفین و آستینهای بلندی که در قسمت مچ دست دکمهدار میشد، رواج یافت، اما دوباره مدل آن تغییر کرد (سالاری، 320، 322). در علیآباد کتول به پیراهن مردانه «سیدی جامه» میگویند. این پیراهن دارای یقۀ چاکشدهای است که با نخی، چاک آن بسته میشود (حسینی، 130).
پیراهن زنان جهرمی دارای طرحی ساده با آستینهای گشاد و بدون سرآستینی است که در گذشته بلندی آن تا بالای زانوان بود و پس از آنکه کوتاه شد، قد آن تا پایین ناف میرسید. پیراهن مردان این منطقه یقهای دارد که در کنار شانه با دکمه بسته میشود (طوفان، 112-113). پیراهن مردان پیرسواران معمولاً از کرباس سفید دوخته میشد. زنان در پیرسواران پیراهنهایی به تن میکردند که تا روی رانها میرسید (رسولی، 354). در میان زنان قشقایی ساکن دهبرم پیراهن با نام جومه یا کینگ معروف است. بلندی این پوشش تا یک وجب بالای زانو ست و دو طرفش چاکهای بلند دارد. این پیراهن دارای آستینهای بلند و یقۀ گردی است که چاک آن با نواردوزی و قیطاندوزی مزین میشود (جامعی، 23).
پیراهن نزد ادیان
بانوان زردشتی دارای دو پیراهن زیر و رو هستند و پیراهن زیرین را سدره مینامند. این پیراهن از پارچهای سفید با طرح گشاد و بدون یقه دوخته میشود و دارای آستینهای کوتاهی است. اندازۀ آن تا بالای زانوان میرسد. این پیراهن در قسمت سینه دارای چاکی است که در انتهای آن کیسۀ کوچکی به نام کیسۀ ثواب یا کرفه دوخته شده است. همچنین بر روی این پیراهن کمربندی به نام کستی ــ از پشم گوسفند ــ میبندند. زردشتیان این پیراهن را در زیر لباس میپوشند (نک : رضی، حاشیه بر ... ، 3 / 1607، دانشنامه ... ، 1 / 178؛ منوچهرپور، 45؛ جانباللٰهی، 122). زردشتیان پیراهن رویی را جامه مینامند. این جامه در دوران قاعدگی یا دشتان زنان به عنوان یکی از تنپوشهای نجس محسوب میشود. طبق احکام دینی زردشتیان، جامۀ نجس باید بنابر شرایط معینشدۀ علمای زردشتی پاک شود (شایست ... ، 35-36). همچنین به هنگام خاکسپاری جسد پس از آداب شستوشو، مرده را در پارچۀ سفید دوختهنشدهای قرار میدهند که میتوان آن را به نوعی پیراهن فاقد طرح و دوختی خاص دانست (نیکنام، 80).
زنان ارمنی هم دو پیراهن زیر و رو داشتند که پیراهن زیرشان ساده با آستینهای کوتاه و قد نیمتنهای بود و پیراهن رویی که یقهای گرد و آستینهای سادهای داشت، از پارچههای الوان تهیه میشد. قد این پیراهنها معمولاً بلند بود (نک : فریدالملک، 456؛ رنجدوست، 295). اما در میان تنپوشهای یهودیان خصوصاً لباسهای مردان، اغلب پیراهنها فاقد یقه و آستین بودند. زنان یهودی پیراهنهای آستینبلندی را با شلیته و ارخالق به تن میکردند که معمولاً پوشاک آنان با سایر ایرانیان چندان تفاوتی نداشت (سهیم، 182-183).
امثال و حکم
در ادبیات فارسی یکی از صنعتهای ادبی که هم در متون و هم در گفتوگوهای محاورهای میان عوام مورد استفاده قرار میگیرد، به کار بردن مثلها و تمثیلاتی است که بر کنایه و اشاراتی دلالت دارد. واژۀ پیراهن هم در میان امثال فارسی از چنین ویژگیای مستثنا نیست. نظیر این مثل: «یه تا پیرهنی، با دو تا پیرهنی دعوا نمیکنه»، که به درگیری شخص ناتوان با کسی که سرمایهدار و قدرتمند است، دلالت میکند (شهری، قند ... ، 791). مثل «پیراهن عثمان» در مورد شخصی به کار میرود که به وسیلۀ تهمت زدن و ایجاد جنجال و هیاهو علیه کسی به مخالفت پرداخته است. این مثل برگرفته از ماجرای کشته شدن عثمان و بهانهجوییهای عوامفریبانۀ معاویه است (نک : مجمل ... ، 289؛ دهخدا، 1 / 519؛ شاملو، 972). به کار بردن مثل «پیراهن خونی تُک چوب کردن» هم مترادف «پیراهن عثمان» است که به داستان وی در متون اسلامی و به عوامفریبی اشاره دارد.
همینطور تعبیر «پیرهن بیدرز مریم بودن» در کنایه به انسان بدکارهای به کار میرود که در نظر عموم، ظاهری معصوم و بیگناه و باتقوا را نشان داده است. نیز ضربالمثل «پیرهن تنم با من دشمن است» به شخصی اطلاق میشود که نزدیکان وی با او به خصومت رفتار کنند (نک : همو، 971؛ ذوالفقاری، 1 / 654). اما ترکیب «پیراهن کاغذی» کنایه از روشنایی صبح، و همچنین دادخواهی مظلومی است که به وسیلۀ پوشیدن این پیراهن در حضور عَلَم دادگری، تقاضای فریادرسی دارد (نک : آنندراج، ذیل پیراهن کاغذی؛ نیز نک : حافظ، 112). اصطلاح «پیراهن قبا کردن» اشاره به مصیبت و درد و اندوهی دارد که به واسطۀ آن گریبان جامه را چاک و پاره میکردند و شکاف جلو آن مثل شکاف قبا سرتاسری میشد (دهخدا، 1 / 520؛ کرتیس، 50؛ اوحدی، 116). همچنین مثل «یه پیرهن گوشت گرفته» اشاره به شخص بسیار لاغری دارد که کمی فربه و چاق شده است (نک : هدایت، علویه ... ، 18).
ترکیبات و اصطلاحات
پیراهن مراد، پیراهنی است که زنان در گذشته معمولاً در روز 27 رمضان که مصادف بود با قتل ابنملجم (ه د)، میدوختند.
پیراهن قیامت، که پس از ولادت نوزاد و بعد از اولین شستوشوی بدن بچه، تکه چلواری که چاک زده بودند، به مدت یک شبانهروز به تن نوزاد میپوشاندند (هدایت، نیرنگستان، 38).
پیراهن قرآن، که پس از زایمانْ زائو به وسیلۀ تعدادی از زنان و پیران محرم برای رفتن به حمام آماده میشد، اما قبل از هر کاری زائو را از «قلعۀ یاسین» و یا از «پیراهن قرآن» رد میکردند (کتیرایی، 62). پیراهن قرآن تکههای چلواری بود که وسط آن را پاره کرده بودند و اطراف آن را دوخته بودند و تمام قرآن کریم را با زعفران و گلاب به خط ریز روی آن چلوار نوشته بودند. پیراهن قرآن خیلی باارزش بود. بعضی خانوادههای قدیمی این پیراهن را تهیه میکردند و برای ثواب یکشبه به زائو عاریه میدادند (مونسالدوله، 84- 85).
پیراهن یوسف. در قصص قرآنی، در داستان زندگی حضرت یوسف (ع) پیراهن خونی یوسف گواهی برای فریفتن یعقوب توسط پسرانش میشود؛ لیکن پس از دیدار یوسف با برادران مجدداً پیراهن او گواهی بر زنده بودن وی و نیز بازگشت بینایی پدر (یعقوب) میشود (یوسف / 12 / 93، 96).
پیراهن مظلوم کربلا. مراد پیراهن کهنهای است که امام حسین (ع) در واقعۀ کربلا آن را طلب کرد به منظور اینکه زیر لباسهایش بپوشد تا پس از شهادت، دشمنان غارتگر به سبب کهنگی پیراهن تمایلی برای دزدیدن آن نداشته باشند؛ اما پس از شهادت، این پیراهن غارت، و توسط فردی برای یزید فرستاده شد (ابنطاووس، 169؛ شاملو، 967).
پیراهن سقا، به پیراهنی اطلاق میشود که والدین به سبب نذری که میکنند، در ماه محرم از سن نوزادی تا هفتسالگی کودک بر او میپوشانند. این پیراهن دارای یقهای گرد و نیمچاکی است که با دکمههای صدفی بسته میشود. جنس آن معمولاً از پارچههای چلوار و یا تترونهای سبز و یا سفیدی است که قدش تا ساق پا و یا بلندتر میرسد. همچنین شال سبز و یا سیاهی در ناحیۀ کمر بر روی آن بسته میشود. این پیراهن در سنین نوزادی با بندی به نام چهل بسمالله که 40 بسمالله بر روی قطعات فلزی کوچک حک شده است، بر روی سینهها و زیر بغل بسته میشود. پیراهن سقا گاهی اوقات با حمایلی چرمین در قسمت راست و چپ سینه برای نگه داشتن مشک شیر و یا آب دیده میشود (تحقیقات ... ).
پیراهن کُتَل، پیراهنی که برخلاف سایر پیراهنها به تن شخص پوشانده نمیشود، بلکه به صورت راسته به بلندی 2 متر به تن چوبهایی به بلندی 50 / 2 متر دوخته میشود که در انتهای قسمت بالای کُتَل پنجهای فلزی (پنجۀ ابوالفضل <ع>) نصب میشود. کتلها در مراسم و دستههای عزاداری به کار میرود. جنس این پیراهن عمدتاً از ساتن، کرپ و مخمل است؛ اصیلترین و مرغوبترین آنها از پارچههای ترمۀ یزدی با نقش بُتهجقهای دوخته میشود. پیراهن کتل از قسمتهای بالا تا پایین با نام ائمۀ معصومین (ع) گلدوزی، و در هر قسمت بدنه ریشهدوزی میشود (تحقیقات).
پیراهن دوکاره. منظور پیراهن سیاهی است که پشت و پیش تکهخوری دارد و برای زنجیرزنی و سینهزنی استفاده میشود. این پیراهن شامل آستینهای راسته و ساده و بدون لب مچ است که هم برای لباس کار و هم برای سهولت در وضو گرفتن مورد استفاده قرار میگیرد (شهری، تاریخ ... ، 2 / 566).
پیراهن یقهحسنی، پیراهن مردانهای که نام دیگرش حسنبگی است و دارای یقۀ سهگوشی است که به وسیلۀ بند قیطانی به سمت راست شانه و به پارچۀ گلوله شدۀ دکمهای بسته میشود (نک : شاملو، 977؛ هدایت، سه ... ، 40).
پیراهن سیاه، به پیراهن عزا اطلاق میشود که در سوگ اطرافیان و یا در مناسبتهای عزاداری مورد استفاده قرار میگیرد. در گذشته شکل یقۀ این پیراهنها تا پایین باز و گاهی چاکدار میشد. این پیراهن سیاه غالباً مورد استفادۀ عموم پردهگردانها، معرکهگیرها، تعزیهخوانها، مرثیهخوانها و سینهزنها قرار میگرفت (شهری، همان، 2 / 564- 565، 567- 568).
پیراهن عروسی، پیراهن سفیدی که از آن با عنوان پیراهن بخت هم یاد میشود. این پیراهن از انواع سادۀ آن که فقط دارای دو درز در طرفین بود، به پیراهنهایی که با زردوزی و نقرهدوزی مزین میشدند، تغییر یافت. یکی از ویژگیهای بارز این لباس رنگ سفید پارچۀ آن بود که عروس باید با این پیراهن سفید به حجله میرفت (همان، 2 / 534- 535).
پیراهن در خوابگزاری
پیراهن در خوابگزاریها معنا و تعابیری خاص دارد؛ نظیر آنکه اگر شخصی در خواب پیراهن سیاهی ببیند، دلیل بر اندوه و ناراحتی است و اگر پیراهن زرد باشد به بیماری، اگر سرخ باشد به سرحالی و شادی، و اگر سبز باشد به بهشت و رضوان دلالت دارد. همینطور اگر ببیند که پیراهنش از جنس کاغذ است، به معنای ملامت و سرزنش شدن است. اگر شخص پیراهنِ خوابی را که سفید و پاکیزه است ببیند، دلیلش آن است که همسرش متدین و باتقوا ست، و اگر پیراهنِ خواب سیاه باشد، تعبیرش آن است که از سوی همسرش برای او رنج و اندوه ایجاد خواهد شد (حبیش، 117- 119). اگر در خواب پیراهن از جنس آهن باشد، تعبیرش طول عمر است (خوابگزاری، 121). همینطور پیراهن زربفت تعبیرش زن خردمند و کنیز بافرهنگ است و نیز پیراهن اگر بُرد و مخطط باشد، به خیر و منفعت اشاره دارد (حبیش، 118).
مآخذ
آلمانی، هانری رنه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ علیمحمد فرهوشی، تهران، 1335 ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابنطاووس، علی، لهوف، ترجمۀ عباس عزیزی، قم، 1384 ش؛ اوحدی مراغهای، دیوان، به کوشش امیراحمد اشرفی، تهران، 1362 ش؛ بهنام، عیسى، «لباس کردها»، نقش و نگار، تهران، 1339 ش، شم 7؛ پوربهمن، فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمۀ هاجر ضیاء سیگارودی، تهران، 1386 ش؛ پورداود، ابراهیم، ادبیات مزدیسنا، بمبئی، 1307-1310 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، کتابخانۀ سنایی؛ تحقیقات میدانی مؤلف؛ جامعی، پروانه، «پوشاک مردم دهبرم»، هنر و مردم، تهران، 1351، شم 122؛ جانباللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد (دفتر دوم و سوم)، تهران، 1385 ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1379 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، انتشارات گنجینه؛ حسندوست، محمد، فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، به کوشش بهمن سرکاراتی، تهران، 1383 ش؛ حسینی، محسن، فرهنگ و جغرافیای علیآباد کتول، تهران، 1370 ش؛ حمیدی، علیاکبر، مردمنگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1385 ش؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ جواد محیی، تهران، 1337 ش؛ دوزی، ر. پ. آ.، فرهنگ البسۀ مسلمانان، ترجمۀ حسینعلی هروی، تهران، 1359 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1386 ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچنشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، 1366 ش؛ دیولافوا، ژان، ایران، کلده و شوش، ترجمۀ علیمحمد فرهوشی، تهران، 1332 ش؛ ذکاء، یحیى، لباس زنان ایران (از سدۀ سیزدهم هجری تا امروز)، تهران، 1336 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ راوندی، مرتضى، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، 1368 ش؛ رجبی، پرویز، «لباس و آرایش ایرانیان در سدۀ دوازدهم هجری»، هنر و مردم، تهران، 1350 ش، شم 105؛ رحیمی، پریچهر، تاریخ پوشاک ایرانیان، تهران، 1385 ش؛ رسولی، غلامحسین، پـژوهشی در فـرهنگ مـردم پیـرسواران، تهـران، 1378 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رضی، هاشم، حاشیه بر وندیداد، ترجمۀ همو، تهران، 1376 ش؛ همو، دانشنامۀ ایران باستان، تهران، 1381 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ رنجدوست، شبنم، تاریخ لباس ایران، تهران، 1387 ش؛ زارعی، محمدابراهیم، سیمای میراث فرهنگی کردستان، تهران، 1381 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سانسون، سفرنامه، ترجمۀ تقی تفضلی، تهران، 1346 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سلیمی، هاشم، زمستان در فرهنگ مردم کرد، تهران، 1381 ش؛ سهیم، هایده، «لباس و آرایش»، فرزندان استر، به کوشش هومن سرشار، تهران، 1384 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1378 ش، حرف «پ»، دفتر دوم؛ شایست ناشایست، آوانویسی و ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1369 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1369 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ همو، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ ضیاءپور، جلیل، «بررسی مدارک مربوط به پوشاک ایرانیان و رسیدگی به نوشتهها و نظریات شرقشناسان در این باره»، بررسیهای تاریخی، تهران، 1353 ش، س 9، شم 1؛ همو، پوشاک ایرانیان، تهران، 1349 ش؛ همو، پوشاک ایلها، چادرنشینان و روستاییان ایران، تهران، 1346 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ طوفان، جلال، تاریخ اجتماعی جهرم در قرون گذشته، شیراز، 1381 ش؛ فریدالملک همدانی، محمدعلی، خاطرات، به کوشش مسعود فرید، تهران، 1354 ش؛ فقیه محمدی جلالی، محمدمهدی، سیمای کوچان، قم، 1383 ش؛ فیاض، علیاکبر، تاریخ اسلام، تهران، 1382 ش؛ قادری، زاهد، کردستان، تهران، 1387 ش؛ قرآن کریم؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کرتیس، وستا، اسطورههای ایرانی، ترجمۀ عباس مخبر، تهران، 1373 ش؛ کلانتری، منوچهر، «ایل میل»، هنر و مردم، تهران، 1345 ش، شم 43؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار و محمد رمضانی، تهران، 1318 ش؛ مشکور، محمدجواد، فرهنگ هزوارشهای پهلوی، تهران، 1346 ش؛ مشیرپور، محمد، تاریخ تحول لباس در ایران (از آغاز تا اسلام)، تهران، 1345 ش؛ منصوری، یدالله، بررسی ریشهشناختی فعلهای زبان پهلوی، تهران، 1384 ش؛ منوچهرپور، منوچهر، بدانیم و سربلند باشیم، تهران، 1387 ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نیکنام، کورش، از نوروز تا نوروز (آیینها و مراسم سنتی زرتشتیان)، تهران، 1382 ش؛ ورجاوند، پرویز، سرزمین قزوین، تهران، 1349 ش؛ هازگو، جینی، «لباس ایرانیان در قرن 16 و 17 میلادی»، ترجمۀ منصوره نظاممافی، بررسیهای تاریخی، تهران، 1353 ش، س 9، شم 50؛ هدایت، صادق، سه قطره خون، تهران، 1356 ش؛ همو، علویه خانم، تهران، 1356 ش؛ همو، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش؛ نیز:
Bailey, H. W., Opera Minora, ed. M. Nawabi, Shiraz, 1981; Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Strassburg, 1904; Iranica ; Morier, J., Voyage en Perse, en Arménie, en Asie-Mineure, et à Constantinople, Paris, 1813; Rice, C. C., Persian Women and Their Ways, London, 1923; Wills, C. J., In the Land of the Lion and Sun, ed. A. Amanat, Washington, 2004.