زمان تقریبی مطالعه: 14 دقیقه

چغندر

چُغُنْدَر، گیاهی با برگ و ریشۀ خوراکی، با کاربردهای صنعتی و دارویی و نیز دارای بازتاب فرهنگی در باورهای مردم.
این گیاه با نامهای «لبلبو» ( لغت‌نامه ... ، ذیل واژه)، «چگندر» (برهان ... ، ذیل واژه)، «چُندر» (بسحاق، 30)، «چوندَر» در اصفهان (جناب، 226)، «چَنگِل» در مازندران، «بورنی» در خوانسار، «پُختوک» در بیرجند، و «چاغذر» در اِوَز شناخته شده است (آذرلی، 61، 75، 136، 150). برخی این گیاه را هویجی دانسته‌اند که در آش ریخته می‌شود و در بیان دیگری، نوعی شلغم معرفی شده است (برهان؛ قوام، 1 / 345).
کاربرد چغندر از دیرباز متداول، و مصارف دارویی و غذایی آن معروف بوده است (زرگری، 4 / 228- 229). در سفرنامۀ ناصرخسرو در سدۀ 5 ق، از چغندر یاد شده است (ص 93).
چغندر انواع مختلفی دارد و به دو شکل خودرو و زراعی می‌روید (مظفریان، 74-75؛ نیز نک‍ : ایرانیکا، IV / 78). در میان این گونه‌ها، دو نوع چغندر لبویی و چغندرقند اهمیت بیشتری دارند. ورود تخم چغندرقند به ایران، و ترویج و کشت آن را به پولاک، پزشک آلمانی ناصرالدین شاه، نسبت داده‌اند (جهانداری، 5).
این گیاهِ دوساله، در سال اول، برگهای پهن دارد و ریشۀ غده‌ای آن اندوختۀ قندی می‌سازد؛ در سال دوم ساقۀ گل‌دار آن اندوخته‌ را به مصرف می‌رساند. برگهای چغندر هنگام روز از نور خورشید مواد قندی (ساکارز) می‌سازد تا هنگام شب در ریشه ذخیره شود (گل‌گلاب، 274).
کشت چغندرقند برای مصارف صنعتی ــ دارو و نوشابه‌سازی، تهیۀ کمپوت و مربا ــ و کشت کمتر چغندر لبو به خوراک انسان اختصاص دارد. کشت این محصول از حدود فروردین‌ماه آغاز می‌شود و تا اردیبهشت ادامه می‌یابد و در اواخر آبان‌ماه، برداشت آن آغاز می‌شود (صفی‌نژاد، 171؛ بیهقی، 248). چغندر علوفه‌ای نوعی خوراک دام است و در حقیقت علف تازۀ زمستان نام دارد. این گیاه باعث تنوع در خوراک و افزایش فراورده‌های لبنی می‌شود (بهرامی، 440). یکی از فواید مهم چغندر، اصلاح زمین زیر کشت آن است؛ زیرا موجب نرمی و پوکی خاک، ازدیاد خاک زراعتی، ریشه برانداختن علفهای هرز و حفظ آب در ذرات خاک می‌شود (همو، 441). برای دورشدن آفات از بذر دیگر گیاهان نیز، برگ چغندر را با آن مخلوط می‌کنند و نگاه می‌‌دارند (بیرجندی، 20). 
در کشاورزی سنتی، روشی برای رشد بیشتر ریشۀ چغندر وجود داشت؛ به این ترتیب که گودالی بزرگ می‌کندند و آن را پر از ریگ و سرگین می‌کردند، سپس تخمهای چغندر را روی آن می‌کاشتند تا هنگام رشد شاخۀ تمام تخمها یکی شده و گیاه آن‌قدر بزرگ شود که همۀ گودال را پر کند (رشیدالدین، 198؛ شهمردان، 231).
در پزشکی قدیم، چغندر را بر دو گونه دانسته‌اند: چغندر سیاه که بزرگ‌تر، شیرین‌تر، سرخ تیره و برگ آن پهن است؛ و چغندر سفید که رنگ مایل به زرد با شیرینی کمتر و برگی نازک دارد و بیشتر شبیه به اسفناج است (حکیم‌مؤمن، 253؛ عقیلی، 512). برگ چغندر گاهی به جای اسفناج در غذاها ریخته و خورده می‌شود (هوپر، 91).
برخی از بزرگان طب سنتی طبع چغندر را سرد و تر (ابومنصور، 182)، و برخی گرم و خشک یا گرم و مرطوب دانسته‌اند (رازی، 21(2) / 30-31؛ نیز نک‍ : حاجی‌زین، 228)؛ اما بیشتر بر مرکب‌القوى بودن طبیعت آن تأکید کرده‌اند (حکیم مؤمن، عقیلی، همانجاها).
بهترین قسمتهای چغندر برگ و ساقه‌های آن است. شستن صورت با آب برگ چغندر در روشنی پوست تأثیرگذار است (بحر الفوائد، 295) و درد دندان و آماس بدن را کاهش می‌دهد (شهمردان، همانجا؛ ابن‌سینا، 18). شست‌وشوی سر با آب برگ چغندر سبب جعد مو (تحفة ... ، 32)، تقویت ریشۀ آن، دفع شوره و رشد مو می‌شود (جمالی، 153-154؛ بیرجندی، 127).
عقیلی علوی‌ شیرازی معتقد است که قراردادن دست و پای ترک‌خورده در آب پختۀ برگ چغندر موجب بهبود آن است و چنان‌که با عسل یا روغن بادام ترکیب شود، داروی گوش‌درد است (همانجا). جرجانی بر استفاده از برگ چغندر برای نرم‌ نگه‌داشتن طبع تأکید دارد (3 / 132، 170). بیرونی چغندر سیاه را قـابض، و چغندر بـی‌رنگ یـا سفید را مسهـل دانسته است (نک‍ : کاسانی، 1 / 390).
زیاده‌روی در استفاده از این گیاه (به سبب داشتن بوره) سبب نفخ و تولید باد در شکم می‌شود و برای معده نامناسب است (رازی، 21 (2) / 31). بهتر است چغندر با عدس پخته شود و یا با مصلحهایی چون سرکه، خردل، رب ‌غوره، آب نارنج و یا آبکامه (نوعی خورش یا آش ترش) همراه شود (حکیم‌مؤمن، حاجی‌زین، همانجاها؛ فاضل، 137). چغندر برای بهبود سرفه و نرم‌شدن سینه مفید است؛ اما برای قولنج ضرر دارد (جمالی، 154)؛ برخی از اطبا به خلاف آن معتقدند (حاجی‌زین، همانجا).
در الابنیة آمده است که مصرف چغندر با خردل و سرکه گشایندۀ جگر و طحال است (ابومنصور، همانجا). این گیاه در درمان درد مفاصل، نقرس، صرع، خلطهای غلیظ، امراض مثانه و مقعد، لقوه، ورم معده و کبد، و فلج سودمند است (عقیلی، حاجی‌زین، حکیم‌مؤمن، همانجاها؛ قزوینی، 262) و ترکیب موم گداخته با عصارۀ برگ چغندر زایل‌کنندۀ ورم است (بیرجندی، همانجا).
کاربرد دارویی چغندر در طب مردمی بسیار نمایان است؛ در خراسان، برای درمان کچلی، در کنار دیگر معالجات، از برگ چغندر نیز بهره می‌گیرند (شکورزاده، عقاید ... ، 231-232) و در اردکان، این سبزی را برای بهبود کورک به کار می‌برند (طباطبایی، 701). مردم گیلان برای دفع یبوست، آب برگ چغندر را تنقیه می‌کنند (پاینده، 257). در اصفهان برای دفع سنگ کیسۀ صفرا از آب برگ چغندر بهره می‌برند (جانب‌اللٰهی، 80). برخی معتقدند که چغندر پخته یا لبو بهترین صبحانه است، زیرا بدن را از سموم پاک می‌کند و در درمان کم‌خونی مؤثر است. همچنین ترکیب آب چغندر خام و هویج دارویی ضد سرطان است (خوش‌بین، 2 / 17).
در تاریخ خوراکها و آشپزی دورۀ صفوی، این گیاه در غذاهای «ماست‌وا»، «آش نارنج»، «آش رواج (ریواس)»، «آش ترخانه (ترخینه)» و «قلیۀ ماست» ریخته می‌شد (باورچی، 76، 87، 90؛ نورالله، 246، 253؛ نیز نک‍ : رسولی، 349). در دورۀ قاجار، خوراکهای «شاه‌ناز»، «یوز قلیه»، «برانی چغندر»، «قلیۀ به» و «قلیۀ حبشی» را با چغندر می‌پختند (جامع ... ، 34، 38، 45، 46، 56، 61).
چغندر در فرهنگ غذایی و آیینی مردم نواحی گوناگون ایران جایگاه ویژه‌ای دارد. از این گیاه درگیلان به‌صورت بخارپز (لبو)، و به‌عنوان تنقلات شبهای پاییز و زمستان استفاده می‌کنند و نیز در «آشِ قلیه» با افزودنیهای دیگر ترکیب می‌شود. در خورش «ترشی‌تره» و «تورشه‌واش» از برگ چغندر بهره می‌گیرند. چغندر پخته را در ترشی هفت‌بیجار نیز می‌ریزند (برومبرژه، 108، 118، 119، 121؛ خاور، 72؛ دریابندری، 1 / 329).
در روزهای زمستانی، تهیۀ «کشک چغندر» در سفرۀ ایل قشقایی رواج دارد (رحمانی‌نژاد، 69؛ مؤیدمحسنی، 422). در اقلید، این غذا از خوراکهای متداول خانواده‌های متوسط محسوب می‌شود (خیراندیش، 374).
مردم کوهپایۀ ساوه معمولاً در انواع آش از چغندر استفاده می‌کنند (سالاری، 330). در خراسان در «آش اوماج و کماج»، که غذایی نذری است، برگ چغندر می‌ریزند (یاوری، 1 / 129-131). «آش انار»، «آش جو»، «جوبا» و «قلیۀ چغندر» از غذاهای دیگری هستند که با این سبزی تهیه می‌شوند (آشپزباشی، 35، 39؛ خدیش، 308؛ مؤیدمحسنی، 425). در سیرجان، برای نگهداری این گیاه، آن را خرد و خشک می‌کنند و مدتی طولانی نگه می‌دارند؛ پیش از مصرف نیز یکی دو ساعت آن را در آب خیس می‌کنند. گاهی چغندر را در گودالهای کم‌عمق زیر شن یا خاک خشک نگه می‌دارند (همو، 20-21).
زردشتیان در شب پنجه (ه‍ م) نوعی آش به نام «آش هفت دونار» یا «آش ماش» می‌پزند که در آن همراه 7 نوع حبوبات (ماش، عدس، لوبیا، نخود، گندم، جو و برنج) یک عدد چغندر پخته هم می‌‌اندازند (رمضانخانی، 294- 295). در فراهان اراک، در سفرۀ شب‌چله «چغندر دوغ» می‌گذارند که با لبو و دوغ کشک درست شده است (برزآبادی، 129). مردم اسدآباد همدان در جشن شب اسفندی (ه‍ م)، «آش ترش» درست می‌کنند؛ چغندر و برگ آن را هم‌زمان با مواد دیگر داخل دیگ می‌ریزند تا خوب قوام یابد. به باور اهالی این منطقۀ سردسیر، این آش باید زیر کرسی خورده شود تا سرما از بدن بیرون رود (انجوی، 260).
آش «شولی چغندرُک» که با چغندر نورس و برگ چغندر پخته می‌شود، از غذاهایی است که در شهرهای مختلف، یکی دو روز پیش از شروع ماه رمضان در مراسم «کلوخ‌اندازان» تهیه می‌شود (وکیلیان، 27- 28؛ طباطبایی، 388). مردم نشلج کاشان در ماه رمضان، «خورش چغندر» را با نخود و گوشت تهیه می‌کنند و به هنگام افطار و سحر می‌خورند (وکیلیان، 189).
در کازرون، خوراکی ساده به نام «چُندرماس» یا «ماس چُندر» (چغندر ماست) آماده می‌کنند که با نان خورده می‌شود. در غذای دیگری به نام «چغندر ماشَک» یا در گویش بوشهری، «پَهتی چُندر»، چغندر‌های سرخ و شیرین را با ماشِ پخته ترکیب می‌کنند (مظلوم‌زاده، 145- 146، نیز حاشیۀ 1). در زمستان نیز شربت چغندر یا شربتِ چُندر تهیه می‌کنند (همو، 249).
در الموت در خوراکهای «کال‌دانه‌آش»، «آش کدو»، «آش حلیم»، «نرم‌آش»، «ماش‌کته»، «چغندرکته» و «خوسه» از چغندر بهره می‌گیرند. در همان‌جا هنگام درآمدن اولین دندان کودک، با چغندر «آش دندان‌نشا» می‌پزند. همچنین در آش مخصوص مراسم باران‌خواهی، از این گیاه استفاده می‌کنند (حمیدی، 65، 66، 68، 75، جم‍ ‌).
در اردکان، برای پختن «آبگوشت بی پی‌یَر» و «آبگوشت چغندرک» از این ریشۀ خوراکی بهره می‌برند و برای ترشی از مصلح آن، یعنی سرکه، استفاده می‌کنند (طباطبایی، 390). مردم بیرجند مخلوط چغندر و عدس را با عنوان «قاتق چغندر» می‌خورند و همچنین پخته و خشک‌شدۀ آن (پُختوک) را در آجیل و خشکبار می‌ریزند (بهنیا، 479؛ رضایی، 704). در فراشبند، نوعی از این گیاه به نام «چغندر بابا سلیمانی» به‌صورت خودرو در بیشتر نقاط می‌روید که از نظر ریشه، برگ و طعمْ شبیه چغندرهای قند است، ولی اندازۀ آنها بسیار کوچک‌تر است و از آن به‌عنوان یک مادۀ مغذی استفاده می‌شود (امیری، 506).
در مشکین‌شهر، چغندر را در زمستان تنورپز می‌کنند و می‌خورند (ساعدی، 117). در باور مردم سیرجان، چغندر پخته در زیر آتش (به‌سبب پس دادن شیره) بهترین نوع چغندر برای خوردن است و خواص بسیار دارد. سیرجانیها باور دارند که چغندر تا اواخر زمستان، یعنی پیش از اینکه صدای بزغالۀ تازه متولدشده را بشنود، خوش‌مزه و خوش‌عطر است؛ پس از رسیدن این صدا به چغندر، تلخ می‌شود و خواص خود را از دست می‌دهد (مؤیدمحسنی، 112). در سیرجان گاهی پسربچه‌ها برای لجاجت با دخترها، می‌خواندند: «چغندر زیر گود کردم نپخته / الٰهی تخم دختر ور بیفته» (همانجا).
در کنار دیگر باورها، دیدن چغندر در خواب به تعبیری نشانۀ خیر و برکت بسیار (آملی، 132)، و به دیگر تعبیر، علامت غم و اندوه و منفعتی کم از سوی زنان است ( تعبیر ... ، 319).
فروشندۀ چغندر پخته در چهارچوب پیشه‌های سنتی، همیشه فردی به نام «لبویی» و پیام‌آور شروع زمستان است. نامی از این پیشه در بازی سنتی «لبو داغه لبو» جلوه‌گر شده است (صفی‌نژاد، 358- 359).
این گیاه در داستانهای «رفیق شلغمی و چغندری» در فرهنگ مردم سیرجان (مؤیدمحسنی، 525 - 526)؛ «بابا چغندر»، از افسانه‌های مردم کرمان و نماد فردی ابله (صرفی، 197- 198)؛ «بابا چغندری و زن بدجنس»، بیانی دیگر از همان افسانه‌ در بروجرد (کرزبر، 123- 128)؛ و «پیاز تا چغندر شکر خدا» در اراک (الول ساتن، 84 - 85) نمایان است.
چغندر در اصطلاحات، کنایات و مثلها نیز به کار گرفته شده است؛ برای نمونه، مَثَل «اندک مندک، چغندر زردک» برای شوخی دربارۀ شخص بی‌اهمیت و بی‌خاصیت بیان می‌شود (شاملو، 975)؛ «این دیگ از اون چغندره» یا «این دیگ نجوش آن چغندر نَپَز را می‌‌خواد»، ضرب‌المثلی میان دو فرد دروغگو ست (رنجبر، 411-412؛ جناب، 115)؛ «اصل آش، چغندر است»، در بیان اهمیت اصل و اساس کارها، و عبارت «اگر او چغندرنَپز است، من هم دیگ نجوشم» برای مفهوم استواری در تصمیم به کار می‌رود (امینی، 57، 59). همچنین مثلهای «نه دشمن دوست می‌شود و نه چغندر گوشت» در سنگستان (احمدی، 1 / 507)؛ «چغندر مخدومی» در اصفهان (جناب، 139)؛ «فکرش را برای چغندر به کار انداخته است» در میان آذریها؛ «گوشت با غم پخته می‌شود، چغندر با شادی» در میان اهالی رامسر؛ «گوشت که نیست چغندر سالار ــ تهمتن ــ است» در میان مردم دماوند؛ و «مثل چغندر یخ‌زده» در فرهنگ شهمیرزادی رواج دارد (ذوالفقاری، 2 / 1366، 1539، 1540، 1610).
«بیله دیگ، بیله چغندر» برای بیان سنخیت، «زیره به کرمان می‌برد، چغندر به هرات» و «شب عید است و یار از من چغندر پخته می‌خواهد / گمانش می‌رسد من گنج قارون زیر سر دارم» از دیگر مثلهای مشهور و متداول مناطق مختلف است (شکورزاده، ده‌هزار ... ، 209، 439، 474).

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آشپزباشی، علی‌اکبر، سفرۀ اطعمه، تهران، 1353 ش؛ آملی، محمد، نفائس الفنون، چ سنگی، تهران، 1308- 1309 ق؛ ابن‌سینا، رسالۀ جودیه، به کوشش محمود نجم‌آبادی، همدان، 1383 ش؛ ابومنصور موفق‌ هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1371 ش؛ احمدی ری‌شهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، 1382 ش؛ الول ساتن، ل. پ.، توپوزقلی‌میرزا، به کوشش احمد وکیلیان و دیگران، تهران، 1386 ش؛ امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، 1382 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، علمی؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، «زمستان در همدان»، فرهنگ مردم، تهران، 1387 ش، س 7، شم‍ 26؛ باورچی بغدادی، محمدعلی، «کارنامه، در باب طباخی و صنعت آن»، کارنامه و مادةالحیاة (متن دو رساله در آشپزی از دورۀ صفوی)، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1360 ش؛ بحرالفوائد، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1345 ش؛ برزآبادی فراهانی، مجتبى، یلدا و شب چله از آغاز تا امروز، تهران، 1390 ش؛ برومبرژه، کریستیان، «آشپزی در گیلان»، ترجمۀ آزیتا همپارتیان، خوراک و فرهنگ، به کوشش علیرضا حسن‌زاده، تهران، 1387 ش؛ برهان قاطع؛ بسحاق اطعمه، احمد، کلیات، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1382 ش؛ بهرامی، تقی، فرهنگ روستایی، تهران، 1316-1317 ش؛ بهنیا، محمدرضا، بیرجند نگین کویر، تهران، 1380 ش؛ بیرجندی، عبدالعلی، معرفت فلاحت، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ بیهقی، محمود، سبزوار شهر دیرینه‌های پایدار، مشهد، 1370 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ تحفة الغرائب، منسوب بـه محمد بـن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ تعبیر خواب، به کوشش محمدرضا اکبری بیرق، تهران، 1369 ش؛ جامع الصنایع (آشپزی‌نامه از عصر قاجار)، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1389 ش؛ جانب‌‌اللٰهی، محمدسعید، پزشکی سنتی و عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1390 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ جناب اصفهانی، علی، فرهنگ مردم اصفهان ( الاصفهان)، به کوشش رضوان پورعصار، اصفهان، 1385 ش؛ جهانداری، کیکاووس، مقدمه بر سفرنامۀ پولاک، ترجمۀ همو، تهران، 1361 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حکیم‌مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ حمیدی، علی‌اکبر، مردم‌نگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ خاور، زری، هنر آشپزی در گیلان، تهران، 1388 ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، 1385 ش؛ خوش‌بین، سهراب، گیاهان معجزه‌گر، تهران، 1389 ش؛ خیراندیش، مهدی، بل بر بلندای فارس، شیراز، 1389 ش؛ دریابندری، نجف، کتاب مستطاب آشپزی، تهران، 1384 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، به کوشش سلیمان افشاری‌پور، تهران، 1384 ش؛ رحمانی‌نژاد، زیور، سفرۀ ایل قشقایی، تهران، 1388 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1368 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رمضانخانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران / یزد، 1387 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1369 ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکین‌شهر، تهران، 1344 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1372 ش، حرف «الف»، دفتر چهارم؛ شکورزاده، ابراهیم، ده‌هزار مثل فارسی و بیست و پنج هزار معادل آنها، مشهد، 1372 ش؛ همو، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ صرفی، محمدرضا، افسانه‌های مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361 ش؛ قوام فاروقی، ابراهیم، شرف‌نامۀ منیری، به کوشش حکیمه دبیران، تهران، 1385 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه ]و تحریر[ صیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، تهران، 1388 ش؛ گل‌گلاب، حسین، گیاه‌شناسی، تهران، 1326 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مظلوم‌زاده، محمدمهدی، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، تهران، 1383 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1386 ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356 ش؛ نورالله، «مادة الحیاة»، کارنامه و مادة الحیاة (متن دو رساله در آشپزی از دورۀ صفوی)، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1360 ش؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1376 ش؛ یاوری، حسین و مریم مسیحا، فرهنگ عامه، تهران، 1388 ش؛ نیز:

Hooper, D., Useful Plants and Drugs of Iran and Iraq, Chicago, 1937, vol. IX, no. 3; Iranica ; Mozaffarian, V., A Dictionary of Iranian Plant Names, Tehran, 2007.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.