زمان تقریبی مطالعه: 2 دقیقه

ارنواز

اَرْنَواز [arnavāz]، در روایتهای افسانه‌ای خواهر یا دختر جمشید. به روایت شاهنامه ارنواز یکی از دو دختر جمشید بوده است (فردوسی، 1/ 51)، اما بارتولمه و یوستی و برخی دیگر از محققان او را خواهر جمشید می‌دانند (یوستی، «نام‌نامه...»، 89؛ بارتولمه، 197؛ وست، 86). به گزارش مجمل التواریخ والقصص نیز ارنواز خواهر جمشید بوده است (ص 27). این نام در اوستا به صورت اَرِنَوَک و اَرِنَوَچ آمده است (بارتولمه، یوستی، همانجاها). در تاریخ طبری این نام به صورت «اروناز» ثبت شده است (1/ 197). بهار، بدون ذکر دلیل، صورت «اروناز» را اصح می‌داند (ص 220). دربارۀ معنی این نام هم میان دانشمندان اتفاق نظر نیست. بارتولمه این نام را «فرا خواننده به نبرد» (نک‍ : همانجا)، و یوستی آن را فر و شکوه(نک‍ : «راهنما...»، 31) ترجمه کرده است. برخی نیز ارنواز را به معنی «آن که سخنش رحمت می‌آورد»، دانسته‌اند (رستگار فسایی، 1/ 59). 
در اوستا فریدون پس از قربانی کردن و دادن فدیه به ایزدانِ گوش، وَیو و ارت بدون اشاره به تبار ارنوک (ارنواز)، همسر ضحاک، تنها با ذکر اینکه او و خواهرش برای توالد و تناسل دارای بهترین بدن و همچنین از نظر خانه‌داری برازنده‌ترین و نیکوترین زنان جهان‌اند، از ایزدان می‌خواهد تا او را در ربودن آنها ازچنگ ضحاک یاری دهند(یشتها،1/ 249،2/ 149،194). اشارۀ اوستا به ارنواز حکایت از کهن‌بودن داستان ارنواز می‌کند. گمان می‌رود برخی از منابع مورد استفادۀ فردوسی از میان رفته باشند.
روایت فردوسی از ارنواز چنین است که ارنواز و خواهرش شهرناز، دختران جمشید اسیر ضحاک، و به جادوگری رام او شدند. شبی ضحاک برافتادنش را به دست فریدون در خواب می‌بیند و پس از بیدار شدن آن را برای ارنواز تعریف می‌کند. به پیشنهاد ارنواز ضحاک همۀ موبدان و اخترشناسان سراسر کشور را فرا می‌خواند تا بگویند که کشندۀ او که خواهد بود. پس‌از ماجراهای فراوان، هنگامی که فریدون به سراپردۀ ضحاک می‌رسد، ارنواز نسب خود را برای او فاش می‌کند و می‌گوید که ضحاک برای جادوگری به سرزمین هند رفته است و به‌زودی بازخواهد گشت. چون ضحاک بازمی‌گردد، ارنواز و شهر ناز را با فریدون‌می‌یابد. فریدون پس‌از غلبه‌بر ضحاک،ارنواز و شهرناز را به‌همسری‌اختیار کرد و ارنواز برای او یک‌پسر آورد(1/ 51 بب‍‌).

مآخذ

بهار، محمدتقی، «نامهای پادشاهان و دلیران ایران»، بهار و ادب فارسی، به کوشش محمد گلبن، تهران، 1355ش، ج 2؛ رستگار فسایی، منصور، فرهنگ نامهای شاهنامه، تهران، 1369ش؛ طبری، تاریخ؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش ی. ا. برتلس، مسکو، 1966م؛ مجمل التواریخ والقصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، 1928م؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.