انصار
اَنْصار، یا انصار النبی(ص) لقب مسلمانان مدینه از تیرههای اوس و خزرج (ه م) كه پیش از هجرت، با پیامبر اكرم (ص) هم پیمان شدند و پس از هجرت در حمایت و یاری آن حضرت و مهاجران، پایداری كردند.
انصار جمع نصیر و ناصر از مادۀ «نَصَرَ» به معنای یاری و یاری مظلوم در برابر دشمن است. این نام نخست به معنای لغوی آن، در وصف مسلمانان مدینه از اوس و خزرج استعمال شد، اما سپس همچون اصطلاحی بر ایشان اطلاق گردید. تاریخ اطلاق این لقب بر مسلمانان همپیمان پیامبر در مدینه به درستی روشن نیست، اما طبق روایتی از اَنَس، اصطلاح مهاجران و انصار نخستین بار در قرآن مجید به كار رفته است (بخاری، 4/ 221).
در دو آیه از قرآن مجید این دو عنوان در كنار هم آمده است: «وَ السّابِقوُنَ الاْوَّلوُنَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَالْاَنْصٰار ... » (توبه/ 9/ 100) و «لَقَدْ تابَ اللّٰهُ عَلَی النَّبیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْاَنصارِ ... » (توبه/ 9/ 117). اما به روایت ابن اثیر (1/ 655) پیامبر (ص) خود، مسلمانان یثرب را به این نام ملقب كرد.
عنوان «انصار» در آیۀ 14 سورۀ صف (61) بر یاران حضرت عیسى بن مریم (ع) نیز اطلاق شده است.
نخستین كس از دو تیرۀ اوس و خزرج كه اسلام آورد، سوید بن صامت از اوس بود كه پس از بازگشت به یثرب در جنگ بُعاث به دست تیرۀ خزرج كشته شد. پس از آن جوانی به نام ایاس بن معاذ اسلام آورد. آنگاه، در حدود سال 10 بعثت/ 619 م، 6 تن از خزرجیان با پیامبر (ص) در موسم حج دیدار كردند و اسلام پذیرفتند (ابن هشام، 2/ 292-293؛ ابن اثیر، 2/ 94-96). سال بعد 12 تن برای حج از یثرب به مكه رفتند و با پیامبر(ص) دیدار كردند و با او پیمانی بستند كه به پیمان عقبۀ اول مشهور شد. مطابق این پیمان، مسلمانان یثرب متعهد شدند كه شرك نورزند، دزدی و زنا نکنند، فرزندانشان را نکشند، افترا نبندند و خلاف نکنند. پس از انعقاد این پیمان، پیامبر (ص) مصعب بن عمیر از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به یثرب فرستاد (بلاذری، انساب ... ، 1/ 239؛ ابن اثیر، 2/ 96- 98). از آن پس، شمار مسلمانان در آنجا روی به افزایش نهاد و از جمله سعد بن معاذ، رئیس اوس اسلام آورد. سال بعد، 73 تن دیگر از اوس و خزرج به مكه رفتند و با پیامبر (ص) دیدار كردند و پیمان عقبۀ دوم را بستند و متعهد شدند كه از پیامبر (ص) حمایت كنند (ابنهشام، 2/ 302-303؛ ابن عبدالبر، 76- 79). سرانجام پیامبر(ص) زمان را برای هجرت مناسب دید و اهالی یثرب به گرمی و شكوه از او استقبال كردند و در میان خود جای دادند (ابنهشام، 2/ 343-344؛ طبری، تاریخ، 2/ 368-383).
با ورود پیامبر(ص) به یثرب، بیشتر قبایل و مردم شهر اسلام آوردند و با پیامبر (ص) بیعت كردند و یثرب «مدینة النبی» نام یافت. مسلمانان مدینه از همین ایام به دو گروه تقسیم و شناخته شدند: مهاجران یا مسلمانانی كه از مكه به مدینه مهاجرت كردند، و انصار یا مسلمانان مدینه كه پذیرای پیامبر و یارانش بودند. پیامبر (ص) چندی بعد، میان مهاجران و انصار پیمانبرادری بست و انصار متعهد شدند كه میان خود و مهاجران به دادگری و برادری و برابری حكم كنند و در همه حال به یاری هم برخیزند (ابن هشام، 2/ 351-353؛ نیز نک : بخاری، 4/ 222-223).
با ورود اسلام و هجرت پیامبر(ص) به مدینه و تكوین جامعۀ اسلامی، اختلافات دیرین اوس و خزرج فروكش كرد. در حوادث 10 سالۀ پس از هجرت، انصار مسئولیت بیشتری برعهده داشتند و از آنجا كه به عدد افزونتر از مهاجران بودند، تقریباً در همۀ پیكارها حضور ایشان چشمگیرتر بود (نک : ابنهشام، 3/ 635- 639؛ خلیفه، 1/ 32-38، 52، 63). ازاینرو، پیامبر(ص) بارها خشنودی خود را از انصار ابراز كرد و روایات مربوط به آن، در مجامیع حدیث به عنوان مناقب انصار آمده است (بخاری، 4/ 221 بب ؛ مسلم، 1/ 85-86، 2/ 1948-1952؛ ابنماجه، 57-58؛ ترمذی، 5/ 712-717). بهترین دلیل قرب و اهمیت انصار نزد پیامبر اسلام (ص) اینکه در جنگ حنین در 9 ق، پس از پیروزی مسلمانان، پیامبر (ص) همۀ غنایم را به قریش و دیگران بخشید و انصار سهمی نیافتند. برخی از انصار از این كار اظهار شگفتی كردند و پیامبر(ص) به صراحت یادآور شد كه وجود خود او در میان ایشان ارجمندتر و پربهاتر است؛ آنگاه انصار خشنود شدند و پیامبر(ص) آنان را دعا فرمود (ابن هشام، 4/ 933-935؛ بخاری، 4/ 221؛ مسلم، 1/ 733-734). این روایت نیز كه پیامبر (ص) بنی هاشم و انصار را در یك گروه همپیمان، قرار داد (ابوالفرج، 4/ 76)، حاكی از دوستی عمیق آن حضرت نسبت به انصار است. سخنانی نیز از پیامبر (ص) نقل شده، حاكی از آنکه انصار را پس از خود به شكیبایی در برابر حوادث خوانده است (احمد بن حنبل، 4/ 292).
در روزگار پیامبر(ص) و پس از آن، هریك از دو گروه انصار و مهاجران به رغمبرادری و برابری، تمایزات قبیلهای خود را حفظ كرده، گاه به تفاخر میپرداختند (جاحظ، 2/ 219). آنها به ویژه پس از پیامبر(ص)، به صورت دو جریان تاریخی و سیاسی درآمدند و به رقابت پرداختند. این رقابت در داستان سقیفه آشكار شد، چه انصار پیش از همه در سقیفه گرد آمدند و سعد بن عبادۀ انصاری را كه از یاران نیكنام و بزرگ پیامبر (ص) و رئیس خزرج بود، نامزد خلافت كردند؛ اما برخی از مهاجران به مخالفت برخاستند و خلافت و ریاست را حق خود دانستند. هر یك از این دو گروه مناقب و خدمات و قرب خود را به پیامبر (ص) برمیشمرد و خود را برای زمامداری سزاوارتر میخواند. اما چون انصار در تسخیر كامل قدرت ناكام ماندند، پیشنهاد كردند كه با مهاجران به مشاركت حكم برانند. این تدبیر راه به جایی نبرد و چون مهاجران غلبه یافتند، سعدبن عباده نامزد انصار برای خلافت تسلیم نشد و حتى تهدید به جنگ كرد. به هر حال انصار با ابوبكر بیعت كردند (ابن سعد، 3(1)/ 136، 151؛ احمد بن حنبل، 1/ 55-56؛ نیز نک : مسعودی، 3/ 223-224). بدین ترتیب، انصار برای جلوگیری از پراكندگی امت به همكاری با خلیفه پرداختند (مقدسی، 5/ 156-157). در 12 ق نیز چون ابوبكر به حج رفت، قتادة بن نعمان انصاری را به جای خود بر مدینه گمارد (خلیفه، 1/ 108). به روزگار خلیفۀ دوم عمر بن خطاب نیز چنین بود و انصار در بعضی از جنگهای فتوح شركت جستند (مقدسی، 5/ 169). عمر نیز كم و بیش جانب انصار را نگه میداشت و در كارها با آنان مشورت میكرد؛ چنانکه دربارۀ تعیین مبدأ تاریخ اسلامی با انصار رایزنی كرد (خلیفه، 1/ 8؛ نیز نک : مقدسی، 5/ 180). با اینکه هیچ یك از اعضای شورایی كه عمر برای تعیین خلیفۀ پس از خود برگزید، از انصار نبودند، اما خلیفه دستور داد انصار نیز در كار انتخاب خلیفۀ پس از او نظارت كنند (همو، 5/ 190-191). به روایتی، پس از محاصرۀ خانۀ عثمان، گروهی از انصار برای محافظت از وی پای پیش نهادند، ولی خلیفه نپذیرفت (خلیفه، 1/ 187).
در دوران خلافت امیرالمؤمنین علی (ع)، انصار از حامیان جدی و پرشور آن حضرت بودند و در بیشتر حوادث سیاسی و نظامی این عصر نقش داشتند؛ چنانکه امام علی (ع) در نامهای به معاویه نوشت كه مهاجران و انصار در بیعت با او یكدل بودهاند (نک : طبری، تاریخ، 4/ 561). در پیكار صفین نیز چهرههای برجستۀ انصار همچون براء بن عازب، عبدالرحمان بن ابی لیلى، خزیمة بن ثابت و زید بن ارقم شركت جستند و معاویه چنان خشمناك شد كه به ملامت انصار پرداخت (ابن سعد، 6/ 33؛ نیز نک : امینی، 2/ 79-82).
علی (ع) به پیروی از پیامبر (ص) همواره از انصار پشتیبانی میكرد (قلقشندی، 1/ 202) و گروهی از ایشان نیز به صحّت حدیث ولایت و واقعۀ غدیر شهادت دادند (امینی، 1/ 184-185). اما میان انصار و مهاجران كه آنان را مكی میخواندند، رقابتی جریان داشت: مهاجران خود را خویشاوند پیامبر(ص) و نخستین مسلمانان میشماردند و بر انصار كه آنان را یثربی میخواندند (علی، 1/ 484)، فخر میفروختند. انصار نیز گذشته از افتخارات دورۀ اسلامی، به یمانی و قحطانی بودن خود نیز افتخار میكردند (همو، 1/ 503-505). شاعران انصار این افتخارات را به نظم میكشیدند و تبلیغ میكردند؛ ازجمله حسان بن ثابت انصاری شاعر پرآوازه، اشعار بسیاری سرود و به ذكر مناقب انصار پرداخت و مكیان را نکوهید و هجو كرد (ابن هشام، 4/ 63 بب ؛ ابن كثیر، 2/ 454؛ علی، 1/ 384، 483). در مقابل، مكیان به سبب چیرگی سیاسی و اقتدار اجتماعی به انصار تفوق میجستند؛ چنانکه عمر وقتی برای مسلمانان از بیتالمال مقرری تعیین میكرد، امتیازات خانوادگی و سبقت در اسلام را اساس قرار داد و مهاجران را بر انصار مقدم داشت (ابن سعد، 3(1)/ 213، 226) و در میان خود انصار هم برای اوس كه در بیعت با ابوبكر بر خزرج پیشی گرفته بودند، سهم بیشتری قرار داد (بلاذری، فتوح ... ، 437).
قرائت خاصّ خلیفه از آیۀ 100 سورۀ توبه (9) نیز كه موجب تفضیل مهاجران بر انصار بود، اعتراض شدید اُبیّ بن كعب انصاری قاری نامدار قرآن را بر انگیخت. ابی بن كعب همچنین برای اثبات برابری انصار با مهاجران و ذكر فضایل بسیارشان، به آیات دیگری از قرآن مجید (جمعه/ 62/ 3؛ حشر/ 59/ 10؛ انفال/ 8/ 75) نیز استناد میكرد (ابن شبه، 1/ 707؛ طبری، تفسیر، 11/ 7؛ ابوالفتوح، 6/ 94-95). نیز گفتهاند قاریان معتبر قرآن كه عموماً از انصار بودند، به عمر پیشنهاد كردند كه قرآن را گردآوری كنند، اما عمر نپذیرفت (ابن شبه، 1/ 706).
در روزگار معاویه، انصار بیشتر موردطعن قرار گرفتند. آنگاه كه بُسر بن ابی ارطاة عامری فرمانده لشكر معاویه به حجاز حمله كرد و وارد مدینه شد، انصار را با تعابیری چون «ابناء العبید» و «معشر الیهود» خطاب كرد و مورد تحقیرشان قرار داد (ابن ابی الحدید، 2/ 9-10). دشمنی معاویه با انصار بدانجا رسید كه همراه عمرو بن عاص در اندیشه شدند تا عنوان انصار را رسماً براندازند، اما كاری از پیش نبردند (ابوالفرج، 14/ 125، 127- 128). یزید نیز كعب بن جعیل شاعر را گفت تا انصار را هجو گوید (ابن قتیبه، 152). در واقعه حرّه نیز كه به سال 63 ق به روزگار یزید رخ داد، شمار كثیری از مردم مدینه و ازجمله 173 تن از انصار كشته شدند (خلیفه، 1/ 313-314) و پس از وصول خبر پیروزی شامیان، یزید ابیاتی از اشعار ابن زبعرى را كه به روزگار شرك خود در جنگ احد سروده بود، زمزمه كرد، گویی انتقام بدر را از خزرجیان میستاند (بلاذری، انساب، 4(2)/ 42؛ دینوری، 267). این وقایع و نیز سركوب قیام ابن زبیر، نیروی انصار را در هم شكست و بسیاری از ایشان به جنگجویان شمال افریقا و اندلس و دیگر میدانهای پیكار پیوستند (نک : حتی، 251).
مآخذ
ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1378 ق/ 1959 م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن سعد، محمد، كتاب الطبقات الكبیر، به كوشش زاخاو و دیگران، لیدن، 1330 ق؛ ابن شبه، عمر، تاریخ المدینة المنورة، به كوشش فهیم محمد شلتوت، قم، دارالفكر؛ ابن عبدالبر، یوسف، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، به كوشش شوقی ضیف، قاهره، 1386 ق/ 1966 م؛ ابن قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، بیروت، 1404 ق/ 1984 م؛ ابن كثیر، اسماعیل، السیرة النبویة، به كوشش مصطفى عبدالواحد، بیروت، 1386 ق/ 1964 م؛ ابنماجه، محمد، سنن، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1954 م؛ ابن هشام، عبدالملك، السیرة النبویة، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1391ق/ 1971 م؛ ابوالفتوح رازی، روح الجنان، به كوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، 1384 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بولاق، 1970 م؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313 ق؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ بخاری، محمد، صحیح، استانبول، 1402ق/ 1982م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج 1، به كوشش محمد حمیدالله، قاهره، 1959م؛ ج 4(2)، به كوشش ماكس شلوسینگر، بیتالمقدس، 1938 م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، 1865 م؛ ترمذی، محمد، سنن، به كوشش ابراهیم عطوه عوض، استانبول، 1401 ق/ 1981 م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به كوشش حسن سندوبی، قاهره، 1351 ق/ 1932 م؛ حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1366ش؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1967 م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960 م؛ طبری، تاریخ؛ همو، تفسیر؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت/ بغداد، 1976 م؛ قرآن كریم؛ قلشقندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1383 ق/ 1963 م؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، بیروت، 1385 ق/ 1966 م؛ مسلم بن حجاج، صحیح، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقی، استانبول، 1401 ق/ 1981 م؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به كوشش كلمان هوار، پاریس، 1899 م.