الخلیل
اَلْخَلیل (عبری: حَبرون / هَبرون)، شهری کهن در فلسطین، واقع در جنوب کرانۀ باختری رود اردن.
این شهر در °31 و ´32 عرض شمالی، و °35 و ´6 طول شرقی، در ارتفاع حدود 930 متری از سطح دریا، در 36 کیلومتری جنوب بیتالمقدس و در میان تپههایی بلند موسوم به جبالالخلیل جای دارد. شهر الخلیل با حدود 230 هزار تن جمعیت (2009 م / 1388 ش)، پس از غزه دومین شهر بزرگ فلسطینینشین است (نک : «اطلس ... »، npn.؛ دباغ، 1(1) / 264؛ «جمعیت»، .npn). الخلیل به سبب برخورداری از خاک بارور، آب و هوا و بارشهای مناسب و نیز جایداشتن بر سر راههای مهم کاروانرو، از دیرباز جزو آبادترین شهرهای فلسطین بوده است. پیرامون این شهر را باغهای میوه ــ بهویژه سیب و تاکستانهای انگور ــ دربر گرفته است و صنایع شیشهگری، چرمسازی و نساجی از گذشتههای دور در آنجا رونق داشته است (دباغ، همانجا؛ اشملز، 138؛ نیز EI2, IV / 955).
برپایۀ یافتههای باستانشناختی، دیرینگی الخلیل به 3500 قم باز میگردد. این شهر در طول تاریخ کهن خود به نامهای گوناگونی خوانده میشده است. بنابر عهد عتیق کهنترین نام این شهر قِریَت اربع یا قریات اربع، به معنی شهر اربع بوده است. این نـام را برگرفته از نـام یکی از پادشاهان کنعانی ــ از قبیلۀ بنیعناق ــ دانستهاند (نک : هاکس، 310؛ رکلو، IX / 814؛ دامونی، 99؛ موسوعة ... ، 256). اما شاید این نام گویای این واقعیت باشد که شهر در ابتدا بر روی 4 تپۀ کنار هم بر پا شده بوده است (بریتانیکا، ذیل حبرون).
در عهد عتیق از این شهر با نام ممرا نیز یاد شده است (پیدایش، 23: 19؛ هاکس، 311). بنا بر عهد عتیق هنگامیکه ابراهیم (ع) در اوایل سدۀ 19 ق م به همراه خانوادهاش از مصر به سرزمین کنعان آمد، در ممرا اقامت گزید و مدت مدیدی در این شهر بهسر برد و در آنجا قربانگاهی برای پرستش خدا برپا ساخت؛ و چون همسرش سارا درگذشت، با خرید قطعهزمینی، او را در مغـارهای موسوم بـه مکفیله ــ که در کنار کشتزاری در پیرامون ممرا جای داشت ــ به خاک سپرد (پیدایش، 13: 1- 18؛ 23: 1-20؛ شرّاب، 345). با مرگ ابراهیم (ع)، او نیز در این مغاره به خاک سپرده شد و بعدها اسحاق و یعقوب (ع) و همسرانشان و نیز یوسف (ع) در آنجا مدفون گشتند (هاکس، همانجا). از اینرو این شهر نزد یهودیان و مسلمانان از تقدس و احترامی خاص برخوردار است.
پس از کوچ بزرگ بنیاسرائیل به رهبری موسى (ع) از مصر به سرزمین کنعان، و بیرون راندن کنعانیان از سرزمینشان، این سرزمین میان اسباط دوازدهگانۀ بنیاسرائیل تقسیم شد و از این میان، ممرا بـه حبرون ــ یکی از پسران کالب بـن یِفُنَه ــ رسید (یوشع، 14: 13؛ هاکس، 310، 486). از اینرو، این شهر بعدها حبرون خوانده شد. این نام در زبان عبری به معنای «دوست» است (جودائیکا، VIII / 744). در منابع دورۀ اسلامی از این شهر با نامهای مسجد ابراهیم (ع)، حبری، حبرون و الخلیل یاد شده است. نام اخیر در میان مسلمانان پرکاربردتر بوده و امروزه نیز مسلمانان، این شهر را الخلیل میخوانند (شراب، همانجا). این نام اشاره به خلیل، لقب ابراهیم (ع)، در قرآن کریم دارد و در زبان عربی نیز به معنای دوست است (نساء / 4 / 125).
بنابهروایتی که درستی آن مورد تردید است، پیامبر اکرم (ص) حبرون را به درخواست تمیم داری به هنگام اسلام آوردن او به صورت اقطاع به وی و خاندانش واگذار کرد. پس از فتح حبرون به دست مسلمانان در زمان خلیفۀ دوم عمر، خلفای وقت با پذیرش صحت اهدای این قطیعه از سوی پیامبر (ص)، تمیم و خاندان او را مالک آن شهر میشناختند (نک : ه د، تمیم داری).
در منابع سدههای نخستین اسلامی، الخلیل شهری کوچک وصف شده که اهمیت آن بیشتر به سبب وجود مقبرۀ ابراهیم (ع) و خاندانش در آنجا بوده است. این مقبره در مسجدی قرار داشته است که در روزهای آدینه مردم در آن به نماز آدینه میایستادهاند (نک : اصطخری، 57؛ ابنحوقل، 1 / 172؛ دبیرسیاقی، 228؛ هروی، 30). به نوشتۀ مقدسی، برگِرد این مسجد دیواری استوار از سنگ کشیده بودند که مزین به نقش و نگارهایی بوده است. در پیرامون مسجد خانههایی برای زائران و مجاوران ساخته بودند که آب آشامیدنی آنها از یک رشته قنات کمآب تأمین میشده است. پیرامون شهر را از هر سو باغهای میوه، بهویژه سیب و تاکستان، دربرمیگرفته است و محصول سیب آن از اشتهار خاصی برخوردار بوده و به مصر صادر میشده است. در الخلیل مهمانخانهای موقوفه بر پا بوده که در آن زائران و فقیران اطعام میشدهاند و امیر سامانی نیز سالانه هزار درهم بدان موقوفه ارسال میکرده است (ص 172-173).
الخلیل در 425 ق / 1034 م از زمینلرزهای شدید آسیب دید (EI2، همانجا). این شهر در 492 ق / 1099 م به تصرف نیروهای صلیبی درآمد (سید، 101-102). صلیبیان کلیسایی در حرم ابراهیم (ع) احداث کردند (موسوعة، 256). الخلیل در دست صلیبیان باقی بود تا آنکه در 583 ق / 1187 م، صلاحالدین ایوبی آنان را از الخلیل بیرون راند (ابناثیر، 11 / 546) و کلیسای ساخت آنان را بـه مسجد بدل کرد و منبر عسقلان را ــ که در 484 ق / 1091 م، بـه دستور مستنصرباللٰه، خلیفۀ فاطمی ساخته شده بـود ــ بدانجا منتقل کرد (موسوعة، همانجا).
در میانههای سدۀ 7 ق / 13 م، مغولها متصرفات خود را تا سرزمین شام گسترش دادند و با ممالیکْ هممرز شدند. در سال 668 ق / 1270 م، ملک ظاهر بیبرس در عینجالوت بر نیروهای مغول پیروز گشت و آنها را از شام بیرون راند و بر الخلیل چیره شد. پادشاهان مملوکی در آبادانی الخلیل کوشا بودند و در روزگار آنان بر رونق و آبادانی این شهر افزوده شد. الخلیل در 923 ق / 1517 م، به تصرف عثمانیها درآمد و تا 1335 ق / 1917 م، در دست آنان باقی بود. در دورۀ 400 سالۀ حاکمیت عثمانیها بر الخلیل، شهر اعتبار بیشتری یافت و بر جمعیت آن افزوده شد (همان، 259-260).
پس از افتتاح آبراهۀ سوئز در 1286 ق / 1869 م، توجه قدرتهای اروپایی به سرزمینهای حاشیۀ دریای مدیترانه بیشتر شد و الخلیل اهمیت بیشتری یافت و شمار جمعیت آن از حدود 8 تا 10 هزار تن در دهۀ 1870 م به حدود 14 هزار تن در سالهای پایانی سدۀ 19 م رسید. روند روبهرشد الخلیل پس از استیلای بریتانیا در 1335 ق / 1917 م بر آن، همچنان ادامه داشت. فلسطین، و از آن جمله الخلیل، تا سالهای پس از جنگ جهانی دوم در دست بریتانیا بود تا آنکه در 1948 م / 1327 ش سازمان ملل متحد کرانۀ باختری رود اردن را به اردن واگذار کرد؛ اما در 1967 م در جریان جنگهای ششروزه، شهرهای واقع در کرانۀ باختری رود اردن، و از آن میان الخلیل، به اشغال نیروهای اسرائیلی درآمد (EI2, IV / 961)، تا آنکه پس از گفتوگوهای صلح اسلو که میان فلسطینیان و دولت اسرائیل صورت گرفت، برپایۀ توافقنامۀ اسلو، کرانۀ باختری رود اردن و باریکۀ غزه به دولت خودگردان فلسطین واگذار شد (نک : «توافق ... »، npn.).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنحوقل، محمد، صورة الارض، لیدن، 1938 م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870 م؛ دامونی جلیلی، حسین لوبانی، معجم اسماء المدن و القری الفلسطینیة و تفسیر معانیها، بیروت، 2004 م؛ دباغ، مصطفى مراد، بلادنا فلسطین، الخلیل، 1973 م؛ دبیرسیاقی، محمد، تعلیقات بر سفرنامۀ ناصرخسرو، به کوشش همو، تهران، 1354 ش؛ سید، علی احمد محمد، الخلیل و الحرم الابراهیمی فی عصر الحروب الصلیبیة، قاهره، 1418 ق / 1998 م؛ شراب، محمد محمد، معجم بلدان فلسطین، دمشق، 1407 ق / 1987 م؛ عهد عتیق؛ قرآن کریم؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ موسوعة المدن الفلسطینیة، دمشق، 1990 م؛ هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، 1377 ش؛ هروی، علی، الاشارات الى معرفة الزیارات، به کوشش ژ. سوردل تومین، دمشق، 1953 م؛ نیز: