اکار
اَكّار، صیغۀ مبالغه از اَكْر و اِكاره (به معنی كاشتن زمین)، و جمع آن اَكَره، در لغت به معنای زارع یا كسی است كه زمین را برای كشت زیر و رو میكند و در اصطلاح برزگری را گویند كه خود زمینی برای كشت ندارد و بر اراضی دیگران كار میكند (ابن منظور، ذیل اكر؛ جوهری، 2 / 580؛ فیومی، 1 / 17؛ قلعهجی، 84؛ نیز نك : ابن حوقل، 1 / 218؛ دربارۀ این واژه، نك : لین، I / 70-71). گفتهاند اكار اصلاً واژهای آرامی است به معنای زارع و برزگر (فرنكل، 128-129) كه از پیش از اسلام وارد زبان عربی شده، و در احادیث، گزارشهای تاریخی و كهنترین فرهنگهای لغت عرب آمده است، این معنی كه اكار در اصل واژۀ آرامی است، ظاهراً از اینجا نیز برمیآید كه اَكَرۀ عراق را از اعقاب نبطیها دانستهاند كه به زبان آرامی سخن میگفتند و حتى در بعضی منابع، اطلاقِ نبطی و اكار به قرمط (حمدان قرمط) به گونهای آمده كه گویا مترادف دانسته شده است (نوبختی، 72؛ بغدادی، 171)؛ و به علاوه نبطیها و اكره از پیش از اسلام، و پس از آن اغلب در منطقۀ سواد میزیستند و فعالیت میكردند (عبدالجبار، 19-21).
این واژه با بعضی تغییرات صوری و اطلاقات معنایی در منابع و فرهنگهای فارسی نیز راه یافته است (مثلاً برهان قاطع، 1 / 53: اُكـار بر وزن دچـار؛ غیاث اللغات، 72؛ آنندراج، 1 / 384؛ نیز نك : سطور بعد). اكار را خبیر و مؤاكره را به معنای مخابره، یعنی نوعی مزارعه كه زارع بدون زمین از محصول سهمی معین بردارد، نیز میگفتند. در حدیثی از پیامبر (ص) نیز واژۀ مخابره آمده كه آن را مؤاكره معنی كردهاند (جوهری، همانجا؛ مجلسی، 100 / 171). در بعضی گزارشهای مربوط به عصر فتوح اسلامی از این طبقه از زارعان به عنوان فقیرترین گروه جزیه دهنده یاد شده است. وقتی كه امام علی (ع) كسی را برای خراجبندی و اخذ مالیات به اراضی فرات فرستاد، تصریح كرد كه از اكره تنها 12 درهم یعنی كمترین مقدار را بگیرند (بلاذری، 271). وی به عمّال خود سفارش میكرد كه آنها را تحت فشار قرار ندهند (مجلسی، 100 / 172). عمر بن خطاب نیز عثمان بن حنیف را از اینكه جزیهدهندگان فقیر و بیچیز را به بردگی گیرد، نهی كرد و گفت از آنها به عنوان اكار در زراعت اراضی استفاده كند (حمیدالله، 424)؛ در حالی كه احنف بن قیس در همین اوان از بازان خواست كه 60 هزار درهم از اكره و فلاحان و مالكان گرفته، برای او بفرستد (همو، 451).
دربارۀ جواز این عمل كه اكار را در برابر سهم معینی از محصول زمین به كار بگمارند، بین روایات و میان فقها اختلاف است. براساس روایتی گفتهاند كه پیامبر (ص) از مؤاكره نهی كرده بوده است (ابن منظور، همانجا). اما صحت این روایت محل تردید است. چه، روایات منقول از امامان شیعه (ع) حاكی از جواز این نوع مزارعه است. امام صادق (ع) این روش را جایز دانسته كه كسی زمینی را برای كشت به اكره واگذارد و از محصول آن پس از كسر سهم بیتالمال، نصف یا ثلث آن را برداشته، بقیه را به اكره دهد (طوسی، 7 / 200). از این روایت برمیآید كه اولاً اكره به نوعی اجارهدار زمین نیز میتوانستند باشند و ثانیاً سهم اكره لزوماً از صاحب زمین كمتر نبوده است (قس: عبدالجبار، 15-16). از امام رضا (ع) نیز نقل شده كه اكره میتوانند محصول زمین را تخمین بزنند و براساس آن با زمیندار قرار بگذارند و سهمی برای او تعیین كنند. البته محصول به دست آمده نباید كمتر از حد تخمین زده شده باشد (طوسی، 7 / 208). ابویوسف این كار را كه طی آن زمیندار، زمین، بذر و ابزار كشت را در اختیار اكره میگذاشت و از محصول زمین یك ششم یا یك هفتم را به آنها میداد، نوعی مزارعه و جایز میداند، اما تصریح میكند كه ابوحنیفه این نوع مزارعه را نادرست خوانده است (ص 91). نسایی نیز روایتی آورده كه برحسب آن ظاهراً زمیندار میتوانسته است اكره را تنها در برابر تأمین مخارج او و خانوادهاش، به كار بر زمین بگمارد (7 / 52-53). سهم یك ششم یا یك هفتم برای اكره را بعضی محققان، با گروهی از زارعان وابسته به زمین در یونان باستان كه یك ششم از محصول را میگرفتند، مقایسه كردهاند (عبدالجبار، 21).
چنانكه ذكر شد، واژۀ اكار از پیش از اسلام در زبان عرب رایج بوده، و اكره در زمرۀ حقیرترین مردم شمرده میشدهاند. وقتی ابوجهل را زخمی زدند كه براثر آن هلاك شد، گفت كاش مرا كسی جز اكار ــ كنایه از شخص فرومایه ــ كشته بود (مسلم، 2 / 1425؛ بخاری، 5 / 20). با اینهمه، تیمورپاشا (ص 290-291) بر آن است كه اكار از اصطلاحات و اطلاقات خاص عصر اول عباسی است و پس از این دوره به تدریج از میان رفت. به عقیدۀ او مؤاكره یا مخابره را مردم مصر مرابعه مینامیدند، زیرا در این نوع مزارعه سهم اكره در اصل براساس یك چهارم محصول تعیین میشد، ولی این سهم سپس تغییر كرد و به توافق طرفین واگذار شد. از اكره در عصر اول عباسی در گزارشهای متعددی یاد شده است و اینان نه تنها در مزارع، بلكه در بساتین خلفا (صابی، رسوم ... ، 7)، و اراضی دیرها (شابشتی، 214-215) نیز كار میكردند و كارشان هم منحصر به زراعت نبود، بلكه نوعی خدمتكاری نیز میكردند (مثلاً جاحظ، البخلاء، 129). با اینهمه، در این دوره وضع اكره روی به بدی نهاد. از بعضی گزارشها پیداست كه اكره در قرن 4 ق / 10 م برای یافتن كار از روستایی به روستای دیگر میرفتند و هر كه سهم بیشتر میداد، برای او كار میكردند (صابی، تحفة ... ، 258- 259).
موقعیت حقیر اجتماعی و وضع بد اقتصادی اكره و فشارهایی كه از سوی زمینداران یا حتى مأموران خراج بر آنها وارد میآمد (نیز نك : قمی، 166)، آنها را مستعد قیام و مخالفت با دولتمردان ساخته بود. در قرن 3 ق دستههای مهمی از طرفداران قرمطیان را در قیامها و غارتها، اكره تشكیل میدادند. در 278 ق / 891م وقتی كه قرمطیان در ناحیۀ سواد به دعوت پرداختند، گروه كثیری از اكره به اطاعت آنان درآمدند، چنانكه گفتهاند حتى احكام بیپایۀ دینی آنها را نیز به كار میبستند (طبری، 10 / 24) و بدین سبب، مدتی كار كشاورزی دچار اختلال شد. در 293 ق / 906 م هم در جنگ میان قرمطیان و آل حمدان، اكره كه منتظر قیام امام قرمطی بودند، به یاری قرمطیان برخاستند و به كوفه هجوم بردند (قرطبی، 11-12). حتى گفتهاند كه حمدان قرمط، از بزرگترین داعیان و پیشوایان این گروه، خود در آغاز كار از جملۀ اكرۀ سواد بود (بغدادی، 171).
وجود عنوان مشایخالاكره كه جاحظ ( الحیوان، 5 / 32) از آن یاد كرده، شاید حاكی از آن باشد كه اینان مدتی نیز به طبقهای منسجم و سازمان یافته تبدیل شده بودهاند، اما به تدریج در گزارشها و منابع تاریخی كمتر و كمتر از آنها یاد شد. در قرن 8 ق / 14 م صاحب مفتاح الفلاحه (ص 134، 209، 232)، هنوز از اكره به عنوان متخصصان كشت و كار كه در این زمینه مورد مشورت قرار میگرفتند، یاد كرده است. در ایران عصر صفوی نیز اصطلاح اكره، ظاهراً رایج بوده، اما به معنای سهم معین رعیت از محصول به كار میرفته است ( تذكرةالملوك، 45-46؛ نیز نك : لمتن، 770).
مآخذ
آنندراج، محمدپادشاه، تهران، 1335 ش به بعد؛ ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به كوشش كرامرس، لیدن، 1938 م؛ ابن منظور، لسان؛ ابویوسف، یعقوب، الخراج، بیروت، 1399ق / 1979م؛ بخاری، محمد، صحیح، دارالطباعة العامره؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، تهران، 1357 ش؛ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، اختصار عبدالرزاق بن رزقالله، به كوشش فیلیپ حتی، قاهره، 1924 م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، لیدن، 1865 م؛ تذكرة الملوك، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1332 ش؛ تیمورپاشا، احمد، «تفسیر الالفاظ العباسیة»، مجلة المجمع العلمی العربی، دمشق، 1396 ق، ج 2؛ جاحظ، عثمان، البخلاء، به كوشش طه حاجری، قاهره، دارالمعارف؛ همو، الحیوان، به كوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، 1416 ق؛ جوهری، اسماعیل، الصحاح، به كوشش احمد عبدالغفور عطار، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ حمیدالله، محمد، مجموعة الوثائق السیاسیة، بیروت، 1405 ق؛ شابشتی، علی، الدیارات، به كوشش كوركیس عواد، بغداد، 1386 ق؛ صابی، هلال، تحفة الامراء فی تاریخ الوزراء، به كوشش آمدرُز، لیدن، 1904 م؛ همو، رسوم دارالخلافة، به كوشش میخائیل عواد، بغداد، 1383 ق؛ طبری، تاریخ؛ طوسی، محمد، تهذیب الاحكام، به كوشش حسن موسوی خرسان، بیروت، 1401ق؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به كوشش منصور ثروت، تهران، 1363 ش؛ فیومی، احمد، المصباح المنیر، قم، دارالهجره؛ قرطبی، عریب، صلة تاریخ الطبری، به كوشش دخویه، لیدن، 1897 م؛ قلعهجی، محمد رواس و حامد صادق قنیبی، معجم لغة الفقهاء، ظهران، دارالنفایس؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به كوشش جلالالدین طهرانی، تهران، 1313 ش؛ لمتن، ا. ك. س.، مالك و زارع در ایران، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، 1362ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، 1403 ق؛ مسلم بن حجاج، صحیح، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقی، استانبول، 1401 ق؛ مفتاح الراحة لاهل الفلاحة، به كوشش محمد عیسى صالحیه و احسان صدقی عمد، كویت، 1404 ق؛ نسایی، احمد، سنن، استانبول، 1981م؛ نوبختی، حسن، فرق الشیعة، به كوشش محمدصادق بحرالعلوم، نجف، 1355 ق؛ نیز:
ʿAbdul-Jabbar, M., «Agricultural and Irrigation Labourers in Social and Economic Life of ʿIrāq ... », Islamic Culture, Hyderabad, 1973, vol. XLVII, no. 1; Fraenkel, S., Die aramäischen Fremdwörter im Arabischen, Hildesheim, 1962; Lane, E. W., An Arabic-English Lexicon, Beirut, 1980.
صادق سجادی