اریتره
اِریتْره [erītre]، سرزمینی تاریخی در شمال اتیوپی(حبشه) و کشوری اسلامی در یکی از مناطق سوقالجیشی جهان.
نام اریتره از واژۀ یونانی اروثروس پدید آمده که به معنای سرخ است (BSE3, XXX/ 236). چهبسا نام دریای سرخ (بحر احمر) در ارتباط با همین واژه بوده باشد، زیرا در روزگار باستان آن را دریای اریتره مینامیدند. سبب این نامگذاری آن بوده است که خزههای فراوانی در این دریا وجود داشت که رنگشان از سطح آب ارغوانی مینمود؛ از اینرو دریانوردان یونانی آن را «اریتره» نامیدند (صبّی، 28). هرودت (ص 381) و استرابن (VII/ 348, 349) نیز به دریای اریتره اشاره کردهاند. در 1890م ایتالیاییها نیز نام اریتره را که از «دریای اریتره» گرفته شده بود، بر این منطقه نهادند، تا تملک خود را که از 1869م با خریدن بندر عصب در کرانۀ دریای سرخ آغاز کرده بودند، بدینوسیله تثبیت کنند. پیش از آن حبشیان این سرزمین را بحر مِدِر (کشور دریایی) یا مأرب ملّاش (آن سوی رودخانۀ مأرب) مینامیدند (EI2).
اریتره از شمال ومغرب با سودان، از مشرق و شمال با دریای سرخ، ازجنوب با اتیوپی و از جنوبشرقی با جیبوتی هممرز است (کـریملـو، 3). مـسـاحت اریـتـره 100‘121 کمـ 2 است. از مجمعالجزایر داهلک در دریای سرخ 126 جزیره به اریتره تعلق دارد کـه عمدهترین آنها داهلک بزرگ به وسعت 751 کمـ 2 در فاصلۀ 50 کیلومتری از بندر مصوع واقع است. در این جزایر آبانبارهای بزرگی کنار صخرهها وجود داشته که تاکنون نیز بر جای مانده است (همانجا).
در سرشماری 1984م جمعیت اریتره 304‘748‘2 تن بود که بر اساس برآورد 2006م به 934‘189‘4 تن افزایش یافته است. 78٪ از مردم اریتره در روستاها سکنا دارند (صبی، 264). اریتره شامل جلگههای پست ساحلی، نیمهصحرایی و اراضی کوهستانی است که ارتفاعات عمدۀ آن حدود 2 تا 3 هزار متر بالاتر از سطح دریا ست ( افریقا، II/ 582؛ کریملو، 4). منطقۀ جنوب خلیج زولا حدود 116 متر پایینتر از سطح دریاست. اریتره دارای زمینهای حاصلخیز و نیز چندین رودخانۀ موسمی از جمله مأرب و برکه استکه بهسبب اندک بودن میزان باران دچار کمآبی هستند(همو، 4-5؛ عارف، 33-34).
آب و هوای اریتره استوایی، صحرایی و نیمهصحرایی است. میزان بارندگی آن کمتر از 50 میلیمتر در سال است که بیشتر در تابستانها میبارد ( افریقا، II/ 583). در مناطق مرکزی و شرقی باران کمتر است (صبی، 263). میزان گرما در کرانۀ دریای سرخ میان °18 و´45 در تغییر است و در صحرای دانکالیا (داناکیل) حداکثر به حدود °48 سانتیگراد میرسد. از اینرو، اریتره اغلب دچار خشکسالی است(کریملو، 4). از معادن اریتره طلا، آهن، پتاسیم، نفت، نیکل، منگنز و نمک را میتوان نام برد ( الصحفیون، 9، 10). در فاصلۀ سالهای 1937-1940م میزان استخراج طلا در اریتره 072‘1 کیلوگرم بوده است (دناصوری، 217). مردم اریتره اغلب به کشاورزی و دامپروری میپردازند.
شهرهای اریتره اینهاست: اسمره، کِرِن، مصوع و عصب که دو شهر اخیر بندری هستند( افریقا، II/ 590؛ کریملو، 5). اسمره پایتخت اریتره در ارتفاع300‘2متری از سطح دریا واقع شده است که جمعیت آن را با اختلاف بسیار از 275 هزار تا 433 هزار نفر نوشتهاند ( افریقا، I/ 282؛ صبی، 266؛ «فرهنگ...»، 83).
صنایع اریتره شامل تهیۀ کود شیمیایی، فرشبافی، کبریت، چوب، صابون، روغن، پلاستیک، نایلون، کاغذ، گونیبافی، مونتاژ اتومبیل، یخچال، لوله، سیمان و جز آنها ست که بیشتر این صنایع در شهر اسمره متمرکزند (صبی، 265؛ حاج ابراهیم، 329). شهر اسمره دارای فرودگاه بینالمللی، دانشگاه، کارگاههای تولید مواد غذایی، چرم، کفش، مصالح ساختمانی، کشباف و فلزکاری است ( افریقا، همانجا).
اریتره تاریخیکهن داردکه با تاریخ اکسوم و حبشه طی قرون و اعصار درآمیخته است. قدمت تاریخی اریتره را به هزارۀ 2 قم میرسانند. در حدود هزارۀ 1 قم مهاجرانی از حضرموت (جنوب یمن) به سرزمین اریتره درآمدند و این مهاجران بعدها پادشاهی اکسوم را تأسیس کردند. اریتره و اکسوم دارای میراث مشترکی بودند که شامل فرهنگ، زبان و تمدن بخش بزرگی از اریتره بهویژه در منطقۀ فلات میشد ( کلیر، IX/ 291؛ صبی، 27؛ کریملو، 79-80؛ افریقا، I/ 226). در نیمۀ دوم سدۀ 3 و نیز سدۀ 4م دولت اکسوم نیرو گرفت و توسعه یافت، به گونهای که اراضی آن از سراسر شمال اتیوپی (حبشه) تا دریاچۀ تانا و استان امهارا ـ سائینت گسترده بود. از اینرو، سرزمینکنونی اریتره بخشیاز سرزمین اکسوم باستانیرا تشکیل میداد (همانجا). دولت اکسوم در منطقۀ شرق افریقا و دریای اریتره پایگاهی استوار یافت (همانجا؛ علی، 3/ 451). در توضیح مطلب باید افزود که رومیان خواستار گسترش روابط بازرگانی با چین و هندوستان بودند، ولی دولت ساسانی مانع بزرگی بهشمار میرفت، زیرا همۀ راههای بازرگانی از طریق خشکی را در اختیار و زیر نظر داشت. رومیان ناگزیر به راههای دریایی روی آوردند. بدینسبب دریای اریتره در سیاست اقتصادی رومیان اهمیت بسیار پیدا کرد. رومیان میکوشیدند تا از طریق دریای اریتره خود را به سواحل جنوبی عربستان و از آنجا به سرزمینهای شرق برسانند (اوسپنسکی، I/ 493, 494).
پروکوپیوس از اقدام یوستینیانوس در اتحاد با حبشیان و حمیریان به منظور آسیب رساندن به دولت ایران ساسانی یاد کرده، و دریای اریتره را وسیلهای برای اجرای مقاصد امپراتور روم شرقی نامیده است(I/ 178,179). به نوشتۀ او، یوستینیانوس به هلستیوس شاه حبشه و سمیفع فرمانروای حمیر که پروکوپیوس او را ازیمیفوس نامیده، پیشنهاد اتحاد کرد و مدعی شد که هرگاه بتوانند از هندوستان ابریشم بخرند و به رومیان بفروشند و با اینان در پیکار با ایران متحد شوند، از این کار سود فراوان خواهند برد و مانع از آن خواهند شد که پول رومیان به جیب دشمنانشان یعنی ایرانیان سرازیر شود (I/ 192,193). پروکوپیوس دربارۀ تجارت ابریشم مینویسد: چون ایرانیان به هندوستان نزدیکتر بودند، زودتراز دیگران خود را به بنادر هند میرسانیدند و مجالی برای دیگران باقی نمیگذاردند. در ضمن، لشکرکشی به ایران نیز در حیطۀ قدرت حبشیان و حمیریان نبود (همانجا). چنانکه معلوم است، نقش سواحل اریتره در جریان مبارزات اقتصادی و بازرگانی میان دولتهای ایران و بیزانس اهمیت فراوان یافت. حوضۀ دریای اریتره طی سدههای 4-6م از دیدگـاه اقتصادی دارای دو مرکز بود: یکی در عربستان جنوبی ـ حمیر و دیگری در سواحل حبشه و اریتره (اوسپنسکی، همانجاها؛ پیگولوسکایا، 162؛ افریقا، همانجا). پروکوپیوس مینویسد که مقصد حمیریان در سفر به حبشه شهر ادولیس یا عدولیه بود (I/ 182, 183). پیش بندر این شهر در ساحل غربی دریای اریتره قرار داشت و تابع دولت اکسوم بود ( افریقا، I/ 222؛ رضا، 361، حاشیۀ 130).
رومیان در اجرای سیاست خویش به گسترش آیین مسیح در اریتره، حبشه و سواحل شرقی افریقا پرداختند. این سیاست از سدۀ 6م صورتی گسترده یافت. پروکوپیوس هنگام سخن گفتن دربارۀ هلستیوس پادشاه حبشه، او را مسیحی متدین خوانده است (I/ 188, 189). ظاهراً در حدود سال 522 یا 525م فرمانروای اکسوم به منظور گسترش آیین مسیح به جنوب عربستان لشکر کشید و بر حمیریان غلبه یافت (پیگولوسکایا، 385، 386، نیز 133؛ پروکوپیوس، همانجاها). در مأموریت سیاسی سفیر روم (ظاهراً ح 531م) به منظور جلب حمایت فرمانروای اکسوم در جنگ بر ضد ایران، از اکسومیان با عنوان همکیشان طلب یاری شده بود. مأموریت دیگر سفیر روم ترغیب حمیریان و معدیان برای حمله به قلمرو ایران بود، اما توفیقی در این کار حاصل نیامد (پیگولوسکایا، 386- 388).
در عهد خسرو انوشیروان شخصی به نام ابرام (آوراموس) که در مآخذ عربی او را ابرهه نامیدهاند و در شهر عدولیه (آدولیس) کنار دریای اریتره به امور بازرگانی میپرداخت، عامل نجاشی اکسوم در حمیر شد و مدتی با استقلال فرمان راند(همو، 557، نیز 315؛ الصحفیون، 15؛ پروکوپیوس، I/ 190-191؛ نیز نک : ه د، ابرهه). پروکوپیوس دربارۀ فرمانروایی ابرهه مینویسد که میان سپاهیان حبشی بزهکارانی بودند که از فرمانروای پیشین اکسوم روی برتافتند و او را در دژی زندانی کردند و ابرهه را به جای وی برگزیدند. نجاشی که از خودسری ابرهه نگران شده بود، سپاهی برای سرکوب او گسیل داشت، ولی اینان از ابرهه شکست خوردند و اندکی بعد نجاشی درگذشت. ابرهه پس از استقرار و تثبیت فرمانروایی خود به یوستینیانوس امپراتور بیزانس وعدۀ حمله به قلمرو ایران را داد، ولی به محض گردآوری سپاه و حرکت به سوی ایران متوجه خطرها و پایان ناگوار این لشکرکشی شد و به سرعت بازگشت. بسیاری از محققان بر مبنای بررسی کتیبهای که از ابرهه بر صخرهای نزدیک چاه مریغان بر جای مانده، تاریخ این لشکرکشی را 547م نوشتهاند (پروکوپیوس، I/ 188-195؛ پیگولوسکایا، 405-406). در سورۀ مکی فیل به لشکرکشی ابرهه به مکه و ماجرای «عامالفیل» اشاره شده است. برخی منابع تاریخ این لشکرکشی را با سال تولد پیامبر(ص)، 570 یا571م مصادف دانستهاند (نک : همو، 315,330؛ ابن هشام،1/ 167؛ علی،3/ 507- 508؛ نیز نک : ه د، ابرهه)، ولی این تاریخ با اختلاف ذکر شده است (ذهبی، 22- 28).
در سدۀ 8م دوران انحطاط اکسوم آغاز گردید و عدولیه از سوی مهاجران جزیرةالعرب دستخوش نهب و غارت شد که سرانجام در سدۀ 11م به سقوط کامل اکسوم انجامید. در شمال و اراضی میانی سرزمین اتیوپی دودمان زاگوئه قدرت را در دست گرفت ( افریقا، I/ 226) و سلاطین حبشه بر اریتره و مناطق ساحلی آن مسلط شدند. مهاجرت عربها از یمن و دیگر نواحی به سرزمین اریتره و جزایر اطراف آن فزونی گرفت. در 84ق/ 703م امویان و پس از آنان عباسیان جزایر داهلک را به تصرف آوردند و در دژهای آن موضع گرفتند(سعیدان، 95؛ صبی، 135). در سدههای 8 و9م مهاجرت مسلمانان از یمن و حبشه به اراضی اریتره گستردهتر شد (بستانی). درنیمۀ نخست سدۀ16م، مسلمانی شافعی بهنام احمد بن ابراهیمقاضی، مسلمانان اریتره را به مبارزه فرا خواند. مسلمانان از 935 تا 942ق/ 1529 تا 1535م بخشهایی از نواحی مرکزی و جنوبی اریتره را متصرف شدند و تا سواحل دریای سرخ پیش تاختند (کریملو، 34، 35؛ صبی، 149-151؛ جیزانی، 25).
در 1527م/ 933ق پرتغالیان با گذر از بابالمندب به بندر مصوع درآمدند و کوشیدند تا مذهب کاتولیک را در اراضی زیر سلطۀ خویش رواج دهند (کریملو، 81)، حال آنکه مسیحیان اریتره در حدود 12 سده به آیین ارتدکس بودند. آغاز نفوذ مسیحیت در این سرزمین را سدۀ 4م دانستهاند (عارف، 43، 44)، ولی در سدۀ 6م کوششهایی به منظور گسترش آیین مزبور در حبشه، اکسوم و نوبه صورت گرفته بود. یوحنای افسی در فصلهای ششم و هفتم کتاب تاریخ خود از ماجرای سفر یولیانوس نیکبخت به سرزمین نوبه و پذیرش آیین مسیح در آن دیار یاد کرده است (پیگولوسکایا، 650-654). پروکوپیوس نیز به وجود این شخص اشاره کرده است (I/ 193, 263). اگرچه تلاشهایی از سوی ملکه تئودورا همسر یوستینیانوس امپراتور بیزانس برای گسترش آیین مسیحیت یعقوبی (مونوفیزیت) در نوبه صورت گرفت، با این وصف مسیحیان اریتره تابع کلیسای ارتدکس اسکندریه بودند (پیگولوسکایا، 363-364؛ کریملو، 34).
پرتغالیان با تصرف مصوع حدود 30 سال این بندر را در تصرف داشتند و در این سالها میان مسلمانان اریتره و پرتغالیان کشمکش جریان داشت (همو، 81). از 1557م/ 964ق حاکمیت دولت عثمانی در این منطقه برقرار شد ( کلیر، همانجا؛ صبی، 153). در دوران سلطانسلیمان قانونی(926-974ق/ 1520-1566م) اوزدمیر پاشا با سپاه خود در طول ساحل دریای سرخ به راه افتاد. وی تا شهر مصوع پیش رفت و به فتوحاتی در حبشه دست زد(اوزون چارشیلی، II/ 396؛ 4 / (1)IA, V) و ناحیۀ دوارو(دبارو) و شهر بوندیه را تصرفکرد و در1560یا1562م در همین شهر درگذشت (همانجا). پس از او فرزندش عثمانپاشا حدود 7 سال مقام بیگلربیگی حبشه را برعهده داشت که اریتره بخشی از آن به شمار میرفت. وی در صفر 975/ اوت 1567 از مقام خود معزول شد و عبدالرحمان شرفبیک جانشین وی گردید (همانجا). با شکستی که نیروهای عثمانی در 1571م/ 979ق در دریای مدیترانه از اروپاییان خوردند، رفتهرفته رو به ضعف نهادند و ادارۀ امور حبشه تا سرحد امکان به فرمانروایان مصری تابع سلطان عثمانی واگذار شد (همانجا؛ صبی، 168).
در سالهای 1875 و 1876م/ 1292 و 1293ق درگیریهایی میان مصر و حبشه به منظور تسلط بر اریتره روی داد که سرانجام مصریان شکست یافتند (همو، 175-178). این شکست حاصل قیام مهدیون در سودان بود. از طرفی رقابت دو دولت انگلیس و فرانسه در دریای سرخ، زمینه را برای ورود ایتالیا در اریتره فراهم آورد («اریتره»، 23). تلاش دولت ایتالیا در دریای سرخ که از 1882م آغاز شده بود، نخست به اشغال بندر عصب در همان سال و تصرف بندر مصوع در 1885م منتهی شد. در 1889م آکله گوآزی و اسمره به تصرف ارتش ایتالیا درآمد (صبی، 185-190؛ حسن، 134؛ قوام، 1). بدینسان، اریتره از1890م رسماً به عنوان مستعمرۀ ایتالیا شناخته شد (کریملو، 87). دولت ایتالیا قصد داشت اتیوپی را نیز به چنگ آورد، ولی شکست ارتش ایتالیا از منلیک دوم امپراتور اتیوپی در پیکار ادوا در 1896م موجب شد که به تصرف اریتره و مناطق شمالی بسنده کند (قوام، 2). اریتره از 1890 تا 1941م به صورت مستعمرۀ ایتالیا باقی بود ( الصحفیون، 24).
در 1931م شمار ایتالیاییها در اریتره کمی بیش از 4 هزار نفر بود، ولی از 1935م و آغاز حمله به کشور اتیوپی شمار اینان فزونی گرفت و در فاصلۀ سالهای 1935-1937م به 300 هزار نفر نظامی و غیر نظامی رسید («اریتره»، همانجا) و از این نیز فراتر رفت (قوام، 18). نیاز جنگی موجب شد که ایتالیاییها در اریتره به توسعۀ بنادر و راهها و جز آنها دست زنند، از جمله میزان آبدهی مخازن آب اریتره را که از 200 هزار لیتر تجاوز نمیکرد، به 2 میلیون لیتر رساندند (همو، 25).
اریتره حدود 11 سال از 1941 تا 1952م در اشغال ارتش بریتانیا بود (صبی، 207)، اما در پایان جنگ جهانی دوم وارد مرحلۀ تاریخی جدیدی شد. بدینسان که در 1947م موضوع اریتره در سازمان ملل متحد مطرح گردید ( الصحفیون، 25) و در دسامبر 1950 قطعنامۀ 5/ الف ـ 390 مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید که طبق آن اریتره بهصورت دولتیفدرال با حقوق داخلی بالنسبه مستقل به کشور اتیوپی پیوست و با آن تشکیل یک فدراسیون داد. این قطعنامه در سپتامبر 1952 توسط هایلهسلاسی اول امپراتور وقت اتیوپی به امضا رسید (وثائق...، 492-496؛ عمران، 67). با گذشت زمان استقلال داخلی اریتره مورد تجاوز و تعرض مقامات دولتی اتیوپی قرارگرفت و مفاد قطعنامههای مجمع عمومی سازمان ملل متحد زیر پا نهاده شد.
در 1960م جبهۀ آزادیبخش اریتره به رهبری حامد ادریس آواتی تأسیس، و یک سال بعد عملیات مسلحانه از اِگوردات در غرب اریتره آغاز شد (صبی، 249؛ نیز نک : کریملو، 100، 101). با درگذشت آواتی در 1962م و ضعف رهبری، این جبهه دچار آشفتگی شد (همو، 102). در 1974م هایلهسلاسی پس از 58 سال پادشاهی، خلع، و حکومت نظامیان با شورایی به ریاست ژنرال امان اندوم تأسیس شد. در 1975م دولت ناسیونالیست و مارکسیست اتیوپی به رهبری منگیستو هایله ماریام امورکشور را دردست گرفت که قدرت در دست فرماندهان نظامی بود (همو، 124-125). در نتیجه اوضاع اریتره رو به وخامت نهاد. به همین سبب گروههای متفرق اریتره راه نزدیکی و وحدت را در پیش گرفتند و تا 1977م مناطقی را از زیر سلطۀ نیروهای اتیوپی به در آوردند (همو، 127). در بهار 1988م اوضاع به سود اریتره تغییر یافت و جبهۀ آزادیبخش مردم اریتره با پیروزی در جنگ عصب مقدار قابل ملاحظهای سلاح ازجمله توپ و زرهپوش به غنیمت گرفت (همو، 143؛ «اریتره»، همانجا). در مۀ 1991 منگیستو هایله ماریام از کرسی قدرت فرو افتاد و به زیمبابوه گریخت(همانجا؛ کریملو،143-144). از 23 تا 25 آوریل 1993 با نظارت 350 نماینده از طرف سازمان ملل متحد که از 30 کشور جهان برگزیده شده بودند و نیز با شرکت نمایندگان سازمان وحدت افریقا و اتحادیۀ عرب، همهپرسی (رفراندم) صورت گرفت که در نتیجه 8/ 99٪ رأیدهندگان اریتره به استقلال کشور خویش و جدایی از اتیوپی رأی دادند. پس از اعلام نتیجۀ همهپرسی بیدرنگ دولتهای 28 کشور جهان، استقلال اریتره را به رسمیت شناختند. ناظران سازمان ملل متحد و نیز سازمان کنفرانس اسلامی نیز صحت نتیجۀ همهپرسی را مورد تأیید قرار دادند. دولت جمهوری اسلامی ایران نیز دو روز پس از اعلام نتایج همهپرسی، در 9 اردیبهشت 1372 استقلال اریتره را به رسمیت شناخت (همو، 147- 148).
بیش از نیمیاز مردم اریتره مسلمان و بقیه مسیحی و یا پیرو آیین پرستش ارواح (آنیمیست) هستند (همو، 9). پس از ظهور اسلام مهاجران و مسافرانی از حجاز و یمن که به بندرهای عصب و مصوع رفتوآمد داشتند، مردم محلی را با اسلام آشنا کردند. در نزدیکی بندر مصوع، کنار دریای سرخ محوطۀ کوچکی است که مردم به آن «مقام» میگویند. اهالی معتقدند که «مقام» نخستین مکانی است که فرستادگان پیامبر(ص) بدانجا گام نهادند (همو، 37). از سدۀ 9ق با مهاجرت علمای اسلام به نقاط مختلف حبشه، اسلام در میان مردم اریتره رواج یافت (همو، 42)، بهگونهای که اکنون اسلام دین اکثر مردم و قبایل در مناطق ساحلی و غربی کشور است (سعیدان، 96).
قبایل مسلمان اریتره اینهاست: قبیلۀ اَدشیخ در شهر کِرِن که نام خود را از شیخالامین بن حامد گرفتهاند، قبیلۀ بیت اسجده که از بزرگترین قبایل اریتره است، قبیلۀ بجا (بیجا) که از گستردهترین قبایل در اریتره است، قبیلۀ بنی عامر بجا که اصل آنان سامی است. بیشتر افراد این قبیله زندگی عشیرهای دارند. الحباب نیز مردمی بادیهنشین هستند که اصلشان سامی است. قبایل مانسا، بیت جاک و بیلن که گروهی از اینان مسیحی و بیشتر مسلماناند. قبیلۀ ساهو که بیشترشان مسلمان و برخی مسیحی هستند. اینان بیشتر بادیهنشین و ساکن مناطق ساحلی هستند. قبیلۀ دناکیل (عفار) که بدوی و مسلماناند و نیز قبیلۀ مسلمان باریا ( الصحفیون، 12؛ کریملو، 43- 49).
در اریتره زبانهای تیگرهای و عربی رسمیت دارند (همو، 106)، ولی افراد قبایل با گویشهای متفاوتی سخن میگویند. مثلاً گویش افراد قبیلۀ ساهو به گویش عفار و گویش عفار به گویش کوشی نزدیک است. گویش افراد قبیلۀ باریا به گویش نیلیه (رود نیل) نزدیک است ( الصحفیون، همانجا). مسلمانانی که در ساحل دریای سرخ سکنا دارند، بیشتر به زبان عربی سخن میگویند. زبان مسیحیان ساکن ارتفاعات جنوبی و جنوب شرقی اریتره، تیگرهای است. اکنون میان مردم اریتره 15 نوع زبان و گویش رایج است که عمدهترین آنها را تیگرهای، ساهو، عربی، بنی عامری، دناکیل و کونوما میدانند. گروهی از اهالی به انگلیسی نیز سخن میگویند (کریملو، 9). در دوران سلطۀ ایتالیاییها، زبان ایتالیایی در اریتره رواج داشت، ولی پس از خروج آنان رفتهرفته از میان رفت.
در اریتره حدود 37مسجد وجود دارد که بیشتر آنها در اسمره پایتخت اریتره واقع شدهاند. در شهر بندری مصوع نیز مسجدی به نام عبدالقادر گیلانی وجود دارد. گفته شده که آرامگاه این عارف نیز در همانجا ست. همه ساله در11 ربیعالاول که مصادف با سالگرد درگذشت او ست، مسلمانان در مسجد گرد میآیند و مراسمی با عنوان «زیارةالجیلانی» برپا میدارند (همو، 49).
مآخذ
ابن خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، 1401ق/ 1981م؛ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش مصطفى سقا و دیگران، قاهره، 1355ق/ 1936م؛ «اریتره»، ترجمه از لوموند دیپلماتیک، کیهان هوایی، تهران، 26 خرداد 1372؛ بستانی؛ پیگولوسکایا، ن. و.، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم ـ ششم میلادی، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1372ش؛ حاج ابراهیم، مصطفى و الیاس بطحیش، جغرافیة الوطن العربی، دمشق، 1976-1977م؛ حسن، حسن ابراهیم، انتشار الاسلام و العروبة، قاهره، 1957م؛ دناصوری، جمالالدین و دیگران، جغرافیة العالم (ج 2، افریقیه و استرالیا)، قاهره، 1959م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام (السیرة النبویة)، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1409ق/ 1989م؛ رضا، عنایتالله، حاشیه بر اعراب... (نک : هم ، پیگولوسکایا)؛ سعیدان، حمد، «ارتریا مملکة الحبشات و الشعوب المنسیة و مزامیر داود»، مجلةالکویت، کویت، 1410ق/ 1989م، س 8، شم 84؛ الصحفیون العرب فی ارتریا، الجزیره، 1981م؛ عارف، ممتاز، الاحباش بین مأرب و اکسوم، بیروت/ صیدا، 1975م؛ عرب فقیه، احمد، تحفةالزمان (فتوح الحبشه)، به کوشش فهیم محمد شلتوت، قاهره، 1974م؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبلالاسلام، بیروت، 1969م؛ عمران، محمد و دیگران، نهضتهای ضد استعماری در افریقا، ترجمۀ محمود حکیمی و مهدی پیشوایی، تهران، 1353ش؛ قوام، علی، جنگ ایتالیا و حبشه 1935-1936، تهران، 1318ش؛ کریملو، داوود، اریتره، تهران، 1373ش؛ وثائق عن اریتریا، بغداد، 1397ق/ 1977م؛ نیز: