آتش
آتَش، از عناصر چهارگانه و پدیدهای مقدس در فرهنگ ایرانیان که از دیرباز دربارۀ آن باورها و اعتقادات متنوعی پدید آمده است.
I. در ایران باستان
آتَش (اوستایی: آتَر؛ فارسی میانه: آدُر، آتَخْش) یکی از 4 عنصر مقدس در ایران باستان و نزد مزداپرستان است که با آیین و شیوۀ ویژهای در آتشکدهها از آن نگهداری و پرستاری میشود؛ همچنین، مانند آذر، نامی عام برای هر نوع آتشکده است.
1. پیدایش آتش
دربارۀ پدید آمدن آتش جز به گمان چیزی نمیدانیم. افسانهای که فردوسی در داستان هوشنگ آورده، برداشت زمان او از پیدایش آتش بوده است: روزی هوشنگ همراه گروهی از کوهستانی میگذشت، ناگهان چشمش به ماری سیاه و تیزتاز افتاد، پارهسنگی برگرفت و به سوی مار پرتاب کرد. سنگ به مار نخورد، اما از برخوردش با سنگی دیگر جرقهای برجَست و آتش پدید آمد. هوشنگ به همراهان گفت: این جرقه فروغی ایزدی است و باید از آن پرستاری کرد (1 / 15-16).
در طول تاریخ، ایرانیان باستان و پیروان زردشت ــ بهسبب برداشت نادرستی که از رفتار آنان با آتش شده است ــ آتشپرست خوانده شدهاند؛ در حالی که مراد از فعل «پرستیدن»، معنی واقعی آن، یعنی «در پیرامون ... ایستادن» (در اینجا: پیرامون آتش ایستادن) است. در 51 ق / 671 م که ابن ابیبکره (حاکمِ دستنشاندۀ امویان در سیستان) فرمان به قتل موبدان زردشتی و ویران کردن آتشکدههای آنان داد و دهقانان زردشتی سر به شورش برداشتند، وی از شام کسب تکلیف کرد؛ جواب آمد که زردشتیان خداپرستاند و آتشکده، محراب آنان و مانند کنشت و کلیسا ست (تاریخ ... ، 93). کارِری سیاح ایتالیایی که در 1105ق / 1694م در اصفهان بوده است، مینویسد: زردشتیان آتش را محترم میشمارند، ولی آن را در خور پرستش نمیدانند (ص 96-97).
2. آتش در زمان پیشدادیان و کیانیان
در روایتهای بسیاری از زمان کیانیان، آتش تبلور ویژهای دارد: آتشِ اوهرمزد بر ویشتاسپ (گشتاسپ) نمایان شد و او را به پذیرفتن آیین زردشت واداشت و از او خواست تا در پراکندن این آیین بکوشد (دینکرد، فصل 4، بندهای 74, 78). در «وِجَر کَرد دینی» منسوب به مدیوماه، عموزادۀ زردشت، آمده است که سقف خانۀ گشتاسپ میشکافد و زردشت با درخششی مینوی نزد گشتاسپ میآید و آتش را به دست او میسپارد و گشتاسپ آن را به جاماسپ و اسفندیار و دیگران میدهد و آتش دست کسی را نمیسوزاند؛ سپس گشتاسپ آن را بر دادگاه (جای خاص آتش) مینشانَد (بند 17). از همینروی، نیانگذاری، یا تغییر محل 3 آتش مقدس آذر فرنبغ، آذرگشنسپ و آذر برزین مهر را از گشتاسپ و کیخسرو میدانند. گفتنی است که آتش ورجاوند و پیروز بدون هیزم و چوبهای خوشبو که بر آن نهند، به خودی خود میسوزد و آب و خاک بر آن اثر ندارد.
سابقۀ داوری با آتش و سنجش راست از دروغ با آن، به گذشتههای بسیار دورِ پیش از تاریخ و اساطیری باز میگردد که خود نشان از کهن بودن نقشِ آتش نزد هندوایرانیان دارد. برای اینگونه داوری، متهم یا طرف دعوا میبایست از آتش بگذرد، یا فلز گداخته و مذاب بر کف دست و یا سینۀ او ریخته میشد و چنانکه آتش او را نمیسوزاند، بیگناهی و صداقت او آشکار میشد. عبور سیاوش از آتش یکی از نمونههای زیبای داوری با آتش است.
از دیگر داستانهای اساطیری، تازیانه زدن گرشاسپ بر آتش است: گرشاسپ به هنگام نیمروز بر پشت اژدهایی شاخدار ــ که اسبها و آدمیان را فرو میبلعید و زهرش به بلندی یک نیزه روان بـود ــ خـوراک میپخت کـه اژدها از جای جست و دیگ آهنین گرشاسپ را بر زمین انداخت و آب جوشانِ دیگ را پراکند (یسن 9، بند 11). گرشاسپ از سر خشم، اژدها را کشت و ناچار دیگ را بر آتشی از هیزم نهاد، اما چون آتش دیر زبانه کشید، گرشاسپ در حضور اوهرمزد با گرز خود بر آتش کوفت؛ این کار گرشاسپ سبب شد تا آتش مقدس از ورود او به بهشت جلوگیری کند. اوهرمزد پسر خود گرشاسپ را به جرم کشتن آتش به دوزخ انداخت؛ اما سرانجام روان سرگردان گرشاسپ را به زردشت نشان داد و از او خواست تا از گناه وی درگذرد. زردشت پذیرفت و به ایزد آذر نماز برد. آتش از سر بزرگواری گرشاسپ را بخشید و پس از آن، روانِ او در همیستگان (اعراف) قرارگرفت (روایت ... ، فصل 18، بخش 5؛ کریستن سن، 100-101).
به گفتۀ مسعودی پس از اینکه گشتاسپ به خواست زردشت آتش مورد احترام جم را در خوارزم مییابد، آن را به دارابجرد (دارابگرد) فارس منتقل میکند؛ این آتش در 332ق / 944م، هنگام تألیف مروج الذهب، به نام آذرجوی وجود داشته است و به گفتۀ مسعودی مجوسان آن را بیشتر از همۀ آتشها و آتشکدهها محترم میشمردهاند. همو میافزاید: به گفتۀ ایرانیان کیخسرو هنگام جنگ با ترکان در این آتشکده نیایش کرده است (4 / 75-76). شهرستانی این آتش را آذرخواه مینامد و مینویسد که گشتاسپ آن را از خوارزم به دارابجرد منتقل کرد و انوشیروان آن را [شاید بخشی از آن را] از دارابجرد به کرمان برد. به گفتۀ وی زردشتیان این آتش را بیش از هر آتش دیگری گرامی میداشتهاند (ص 269). روایتی از میرخواند نشان میدهد که در اواسط سدۀ 9ق / 15م شهرت آذرفرنبغ و آتش زردشتیان در روزگار او از همین آتش بوده که هنوز خاموش نشده بوده است (1 / 132).
اوج برداشت ایرانیان باستان از آتش مربوط به آفرینش کیومرث، نخستین انسان است: پیکر کیومرث و گاو یکتا آفریده از زمین، اما تخم آنان از آتش است (بندهش، 41). پس از کشته شدن کیومرث «آتش تخمه» (بخشی از تخم او) بر زمین میریزد و پس از 40 سال از آن ریواس میروید و سپس اندک اندک از این ریواس مشی و مشیانه (قابل قیاس با آدم و حوا)، نخستین مرد و زن میرا پدید میآیند (نک : همان، 81). پس آدمیان نیز از تخمۀ آتشاند، اوستا آفرینش خانوادۀ آریایی و ایرانی را حاصل این رویداد میداند (فروردینیشت، بند 87).
3. آتش در زمان مادها
گورهای موجود در قیزقاپان در درۀ شهر زور (کنار دهکدۀ زورداش، نزدیک سلیمانیه) و گور دکان داوود (در 3 کیلومتری جنوب خاوری سرپل ذهاب) نشان از پرستاری از آتش در زمان مادها دارند. در قیزقاپان، در قسمت بالایسر در گور، نگارهای از آیین نیایش در برابر آتش دیده میشود. شخصی که در سمت چپ نگاره ایستاده است، لباس ویژۀ مغان را بر تن دارد. این مغ یا موبد در سمت راست شاه ایستاده است و او و شاه هر دو باشلق بر سر، و برای آنکه نفسشان به آتش مقدس نخورد، پنام بر دهان دارند. گور دکان داوود هم بنایی همانند دارد.
4. آتش در اوستا و متنهای پهلوی
برخلاف ریگودا ــ که در آن اَگنی (آتش) با سرودههایی بسیار دلکش و زیبا ستایش شده است ــ در گاهان از آتش بسیار کم سخن رفته است. ارتباط آتش با اهوره مزدا در گاهان، در مقایسه با اوستای متأخر، بسیار کمرنگ است؛ درحالیکه در اوستای متأخر آتش پسر اهورهمزدا خوانده میشود (زنر، 59). در سراسر گاهان تنها 8 بار به نام آتش برمیخوریم و از این 8 بار، 6 بار منظور آن از آتش، روز آزمایش و رستاخیز است. تنها در بند 9 از یسن 43، سخن از نماز نزد آتش است و در بند 7 از یسن 46، زردشت از آذر و منش اهورهمزدا انتظار رسایی دین راستین را دارد. با این همه، نقش آتش در آیین زردشت به حدی است که آن را نماد دین مزدیسنا میشناسند و اگر اصطلاح «آتشپرست» را ــ که برداشتی از «آتش پرستار» است ــ بیشتر به جای مزداپرست به کار میبرند، جای شگفتی نیست.
در اوستا آذر مقدس در مقام پسر اوهرمزد (اهورهمزدا) ستوده میشود (یسن 25، بند 7؛ وندیداد، جم ). در آتش نیایش نیز ضمن نذر کردن برای آتش پسر اهورهمزدا، خواسته میشود تا وی در این خان و مان، برازندۀ نیایش و ستایش بشود (نک : خرده اوستا، بندهای 5-7)؛ همچنین برای او هیزم و بخور شایسته آرزو میشود (همان، بندهای 7-16).
ارجمندیِ ایزد آتش در روایت پهلوی تبلوری ویژه یافته است: اوهرمزد آتش را از اندیشه و خرد خود آفرید و فروغش را از روشناییِ بیکران، و تن مردان را از تن آتش (فصل 18، بخش 5 بب ، نیز نک : فصل 46، بند 22 بب ).
وقتی ایزدمهر، سوار بر ارابۀ خود در آسمان میتازد، آتش در پی و همراه او ست و مانند اگنی همۀ راههای آسمان را میشناسد (مهریشت، بند 127؛ نیز نک : دالا، 224). همچنین هنگامی که سپنته مینو و انگره مینو برای دست یافتن به فر، چالاکترین پیکهای خود را برمیگزیدهاند، انتخاب سپنته مینو بهمن و اردیبهشت و آتش اهورهمزدا بوده است (زامیادیشت، بندهای 45-52). گزارش روایت پهلوی دربارۀ آتش و علت حضور او در زمین، برداشت ایرانیان و زردشتیان از آتش و نیز علت پیدایش آتشکده را به خوبی نشان میدهد. یک بار که اوهرمزد با امشاسپندان انجمن کرده بود، آتش نیز حضور داشت؛ او سر به زیر افکنده بود و میگریست و نمیخواست به جهان مادی فرستاده شود، اما چون اوهرمزد نمیتوانست مردمان را بدون آتش به گیتی دهد، با امشاسپندان به رایزنی پرداخت و سرانجام، او را در بهشت پادشاه کرد و گرزی به او داد تا از هرکس که خشنود نباشد، با آن گرز او را به دوزخ افکند (فصل 18، بخش 5، بندهای 3-22).
سپردن نگهبانیِ آتش به اردیبهشت، بزرگترین امشاسپند مزداپرستان، خود نشاندهندۀ نقش آتش در این دین است. آرامش بخشیدن به آتش سبب رامش اردیبهشت، و آزار رساندن به آتش سبب آزار او میشود.
5. آتش در زمان هخامنشیان
یکی از کهنترین اشارههای نوشتاری به نقش آتش، از آنِ هرودت است؛ او میگوید: ایرانیان به آتش به چشم یک ایزد مینگرند و هرگز آن را آلوده نمیسازند. در تشریفات حرکت کورش از اردو، قرارگرفتنِ حاملان مجمرهای آتش پیش از شاه نشاندهندۀ نقش و اعتبار آتش است (کتاب III، بند 16). به نوشتۀ کتسیاس سوزاندن مرده بیاحترامی به آتش تلقی میشده، و عملی غیرقانونی و مذموم بوده است (بند 57). شواهد تصویری باستانی نیز گزارشهای هرودت را تأیید میکنند: در نقوش سنگنگارههای آرامگاه داریوش در نقشرستم و در نقوش تختجمشید همواره کسانی که جلو آتشدان ایستادهاند، برای جلوگیری از برخورد نفسشان با آتش، با پنام دهان خود را پوشانیدهاند.
6. آتش در زمان اشکانیان
اشکانیان در آغاز کار خود، برای مقابله با هجوم و نفوذ فرهنگی سلوکیه و تبیین اینکه وارثان راستین هخامنشیان هستند، ناگزیر از رونق بخشیدن به برخی از آیینهای دینی ایرانیان بودند و با تبدیل معبد اناهیتای استخر ــ که در حقیقت یک آتشکده بود ــ به یک مرکز مذهبی، اسبابی فراهم آوردند تا مغان بتوانند با زنده نگهداشتن سنتهای ایرانی از توجه ایرانیان به هلنیسم جلوگیری کنند. تیرداد اول اشکانی (248-221 قم) دو سه سال پس از تأسیس حکومت اشکانیان، در معبد اناهیتای شهر ارشک تاجگذاری کرد (گیرشمن، 269).
آذرگشنسپ که آتشکدۀ مغان شمالغربی و بزرگترین آتشکدۀ همه دورانها در قلمرو فرهنگی ایران باستان است، در زمان اشکانیان ساخته شد و در زمان ساسانیان به صورت آتشکدۀ مهم مرکزی و دولتی ایران در آمد. بر مُهرهایی که از حدود سالهای 400 تا 425م در شیز پیدا شده است، عبارت «موبد آذرگشنسپ» دیده میشود؛ از اینرو، دستکم در این تاریخ آذرگشنسپ فعال بوده است (دوشنگیمن، 69).
7. آتش در زمان ساسانیان
اردشیر مؤسس سلسلۀ ساسانی (226-240م) خود به سبب تولیت پدرش در معبد اناهیتای استخر ــ که طبری آن را بیت نار اناهیذ میخواند (2 / 37- 38؛ نیز نک : بلعمی، 2 / 875) ــ دارای تربیتی مذهبی بود. اگر این گزارش طبری که بابک را «قیم على بیتالنار» میخوانَد (2 / 37)، درست باشد، ساسانیان از خانوادۀ یک هیربد بودهاند (نک : ویکاندر، 53 52,). گزارش «اعمال شهدای ایرانی به روایت سریانی» شاهد جالب توجهی دربارۀ برداشت غیرایرانیان از توجه ایرانیان به آتش است: در بیست و دومین سال پادشاهی یزدگرد، جمعی از اسقفهای نصرانی [در سوریه] به آتش و آب توهین کردند و آتشکدهها را ویران ساختند؛ وقتی که شاه سبب این رفتار را پرسید، یکی از آنان پاسخ داد که آتشکدهها را از آنرو ویران کردهاند که نه آتشکده خانۀ خدا بوده است و نه آتش دختر او (ص 34-35).
8. گونههای آتش
در اوستا سخن از 5 گونه آتش میرود که اهورهمزدا آفریده است (یسن 17، بند 11). به نوشتۀ روایت پهلوی آتش چنان ارجمند است که اوهرمزد تن مردمان را از تن آتش، و جان آنان را از فکر و اندیشۀ خویش آفرید و آتش را 5 بخش کرد (فصل 18، بخش 5، بند 1). در دیگر متنهای پهلوی نیز به این 5 گونه آتش، با شرحی بیشتر پرداخته شده است ( گزیدهها ... ، فصل 3، بندهای 77-82؛ بندهش، 90-91):
1. آتشِ افزونی که عموماً به آتش بهرام گفته میشود. اهورهمزدا آتش افزونی را در گرودمان (عرش اعلا) آفرید که تجلی مادی آن آتش سوزان زمینی است و فزایندگی آن این است که هر گونه را در سرشت خویش میافزاید.
2. آتش به فرنفتار که در مردمان و گوسفندان است، گوارشِ خوراک، گرم کردنِ تن و روشن کردنِ چشمان وظیفۀ او ست. پورداود این آتش را حرارت غریزیه میخواند (1 / 198).
3. آتشِ اوروازشت که در تخم گیاهان آفریده شده است. وظیفۀ این آتش سُفتنِ زمین، جوش آوردن و تافتنِ آب، زیبا کردنِ شکوفۀ گیاهان، و دلپسند و خوشبو کردن و پزاندنِ میوهها با مزههای گوناگون است.
4. آتشِ وازشت که در ابرها ست و با ابر حرکت میکند و تیرگی و تاریکیِ هوا را نابود میسازد و وظیفهاش باریک و سبک کردن [رقیق کردن] ستبری [آلودگی] هوا، گداختنِ تگرگ و به اندازه گرمکردن، تافتن و قطرهدارکردنِ آبی است که ابر دارد. این همان آتشی است که از گرز تیشتر برون جَست و دیو را هلاک کرد (وندیداد، فصل 19، بند 40).
5. آتشِ بلند سود که آن نیز در آسمان، و فرهای است که در آتش بهرام است. این آتش با دروغ ستیز میکند و وظیفۀ او زدن و سوختنِ پریپیکرانی است که از دریا برمیآیند و پوشش مادی دارند و با گند و آلودگی با روشنان (ثوابت) دشمنی میورزند و با جادوگری آفریدگان را تباه میکنند.
9. انواع آتش (آتشکده)
در آیین زردشت از نظر کوچکی و بزرگی، 3 نوع آتش یا آتشکده وجود دارد:
1. آتش دادگاه که آتش کوچک خانوادگی است. آتش دادگاه را موبدان برپا میکنند، اما افراد عادی میتوانند به آن خدمت کنند. معمولاً زردشتیانِ متمکن در خانههای خود آتش دادگاه دارند (بویس، 157).
2. آدُران که آتش کوچک محلی است. این آتش پیوسته روشن نیست و تنها در مراسم آیینی روشن میشود. طبق سنت زردشتی در هر خانهای که 3 روز خوراکی پخته میشد، آتش اجاق برای تطهیر به آدران منتقل میگردید (روایات ... ، 454-455).
3. آتش بهرام. مهمترین آتش زردشت، آتش بزرگ آذرگشنسپ که آتش ارتشتاران و شهریاران بود، فرنبغ که آتش آثرونان (روحانیان) بود و برزینمهر که آتش کشاورزان و پیشهوران بود، هر 3 آتش بهرام بودند (بندهش، 91). برای تهیۀ آتش بهرام مستقیماً از آتش معمولی استفاده نمیشود. آتشْ نخست به آدران ــ که از 4 آتش درست شده است ــ برده میشود و سپس آدران به محل آتش بهرام منتقل میگردد. در اینجا آتش بهرام از ترکیب 16 آتشی که خود با شیوه و آیینی خاص از آتشهای دیگر فراهم شدهاند، ساخته میشود.
مآخذ
بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1353ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369ش؛ بویس، مری، «دیانت زرتشتی در دوران متأخر»، دیانت زرتشتی، ترجمۀ ف. وهمن، تهران، 1348ش؛ پورداود، ابراهیم، ترجمه و حاشیه بر یسنا، تهران، 1356ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314ش؛ روایات داراب هرمزدیار، به کوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1922م؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367ش؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، ترجمۀ صدر ترکۀ اصفهانی، به کوشش جلالی نائینی، تهران، 1321ش؛ طبری، تاریخ؛ فردوسی، شاهنامه، بر پایۀ چاپ مسکو، تهران، 1382ش؛ کارری، جملی، سفرنامه، ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تهران، 1348ش؛ گزیدههای زادسپرم، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1366ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش باربیه دومنار، پاریس، 1865م؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، به کوشش عباس زریاب، تهران، 1373ش؛ «وجرکرد دینی»، اسطورۀ زندگی زردشت، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران، 1370ش؛ نیز: