زمان تقریبی مطالعه: 6 دقیقه

اضافه

اضافه \ezāfe\، اصطلاحی در دستور زبان فارسی.
اضافه نسبت‌دادن اسمی است به اسم دیگر، چون «کتابِ معلم» که در این عبارت، کتاب به معلم نسبت تعلق دارد. در این ‌گونه ترکیبات، جزء اول را مضاف، و جزء دوم را مضافٌ‌‎الیه گویند. میان مضاف و مضافٌ‎الیه مغایرت شرط است، یعنی نمی‎توان اسمی را به همان اسم اضافه کرد، مگر آنکه در معنی متفاوت باشند (نک‍ : نجم‌الغنی، 651-652)، چنان‌که در ترکیباتی چون «دوستِ دوست» و نظایر آن، مراد گوینده دو شخص مختلف است، گرچه الفاظ یکی است. روشن است که ترکیباتی چون «مردِ مرد» و نظایر آن ترکیبات وصفی است، نه اضافی. مضاف و مضافٌ‎الیه ممکن است مفرد یا جمع، بسیط یا مرکب باشند؛ مثال: بارانهای هفتۀ گذشته کشتزارهای گندم و جو را سیراب کرد.
مراد از ترکیب اضافی، تعریف و تخصیص است و مضافٌ‎الیه معنای مضاف را مقید و محدود می‎کند. بدین‎سان، اسم مضاف پیش‌از پیوستن مضافٌ‎الیه، معمولاً نکره است، و پس‌از آن، به‌نوعی تعریف و تخصیص می‎یابد و از حالت نکره‌بودن محض بیرون می‎آید، مگر آنکه خود در اصل اسم عَلَم باشد و یا از جهت دیگری معرفه شده باشد؛ مثال: پل / پل زاینده‎رود / پل زاینده‎رود اصفهان.
مضافٌ‎الیه با کسرۀ اضافه به مضاف می‎پیوندند، و این کسره در رسم‎الخط قدیم گاهی به شکل «ی» نوشته می‎شده است (معین، 28- 29). اگر مضاف به یکی از مصوتهای a، e، o، ā، ū ختم شود، کسرۀ اضافه به یای مکسور (-ye) بدل می‎شود، و درحقیقت یک «یای وقایه» مصوتِ آخر مضاف را از کسرۀ اضافه ( / e / ( جدا می‎کند (شمس قیس، 243-244)، و درمورد کلمات مختوم به های بیان حرکت (های غیر ملفوظ) (-e / -a)، این یای وقایه به‌صورت یای مرخم (کوتاه‌شده، به‌شکل همزه) بالای حرف «ها» قرار می‎گیرد؛ مثال: خانۀ معلم، رادیوی تهران، سرمای زمستان، و سکوی خانه. در نظم، گاهی به‌ضرورت وزن، این یای مکسور ساکن تلفظ می‌شود (مثال: گر خدا خواهد که پردۀ کس درد ... )، یا از تلفظ ساقط می‌شود (مثال: پرستنده باشیّ و جوینده راه ... ). در اسمهای مختوم به «واو» بعد از ضمه یا فتحه (-aw / -ow)، و نیز یای بعد از فتحه یا کسره (-ey / -ay)، کسرۀ اضافه به حرف واو و یای پایانی افزوده می‎شود؛ مثل خسروِ خاور، پرتوِ خورشید، درپیِ او.
در نظم، گاهی کسرۀ اضافه به‌ضرورت وزن باید بلند (به اشباع) تلفظ شود، چنان‌که در این مصراع: دلِ عاشق به پیغامی بسازد. 
مضافٌ‎الیه اگر از انواع ضمایر منفصل (شخصی، مشترک یا اشاره) باشد، کسرۀ اضافه طبق قاعدۀ کلی، پیش‌از آن می‎آید و دو جزء ترکیب را به هم ربط می‎دهد (مثال: کتابِ من، غمخوارِ خویش، سخنانِ اینان)، اما اگر از ضمایر متصل باشد، در زبان گفتار و نوشتار متداول امروزی، رابط میان دو جزء ترکیب در 3 شخص مفرد، فتحه (مثال: کتابَم، کتابَت، کتابَش)، و در 3 شخص جمع، کسره (مثال: کتابِمان، کتابِتان، کتابِشان) خواهد بود؛ ولی اگر مضاف به های بیان حرکت (-a / -e) ختم شود، در 3 شخص مفرد، یک همزه یا الف مفتوح میان مضاف و ضمیر متصل قرار می‎گیرد (مثال: خانه‎‎ام، دیده‎ات، نامه‎اش)، و در 3 شخص جمع، معمولاً مضاف بدون کسرۀ اضافه به ضمیر می‎پیوندد (مثال: خانه‎‎مان، نامه‎تان، بچه‎شان). اگر مضاف به مصوتی غیراز های بیان حرکت (-a / -e) ختم شده باشد، در ترکیب اضافی یک یای وقایه (-y-) میان مضاف و ضمیر متصل قرار می‎گیرد که در 3 شخص مفرد، حرکت فتحه دارد (مثال: کتابهایم، گیسویَت، بازی‌اَش) و در 3 شخص جمع، حرکت کسره (مثال: کتابهایِمان، گیسویِتان، بازیِشان). گاهی به‌ضرورتِ وزن در شعر و یا برای سهولت تلفظ در محاوره، این یای وقایه بعد از مصوتها از تلفظ ساقط می‎شود (مثال: کارهام، زانوت، بازیش).
در ترکیب اضافی، گاهی کسرۀ مضاف در تلفظ ساقط می‎شود، چون پدرزن، صاحبدل، دخترعمو، زیردست، سرپنجه. این عمل را فکّ اضافه، و این‌گونه ترکیبات را اضافۀ مقطوع گفته‎اند (دستگیر، 131). در ترکیبی که مضافٌ‎الیه با الف (آ / ا) آغاز شود، گاهی کسرۀ اضافه ساقط می‎شود، مانند ریم‌آهن، به‌نام‌ایزد، زیرآب. هرگاه مضاف و مضافٌ‎الیه به‌نوعی ترکیب شوند که به‌صورت یک اسم واحد درآیند، کسرۀ اضافه از میان آنها ساقط می‎شود، مانند گلنار، بستان‎سرا، تبرزین (برای اطلاع از انواع این نوع اضافه، نک‍ : معین، 38- 76).
فک اضافه در زبان فارسی سماعی است و جز در مواردی که در گفتار و نوشتار معروف و متداول شده است، جایز نیست و خلاف فصاحت است. البته باید توجه داشت که ترکیباتی چون «شیردل»، «گل‎اندام» و نظایر آن، اضافۀ مقلوب نیست و این نوع ترکیبات به‌عنوان صفت مرکب به ‌کار می‌رود: جوان شیردل، دختر گل‌اندام.
مضاف یا مضافٌ‎الیه گاهی به‌قرینه از جمله حذف می‎شوند، مانند «مثنوی» به‌جای «کتاب مثنوی» در این مصراع: «مثنوی هفتاد من کاغذ شود»، و نیز «شمال» در این جمله: «شمال مرطوب و بارانی است»، یعنی شمال کشور یا شمال ایران.
در ترکیب اضافی گاهی به‌ضرورت وزن شعر، و در مواردی برای سهولت تلفظ، مضافٌ‎الیه بر مضاف مقدم می‎شود، چون جهان‌پادشاهی (= پادشاهیِ جهان)، کارنامه، برادرزاده، کاروان‌سرای. این نوع ترکیبها را «اضافۀ مقلوب» می‎گویند. ترکیباتی چون دل‌فریب، حق‎پرست، سنگ‌تراش، دشمن‎شکن و جنگ‎آور در حقیقت نوعی اضافۀ مقلوب‌اند که از پیوستن یک صفت فاعلی مرخم به یک اسم ساخته شده‎اند. صفت مفعولی کامل یا مرخم نیز گاهی در اضافۀ مقلوب مضافٌ‎الیه واقع می‌‎شود، چون: زرخرید، زراندود(ه)، شاهزاده، دست‎پخت، خون‎آلود(ه). صفت مفعولی مرخم هم گاهی مضاف واقع می‎شود، چون خواستِ خدا، گفتِ رسول، ساختِ ایران. مصدر کامل یا مرخم، بسیط یا مرکب، حاصل مصدر و هر نوع اسم دیگری که از افعال مشتق شده باشد، می‎تواند مضاف یا مضافٌ‎الیه قرار گیرد (مانند جایِ نشستن، دیدنِ دوست، هنگامِ نگاه‌کردن، بازکردنِ در، خریدِ کتاب، فروشِ خانه، مزدِ ساخت، شکستنِ دل).
گاهی «را» که علامت مفعول صریح است، میان دو جزء ترکیب اضافی بعداز مضافٌ‌الیه قرار می‎گیرد، و درحقیقت همچون نشانۀ صرفی حالت اضافه عمل می‎کند، مانند «سخن را روی با صاحبدلان است» (= رویِ سخن ... )؛ «سلطان را دل از این سخن به هم برآمد» (= دلِ سلطان ... ).
ترکیب اضافی خود در جمله می‎تواند مانند یک اسم، مسند یا مسندٌالیه، فاعل یا مفعول، مضاف یا مضافٌ‎الیه واقع شود، مثال: خانۀ استاد نزدیک است، این تصویر پل خواجو ست، بارانهای بهاری کشتزارها را سیراب کرد. هرگاه مضاف موصوف صفتی قرار گیرد، کسرۀ اضافه به آخر صفت افزوده خواهد شد: درختانِ سبزِ باغ. گاهی صفتِ مضاف پس‌از مضافٌ‎الیه آورده می‎شود، مثال: پسرانِ وزیرِ ناقص‌عقل / به گدایی به روستا رفتند.
اگر مضاف مرکب از چند اسم معطوف به هم باشد، کسرۀ اضافه به آخرین اسم می‎پیوندد، مثال: پدر و مادر و برادرانِ حسن، پدر یا مادرِ رضا. هرگاه چند اسم درپی هم مضاف و مضافٌ‎الیه واقع شوند، هریک از آنها با کسرۀ اضافه به دیگری می‎پیوندد، مانند خانۀ پدرِ دوستِ برادرِ من. در علم معانی، این‌گونه «تتابع اضافات» را در گفتار و نوشتار برخلاف فصاحت دانسته‎‎اند.
مضاف ممکن است صفت مطلق، تفضیلی یا عالی باشد. در این‌گونه ترکیبات، صفت همچون اسم عمل می‎کند، مانند تشنۀ قدرت، بزرگِ شهر، مهترِ آفریدگان، بهترینِ کارها. بعضی از کلماتی که در گفتار یا نوشتار چون حرف اضافه و قید به کار می‎روند، در ترکیب اضافی همچون اسم، مضاف یا مضافٌ‎الیه واقع می‎شوند، مثال: درونِ خانه، رویِ میز، زیرِ درخت، بالایِ دیوار، پایینِ کوه، لباسِ‎ رو، طبقۀ زیر.
در ترکیب اضافی، گاهی مضاف مقصود اصلی است، چون پسران وزیر، شاگرد دبیرستان؛ و گاهی مضافٌ‎الیه، چون مهد زمین، علم جغرافیا، کار نجاری.

مآخذ

دستگیر، غلام، قوانین دستگیری، هند، مطبع مولائی؛ شمس قیس‌ رازی، محمد، المعجم فی معاییر اشعار العجم، تهران، 1338 ش؛ معین، محمد، اضافه، تهران، 1361 ش؛ نجم‌الغنی، نهج ‌الادب، لکهنو، 1919 م.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.