زمان تقریبی مطالعه: 19 دقیقه

چهارمقاله

چَهارْمَقاله، نام و عنوان مشهور کتاب مجمع النوادر و یکی از بهترین نمونه‌های آثار منثور زبان فارسی (همایی، 100؛ صفا، 2 / 961-962)، تألیف ابوالحسن نظام‌الدین ــ یا نجم‌الدین ــ احمد بن عمر بن علی سمرقندی معروف به نظامی عروضی، نویسنده و شاعر سدۀ 6 ق / 12م.
نام اصلی کتاب مجمع النوادر است، اما به سبب اشتمال آن بر 4 موضوع مختلف به چهارمقاله شهرت یافته است (نک‍ : همانجاها؛ یوسفی، 173). نویسنده آن‌را به شاهزاده حسام‌الدین علی، پسر فخرالدین مسعود (سل‍ 540- 558 ق / 1145-1163م)، نخستین پادشاه از سلسلۀ دوم ملـوک غـوریه (= آل شنسب) ــ کـه در بامیان و طخارستان حکومت می‌کردند ــ تقدیم کرده است (نظامی، 2، 135).
نخستین منبعی که شرح حال نظامی عروضی در آن آمده، تذکرۀ لباب الالباب از محمد عوفی است (نک‍ : 2 / 207- 208) که خود کهن‌ترین تذکرۀ موجود است و به‌رغم آنکه فقط حدود 60 سال پس از چهارمقاله تألیف شده، به‌نام این کتاب اشاره نکرده است. برخی منابع، ازجمله محمد بن هندوشاه نخجوانی (1(1) / 82)، خواندمیر (2 / 534) و حمدالله مستوفی (ص 753) از آن با عنوان مجمع النوادر یاد کرده‌اند؛ بعضی دیگر مانند دولتشاه سمرقندی (ص 60) و از معاصران، براون (II / 336)، ریپکا (1 / 406، 2 / 740) و محجوب (ص 277) از این کتاب منحصراً با نام چهارمقاله سخن گفته‌اند. کسانی هم چون قاضی احمد غفاری (ص 58)، هدایت (1(1) / 59)، نفیسی (1 / 120)، همایی (همانجا)، صفا (2 / 961) و زرین‌کوب ( از گذشته ... ، 304) نام آن‌را مجمع النوادر موسوم به چهارمقاله ذکر کرده‌اند.
امین احمد رازی (3 / 1529)، و به تبعیت از او حاجی‌خلیفه (2 / 621) و مدرس تبریزی (5 / 211) مجمع النوادر و چهارمقاله را به خطا دو کتاب متفاوت و مستقل پنداشته‌اند (نک‍ : قزوینی، هفت ـ نه). نظامی خود به نام کتاب و تاریخ تألیف آن تصریح نکرده است، اما با توجه به کلمۀ مکرر «مقالت» در آغاز و انجام کتاب (ص 19، 135) و نیز تبویب آن به صورت «مقالت اول»، «مقالت دوم» و ... و احتوای آن بر چهار موضوع دبیری، شاعری، نجوم و طب، نام چهارمقاله مناسب و مقبول می‌نماید (نک‍ : معیـن، 73)؛ همچنیـن کلمـات «طرفـه» و «نوادر» (نک‍ : ص 19) وجه تسمیۀ مجمع النوادر را به ذهن متبادر می‌سازد.
به گفتۀ قزوینی (ص هشت ـ نه) چهارمقاله در 551 یا 552 ق تألیف شده است، زیرا هنگام تألیف آن سلطان سنجر در حال حیات بوده، و نظامی (ص 65) برای او دعای طول عمر و بقا کرده، و سنجر در 552 ق وفات یافته است. از سوی دیگر مؤلف در پایان مقالت اول (ص 22) مطالعۀ کتابهایی از جمله مقامات حمیدی را به دبیران مبتدی توصیه می‌کند و کتاب مزبور در 551 ق تألیف شده است؛ بنابراین تاریخ تألیف چهارمقاله به احتمال قریب به یقین میان سالهای 551-552 ق محصور است.
عمده اطلاعات ما از نظامی عروضی همان است که در مطاوی کتاب او آمده است. ازجمله اینکه عمر خیام و ابوجعفر بن محمد بن ابی سعد بر وی حق استادی داشته‌اند (ص 100، 125) و امیرالشعرا معزی شعر او را آزموده، و نسبت به او بزرگیها نموده است (ص 65)؛ دیگر آنکه در بهار 504ق در دیار خود سمرقند از دهقان ابورجا احمد بن عبدالصمد عابدی دربارۀ رودکی و شعر معروف او «بوی جوی مولیان» مطالبی شنیده است، از جمله این سخن مبالغه‌آمیز که 400 شتر نر، هدایا و صله‌های شعر مزبور را برای رودکی حمل می‌کرده‌اند (ص 53-54).
وی در 506ق در خانۀ امیر ابوسعد جره در کوی برده‌فروشان بلخ به مجلس انس و عشرت امام مظفر اسفزاری و خیام پیوسته، و پیشگویی خیام دربارۀ موضع آرامگاه او را از خود وی شنیده است (ص 100- 101). در 509 ق به هرات رفته، و از ابو منصورِ با یوسف ماجرای دو بیت مدعی را که ازرقی هروی برای امیر طغانشاه گفته و سلطان چشمان او را بوسیده، شنیده است (ص 69-70). یک سال بعد، از هرات به توس آمده، و به اردوی سلطان سنجر در دشت تروقِ توس ملحق شده است؛ درحالی‌که ساز و برگی نداشته، شعر خود را بر امیر معزی خوانده، و مورد تحسین و تشویق و مساعدت او قرارگرفته است (ص 65)؛ هم در این سفر به زیارت آرامگاه فردوسی توفیق یافته است (ص 83)، و از توس به نیشابور آمده، یک‌روز در مسجد آدینه ماجرای شگفت نسناس را از ابورضا بن عبدالسلام شنیده است (ص 15).
وی در سالهای 512-514 ق نیز در نیشابور بوده، و امیر معزی اظهار ندامت سلطان محمود را از جفایی که در حق فردوسی رواداشته، برای نظامی بازگو کرده است. همچنین در 530 ق در نیشابور بوده، و یک‌روز به زیارت قبر خیام رفته، و مزار او را در کنار دیوار باغی پوشیده از گلها و شکوفه‌ها دیده است (ص 101). در 547 ق پس از شکست علاءالدین غوری از سلطان سنجر به‌سبب آنکه خود نیز در آن جنگ شرکت داشته، از بیم جـان، مدت مدیدی متـواری بـوده اسـت (ص 132؛ نیـز نک‍ : براون، II / 338).
ازجمله اطلاعات دیگری که از چهارمقاله عاید می‌شود، آن است که نظامی هنگام تألیف این کتاب، 45 سال از خدمات او به ملوک غوریه می‌گذشته است (ص 15) و نیز یکی از 4 شاعری است که نام این ملوک را با شعر خود مخلّد ساخته است (ص 45). نظامی مسلمانی معتقد و ملتزم دین و شریعت و ملازم قرآن کریم بوده است و این معنا را در جای جای چهارمقاله (مثلاً نک‍ : ص 7، 22، 24، 108، 109 و 111) می‌توان دریافت.
اما آنچه صاحبان تذکره‌ها مانند عوفی، حمدالله مستوفی، دولتشاه، امین احمد رازی و حاجی‌خلیفه دربارۀ او گفته‌اند، غیر از آنکه متضمن مطلب تازه‌ای نیست، به پاره‌ای اغلاط نیز آمیخته است؛ چنان‌که هدایت (1(1) / پنجاه‌ونه) او را نه سمرقندی، بلکه اهل نساء دانسته است و عوفی (2 / 207- 208) او را صاحب چند تألیف در مثنوی می‌داند و دولتشاه سمرقندی (همانجا) و حاجی‌خلیفه (2 / 2025) و مدرس تبریزی (5 / 211) نظم ویس و رامین سرودۀ فخرالدین اسعد گرگانی را به خطا به وی نسبت داده‌اند (نک‍ : قزوینی، نوزده ـ بیست و دو؛ یوسفی، 175).
نظامی چنان‌که اشاره شد، داعیۀ شاعری هم داشته، و از شعر و شیوه‌های آن سخن گفته (ص 65)، و در دستگاه ملوک و امرا به‌عنوان شاعر حاضر می‌شده است و برخی از شعرهای خود را به مناسبت در چهارمقاله آورده است. همچنین از زبان یکی از بزرگان بلخ ستایش مبالغه‌آمیز بدیهه‌گویی خود را باز گفته است (ص 86). محمد عوفی (2 / 208) و پس‌از‌او حمدالله مستوفی و دولتشاه سمرقندی (همانجاها) نمونه‌هایی از شعر او را با تحسین نقل کرده‌اند. بااین‌همه، نظامی هرگز به شاعری شهرت نیافته است و سخن‌شناسان شعر او را فاقد لطف و شور و حال دانسته‌اند (قزوینی، بیست؛ بهار، 2 / 297؛ زرین‌کوب، نقد ... ، 1 / 209؛ صفا، 2 / 962؛ یوسفی، 174).
اطلاعات بسیار او در نجوم را می‌توان از مقدمۀ مقالۀ سوم (ص 88- 89) و حکایتهای چهارم (ص 94-96) و دهم آن (ص 104-105) فهمید. وقوف و حذاقت وی در طبابت از مقدمۀ مقالۀ چهارم (ص 106- 108) و حکایت دوازدهم آن (ص 132-134) مشهود است (نک‍ : معین، 32).
اما آنچه نظامی را بلندآوازه و معروف همگان ساخته، چهارمقالۀ او ست، که می‌توان آن را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار داد:

1. از دیدگاه ادبی ـ علمی

چهارمقاله با وجود اختصار، از آثار گران‌قدر نثر فارسی به‌شمار می‌آید و از جمله عوامل ارزش و اهمیت و اعتبار آن عبارت است از:

الف ـ قدمت

چهارمقاله از معدود کتب مهمی است که خوشبختانه تواتر حمله‌ها و قتل و غارتهای اقوام بیگانه آن‌را از بین نبرده و نیز قربانی غفلت و تساهل اسلاف ما در حفظ آثار متقدمان نشده است. این کتاب در شمار آثار مهمی چون تاریخ بیهقی، قابوس‌نامه، سیاست‌نامه، تذکرة الاولیاء و اسرار التوحید و نظایر آنها محسوب می‌شود.

ب ـ اشتمال بر اطلاعات اصیل

بدین‌معنا که نویسندۀ چهارمقاله از محتوای بسیاری از کتب تاریخی و تراجم احوال مشاهیر اعلام آگاهی داشته، و گزارش این اطلاعات منحصربه‌فرد در چهارمقاله، بدان ارزش خاصی بخشیده است. چهارمقاله در معرفی شاعرانی مانند رودکی، فردوسی، فرخی، عنصری، امیر معزی، عمر خیام، مسعود سعد، ازرقی هروی، رشیدی سمرقندی و عمعق بخارایی، و نیز منجمان و فیلسوفانی چون ابویعقوب اسحاق کندی و ابوریحان بیرونی، و پزشکانی نظیر ابوعلی سینا، محمد بن زکریا و ابوالخیر خمّار از کهن‌ترین منابع موجود به‌شمار می‌آید و به‌سبب آنکه در پاره‌ای موارد مؤلف خود شاهد و راوی نشیب و فرازهای زندگی شاعران و بزرگان روزگار خود بوده است، آنچه از زندگی آنان باز گفته، دارای ارزش و تشخص خاص است. بسیاری از حکایاتی را که مؤلف از بزرگان و طبیبان و منجمان و امیران و شاعران نقل کرده است، در منابع دیگری نمی‌یابیم. هم بدین‌روی کسانی آن را نخستین تذکرۀ شعرای سلف خوانده‌اند (قزوینی، پنج؛ معین، 75؛ بهار، همانجا؛ صفا، 2 / 961؛ ریپکا، 1 / 406؛ براون، II / 335-336 ؛ محجوب، 278؛ همایی، 100).
نویسندگان و شاعران بعد از نظامی، به نقلِ بعضی از روایات چهارمقاله مبادرت کرده‌اند، چنان‌که حکایت فردوسی و سلطان محمود در تاریخ طبرستان (نک‍ : ابن‌اسفندیار، 2 / 21- 25) آمده، و ماجرای رفتن امیر نصر سامانی به مرو و اقامت طولانی وی در آنجا و شعر «بوی جوی مولیان» از رودکی در تاریخ حبیب‌السیر (نک‍ : خواندمیر، 2 / 360) نقل شده است. همچنین صاحب تاریخ گزیده نیز علاوه‌بر نقل آن ماجرا، حکایت قتل ماکان کاکی را هم آورده است (نک‍ : حمدالله، 379-381) و قاضی احمد غفاری (ص 145) حکایت جوان قصاب و مرگ مفاجای او و مداوای شگفت اسماعیل ادیب را باز گفته است.
هندوشاه بن سنجر در تجارب السلف (ص 163 بب‍ ) حکایت ششم از مقالت اول چهارمقاله (ص 32 بب‍‌ ) را با اندک تغییر و تصحیح نام پدر پوران از حسن بن سهل به‌جای فضل سهل آورده است.
جامی در آثار خود مخصوصاً در دفتر سوم سلسلة الذهب بسیاری از مندرجات چهارمقاله در تعریف ماهیت شعر را بدون ذکر مأخذ نقل کرده است (نک‍ : زرین‌کوب، همان، 1 / 232-233؛ نیز نک‍ : جامی، 1 / 371- 379).

ج ـ شیوۀ نگارش و سبک نویسندگی

نظامی هنگامی کتاب خود را می‌نوشت که انواع تکلفات منشیانه در نثر فارسی راه یافته بود. توجه و تمایل عموم نویسندگان در اواسط سدۀ 6 ق بیشتر معطوف به نثر فنی بود، یعنی استعمال کلمات و عبارات عربی و آوردن جمله‌های مترادف و اقتباس آیات و امثال عربی به سائقۀ اظهار فضل اثبات و عربی دانی. انواع کنایات، جناسها، سجع‌سازیها و صنعت‌پردازیها در نثر آن دوره پیدا شد. از نثر مرسل جز در کتابهای علمی و عرفانی استفاده نمی‌شد و نظامی نیز با این نگرش همگانی همگام و همداستان شده است؛ چنان‌که اغلب شاعران و نویسندگانی را که در مقالۀ ماهیت دبیری نام برده، عربی زبان‌اند و دبیران نوپا را به مطالعۀ کتابهایی چون مقامات حمیدی ــ که به نثر فنی نوشته شده ــ توصیه کرده است (فروزانفر، تاریخ ... ، 407؛ بهار، 2 / 247- 248، 362؛ شمیسا، 120).
بااین‌همه، چنان‌که از نثر چهارمقاله برمی‌آید، نظامی به نوشتن به سبک استادان قدیم رغبت نشان می‌دهد، اما سلیقۀ بزرگان شهر خود را هم از یاد نمی‌بَرَد و به شیوه‌ای می‌نویسد که می‌توان از آن به سبک بین بین تعبیر کرد. به‌عبارت‌دیگر چهارمقاله ممزوجی از شیوۀ نثر مرسل قدیم و نثر فنی جدید است که ضمن آراستگی به صنایع و بدایع نوظهور ادبی، از لطایف زبان محاوره نیز بی‌بهره نیست و از مزایای این زبان نیز برخوردار است؛ یعنی کتابی است جامع هر دو شیوه و نمایندۀ هر دو قرن، هم تاریخ بیهقی است و هم کلیله و دمنۀ ابوالمعالی نصرالله منشی، با این تفاوت که از تعقیدهای اوّلی و اطنابهای دومی مبرا ست (بهار، 2 / 298، 318؛ فروزانفر، همان، 408؛ شمیسا، 119).
شیوۀ نگارش فصلهای پنج‌گانه در مقدمۀ کتاب و نیز در طلیعۀ مقالات چهارگانه را با آوردن کلمات و عبارات عربی، اصطلاحات علمی، سجعها، موازنه‌ها و دیگر صنایع بدیعی به نثر فنی نزدیک می‌سازد، و هم متن مقالات به‌ویژه حکایات را همانند قابوس‌نامه و سیاست‌نامه با زبانی ساده، بی‌پیرایه، روان و استوار، با ایجاد لفظ و اشباع معنی به نثر مرسل می‌نگارد و با تلفیق این دو طرز نمونه‌ای برای انشا، و سرمشقی برای نویسندگان پس‌ازخود پدید می‌آورد؛ شیوه‌ای که در اوج فصاحت و بلاغت است و تنها تعداد کمی از کتب فارسی به پایۀ آن می‌رسد. برخی چهارمقاله را خاتم کتابهای ادبی متقدمان شمرده‌اند (فرزان، 178؛ قزوینی، پنج؛ بهار، 2 / 298؛ یوسفی، 178؛ شمیسا، 121).

محتوای چهارمقاله

این کتاب موافق نام آن شامل 4 مقاله و مصدّر به مقدمه‌ای مشتمل بر 5 فصل است، بدین‌شرح: مقدمه مزین به حمد خدا و نعت پیامبر (ص) و خاندان و اصحاب او (ص 1-2)؛ فصل اول (ص 3-6) در ستایش ملوک غوریه که مخدوم نظامی بوده‌اند؛ فصل دوم (ص 6- 8) در تقسیم موجودات به واجب‌الوجود (= خدا) و ممکن‌الوجود (= ماسوی الله) و ترتیب آفرینش موجودات عالم؛ فصل سوم (ص 9-10) در تأثیر ستارگان بر عناصر و مزاج عالم سفلی و نیز از قوای جاذبۀ ماسکه و سلسله مراتب وجود؛ فصلهای چهارم و پنجم (ص 11-15) به‌شرح خلقت آتش و هوا و نیروی مدرکه و محرکه و حواس ظاهر و باطن و قوای متخیله، متفکره و واهمه؛ و در پایان (ص 15- 19) ضمن نقل حکایتی به‌ضرورت وجود پیامبر (ص) و امام و نایب او (= پادشاه) تأکید کرده است.
علاوه‌بر آن نظامی از قول پیامبر (ص)، دین و ملک را دو برادر همزاد می‌داند و نتیجه می‌گیرد که باری گران‌تر از پادشاهی نیست و لاجرم خواص پادشاه ــ که صلاح و فساد مردم به رأی و تدبیر ایشان بسته است ــ باید هرکدام خود افضل و اکمل زمان باشند و پادشاه را از داشتن آنان گزیری نیست و این خواص به عقیدۀ او عبارت‌اند از: دبیر، که قوام ملک به تدبیر اوست؛ شاعر، که به نام پادشاه بقا می‌بخشد؛ منجم، که عهده‌دار نظم و سامان امور عالم است؛ و طبیب، که صحت بدن بسته به دانش اوست. این 4 عمل دشوار و علم شریف موضوع مقالات چهارگانه است، بدین‌شرح: نخست، در ماهیت علم دبیری و کیفیت دبیر بلیغ کامل؛ دوم، در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر؛ سوم، در ماهیت علم نجوم و غزارت منجم در آن علم؛ چهارم، در ماهیت علم طب و هدایت طبیب و کیفیت او (ص 18- 19). وی که داعیۀ جامعیت در این 4 دانش دارد، به تلویح خواننده را به ضرورت حضور خود در دستگاه سلطنت توجه می‌دهد و سرانجام مقصود خود را از تألیف چهارمقاله «نه اظهار فضل و اذکار خدمت»، بلکه ارشاد مبتدی و احماد شاهزادۀ ممدوح خود اظهار می‌کند (ص 135).
شیوۀ کار نظامی چنان است که در هر مقاله ابتدا به‌شرح و توضیح موضوع می‌پردازد، شرایط و دشواریهای کار کسانی را که به دانش می‌پردازند، ذکر می‌کند، سپس نزدیک به 10 حکایت طرفه از نوادر موضوع باب به مناسبت می‌آورد و عقیدۀ خود را دربارۀ نمایندگان برجستۀ هریک از این دانشها و پیشه‌ها ابراز می‌دارد. حکایتها علاوه‌بر اثبات مدعای خود و ایجاد انبساط خاطر در خواننده، حاوی اطلاعات بسیار از رسوم و سنن قدما و نکات تاریخی نیز هست (معین، 73؛ ریپکا، 2 / 740؛ صفا، 2 / 961؛ یوسفی، 177).
آشنایی خواننده با بزرگان هر فن، و روش و منش، سرگذشت و طرز معیشت آنان، خود از فواید مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی چهارمقاله است. چه، با دقت در زندگی قهرمانان داستانها و شرح آداب و رسوم دربارها، وزیران، امیران، ندیمان و دانشی مردان و شاعران صحنه‌هایی از زندگانی مردم در سده‌های 3 تا 6 ق تصویر می‌کند که قابل مطالعه، پژوهش و استفاده است؛ از جملۀ این آداب و رسوم آن است که در سر حمام فقاع (= آب جو) می‌نوشیدند، یا زنان برای گرفتن دعای سفیدبختی نزد فالگیر می‌رفتند و یا کشاورز ساده‌ای مانند فرخی سیستانی سواد داشته و خوب شعر می‌گفته و به استادی چنگ می‌زده و آوازی خوش داشته است (محجوب، 280).
 

چهارمقاله و نقد ادبی

چهارمقاله از نظر نقد ادبی نیز قابل اعتناست. به‌گفتۀ شمیسا (ص 121) مطالبی که نظامی در باب شاعری نوشته است، نشانگر تلقی ادبای آن دوره از ادب رسمی و درباری است، و زرین‌کوب ( نقد، 1 / 209) چهارمقاله را از کهن‌ترین کتابهایی می‌داند که در آن مسائل مربوط به سخن‌سنجی و نقد شعر مطرح شده، و مؤلف آراء انتقادی خود را در باب شعر و شاعران طی حکایات متعدد بیان کرده است (همو، یادداشتها ... ، 100-101). نظامی به شاعران جوان توصیه می‌کند کتابهایی خاص بخوانند که دانش عروض و قافیه و نیز نقد معانی و نقد الفاظ و سرقات شعری را می‌آموزد (نک‍ : ص 48).
این کتاب علاوه‌بر آنکه دانشی از ادبیات آن دوران را نشان می‌دهد، گرایشهای ادبی زمان پیش از خود را نیز باز می‌نماید (ریپکا، 1 / 406). تعریفی که نظامی از شعر به‌دست می‌دهد، بیانگر تأکیدی است که وی بر معنا و محتوا می‌ورزد. تعبیر منطقی «اتسّاق مقدمات موهمه» (ص 42) بیانگر اهمیت جنبۀ تخییلی و زمینۀ خیالی شعر است که از دیدگاه اهل حکمت مایه می‌گیرد و از آشنایی نظامی به کتب ابن‌سینا و دیگر حکما و آراء ارسطو خبر می‌دهد، چنان‌که وقتی شعر را نوعی «صناعت» می‌خواند، معنایی نزدیک به «کثارسیس» ارسطو را القا می‌کند (زرین‌کوب، نقد، 1 / 211؛ یوسفی، 176؛ شفیعی، 7- 8).
چهارمقاله برخلاف قابوس‌نامه ــ که درآن نمونه‌هایی از شیوۀ زندگانی چهره‌های تاریخی و وظایف فرمانروایان، دیوانیان و درباریان آمده است ــ و نیز برخلاف سیاست‌نامه ــ که سراسر آن به هنر فرمانروایی بر یک قلمرو بزرگ پادشاهی اختصاص یافته است ــ یکباره فرمانروایان را نادیده گرفته، و توجه خود را منحصراً به 4 طبقۀ دبیران، شاعران، اخترشناسان و به‌خصوص پزشکان معطوف داشته است (رپیکا، 2 / 739-740).

2. از دیدگاه تاریخی

چهارمقاله به‌رغم علوّ فضل و دانش مؤلف آن، از لغزشها، ضعفها و اغلاط تاریخی برکنار نیست، چنان‌که در دو حکایت متعلق به اسکافی 7 سهو بزرگ از وی صادر شده است؛ همچنین لغزشهای دیگری از قبیل تخلیط نامهای اشخاص مشهور به یکدیگر، و تقدیم و تأخیر سنوات و عدم دقت در ضبط وقایع نیز در این کتاب دیده می‌شود و بدین‌سبب به‌نظر بیشتر محققان از نظر تاریخی اثری قابل اعتماد و استناد محسوب نمی‌شود و به نظر می‌رسد قصد مؤلف از نقل وقایع تاریخی بیشتر عرضه‌کردن فواید علمی و ادبی آنها بوده است (قزوینی، پانزده ـ شانزده؛ محجوب، 281). ناسازگاری روایات نظامی با موازین تاریخی مورد توجه بسیاری از محققان ازجمله: فروزانفر ( سخن ... ، 15)، صفا (2 / 962) و زرین‌کوب (همان، 1 / 290) قرار گرفته است.
به‌نظر برخی از ادب‌پژوهان، موارد لغزش و خطای نظامی نادر، و به دلالت بعضی قرائن، ناشی از تصرف ناسخان است (معین، 86). محققانی همچون فروزانفر ( تاریخ، 140-144، 244-245) و فرزان (نک‍ : ص 174-184) موارد لغزشهای بیشتری را نشان داده‌اند.
چهارمقاله در طول تاریخ مورد توجه، استفاده، تقلید و استشهاد بوده است، چنان‌که فیض‌الله بنیانی پسر زین‌العابدین از عالمان و نویسندگان سدۀ 9ق که در دربار گجرات مقامی داشته، کتابی به اسم مجمع النوادر مشتمل بر 40 فصل و به سبک چهارمقالۀ نظامی عروضی نوشته است (معین، 45-46). قاضی احمد غفاری نیز در کتاب تاریخ نگارستان خود مطالبی از چهارمقاله نقل کرده است (نک‍ : ص 59، 144-145). انجو شیرازی مؤلف فرهنگ جهانگیری ذیل کلمۀ «فرشک» به چهارمقاله استشهاد نموده است (نک‍ : 1 / 1071؛ معین، 47).
این کتاب نخستین بار در 1305ق در تهران به‌اهتمام ابوالقاسم بن آخوند ملا محمد به‌چاپ سنگی رسید (قزوینی، بیست‌وسه؛ معین، 80) و پس از آن به تصحیح و توضیحات محمد قزوینی در 360 صفحه، مشتمل بر مقدمۀ مصحح و متن و تعلیقات و 24 صفحه مقدمۀ انگلیسی در 1327ق / 1909م در لیدن منتشر شد. آخرین و معتبرترین چاپ چهارمقاله از روی نسخۀ مصحح قزوینی به تصحیح محمد معین است که همراه با مقدمه و تعلیقات محمد قزوینی و یادداشتهای فراوان دیگر از معین و برخی فضلای معاصر، و نیز حاوی شرح لغات و عبارات و توضیح نکات ادبی و تعلیقات و فهرستهای گوناگون به سال 1336ش / 1957م (مشتمل بر 627 صفحه) در تهران منتشر شد.

ترجمه‌های چهارمقاله

به زبان اردو، ترجمۀ مولوی احمد حسن صاحب سوانی با متن فارسی و فرهنگ لغات (چ دهلی)؛ ترجمۀ عربی، به نام المقامات الاربع، به قلم عبدالوهاب و یحیى خشاب (قاهره، 1368 / 1949م) که ترجمۀ خلاصه‌ای از تعلیقات محمد قزوینی را به ضمیمه دارد؛ ترجمۀ انگلیسی، توسط ادوارد براون؛ ترجمۀ ترکی مقالۀ چهارم در علم طب، توسط عبدالباقی گلپینارلی که با خلاصه‌ای از آن به زبان فرانسه جزو انتشارات دانشگاه استانبول به‌چاپ رسیده است (یوسفی، 179-180).

مآخذ

ابن‌اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320ش؛ بهار، محمدتقی، سبک‌شناسی، تهران، 1370ش؛ جامی، عبدالرحمان، مثنوی هفت اورنگ، به کوشش جابلقا داد علیشاه و دیگران، تهران، 1378ش؛ حاجی‌خلیفه، کشف؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به کوشش جلال‌الدین همایی و محمد دبیرسیاقی، تهران، 1380ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، به کوشش ادوارد براون، تهران، 1318ق؛ رازی، امین احمد، هفت اقلیم، به کوشش محمد رضا طاهری، تهران، 1378ش؛ ریپکا، یان، تاریخ ادبیات ایران، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1383ش؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، از گذشتۀ ادبی ایران، تهران، 1375ش؛ همو، نقد ادبی، تهران، 1361ش؛ همو، یادداشتها و اندیشه‌ها، تهران، 1356ش؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، تهران، 1349ش؛ شمیسا، سیروس، سبک‌شناسی نثر، تهران، 1383ش؛ صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1378ش؛ عوفی، محمد، لباب الالباب، به کوشش ادوارد براون، لیدن، 1321ق / 1903م؛ غفاری، قاضی احمد، تاریخ نگارستان، بـه کوشش مـرتضى مـدرس گیلانـی، تهـران، 1404ق؛ فـرزان، محمد، مقـالات، به کوشش احمد اداره‌چی گیلانی، تهران، 1356ش؛ فروزانفر، بدیع‌الزمان، تاریخ ادبیات ایران، به کوشش عنایت‌الله مجیدی، تهران، 1354ش؛ همو، سخن و سخنوران، تهران، 1380ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351ش؛ قزوینی، محمد، مقدمه بر چهارمقاله (نک‍ : هم‍ ، نظامی عروضی)؛ محجوب، محمدجعفر، خاکستر هستی، تهران، 1378ش؛ مدرس، محمدعلی، ریحانةالادب، تهران، 1369ش؛ معین، محمد، مقدمه بر چهارمقاله (نک‍ : هم‍ ، نظامی عروضی)؛ نخجوانی، محمد بن هندوشاه، دستور الکاتب، به کوشش عبدالکریم علی‌زاده، مسکو، 1964م؛ نظامی عروضی، احمد، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی و محمد معین، تهران، 1336ش / 1957م؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، 1344ش؛ هدایت، رضاقلی، مجمع الفصحا، به‌کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1382ش؛ همایی، جلال‌الدین، تاریخ ادبیات ایران، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران، 1375ش؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1357ش؛ یوسفی، غلامحسین، یادداشتهایی در زمینۀ فرهنگ و تاریخ، تهران، 1371ش؛ نیز:

Brown, E. G., A Literary History of Persia, Cambridge, 1969.

صفحه 1 از2
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.