اقلیم
اقلیم \eqlīm\، معرب کلمۀ یونانی کلیما بهمعنای تمایل، میل، شیب، انحنا، انحراف و خمیدگی است که در میان دانشمندان قدیم یونان بر چندین نوار موازی با خط استوا، به ابعاد مختلف در فاصلۀ بین آن خط و قطب شمال، اطلاق میشده، و در میان جغرافیدانان اسلامی افزونبرآن، بهمعنای ناحیه، منطقه و سرزمین هم به کار رفته است.
مفهوم نخستین کلیما نزد یونانیان قدیم قطعهای از زمین بوده است که همۀ قسمتهای آن نسبت به اشعۀ خورشید تمایلی یکسان و مساوی داشته، و بهاصطلاح امروزی، دارای عرض جغرافیایی واحدی بودهاند. از این تعریف اعتقاد به کرویت زمین استنباط میشود (بریتانیکا، ماکرو، IV / 714).
تحول مفهوم اقلیم در طول زمان
فکر تقسیم جهان معلوم به اقالیم، موقعی به میان آمد که اعتقاد به کرویت زمین در جامعۀ علمی یونان قدیم رسوخ کرده بود و فلاسفهای مانند افلاطون و پساز او ارسطو و شاگردانش زمین را به کاملترین شکل ممکن، یعنی کروی، فرض میکردند که در مرکز جهان خلقت قرارگرفته است و تمام ستارگان، ازجمله خورشید به دور آن میگردند. با چنین اعتقادی، وضع تابش خورشید در قسمتهای مختلف سطح کرۀ زمین و پیامدهای آن ازنظر اختلاف طول شب و روز و وضع گرما و سرما در فواصل معین از خط استوا نزد آنها مسلم بود و اینکه هم جغرافیدانان و هم فلاسفه تا قرنها بعد نواحی قطبی و استوایی زمین را بهعلت سرما و گرمای فوقالعاده غیرقابل سکونت میدانستند، دلیل عمدهای بر تصور آنها از شرایط آبوهوایی در فواصل بین استوا و قطب به شمار میرود. همین واقعیتها و مشاهدات و مسموعات بود که آنان را به فکر وجود نواحی مختلف براساس تمایل سرزمینها بهسوی قطب یا نسبت به اشعۀ خورشید انداخت، و آنان به تقسیماتی از این نواحی دست یافتند که هر کدام را یک اقلیم نامیدند؛ اما از اینکه چه کسی اولبار نظریۀ تقسیمات ربع مسکون را براساس اقالیم عنوان کرده است، اطلاع درستی در دست نیست.
مسئلۀ دیگری که عامل عمدهای در تقسیم ربع مسکون به اقالیم به شمار میرفته، نیاز ستارهشناسان بوده است که اعتقاد راسخی به تأثیر کواکب در سرنوشت انسانها و جامعههای انسانی داشتهاند و ازاینرو، لازم بود که موقع دقیق جغرافیایی مکانهای مسکون زمین را شناسایی کنند تا بتوانند اقبال و طالع افراد و جوامع را براساس آن موقعیتها و حرکت کواکب پیشبینی نمایند. همین امر است که جغرافیا، یعنی شناسایی مکانهای روی زمین را با ستارهشناسی، یعنی شناسایی کواکب از لحاظ تأثیر آنها در سرنوشت انسانها و جوامع، نزدیک ساخته، و در آثار نوشتۀ آن زمانها این دو علم همواره در همآمیخته است.
ازجمله آثار مهمی که در یونان قدیم دراینباره تألیف شده، ولی متأسفانه از میان رفته، کتاب سراپیون از اهالی انطاکیه است که قدیمترین کتاب جامع نجوم، ستارهشناسی، جغرافیا و مردمشناسی به شمار میآید و کلیۀ اطلاعات موجود آن زمان دربارۀ ستارگان و مکانها و انسانها و کشورها را بهترتیب اقالیم در بر داشته است. این کتاب مورد بهرهبرداری فلاسفۀ بعد از سراپیون مانند سیسرون، پلینی و دیگران واقع شده، و درنتیجه، افکار دانشمندان بعدی را، چه مستقیم و چه غیرمستقیم تحت تأثیر قرار داده است.
فکر تقسیم ربع مسکون به اقالیم در میان یونانیان و پیروان آنها در قرون بعد و مخصوصاً در میان جغرافیدانان اسلامی مبنای ریاضی، و تلویحاً آبوهوایی داشت، زیرا گرمترین اقلیم در نواحی استوایی، و سردترین آن در نواحی نزدیک قطب شمال در نظر گرفته میشد. این فکر تا زمانی که حکومت اسلام وسعت نیافته بود و مسئلۀ ادارۀ مملکت اسلامی مشکلی ایجاد نمیکرد، خودْ راهنمایی برای تشخیص سرزمینها و تعیین مکانها و نسبت و رابطۀ آنها با همدیگر به شمار میرفت؛ اما همینکه قلمرو اسلامی وسعتی از سرحد سند تا اندلس، و از جنوب مصر تا ماوراءالنهر پیدا کرد، جغرافیدانان و مدیران مملکتی و مشاوران دانشمند آنان، تقسیمبندی جهان به اقالیم سنتی را که براساس مرزهای نامشخص و متداخل وضع شده بود، کافی ندانستند. ازاینرو، ناگزیر تقسیماتی دیگر براساس نواحی حکومتی یا مناطق تحت سلطۀ فرمانروایان محلی پیشنهاد کردند و بهحکم سنت، آن تقسیمات را نیز اقلیم نامیدند و در طول زمان، اصطلاح اقلیم معنای آبوهوایی خود را از دست داد و به جای ناحیه، منطقه، حوزه، سرزمین و کشور به کار گرفته شد (برای تفصیل، نک : اقالیم سبعه در همین مقاله). به این معانی است که کلمۀ اقلیم چندین قرن در آثار نویسندگان فارسیزبان و مخصوصاً در ادبیات و فرهنگ غنی ایرانی به کار رفته است (نک : لغتنامه).
در یکی دو قرن اخیر، گرایش محسوسی در تغییر مفهوم اقلیم ازآنچه بیشتر از هزار سال متداول بوده است، بهچشم میخورد. بهاین صورت که اصطلاح اقلیم مفهوم ناحیه و منطقه را متدرجاً از دست میدهد و معنای آبوهوا پیدا میکند.
آبوهوای نواحی و مناطق را درگذشته بهصورتهای نسبی مانند گرم، سرد، ملایم یا مرطوب، خشک، نیمهخشک، یا سردسیر و گرمسیر و امثال آن تعریف میکردند، ولی از زمانی که علم هواشناسی بهعنوان شاخهای از دانش وسیع فیزیک شناخته شد و اندازهگیری عناصر هوا مانند گرما، رطوبت، باران، باد و امثال آن متداول گردید، آبوهوا را که از حالات درازمدت همان عناصر بهوجود میآید، متوسط وضع هوای منطقه، که نتیجۀ مطالعات آماری درازمدت بود، تعریف کردند. امروزه که توسعۀ چشمگیری در مطالعات جوی حاصل شده، دانشمندان و متخصصان فن این تعریف را که هنوز هم کاملاً از تداول خارج نشده است، کافی نمیدانند و هر یک بهزعم خود تعریفی از اقلیم پیشنهاد میکنند که از مجموع آنها میتوان آبوهوا را مجموعهای از تغییرات هوای یک منطقه در درازمدت دانست که در چنین مجموعهای باید در وهلۀ اول عوامل جغرافیایی که عناصر جو را به وجود میآورند، مانند نیروی خورشید، عرض جغرافیایی، ارتفاع از سطح دریا، پراکندگی خشکیها و اقیانوسها، جریانات بحری، و سپس مقادیر متوسط عناصر جو مانند تشعشع (نیروی آفتاب)، گرما، رطوبت (نم نسبی و مطلق)، باران، فشار و باد در ساعات مختلف روز و ماه و سال و همچنین حداکثر و حداقل و متوسط آن کمیتها و سرانجام فراوانی بروز و تغییرپذیری آنها تا جایی که مقدور باشد، مورد نظر قرارگیرد. همچنانکه وضع هوا از سالی به سال دیگر تفاوت میکند، مشاهدات ممتد نشان داده است که این تفاوتها در دههها و سدهها هم وجود دارد، و از اینگفته چنین استنباط میشود که آبوهوا پدیدهای زمانمدار است و ارقام و اعداد و حتى تعاریف آبوهوا میباید همواره ناظر به زمان معین و همراه با ذکر آن زمان باشد (بریتانیکا، ماکرو، IV / 714). آنچه در بررسی آبوهوا واجد اهمیت بسیار است، اثر عمیقی است که این پدیده در زندگی گیاهی، جانوری و انسانی دارد.
اقالیم سبعه (هفتاقلیم، اقالیم هفتگانه)
تقسیمبندی جهان معلوم بر بخشها، از مسائلی است که با آغاز زندگی اجتماعی بشر در گوشهوکنار جهان شروع شده است و هنوز ادامه دارد. قدیمترین تقسیمبندیها جنبۀ اسطورهای و افسانهای دارد که از حدود اطلاعات جغرافیایی یا معتقدات مذهبی و قومی پیشینیان حکایت میکند. کهنترین این تقسیمبندیها را منسوب به حضرت نوح (ع) میدانند. گفتهاند که آن حضرت زمین را از پهنا به 3 قسمت تقسیم کرده بود. قسمت جنوبی را به حام داد که سرزمین سیاهان بود. قسمت شمالی را به یافث داد که زمین سفیدرویان و سرخچهرگان بود، و قسمت میانی را به سام داد که زمین گندمگونان بود. فریدون نیز زمین را 3 قسمت کرده بود؛ شرق را به تور، غرب را به سلم، و بخش میانی را به ایرج داد که ایرانشهر باشد. از پارسیان تقسیمبندی دیگری نیز آمده است که مبتکر آن را هرمس حکیم میدانند. آنها زمین را به 7 قسمت کرده بودند و هریک را کشور مینامیدند که بهصورت دایرههایی به هم متصل بودند. هندیان نیز زمین را به 9 قسمت کرده بودند و هر یک را کَند یا نَوَکَند مینامیدند: 4 جهت اصلی و 4 جهت فرعی و یک بخش میانی که هریک را به نامی میخواندند (نک : پاپلی، 407- 408، به نقل از بیرونی و حمدالله مستوفی).
جغرافیدانان اسلامی روش خاص تقسیم ربع مسکون زمین به 7 قسمت را از ایرانیها اقتباس کرده بودند (سوسه، 1 / الف الف). در این نظام، جهان به 7 دایرۀ هندسی مساوی تقسیم میشد که هرکدام یک کشور را نشان میداد؛ بهاینترتیب که دایرۀ چهارم در مرکز رسم میشد و 6 دایرۀ دیگر در اطراف آن قرار میگرفت. دایرۀ چهارم ایرانشهر بود که مرکزیترین نقطۀ آن «السواد» بهشمار میرفت (همانجا).
فکر تقسیم جهان به هفت اقلیم از طریق ترجمۀ المجسطی و دیگر آثار بطلمیوس به جغرافیدانان اسلامی رسید و قرنهای متمادی همراه با اصول دیگر بطلمیوسی در کتابهای جغرافیایی اسلامی منعکس گردید.
اولین جغرافیدان اسلامی که از روش تقسیمبندی جهان به 7 کشور عدول کرد، ابوعبدالله محمد بن موسى خوارزمی (د 232 ق) بود که در کتاب صورة الارض خود ربع مسکون را براساس طول نسبی شب و روز یا میل خورشید نسبت به خط استوا، به 7 قسمت مستطیلشکل و موازی با خط استوا تقسیم کرد که یکی پس از دیگری، بین خط استوا و شمالیترین عرض جغرافیایی که درنظر او قابل سکونت به شمار میرفت، قرار داشتند (نک : همو، 1 / 233). خوارزمی آغاز اقلیم اول را که جنوبیترین اقالیم بود، خط استوا، و پایان آن را عرض °16 و ´24 شمالی دانسته، و از آن پس، پهنای اقالیم را بهتدریج تقلیل داده بود تا اینکه در اقلیم هفتم به °3 عرض جغرافیایی محدود میگردید (نک : همو، 1 / 121-122).
در پایان میتوان مسائل مربوط به اقالیم سبعه را که حدود 10 قرن مبنای تفکر جغرافیدانان اسلامی بوده، بدین صورت خلاصه کرد:
1. فکر تقسیمبندی جهان از ایام بسیار دور تاریخ در میان اقوام مختلف بهصورتهای گوناگون به ظهور پیوسته است.
2. نخستین تقسیمبندیها منحصراً مربوط به ربع مسکون بوده است.
3. علمیترین روشهای تقسیمبندی ربع مسکون همان تقسیمبندی اقالیم سبعه براساس عرض جغرافیایی بوده است که در تاریخ جغرافیا به نام بطلمیوس یونانی به ثبت رسیده است، ولی پارهای از محققان اروپایی و عرب اصل فکر را ابتکاری از دانشمند و ریاضیدان و منجم بزرگ ایرانی محمد بن موسى خوارزمی، مؤلف اولین کتابهای ریاضی و جبر و مقابله، دانستهاند.
4. بیشتر جغرافیدانان اسلامی حدود و ثغور اقالیم سبعه را چه براساس اندازهگیریهای شخصی (مثلاً ابوریحان) و چه با اقتباس از پیشینیان بهصورتهای مختلف در آثار خود آوردهاند و ازجمله آغاز و پایان هفت اقلیم را چنانکه در جدول 11 مشاهده میشود، ذکر کردهاند.
5. وسعت اقالیم که براساس درجات عرض و طول جغرافیایی حساب میشده، نه فقط بهعلت اختلافات مذکور در بند 4، بلکه بهسبب اختلاف در طول فرسخ بهصورتهای مختلف نقل شده است. بدیهی است که همین اختلاف در مختصات جغرافیایی مکانها هم بروز کرده است.
6. هر اقلیمی مجموعهای است به مقیاسهای مختلف از شهر، کوه، رود، دریا و دریاچه، معادن، اجتماعات بشری و دیگر اطلاعات جغرافیایی که موقعیت جغرافیایی آن افزون بر آنچه روی کرۀ خاکی مشهود است، از طریق صور فلکی که حاکم بر سرنوشت آن است، نیز مشخص میگردد (EI2, III / 1076).
7. بسیاری از مکانها و ناحیهها در تقسیمبندیهای مختلف در اقالیم مختلفی قرار گرفتهاند، چنانکه اندلس بهگفتۀ رازی، در اقلیم چهارم، و بهقول صاحب طبقات الحکماء در اقلیم پنجم واقع است (نک : ابنعبدالمنعم، 1).
8. در تقسیمبندی هفت اقلیم هرچه از مرکز جهان اسلام دورتر برویم، اطلاعات جغرافیایی کمتر و مبهمتر، ولی با گذشت زمان بیشتر و واقعیتر میشود.
9. جغرافیدانانی که به پیروان مکتب بلخی شهرت پیدا کردهاند، تقسیمات هفت اقلیم را کافی ندانسته، و خود تقسیمبندیهای تازهتری ارائه دادهاند.
مآخذ
ابن عبدالمنعم حمیری، محمد، صفة جزیرة الاندلس، به کوشش لوی پرووانسال، قاهره، 1937 م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، 1339 ش؛ بیرونی، ابوریحان، تحدید نهایات الاماکن، ترجمۀ احمد آرام، تهران، 1352 ش؛ پاپلی یزدی، محمدحسین، «مفهوم هفت اقلیم از نظر جغرافیدانان»، مجموعۀ مقالات سمینار جغرافی، مشهد، 1365 ش، شم 1؛ حدود العالم؛ سوسه، احمد، الشریف الادریسی فی الجغرافیا العربیة، بغداد، 1974 م؛ لغتنامۀ دهخدا؛ یاقوت، بلدان؛ نیز: