زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

آقامحمدخان

آقامحمدخان \āqā-mohammad-xān\، (ح 1155-1211 ق / 1742-1797 م)، رئیس ایل، بنیان‌گذار و نخستین شاه سلسلۀ قاجار (سل‍ 1210-1211 ق / 1795-1797 م). او، پسر بزرگ محمدحسن‎خان قُوانلو، در استراباد زاده شد. مادرش دختر اسکندرخان قوانلو بود (اعتمادالسلطنه، 3 / 23). محمدحسن‎خان بعد از پدر خود، فتحعلی‎خان (سپهسالار طهماسب دوم صفوی)، که در 1138 ق / 1726 م کشته شد، ریاست تیرۀ قوانلو (اَشاقه‌باش) ایل قاجار را در استراباد و گرگان بر عهده داشت. وی در کشمکشهای ملوک‎الطوایف، در دفاع از صفویان (سلطنت شاه اسماعیل سوم) یا به‎طور مستقل، ادعای پادشاهی داشت و در نبرد با زندیان و آزادخان افغان، اصفهان را گرفت و شیراز را محاصره کرد، اما به‌سبب رقابتهای درونی ایل به دست محمدعلی‎خان، یکی از سران تیرۀ دَوَلویِ قاجار (یوخاری‌باش) که پیوسته بر تیرۀ دیگر ایل (اشاقه‌باش) ریاست داشتند (ملکم، 2 / 336)، در 1172 ق / 1759 م کشته، و سرش نزد شیخ علی‎خان سردار زند فرستاده شد. کریم‎خان زند با اینکه از گزند یکی از مزاحمان حکومت خود آسوده گشت، به شیوه‎ای انسانی با قاجاریان رفتار کرد؛ وی دستور داد سر محمدحسن‎خان را با گلاب بشویند و با احترام فراوان در زاویۀ حضرت عبدالعظیم (ع) به خاک سپارند. 

نوجوانی

فرزندان محمدحسن‎خان از بیم سپاهیان زند به ترکمانان پناه بردند. آقامحمدخان، که پس‌از کشته‌شدن پدر، رئیس تیرۀ قوانلو شده بود، در منطقۀ خود لشکری فراهم آورد، ولی نتوانست در نبرد با حاکم نیرومند گرگان، محمدحسین‎خان قاجار دولو (د 1177 ق / 1763 م)، کاری از پیش ببرد و از‌این‎رو متواری شد. محمدخان سوادکوهی، حاکم مازندران، که محل اختفای وی و یارانش را می‎دانست، او و یارانش را در اشرف (بهشهر) دستگیر کرد و به تهران، نزد کریم‎خان، فرستاد. وکیل پس‌از دلجویی از آنان، آقامحمد‌خان و خاندان او را دو سال در دامغان زیر نظر نگاه داشت، اما به‌سبب عدم اطمینان کافی و به توصیۀ محمدحسین‎خان، آنان را دوباره به تهران آورد. گروهی، از‌جمله حسینقلی‎خان، برادر آقامحمدخان را به قزوین تبعید کرد و دستۀ دیگر را که آقامحمدخان نیز در میان آنان بود، به شیراز فرستاد. پاره‎ای از افراد برجستۀ خاندان آقامحمدخان نیز به مرور زمان، خود را به شیراز رساندند و به وی پیوستند. منابع حاکی از آن است که همۀ آنها در دربار زند با احترام روزگار می‎گذراندند و حسینقلی‎خان به دستور کریم‎خان به حکومت دامغان منصوب گردید. وی پس‌از چندی از محل حکومت خود به مازندران و گرگان رفت، و با جمع‌کردن سپاهیانی از ترکمانان و قاجاریان، با نام جهانسوز شاه ادعای سلطنت کرد و بارفروش (بابل) را مرکز حکومت خویش ساخت، اما در برابر لشکریان زند شکست خورد. در این میان، گروه بسیاری از مردم مازندران به دستور زکی‎خان زند (پسرعموی کریم‎خان) کشته شدند. حسینقلی‎خان که او را «پادشاه بی‎تخت و تاج» نامیده‎اند، در 1181 ق / 1767 م، توسط دو تن از غلامان خود به قتل رسید. این امر موجب شد که برادرش، آقامحمدخان، برای مدتی در دربار کریم‎خان در شیراز تحت مراقبت شدیدتری قرار گیرد. 

در دربار کریم‎خان

آقامحمدخان نزدیک به 16 سال (1177- 1193 ق / 1764- 1779 م) در شیراز به سر برد (سپهر، 1 / 34). کریم‎خان با مهربانی بسیار با وی رفتار می‎کرد. وکیل به او اجازه داده بود که به شکارهای جرگۀ چندروزه برود و او بیشتر، با یکی از دو برادرش، جعفرقلی یا مهدیقلی، به شکار می‎رفت. کریم‎خان گاه در کارهای سیاسی با وی رایزنی، و با نوعی کنایه او را «پیران ویسه» (وزیر افراسیاب) خطاب می‎کرد. اعتماد وکیل به او تا آنجا بود که می‎خواست وی را برای سرکوب‌کردن شورش حسینقلی‎خان به مازندران بفرستد (ملکم، 1 / 337). خان قاجار پس ‌از مرگ خان زند با شتاب همراه دو برادرش و چند تن دیگر، که شمارشان را تا 17 تن نوشته‎اند، در 13 صفر 1193 ق / 2 مارس 1779 م از منطقۀ فارس بیرون آمد و با سختی و تنگ‌دستی خود را به اصفهان، و از آنجا به دولاب تهران رساند. در اصفهان و ورامین گروهی از سران قاجار و خوانین ایلات به او پیوستند (اعتمادالسلطنه، 2 / 316). او در سر راه خود به مازندران، یکی دو محمولۀ «مالیات و خزانۀ» حکومت را که به شیراز می‎بردند، مصادره کرد (همانجا؛ نیز نک‍ : ملکم، 2 / 338؛ سپهر، 1 / 35). 

استوار‌سازی‌سلطنت

الف‌ـ نبردهای ابتدایی

آقامحمدخان پس ‌از دو سال جنگ و نبرد مداوم و تلاش برای یگانه‌ساختن تیره‎های قاجار، بر بیشترین ایالات ایران چیره شد و تهران را به‌سبب نزدیکی به مازندران و مراتع ایل، به جای ساری مرکز حکومت خویش ساخت (ملکم، 2 / 339). وی در این شهر در 1203 ق / 1788 م، بدون بر سر نهادن تاج، بر تخت شاهی نشست ( ایرانیکا)، و در 1204 ق / 1789 م برادرزادۀ خویش، باباخان (فتحعلی‎خان)، را به ولیعهدی برگزید (اعتماد السلطنه، 3 / 49). 

ب‌ـ نبرد با رقیب اصلی

آقامحمدخان در نبردهای پراکنده‎ای در اصفهان، در برابر علی‎مرادخان (برادرزادۀ کریم‎خان) و جعفرخان (پسر صادق‎خان، برادر کریم‎خان) شرکت کرد، اما رقیب اصلی او لطفعلی‎خان زند بود که در 20سالگی، پس از تاراندن رقیبان خانگی، به تخت پادشاهی نشسته بود. آقامحمدخان در دوران زد‌و‌خوردهای داخلی زندیان، شمال ایران را یکپارچه ساخت و چون از اختلافهای جانشینان کریم‎خان و شخصیت ایشان آگاه بود، فروپاشی این سلسله را در نابودی لطفعلی‎خان شجاع و بی‎آلایش، اما کم‎سیاست و بی‎تجربه، می‎دانست. از‌این‎رو، همۀ نیروی خود را در این راه به کار انداخت. خان قاجار یک‎بار در 1203 ق / 1788 م در هَزارِ بیضا (30‌کیلومتری شیراز) با سپاهیان زند نبرد کرد و توانست پایتخت را محاصره کند، اما نتوانست به درون آن راه یابد، پس به تهران بازگشت. بار دوم با نیروهای بیشتر و نظمی آراسته‎تر وارد معرکه شد. هم‌زمان با حاج میرزا ابراهیم، کلانتر شیراز، که با سران زندیه اختلاف داشت، تماسهای محرمانه برقرار کرد و در نبرد سِمیرُم عُلْیا، سپاه زندیه را شکست داد. چون لطفعلی‎خان به سوی شیراز رفت و دروازۀ شهر را به روی خود بسته، و پادگانهای پایتخت را خلع‌سلاح‌شده دید، دریافت که در نبرد سیاسی نیز شکست خورده، و حاج ابراهیم کلانتر با رقیب او عهدی استوار بسته است. در آن زمان که شهریار زند عازم دشتستان بود، خان قاجار در تعقیب لشکریان او تا شیراز پیش رفت؛ دروازه‌های آن شهر به روی قاجارها باز شد و شهر مسخر خان گردید. لطفعلی خان در جنوب سپاهیانی اندک فراهم آورد و در نبردی با قاجارها به سرکردگی مصطفى قلی خان دولو، در نزدیکی شیراز، دشمن را شکست داد. بار دیگر نیز در دشت قبله 000‘20 تن از لشکریان قاجاری را تارومار ساخت و برای فراهم‌آوردن آذوقه و نیز کسب قدرت نظامی بیشتر راهی زَرقان شد. آقامحمدخان با 000‘40 سپاهی، در «شهرک» (میان اصفهان و شیراز) با 000‘5 تن سپاه زندی روبه‎رو شد. در این نبرد، لطفعلی‎خان با رشادت بسیار خود را تا سراپردۀ آقامحمدخان رساند، اما به‌سبب خیانت سرداران زندی و کم‎تجربگی خود شکست خورد؛ با این حال، خود را از معرکه بیرون آورد و به سوی کرمان رفت. آقامحمدخان پیروزمندانه به شیراز آمد و به دستور او افراد خاندان زند به اسارت درآمدند و همراه با استخوانهای کریم‎خان به تهران فرستاده شدند. لطفعلی‎خان خود را به کرمان رساند، ولی به درون شهر راه نیافت. پس به طبس رفت و با کمک امیرحسین‎خان زنگویی 300 سوار فراهم، و آهنگ یزد کرد. با شکست علی‎نقی‎خان بافقی آنجا را بگشود و روانۀ شیراز شد. در آنجا از قاجاریان به سرکردگی حاج ابراهیم کلانتر و محمدحسین‎خان قوانلو شکست خورد و نومیدانه روی به سوی طبس، بم و نَرْماشیر آورد. سپس سپاهیانی فراهم آورد و به سوی کرمان رفت. در 1208 ق / 1793 م با فتح شهر، خود را پادشاه نامید و به نام خویش سکه زد. آقامحمدخان، سراسیمه و کینه‎توزانه، باباخان را با 000‘5 سوار و عنوان جهانبانی به کرمان فرستاد و خود نیز با لشکری در حدود 000‘60 تن به دنبال او راهی شد. لطفعلی‎خان با 300 مرد جنگی در برابر آن ارتش نیرومند جنگید. با وجود پایداری مردم کرمان و همین ارتش اندک به مدت بیش ‌از 4 ماه، از 17 ذیقعدۀ 1208 تا 1 ربیع‎الثانی 1209 ق / 16 ژوئن 1794 تا 26 اکتبر 1794 م آخرین پناهگاه زندیان، زیر فشارهای نظامی آقامحمدخان و قحط و غلا در شهر، فرو‌ریخت و لطفعلی‎خان آوارۀ بم گردید. آقامحمدخان در کرمان جنایت و سنگ‌دلی را به نهایت رساند. شمار کشتگان، کور‌شدگان و زنان و دختران تقسیم‌شده میان ارتشیان را چندین هزار تن برآورد کرده‎اند. حتى ملا محمد ساروی، مورخ دربار خان، چون وقایع جمعه 29ربیع‎الاول 1209 ق / 24 اکتبر 1794 م را می‎نگارد، نمی‎تواند از یاد «شنایع و قبایح و مناهی و فضایح» خودداری کند. 
لطفعلی‎خان در بم ناجوانمردانه گرفتار شد و او را کت‌بسته به کرمان آوردند. آقامحمدخان با شادی و کینه‎توزی، خود چشمان شهریار جوان را بیرون آورد. همچنین به دستور او جنایت دیگری نیز در حق او انجام شد که به گفتۀ مورخی بیگانه، نگارش آن مایۀ «آلودگی صفحۀ تاریخ» است. 
پس ‌از این اتفاق، لطفعلی‌خان با خواری به تهران فرستاده شد، و به دست محمدخان قاجار دولو بیگلربیگی به قتل رسید و بدین‎سان زندیان برافتادند. آقامحمدخان پس‌ از فاجعۀ کرمان عازم قلعۀ بم شد و به جرم کمک رساندن مردم شهر به لطفعلی‎خان، مردم را کشتار کرد و سپس به شیراز بازگشت. میرزا ابراهیم، کلانتر فارس، با لقب اعتمادالدوله به‌عنوان صدر اعظم ایران برگزیده شد، حکومت فارس به باباخان تفویض گشت و خان پیروزِ قاجار در شعبان 1209 / مارس 1795 به تهران آمد. 

ج‌ـ نخستین لشکرکشی به قفقاز

آقامحمدخان در 1209 ق / 1795 م، پس ‌از آسودگی خیال از جانب زندیان و دیگر مدعیان، برای رام‌کردن ابراهیم‎خان جوانشیر، حاکم قراباغ در قفقاز، و نیز به‌منظور دفع هراکلیوس (ارکلی دوم، والی گرجستان) که با روسها از در همکاری درآمده و بر پایۀ پیمان 1783 م / 1197 ق، سرپرستی آنان را پذیرفته بود، راهی قفقاز شد. حاکم قراباغ پل ارس را ویران کرد تا سپاهیان قاجار نتوانند از آن بگذرند، اما به فرمان آقامحمدخان در عرض دو ماه پل مرمت شد و لشکریان بدان سوی رسیدند. با تاکتیکهای نظامی حساب‌شده، پیشروی در 3 جبهه آغاز گردید: سمت راست به سوی شیروان، سمت چپ به سوی ایروان، پایتخت ارمنستان، و مرکز به سوی شوشا (یا شیشه، شوشی، پناه‎آباد) از قراباغ (سپهر، 1 / 71-73). پس ‌از چند نبرد محلی در ایروان، شوشا و شیروان، شهر تفلیس گشوده شد (1209 ق / 1795 م). آقامحمدخان در آنجا نیز به جنایاتی هراسناک دست زد، ازجمله: کشتار 000‘15 تن، انداختن کشیشان به رود کورا، ویران‌کردن کلیساها، تصرف اموال مردم و ذخایر مالی و نظامی هراکلیوس، و به اسارت درآوردن 000‘25 مسیحی. او در رمضان 1210 / مارس 1796، در دشت مغان، محل تاج‌گذاری نادرشاه، تاج کیانی بر سر نهاد و در اردبیل بر مزار شیخ صفی‎الدین اردبیلی شمشیر تشریفاتی شاهان صفوی را به میان بست (سپهر، 1 / 78-79؛ اعتمادالسلطنه، 3 / 60؛ سایکس، 2 / 459). آقا‌محمد‌خان سپس خراسان را که در دست افشاریان بود، به زیر سلطۀ خود درآورد و دیگر بار عازم قفقاز شد. این بار نیز به دستور ابراهیم خلیل ‎خان جوانشیر، حاکم قراباغ، پل ارس تخریب شد تا مانع ورود آقامحمدخان و سپاهیانش به منطقۀ حکومتی او شود. اما او با استفاده از مشکها و قایقها از ارس، که هنگام طغیان بهاری آن بود، گذشت. پس‌از عبور از جمعه‌بازار، در 17 ذیحجۀ 1211 ق / 13 ژوئن 1797 م قلعۀ شوشا را تسخیر کرد و بر آن شد که نواحی اشغالی را تصرف کند، اما 3 روز بعد، از سهل‌انگاری و خطای کوچک 3 تن از فراشان خلوت خود، به نامهای صادق گرجی، خداداد اصفهانی و عباس مازندرانی خشمگین شد و دستور قتلشان را صادر کرد. صادق‎خان شقاقی، یکی از سرداران سپاه که شاید به قول برخی از مورخان در جریان توطئه بود، از آقا‌محمد‌خان خواهش کرد که چون شب جمعه است، اجرای فرمان به شنبه موکول شود. پس خان قاجار فریب خورد و اجازه داد آن 3 تن همچنان به کار مشغول باشند، اما آنان از بیم جان، شبانه به خوابگاهش تاختند و با کارد و دشنه او را در 21 ذیحجۀ 1212، از پای درآوردند. نعش آقامحمدخان ابتدا در شوشا به خاک سپرده شد، اما پس ‌از ا‌ستقرار فتحعلی شاه بر تخت سلطنت، حسینقلی‎خان عزالدینلویِ قاجار، که از بزرگان قاجار بود، مأمور آوردن نعش از شوشا به تهران گردید. نعش چندی در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) ماند. سپس در 26 جمادی‎الاول 1212 ق / 16 نوامبر 1797 م طی تشریفاتی خاص به نجف اشرف برده شد و در پشت ضریح حضرت علی (ع) دفن گردید. 

مآخذ

اعتماد‌السلطنه، محمد‌حسن‌، منتظم ناصری، تهران، 1300 ق؛ سایکس، پرسی، تاریخ ایران، ترجمۀ محمد‌تقی فخر داعی گیلانی، تهران، 1333 ش؛ سپهر، محمد‌تقی، ناسخ التواریخ (بخش سلاطین قاجاریه)، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، 1358 ش؛ ملکم، جان، تاریخ ایران، ترجمۀ اسماعیل حیرت، بمبئی، 1303 ق / 1886 م؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.