ارتش
اَرْتِش [arteš]، مجموعۀ نیروهای مسلح سازمان یافته و تحت فرماندهی کشور برای عملیات و اقدامات تدافعی یا تهاجمی. از انواع دیگر نیروهای سازمان یافته نیز با نام ارتش یاد میشود، مانند ارتش آزادیبخش، ارتش رهاییبخش، یا حتى ارتش رستگاری. در این مقاله، منظور از ارتش تعریف نخست آن است.
I. در جهان
درآمد
سرشت و سازمان ارتش طی تاریخ تغییر کرده است. عاملهای سیاسی، اعتقادی، اجتماعی و فنی کشورها در دورههای مختلف موجب شده است که در ترکیب و کارکرد ارتشها مدام تجدیدنظر شود و جنگافزارهای جدید بر چگونگی جنگها و تشکیلات نظامی تأثیر گذاشته است. در دورهای از تاریخ، نیروهای پیادهنظام هستۀ اصلی ارتش را تشکیل میداد و نقشۀ دفاع یا جنگ بر پایۀ این نیروها، جنگافزارها و طرز عمل آنها طراحی و تنظیم میشد. در دورۀ دیگری از تاریخ که نیروهای سوارهنظام یا موتوریزه هستۀ اصلی را تشکیل داد، طرحها و نقشههای جنگی به کلی تغییر کرد. نیروهایی که در ارتشها به کار گرفته شدهاند، نیز طی تاریخ تغییر شکل و ماهیت دادهاند. نیروی اصلی برخی ارتشها را نظامیان حرفهای، و بعضی از ارتشهای دیگر را افراد وظیفه تشکیل دادهاند. در دورههایی یا در کشورهایی، برای مدتی معین یا در نیرویی خاص از نیروها یا نظامیان مزدور استفاده میشد. گاه پاداش عمل مزدوران فقط اجازهای بود که برای غارت و چپاول کردن به آنها میدادند و گاه نیروهای اصلی ارتش را مدافعان داوطلب، نیروهای خودانگیخته، وطندوستان یا آرمانخواهان از جان گذشتهای تشکیل میدادند که بیمزد یا بدون هیچگونه چشمداشت دیگری به جنگ دست میزدند.
ساختار، سلسله مراتب، روابط درونی، هدفها و صورت ظاهری هر ارتشی را باید باتوجه به زمان و مکان و ماهیت جنگ یا نبردی که نیروها در آن جنگیدهاند، بررسی کرد. ارتش و جنگ با ساختار و قدرت سیاسی و توازن قوا پیوند نزدیک دارد و با همۀ جنبههای اساسی کشور نیز مرتبط است. از اینرو، در بررسیها باید به همۀ زمینههای مؤثر بر ارتش و متأثر از آن توجه داشت.
تاریخچه
در دوران پیشاز تاریخ، نیروهای مسلح گروههای پراکندهای بودند که برای دفاع از حریم، شکارگاه یا چراگاه خود، یا دست یافتن به منابع جدید میجنگیدند. پیدایش سکونتگاههای دائمی در حاشیۀ رودخانهها در قلمرو تمدنهای نخستین، مانند تمدنهای بینالنهرین، چین، مصر و هند، با تدابیری از سوی نخستین ساکنان برای دفاع از دستآوردهای خود همراه بوده است.
در بینالنهرین، از حدود 3200قم ارتش دائمی و مسلح به نیزه و کمان تشکیل شده بود و در حدود 2500قم با ساختن ارابههای جنگی که با اسب و استر کشیده میشد، انقلابی در جنگ پدید آمد.
درحدود 2000قم ارتش منظم، مجهز و سازمانیافتهای تشکیل شده بود که به اعضای آن دستمزد پرداخت میشد؛ سِنوسْرِت (سِسوسْتریس) یکم، فرعون مصر کشور را به 36 منطقۀ نظامی تقسیم کرد، نیروی شبه نظامی تشکیل داد، زمینهایی را برای تأمین هزینههای نظامی اختصاص داد و از ارتش در حمله و دفاع استفاده کرد.
ایرانیان نیز در سدۀ 6قم به رهبری کورش بزرگ، با بهبود آرایش نیروهای پیاده و سوارهنظام، و پیریزی نظام انضباطی، ساختار ارتشهای دائمی را بهبود بخشیدند (نیز نک : بخش III).
یونانیها خدمت سربازی را برای شهروندان اجباری کردند و آموزش نظامی در یونان جدی و سخت بود. از اینرو، باتوجه به پیروزیهای نظامی یونانیان، رهبران کشورهای دیگر به اجیر کردن نظامیان یونانی علاقه نشان میدادند. این انگیزه سبب پیدایش طبقهای از نظامیان حرفهای شد که گاه به صورت نیروهای مزدور به خدمت فرمانروایان کشورهای دیگر درمیآمدند. اینان همچنین به جای یونانیان ثروتمندی که نمیخواستند خدمت سربازی انجام دهند، انجام وظیفه میکردند. کشـور ـ شهرهای یـونانی گروههایی از نیروهای شبه نظامی در اختیار داشتند که به هنگام خطر یا بنا به ضرورت میتوانستند متحد شوند و ارتش بزرگی را تشکیل دهند. کارآمدی این روش نظامی چندبار در تاریخ یونان به اثبات رسید.
اگرچه ارتشهای بابلی و آشوری به پیروزیهای نظامی چشمگیری دست یافته بودند، و بهویژه ارتش مسلح و مجهز آشوری تهدیدی بسیار جدی برای سرزمینهای همجوار بود، اما ارتش یونان در نبردهای سرنوشتسازی که پیروزی و شکست در آنها میتوانست مسیر تاریخ یونان و نیز بخشی از حوزۀ مدیترانه را تغییر دهد، با ساز و کارهای خود عملاً کارآمدتر از کار درآمد.
اسپارتیها در اواخر سدۀ 8قم آرایش نظامی فالانْکْس را پدید آوردند که تدبیر تاکتیکی مهم و مؤثری بود. فالانکس در اصل آرایشی دفاعی بود و از 8 ردیف سرباز زرهپوش و مسلح به نیزه و سپر تشکیل میشد که دوشادوش هم میایستادند. این آرایش در برابر حملات سوارهنظام کارآمد بود. برخلاف اسپارتیها، آتنیها شیوۀ استفاده از سوارهنظام را به کار گرفتند که خط حمله را تشکیل میداد و میتوانست به عقبۀ سپاه دشمن بتازد. فیلیپ دوم، شاه مقدونی در سدۀ 4قم ارتش دائمی تشکیل داد و نیروهای سوارهنظام را به واحدهای فالانکس افزود. پسرش اسکندر مقدونی نخستین سامانۀ تدارکاتی ارتش را ایجاد کرد و پیادهنظام سبک اسلحه را حلقۀ پیوندی میان نیروهای فالانکس و سوارهنظام قرار داد. استفاده از کمانداران، منجنیقهای سبک، ابزارهای محاصره و گشودن دژها، روشهای فرستادن پیام با دود و صوت، و نیز خدمات پزشکی، سهم مهمی در پیچیدهتر شدن تشکیلات ارتشها داشت.
پیروزیهای نظامی چشمگیر رومیان مرهون لژیونهای آنها بود که از آزمودهترین، منظمترین، مجهزترین و موفقترین ارتشها بهشمار میآمدند. سپر بزرگ و شمشیر کوتاه جنگافزار سازمانی آنها بود و سربازان دارای زرهی فلزی بودند که تنۀ آنها را میپوشاند؛ کلاهخودها هم از فلز بود و سر، صورت و گردن را محافظت میکرد، بیآنکه مانع دید و شنود باشد. گایوس ماریوس، سیاستمدار و سردار رومی در ارتش روم تحولاتی ایجاد کرد، راه ورود به ارتش را برای مردم عادی باز کرد و ارتش را از حلقۀ بستۀ اشراف بیرون آورد. مهندسان نظامی نیز در خدمت ارتش روم بودند و در نبردها، برای مقاصد نظامی جاده، پل و استحکامات میساختند.
سازمان و ساز و برگ نظامی در چین و ژاپن با آنچه در خاورمیانه و اروپا در ارتشها بهکار گرفته میشد، تشابه و تناسب داشت. اختراع رکاب در حدود سدۀ 2قم در آسیا انقلابی در جنگهای سوارهنظام بود و نیروهای سواره را بر پیادهنظام برتری داد. بسیاری از ابتکارات نظامی بعدها از طریق ارتشهای مغولان به غرب راه یافت.
پس از سقوط امپراتوری روم و استقرار نظام فئودالی در اروپا، ساختار و ترکیب ارتشها تغییر کرد. ناحیههای بیشمارِ کوچک و خودمختار توانایی نگاهداری ارتشهای دائمی را نداشتند و ارتشهای کوچک و موقت نیز نمیتوانستند به اقدامات نظامی بزرگ دست بزنند و به پیروزیهای بزرگ دست بیابند. جنگ در سدههای میانۀ اروپا اساساً حالت دفاعی و محلی به خود گرفت. در جنگهای صلیبی، مشارکت نیروهای پراکندۀ نظامی اروپایی در رشته نبردهایی با ارتش نیرومند مسلمانان موجبات پیدایش ارتشهای ملی را در اروپا فراهم آورد. صلیبیان به ضرورت سازماندهی و انضباط نظامی پی بردند و نیروهای عظیمی از سربازان پیاده تشکیل دادند. پس از آن، بهکارگیری باروت، کمان زنبوری و جنگافزارهای جدیدتر چهرۀ جنگها را تغییر داد.
در سدۀ 14م، پس از ساخته شدن سلاحهای آتشین جدید در اروپا، دستههای نظامی مجهز به این سلاحها با شمار بسیاری سرباز مزدور تشکیل یافت و زمینههای تشکیل ارتشهای حرفهای و دائمی جدید فـراهم آمـد. بـا تشکیل دولت ـ ملتها در اروپا مفهوم ارتش ملی هم ظهور کرد و در هر واحد سیاسیای که در اروپا تشکیل شد، نوعی ارتش ملی هم شکل گرفت. اسپانیا را نخستین کشور اروپایی جدید میدانند که ارتش ملی و دائمی تشکیل داد. هستۀ این ارتش که در سدۀ 16م پدید آمد، 4 هنگ پیادۀ مجهز به نیزۀ بلند و سلاحهای آتشین بود. در سوئد هم ارتش جدید تحول یافت، یگانهای مجهز و منضبط تشکیل، و توپخانه در تشکیلات پیادهنظام و سوارهنظام وارد شد. شمار نظامیان فرانسه در سدۀ 18م به 500 هزار رسید. در آن زمان، ارتش فرانسه نیز مانند دیگر ارتشهای اروپایی از فنون جدید در جنگ استفاده میکرد. در همین سده، سرنیزهها را به سرِ تفنگها وصل کردند و با این شیوه، کارآمدی ارتشها را افزایش دادند و از نیاز به نیزهدارها در جنگ کاستند. در عصر حکومت لوئی چهاردهم در فرانسه، آموزش و بازرسی در ارتش نظاممند شد و تشکیلات تازهای به نام سررشتهداری پدید آمد که وظیفۀ آن کارپردازی و تأمین نیازهای ارتش بود. همچنین در ارتش فرانسه روشهای حمله به استحکامات دشمن و ساختن شبکۀ استحکامات دفاعی طراحی شد و رستۀ جدید مهندسی تشکیل یافت. در انگلستان، نخستین ارتش منظم را کرامول در 1645م سازمان داد. در سدۀ 17م، ابتکارات نظامی دیگر در ارتش انگلستان کارآمدی پیادهنظام را افزایش داد و آنها را خودکفا کرد. فنون جدید جنگ با نظریهها و راهبردهای فردریک کبیر، رهبر پروس در سدۀ 18م پیشرفت چشمگیری یافت و ارتش پروس به یکی از کارآمدترین ارتشهای شناخته شده تا آن روزگار تبدیل شد.
رویدادهای پس از انقلاب کبیر فرانسه در 1789م تحول دیگری در ارتشهای غربی است. ارتش انقلابی فرانسه به ارتشی منظم، مجهز و با روحیهای بسیار بالا تبدیل شد. در 1798م، در دورۀ ناپلئون، خدمت اجباری در ارتش قانونی شد. ناپلئون که استعداد نظامی ممتازی داشت، میتوانست ارتشی تشکیل شده از 200 هزار تا 500 هزار تن را بسیج کند، ارتشی که میتوانست در مسیرهای جداگانه با سرعت حرکت کند، به تدارکات ثابت و مشخص نیاز نداشته باشد، و در یگانهایی متمرکز دشمن را غافلگیر کند. جنگهای ناپلئونی هنوز هم به عنوان نمونههای کلاسیک جنگ تدریس میشوند.
در ایالات متحدۀ آمریکا، شماری از سیاستمداران ارتش دائمی را در زمان صلح لازم نمیدانستند و با تشکیل شدن آن مخالفت میکردند. پس از انقلاب آمریکا، کنگره به منظور دفاع از مرزها اجازه داد ارتش دائمی کوچکی تشکیل شود. در 1802م آکادمی نظامی ایالات متحده در وِست پویْنْت برای تربیت افسران ارتش تشکیل شد که بعدها به یکی از بزرگترین مراکز آموزش نظامی در جهان تبدیل گردید. قانون سربازگیری در زمان صلح که در 1940م به تصویب رسیده بود، پس از جنگ جهانی دوم و جنگهای کره و ویتنام، در 1973م جای خود را به قانونی تازه داد که برپایۀ آن، ارتش ایالات متحده تنها نیروهای داوطلب را به خدمت میگیرد. در جنگ جهانی دوم، زنان برای نخستینبار به صورت رسمی به ارتش آمریکا راه یافتند و در واحدهایی از آن به کار مشغول شدند. پس از آمریکا، کشورهای دیگری نیز به زنان اجازه دادند دوش به دوش مردان در ارتش خدمت کنند.
پس از پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه، ارتش جدیدی به نام «ارتش سرخ» در 1918م تشکیل شد که وظیفۀ اصلی آن دفاع از مرزها و انقلاب بود. این ارتش در 3 نبرد عمده شرکت کرد: جنگهای داخلی با ضد انقلاب، عملیات نظامی اواخر جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم؛ اما اوج قدرت آن در جنگ جهانی دوم بود که شمار نفراتش از 12 میلیون افزون شد و توانست جبهۀ شرقی مهاجم آلمان را درهم بشکند. ارتش سرخ که از 1946م «ارتش شوروی» نام گرفت، از حیث ساختار نظامی و جلب همکاری نیروهای داوطلب و آرمانخواه، از عمدهترین ارتشهای جهان بهشمار آمده است. با فروپاشی اتحاد شوروی، این ارتش هم در 1992م از هم پاشید.
ارتش آلمان (نیز معروف به ارتش نازی) که موتور اصلی اجرای نقشههای توسعهطلبانۀ حزب نژادگرای نازی در جنگ جهانی دوم بود، پس از دست یافتن آدُلف هیتلر به قدرت و قرار گرفتن او در رأس نیروهای سهگانۀ آلمان به راه افتاد. این ارتش از حیث ساختار، تجهیزات، نقشهها و عملیات جنگی، حملههای برقآسا، سرعت عمل و خشونت، یکی از عجیبترین ارتشهای تاریخ است. درهم شکستن این ارتش که تنها راه پایان دادن به جنگ جهانی دوم بود، از بزرگترین رویدادهای نظامی تاریخ بشر بهشمار آمده است (نیز نک : ه د، جنگ جهانی دوم).
پساز پایان یافتن جنگ جهانی دوم،جنبشهای استقلالخواهی در شماری از کشورهای جهان آغاز گردید و نیروهای نظامی سازمانیافتهای با نام ارتشهای آزادیبخش تشکیل شد. سازمان و طرز عمل اینگونه ارتشها، نیز عملیات رزمیگروههایچریکی در راهآزادی و استقلال، تشکیل ارتشهای بزرگی چون ارتشهای چین و هند، و مسلح شدن شماری از ارتشهای جهان به جنگافزارهای هستهای ــ که موجب بههم خوردن معادلۀ قدرت جهانی شده است ــ ازجملۀ مهمترین رویدادهای نظامی نیمۀ دوم سدۀ 20م بهشمار میروند. (154)
II. ارتش و فنون نظامی در ایران باستان
ارتش در ایران باستان مظهر قدرت شاه بود. به عبارت دیگر شکست ارتش شکست شاه بود که گاه منجر به کشته شدن یا فرار او و صرف نظر کردن از تاج و تخت میشد. با انقراض یک سلسله، ارتش نیز از هم میپاشید و با آمدن سلسلهای نو ارتشی دیگر پا میگرفت.
واژهشناسی
ارتش نامی است که در زمان سلسلۀ پهلوی، به جای سپاه، برای نیروهای مسلح برگزیده شد (نک : پورداود، 275). ظاهراً این گزینش با تکیه بر واژۀ «رَثَیْشْتَر» (= ارتشتار) صورت گرفته است که از دو جزء «رَثه» به معنی «گردونه» و «شتَر» از ریشۀ «ستا» به معنی ایستادن ساخته شده، و بر روی هم به معنی رزمندۀ گردونه سوار است (نک : بارتولمه، 1506). در هرحال، امروزه واژۀ ارتش در زبان فارسی به خوبی جاافتاده، و در این بخش از مقاله مراد از ارتش همان «سپاه» و نام نیروهای رزمی است.
ارتش در اوستا
در زامیاد یشت (نک : یشتها، 2/331) مردم به نسبت پیشهای که دارند به ۳ گروه تقسیم شدهاند: آثرونان (پیشوایان دینی) (نک : ﻫ د، آثرون)، رثیشتران(گردونه سواران یا گردونهداران [ارتشتاران]) و واستریوشان (برزیگران) (نیز نک : یسنا، 1/211). آغاز این تقسیمبندی که در زمان ساسانیان با پیدایش گروه چهارمی با عنوان پیشهوران به اوج مرزبندی دقیق خود میرسد، معلوم نیست. همین قدر میدانیم که از ۳ آتشکدۀ بزرگ آیین زردشت، آذرگُشْنَسپ(ﻫ م)،صرف نظر از عصر تاریخی ساسانیان، در دورۀ افسانهای و اساطیری نیز، از آنِ رزمندگان و سپاهیان بوده است.
در بخشهای گمشدۀ اوستای ساسانی و در تفسیر پهلوی آنها اشارههای بسیاری دربارۀ امور لشکری وجود داشته است (نک : کریستنسن، 210). در کتاب هشتم دینکرد اطلاعاتی دربارۀ ارتش و امور نظامی آمده است که بیگمان تکیه بر منابع اوستایی مفقود و آییننامههای نظامی دورۀ ساسانیان دارد.