اعشی
اعشى \aʾšā\، (د ح 8 ق / 629 م)، شاعر پرآوازۀ عرب. او را عموماً ميمون بن ... قيس نامیده، و از تيرۀ ثعلبه از قبيلۀ بكر دانستهاند (اصمعی، 11؛ ابنقتيبه، 44). اعشى، بهمعنی كسی كه شبهنگام نيك نمیتواند ديد، لقب چند تن، خصوصاً دو شاعر ــ يكی جاهلی و يكی اسلامی ــ بوده است. اين اعشى را برای بازشناختن از ديگران، اعشای ميمون، اعشای قيس، اعشای بكر و يا اعشای اكبر خواندهاند. وی چون بهكلی نابينا شد، ابوالبصير نيز لقب يافت (همانجا؛ ابوالفرج، 9 / 108).
زندگی و اشعار اعشى، بهسبب شهرت و اعتباری كه وی كسب كرده بوده، پيوسته در معرض نقد و بررسی قرار گرفته، و گفته شده است که همۀ روايات مربوط به اعشى رنگ افسانه دارد: پدرش، معروف به قتيل الجوع، به غاری رفت، سنگی آمد و درِ غار را مسدود كرد و وی از گرسنگی جان داد (طه حسین، 1 / 235)؛ قبر اعشى پيوسته از شرابی كه بر آن میريختند، تر بود (همو، 1 / 236)؛ سجع « ... ، اذا ركب، ... اذا طرب ... » كه دربارۀ 4 شاعر برتر ساخته شده، خود افسانهها و اشعار ديگر پديد آورده است (همانجا)؛ اينكه گفتهاند: «نخستين كسی كه با شعر تكسب كرد، اعشى بود»، بهكلی بیپايه است، زيرا تكسب هم رواج داشت و هم عيب به شمار نمیآمد (نک : همو، 1 / 237- 238)؛ تشبيبهايی كه باعث شد دختران محلّق به خانۀ شوی بروند، كاملاً افسانهآميز است (همو، 1 / 238)؛ ماجرای مدح اَسوَدِ عَنسی (پيامبر دروغين)، و آنگاه مدح، و سپس هجای علقمة بن علاثه و مدح پسر عم او، عامر، به شوخی شبيهتر است (همو، 238- 239)؛ اعشى را گاه سخت تنگدست معرفی میكنند، اما چگونه او كه دربارهاش گويند: از سلامۀ ذوفائش 400 شتر سرخمو گرفت، میتوانست فقير بماند؟ (همو، 1 / 239)؛ سفرهای او، از يمن و حبشه گرفته تا شام و اورشليم و دیگر جاها، هم غيرقابل تصور است (همو، 1 / 240)؛ مدح او دربارۀ كسرى، از ساختههای شعوبيان بعد از اسلام است (همانجا)؛ ديگر مدايح او نيز از همين قبيل است و در اثر رقابت ميان بنی قيس و بنی ربيعه و قبايل يمن پديد آمده است (همو، 1 / 241)؛ از همه مهمتر، مدح حضرت پيامبر (ص) حتماً ساختگی است، زيرا، افزون بر افسانهایبودن ماجرا، بيشتر ابيات آن سست است و جعّالی بیمايه آنها را برساخته است (همو، 1 / 241-244)؛ غزلهای او هم بهنحو شگفتی سروده شده است و گاه معلوم نيست چرا دو سه بيت مدح در آنها گنجيده، و گاه به غزلهای عصر اموی و عباسی شبيه است (همو، 1 / 242-244).
همچنین دربارۀ اعشى گفته شده که بیترديد در اواخر عصر جاهلی میزيسته، و اشعاری هم سروده است. اما از آن اشعار، بهخصوص از مدايح او، قبايل يمنی و مضری و ربيعی در كشاكشهای تعصبآميز صدر اسلام، بهرهبرداری كردهاند و آنچه را خواستهاند، بهجای اشعار نابودشدۀ او نهاده، يا به مايههای نخستين افزودهاند (همو، 1 / 244).
در برخی جاها، افسانههايی رخ داده كه اعشى قهرمان آنها بوده است، ازجمله اینکه وی هر سال به بازار عكاظ میرفته است و در يكی از سفرها، ماجرای محلق رخ میدهد. در اين داستان، اشعار وی باعث میشود كه دختران هشتگانۀ محلق به خانۀ شوی روند (ابوالفرج، 9 / 113-115، قس: 115-117).
گونهگونی شعر اعشى، خواه از نظر شكل و خواه از نظر مضمون، پيوسته مورد توجه بوده است. از آنجا كه او در هر «وزن و قافيهای شعر میسروده است»، از همۀ شاعران برتر دانسته شده است (اصمعی، 12؛ ابوزيد، 67؛ ابوالفرج، 9 / 110)؛ اما مجموعۀ شعر منسوب به اعشى بسيار پرمسئله و ناهمگن است.
موضوع دیگری که بر اعتبار اعشى افزوده، آن است که بیشتر راویان کهن، نام او را در صف مُعَلَّقهسرایان آوردهاند (نک : خطیب، 417 بب ؛ نحاس، 2 / 129 بب ؛ ابوالفرج، 9 / 113، 152 بب ).
مآخذ
ابنقتيبه، عبداللٰه، الشعر و الشعراء، بيروت، 1404 ق / 1984 م؛ ابوزيد قرشی، محمد، جمهرة اشعار العرب، بيروت، 1383 ق / 1963 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1963 م؛ اصمعی، عبدالملك، فحولة الشعراء، بهكوشش چ. تُری، بيروت، 1400 ق / 1980 م؛ خطيب تبريزی، يحيى، شرح القصائد العشر، بهكوشش فخرالدين قباوه، بيروت، 1400 ق / 1980 م؛ طه حسين، من تاريخ الادب العربی، بيروت، 1981 م؛ نحاس، احمد، شرح القصائد المشهورات الموسومة بالمعلقات، بيروت، 1405 ق / 1985 م.