الرصافه
اَلرُّصافه، یا رصافه، نام چند مکان در سرزمینهای اسلامی از اندلس در غرب تا نیشابور در شرق:
1. رصافۀ ابیالعباس
پس از آنکه ابوالعباس عبدالله سفاح، بنیادگذار حکومت عباسیان (حک 132-136 ق / 749-753 م) از کوفه به ناحیۀ حیره رفت و مرکز خلافت را به شهر انبار منتقل گردانید، برای خود در پایینترین جای عراق، در کنار شاخۀ رود فرات نزدیک انبار، کاخی و محلی به نام رصافۀ ابیالعباس بنا کرد (یعقوبی، تاریخ، 2 / 358، «البلدان»، 237؛ طبری، 7 / 464؛ بلاذری، 287)؛ شاید این همان شهری باشد که «الهاشمیه» خوانده میشود (نک : لسنر، 123؛ لسترینج، 5).
2. محلۀ رصافه
نام محلهای در شهر بغداد در دورۀ حکومت عباسیان. این نام بیانگر گذرگاهی هموار و دیوارهدار (کنارهدار) است که میان زمینی باتلاقی که در خم رود دجله محاط بوده، قرار داشته است (همو، 189). تاریخچۀ تشکیل این محله به زمان ابوجعفر منصور عباسی (حک 136- 158 ق / 754-775 م) بازمیگردد. او این رصافه را در شوال 151 / نوامبر 768، زمانیکه پسرش مهدی را به نمایندگی از خود به ری فرستاده بود، برای وی بنیاد نهاد (خطیب، 1 / 82؛ لسترینج، 41).
رصافه در بخش شرقی بغداد ــ آنجاکه محدودۀ شهر به دروازۀ خراسان میرسید ــ پایهگذاری شد. این بخش که تا پل روی دجله امتداد داشت، پیش از احداث محلۀ رصافه در حدود سال 143 ق / 760 م، محل سان و اصطبلهای اردوگاه سپاه مهدی بود و ازاینرو، «عسکر مهدی» خوانده میشد (یعقوبی، همان، 249، 251، 254؛ خطیب، همانجا؛ لسترینج، 290).
ساخت محلۀ رصافه در 159 ق / 776 م، به روزگار خلافت مهدی پایان یافت و در مدت ساختوساز در آنجا دیوار، خندق، میدان، تفرجگاه، مسجد جامع و در کنار آن مسجد، قصری برای مهدی ساخته شد. سپس در آنجا نهری حفر کردند که به نهر مهدی موسوم گشت، این نهر از نهروان جدا میشد (خطیب، همانجا، نیز 108- 109؛ یعقوبی، همان، 251).
منصور که همۀ جوانب سیاسی و اجتماعی روزگار را برای بنای شهر بغداد و تثبیت موقعیت عباسیان در نظر گرفته بود (نک : علی، 1 / 31)، اقدام به واگذاری اقطاع زمینهای بغداد و اطراف آن به رجال عباسی و سرکردگان سپاه کرد و زمینهای بخش شرقی بغداد (عسکر مهدی) را نیز به اقطاع داد. به همین سبب، پیشرفت بخش شرقی بغداد بیشتر از بخش غربی آن بود و در آنجا ساختمانهای بسیار و بازارهایی ساخته شد. یکی از این بازارها به بازار خضیر معروف بود و در آن، کالاهای نفیس چینی به فروش میرسید (یعقوبی، «البلدان»، همانجا، نیز 253). نخستین اقطاع در محلۀ رصافه، قطعهزمین خزیمة بن خازم تمیمی، رئیس شرطۀ مهدی بود. همچنین در جادۀ بزرگی در کنار رود دجله، در گذری معروف به گذر سلیمان، اقطاع سلیمان بن ابیجعفر قرار داشت (همان، 249، 251).
در بخش شرقی بغداد، 5 مسیر ساخته شده بود؛ یکی از آنها راهی بود که مستقیم به محلۀ رصافه میرفت، یک راه نیز به بازار، و از آنجا به طرف میدان و سرای فضل بن ربیع منتهی میشد. در سمت چپ، مسیری با نام «راه پل»، پس از گذر از بابالبردان و سرای خزیمه، به سمت بازاری معروف به یحیی بن ولید، و محل دروازۀ بغداد که به شماسیه شهرت داشت، پیش میرفت. راه دیگری نیز از پل اول وجود داشت و هرکسی که از سمت غرب بغداد میآمد، از آنجا عبور میکرد و از روی دجله تا باب المقیَّر و مَخَرِّم میگذشت (همان، 253-254).
خلیفه مهدی عباسی (حک 158- 169 ق / 775-785 م) در محلۀ رصافه به خلافت رسید و در مسجد جامع رصافه به نام او خطبه خوانده شد (خطیب، 1 / 82، 108- 109). او در اواخر دورۀ خلافتش ترجیح میداد که بیشتر اوقات خود را در کاخی که در عیسىآباد، در بخش شرقی بغداد، بود و با محلۀ رصافه فاصله داشت، سپری کند (نک : طبری، 8 / 150، 157، 162). رصافه پس از آن، کمتر مورد توجه خلفای عباسی بود، آنچنانکه هارونالرشید (حک 170-193 ق / 786- 809 م) و امین (حک 193- 198 ق / 809-813 م) مقر اداری حکومت خود را به «خلد» در آن سوی پل دجله، در بخش غربی بغداد انتقال دادند. معتصم عباسی (حک 218-227 ق / 833-842 م) نیز مقر اداری حکومت خود را به سامرا (سر من رأى) منتقل کرد (یعقوبی، همان، 254؛ طبری، 8 / 447، 474، 9 / 17، 20).
در محلۀ رصافه آرامگاهی وجود داشت که برخی از خلفای عباسی در آن دفن شدند (خطیب، 1 / 279، 2 / 127، 143، 4 / 37- 38).
3. رصافةالشام، یا رصافة هشام
شهری تاریخی که امروزه ویرانههای آن در حدود 30کیلومتری جنوب غربی رود فرات، در منحنی نزدیک جبلالبشرى بر سر راه قدیمی حمص ـ سلمیه به رقه، در سوریه برجا ست (نک : بستانی، 9-12). این شهر تاریخی در سدههای 4-6 م، دارای موقعیت خاص بوده، و پرستشگاه مورد احترام غسانیان و مسیحیان خاور نزدیک، به نام سرگیوس مقدس در آنجا قرار داشته است؛ ازاینرو، این شهر در آن دوره «سرگیوپولیس» نامیده میشد (پروکوپیوس، I / 303؛ پیگولوسکایا، 220، 233-234؛ بستانی، 41).
کاوشهای باستانشناسی صورتگرفته در رصافه بیانگر آن است که این شهر در دورۀ حکومت روم شرقی دیوارهایی کوتاه، بناها و کلیساهایی مهم داشته است (پیگولوسکایا، 509؛ بستانی، 47- 59). در مآخذ سریانی نیز از سرگیوپولیس و کلیسای آن فراوان یاد شده است. از دلایل اهمیت این شهر و کلیسای آن، این بوده که توقیع مذهبی آیین یعقوبی در آنجا نگهداری میشده، و مدفن سرگیوس مقدس نیز در آنجا بوده است (همو، 42؛ پیگولوسکایا، 452).
کلیسای یادشده تا سدههای نخستین اسلامی نیز پابرجا بوده، و اخطل، شاعر مسیحی تغلبی نیز در شعرهای خود به آن اشاره کرده است (ابنعدیم، 1 / 114؛ نیز بستانی، 43-44).
در این شهر چندین آبانبار برای ذخیرۀ آب در فصلهای کمآبی ساخته شده بود (همو، 62-63). در یکی از جنگهای میان غسانیان و لخمیان، دیوار یکی از این آبانبارها آسیب دید که در زمان حکومت نعمان بن حارث ایهم غسانی بازسازی شد (حمزه، 94). ویرانههای بخشی از دیوارهای شهر، کلیسا و آبانبارهای آن امروزه نیز برجا مانده است (نک : بستانی، 48- 59).
خسرو انوشیروان ساسانی در لشکرکشیهای خود به سرزمینهای روم شرقی در 542 م، ضمن تصرف کالینیکوس (رقه)، سرگیوپولیس را محاصره کرد. کاندیدوس، اسقف سرگیوپولیس، کوشید تا در مقابل پرداخت غرامت، انوشیروان را از تصرف شهر منصرف سازد، اما موفق نشد و سپاهیان خسرو انوشیروان به شهر سرگیوپولیس وارد شدند، ولی به سبب کمبود آب، آنجا را ترک کردند (پیگولوسکایا، 233-234). در زمان خسرو پرویز که رابطۀ ایران با دولت بیزانس بهتر شده بود، خسرو پرویز صلیبی از طلا به کلیسای سرگیوس مقدس اعطا کرد (کریستنسن، 482).
رصافه در دورۀ پیش از اسلام و همچنین مقارن ظهور اسلام، اقامتگاه غسانیان و نیز قبیلۀ بکر بن وائل و قبیلههای عرب مسیحی تنوخ و تغلب تحت فرمان غسانیان بود (نک : طبری، 3 / 382-383؛ یاقوت، 2 / 784-785؛ بستانی، 43-44؛ نیز EI2, VIII / 630). سپس مدتی نیز زیر فرمان بنوخفاجة بن عمر، شاخهای از قبیلۀ عقیل بن کعب که در شمال عربستان میزیستند، درآمد (یاقوت، 2 / 785). همچنین یاقوت با توجه به شعری که اخنس بن شهاب تغلبی سروده، رصافه را مدتی تحت سیطرۀ قبیلۀ بزرگ بنوبهراء دانسته است (نک : 2 / 782؛ نیز EI2، همانجا).
در سدۀ 1 ق / 7 م، مقارن با ظهور اسلام، همواره درگیریهایی میان دو قبیلۀ سلیم و تغلب در رصافه درمیگرفت. یکی از این جنگها در 73 ق / 692 م، نزاع جحّاف بن حکیم با تغلبیان بود؛ این جنگ از ایامالعرب به شمار میرفته، و به «یوم البشر» (در جبلالبشرى) شهرت داشته است (ابناثیر، 4 / 319-321؛ ابوالفرج، 11 / 56).
آگاهیهای ما در منابع اسلامی دربارۀ رصافه بیشتر به روزگار خلیفۀ اموی، هشام بن عبدالملک (حک 105-125 ق / 724-743 م) بازمیگردد. او در آن روزگار، در رصافه اقامتگاهی تابستانی و قصری برای خود بنا نهاد (ابنعدیم، 1 / 113-114؛ یاقوت، 2 / 784-785؛ ابوالفدا، 2 / 123). بیشتر مآخذ تاریخی به اقامتگاه تابستانی هشام در رصافه اشاره کردهاند، اما برخی از محققان دربارۀ محل قصر و اقامتگاه تابستانی وی تردید داشته، و قصر هشام را با ویرانههای «قصر الحیر الشرقی» منطبق دانستهاند (سواژه، 1-13؛ نیز نک : بستانی، 46). این نظریه نیز از سوی برخی دیگر از محققان رد شده است (همانجا).
با توجه به منابع تاریخی و آنچه که مورخان دربارۀ هشام آوردهاند، توالی تاریخی اقامت هشام در جایهای مختلف را بهراحتی نمیتوان معلوم کرد، که آیا هشام نخست در الزیتونه ساکن بوده و سپس به رصافه، و پس از آن به دمشق نقل مکان کرده است؟، و یا اینکه الزیتونه حیاط قصر هشام در رصافه بوده است (نک : طبری، 7 / 25، 206؛ بلاذری، 179-180؛ ابنعدیم، همانجا). اما آنچه مسلم است، هشام به سبب شیوع بیماری طاعون، به ناحیۀ بیابانی جنوب فرات رفت و منطقۀ رصافه را برای اقامت خود برگزید و پس از بازسازی شهر و آبانبارهای آن، دو قصر برای خود در آنجا بنا نهاد و سرانجام هم در همانجا به خاک سپرده شد (همانجاها).
به نظر میرسد هشام بن عبدالملک برای ساخت قصر مجلل و باشکوه خود در رصافه، به عناصر ایرانی توجه داشته است و در ساخت این بناها، سنتهای معماری ایرانی نقش داشتهاند (نک : مسعودی، 106، 113؛ ابنعدیم، 9 / 4143).
با اقامت هشام در رصافه، این شهر رشد و رونق یافت و به جمعیت آن افزوده شد و در آن، مسجد و بازار برپا گردید (بستانی، 47). یاقوت به نقل از اصمعی، شغل بیشتر اهالی آنجا را بازرگانی ذکر کرده، که برای تجارت به سرزمینهای دیگر رفتوآمد داشتند. او همچنین از بازاری کوچک در آنجا یاد کرده که دارای 10 باب دکان بوده است. به نوشتۀ همو، مردم آنجا از فقیر و غنی بافنده بودهاند (نک : همانجا). ابنبطلان طبیب در نامۀ خود (نگاشتهشده در 440 ق / 1048 م)، از قصر هشام بن عبدالملک یاد کرده است. او همچنین به کلیسای رصافه اشاره نموده و ساخت آن را به روزگار امپراتوری روم شرقی نسبت داده است. به گزارش او دیوار خارجی این کلیسا مزین به موزاییکهای طلاکاریشده بود و زیر آن، آبانباری وجود داشته که طاقهایش بر ستونهای مرمر استوار بوده است. او وسعت این سرداب را به اندازۀ خود کلیسا دانسته است. به نوشتۀ ابنبطلان در آن روزگار، بیشتر اهالی آنجا مسیحی بودند و شغل آنها راهداری و حفاظت از قافلهها و کاروانهای بازرگانی بوده، و آنها را از بادیه گذرانیده، به حلب میرسانیدند (نک : همو، 2 / 785).
جغرافیانویسان مسلمان در سدههای نخستین اسلامی، گاهی رصافة هشام را از کورههای قنسرین (ابنخردادبه، 75؛ مسعودی، 322)، گاهی از کورههای عواصم (ابنفقیه، 111)، و گاهی نیز از توابع حلب (ابنعدیم، 1 / 113) برشمردهاند. همچنین از آن گاهی با نام رصافة الزوراء (زوراء)، رصافة الرقه، رصافة الجزیره و یا رصافة کالینیکوس (قلعۀ جعبر) یاد کردهاند. قلعۀ جعبر محلی در نزدیکی رقه بود که از دورۀ زنگیان تا روزگار ممالیک، شماری مسیحی در حومۀ آن زندگی میکردهاند. بر روی جامی نقرهای که در کلیسایی واقع در قلعۀ جعبر وجود داشته، نام این شهر با عنوان رصافة کالینیکوس آمده است. برخی از محققان، کالینیکوس را به عربی، قلعۀ جعبر معنی کردهاند (ابوعبید، 2 / 704؛ یاقوت، 2 / 784؛ ابنعدیم، 5 / 2103؛ ابنعبدالمنعم، 269؛ EI2, VIII / 630). پس از هشام بن عبدالملک، خانواده و همچنین پسرش سلیمان، در رصافه ماندند تا آنکه مروان دوم در 127 ق / 745 م، سلیمان را مغلوب کرد (طبری، 7 / 315).
عباسیان نیز در دورۀ حکومت خود، بیشتر در عراق و برخی از شهرهای شام به سر میبردند و کمتر به رصافة هشام میآمدند. در 284 ق / 897 م، در پی جنگی که میان خلیفۀ عباسی و قرمطیان در آنجا درگرفت، این شهر دچار آتشسوزی و غارت گردید و مسجد آن نیز ویران شد (ابنعدیم، 2 / 946؛ قس: ابندواداری، 6 / 69). پس از آن، این شهر رفتهرفته رونق خود را از دست داد و مردم آن کمکم به نواحی میان حماه و سلمیه جلای وطن کردند و تا روزگار بیبرس بندقداری (د 676 ق / 1277 م) تقریباً خالی از سکنه شد و سپس بناهای این شهر رو به ویرانی نهاد (نک : ابنشحنه، 161؛ ابنشداد، 3(1) / 116؛ نیز بستانی، 47).
4. رصافه، یا منیة الرصافه
(اسپانیایی: اَرّیزافا یا اَرّوزافا)، شهری از اندلس در نزدیکی قرطبه. تاریخچۀ بنیاد این شهر به روزگار عبدالرحمان بن معاویه (خلافت: 138-172 ق / 756- 788 م)، نخستین خلیفۀ اموی اندلس بازمیگردد. او زمینهای واقع در کوهپایههای شمال غربی قرطبه را از شخصی به نام رازین برنسی، فرمانده بربری سپاه طارق خریداری کرد و باغ و قصری در آن ساخت و آن را ــ برگرفته از رصافة هشام که پدربزرگش در شام بنا نهاده بود ــ رصافه نامید. این قصر به همراه مسجد و قصر دیگری در قرطبه، از بناهای مهم امویان اندلس به شمار میرفتند (مقری، 1 / 466- 469؛ ابنعذاری، 2 / 229، 231، 232؛ نیز عبادی، فی تاریخ ... ، 108- 109؛ EI2, VIII / 631). باغ این رصافه با داشتن گیاهان نایاب و درختان میوه ازجمله انار، از باغهای معروف اندلس بود؛ بیشتر این گیاهان نیز از شام به آنجا آورده شده بودند (همانجاها). اکثر مؤلفان مسلمان به نخلهای رصافه اشاره کردهاند و شاعران نیز دربارۀ آنها شعر سرودهاند؛ اما برخی از محققان، وجود نخل در رصافه را مقرون به صحت نمیدانند (ابنابار، 1 / 37- 38؛ نیز نک : EI2، همانجا).
عبدالرحمان اول در دورۀ فرمانروایی خود بیشتر در رصافه به سر میبرد و آنجا به مقر فرمانروایی امویان اندلس بدل شده بود (مقری، 1 / 467). پس از عبدالرحمان، جانشینان او نیز بیشتر در رصافه اقامت گزیدند. در دورۀ خلافت عبدالرحمان دوم (206- 238 ق / 821-852 م) بناها و باغ رصافه وسعت یافتند و بازسازی شدند. به نظر میرسد عباس بن فرناس، شاعر اهل رصافه نیز همدورۀ خلافت عبدالرحمان دوم بوده است؛ از ویژگیهای وی این بود که تلاش میکرد تا پرواز پرندگان را تقلید نماید (عبادی، همان، 152-153؛ EI2, VIII / 632).
ابنحوقل، جغرافیانویس سدۀ 4 ق / 10 م، رصافه و خانههای آن را بسیار باشکوه توصیف کرده است. به گزارش او، شهر رصافه مدور بوده و از شمال، شرق و غرب گسترش داشته و در جنوب آن، ناحیهای بوده که به رصیف شهرت داشته و ربض شهر به ساختمانهای شهر متصل بوده است. مسجد جامع بزرگی نیز در وسط شهر نزدیک به زندان آن وجود داشت (1 / 112-113).
عبدالرحمان سوم، الناصر (خلافت: 300-350 ق / 912-961 م)، هشتمین خلیفۀ اموی اندلس، با وجود آنکه در روزگار جوانی بیشتر در رصافه به سر میبرد، اما مقر حکومت خود را به مُنیة النّاعورا منتقل کرد و رصافه به محلی برای اقامت مهمانان و سفیران خارجی بدل شد (ابنعذاری، 2 / 214؛ EI2، همانجا).
در اوایل سدۀ 5 ق / 11 م (در 401 ق / 1011 م) با تهاجم بربرها به منیة الرصافة، شهر دچار آتشسوزی شد و بیشتر بناها و باغ آن تخریب گردید. با ویرانی این شهر بهتدریج از اهمیت آن کاسته شد و نام آن در منابع تاریخی و جغرافیایی سدههای بعد کمتر به میان آمد (نک : ابنعذاری، 3 / 101-102).
5. رصافة بلنسیه (والنسیا)
که امروزه نیز نام آن حفظ شده است و حدود شهر والنسیا، «روزافا» خوانده میشود (EI2، همانجا). از پیشینۀ تاریخی شهر رصافة بلنسیه آگاهی چندانی در دست نیست. جغرافیانویسان مسلمان به زیبایی این منطقه اشاره کردهاند. این ناحیه نیز مانند رصافة قرطبه موضوع شعر شاعران، در سدههای نخستین اسلامی بوده است (مقری، 1 / 179؛ ابنعبدالمنعم، 269؛ ابنبسام، 1(1) / 422-423، 519؛ نیز نک : عبادی، حاشیه بر ... ، 86، حاشیۀ 4).
مآخذ
ابنابار، محمد، الحلة السیراء، به کوشش حسین مونس، قاهره، 1963 م؛ ابناثیر، الکامل؛ ابنبسام شنترینی، علی، الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة، به کوشش احسان عباس، تونس / بیروت، 1399 ق / 1979 م؛ ابنحوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938 م؛ ابنخردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1889 م؛ ابندواداری، ابوبکر، کنز الدرر، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، 1380 ق / 1961 م؛ ابنشحنه، ابوالفضل محمد، الدر المنتخب، به کوشش عبدالله محمد درویش، دمشق، 1404 ق / 1984 م؛ ابنشداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به کوشش یحیى زکریا عباره، دمشق، 1978 م؛ ابنعبدالمنعم حمیری، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1980 م؛ ابنعدیم، عمر، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1988 م؛ ابنعذاری، البیان المغرب، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، بیروت، 1983 م؛ ابنفقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1302 ق؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، 1375 ق / 1956 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، 1956 م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، معجم ما استعجم، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ بستانی، فؤاد افرام، رصافة هشام و رقة الرشید، بیروت، 1985 م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866 م؛ پیگولوسکایا، ن. و.، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1372 ش؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، دار مکتبة الحیاة؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتاب العربی؛ طبری، تاریخ؛ عبادی، احمد مختار، حاشیه بر تاریخ الاندلس ابنکردبوس، مادرید، 1971 م؛ همو، فی تاریخ المغرب و الاندلس، بیروت، 1978 م؛ علی، صالح احمد، بغداد مدینة السلام، بغداد، 1985 م؛ عنان، محمد عبدالله، عصر المرابطین و الموحدین فی المغرب و الاندلس، قاهره، 1384 ق / 1964 م؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، 1893 م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1388 ق / 1968 م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسۀ ابنرسته، به کوشش دخویه، لیدن، 1891 م؛ همو، تاریخ، بیروت، 1379 ق / 1960 م؛ نیز:
Christensen, A., L’Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1936; EI2; Lassner, J., The Topography of Baghdad in the Early Middle Ages, Detroit, 1970; Le Strange, G., Baghdad During the Abbasid Caliphate, Oxford, 1983; Procopius, History of the Wars, tr. H. B. Dewing, London, 1954; Sauvaget, J., »Remarques sur les monuments Omeyyades«, JA, Paris, 1939, no. 12.