ایوبیان
اَیّوبیان، سلسلۀ بزرگی از حاكمان ایرانینژاد كرد كه چندی بر مصر، شام، جزیره و یمن حكم راندند. این سلسله منسوب به ایوب بن شادی، پدر صلاحالدین ایوبی است. حكمرانان ایوبی، به سبب نقش مهمی كه در تاریخ منطقه، به ویژه در انقراض فاطمیان و ایجاد حكومتی واحد در مصر و شام و جنگهای صلیبی ایفا كردند و نیز به سبب اهتمامی كه به توسعۀ فرهنگ دینی نشان دادند، تأثیری قابل توجه در تاریخ و تمدن اسلامی برجای گذاردند.
حكومت ایوبیان با آغاز حكمرانی صلاحالدین ایوبی بنیانگذار این سلسله در مصر، به دنبال مرگ عاضد آخرین خلیفۀ فاطمی در 567 ق/ 1172م آغاز شد و با مرگ تورانشاه بن ایوب آخرین حكمران ایوبی مصر در 648 ق/ 1250 م كه سرآغاز حكمرانی ممالیك به شمار میرود، خاتمه یافت؛ اگرچه برخی اعضای خاندان ایوبی پس از این تاریخ نیز در مناطقی از شام هنوز حكم میراندند.
ایوبیان اصلاً از كردان روّادیه بودند كه در دوین واقع در شمال آذربایجان سکنى داشتند. شادی جد صلاحالدین، روزگاری از این منطقه به عراق مهاجرت كرد (ابن خلكان، 7/ 139-140؛ عبدالباسط، 51)، اما روایتهایی دربارۀ تبار عربی داشتن ایوبیان و یا انتساب آنان به بنی امیه نیز وجود دارد و ادعا و انكار هر دو، از جانب خود ایوبیان مطرح شده است (مثلاً نك : ابن خلكان، 7/ 141؛ ابن واصل، 1/ 4)، ولی با شواهد تاریخی سازگار نیست (نك : مینورسكی، 114-116, 123, 128-130، كه این احتمال را منتفی ندانسته كه طایفۀ كرد روادیه بازماندگان یك سردار عرب به نام روّاد ازدی باشند كه زمانی حاكم تبریز بوده است). به هر حال، آشفتگی بخش اعظم سرزمینهای اسلامی در سدۀ 6ق، خاصه سرزمینهایی كه در معرض یورش صلیبیان بود و نیز ضعف مفرط خلافت فاطمیان در مصر، اوضاع را برای ظهور قدرتی كه كارها را سامان دهد و در برابر فرنگان بایستد، مساعد میساخت. در چنین احوالی زنگیان سر برآوردند و نورالدین محمود زنگی با فتح بسیاری از متصرفات صلیبیان، بر آن شد تا نیروی واحدی در مصر و شام برای مقابله با تهاجم آنان ایجاد كند؛ اما مشكل اساسی برای تحقق این هدف، وجود دولت فاطمی بود كه بنابر مصالح خود، نمیخواست و نمیتوانست با صلیبیان وارد نبردی واقعی شود؛ در حالی كه صلیبیان همواره اندیشۀ تسخیر مصر را در سر میپروراندند و بخش مهمی از تلاشهای نورالدین صرف خنثى كردن كوششهای اینان برای سیطره بر مصر میگردید (نك : ه د، آل زنگی). همین امر مهمترین سبب ظهور ایوبیان در صحنۀ تاریخ مصر به شمار میرود.
در حقیقت نخستین بار دو شخصیت برجسته از خاندان ایوبی، یعنی ایوب بن شادی و برادرش اسدالدین شیركوه كه در پی بروز حوادثی، از عراق به شام آمده، و نزد نورالدین زنگی اهمیت و اعتباری یافته بودند (نك : ابنواصل، 1/ 7-10؛ ابنخلكان، 7/ 141-143)، به عنوان مردانی دلیر و سردارانی آزموده در جنگهای شام و مصر ظاهر شدند؛ چنانكه در 558ق/ 1163م به دنبال كشمكشهایی كه بر سر وزارت مصر درگرفته بود، شاور وزیر فاطمی به شام گریخت و ضرغام بر جای وی نشست. یك سال بعد كه صلیبیان به مصر تاختند، نورالدین به تشویق شاور، لشكری به فرماندهی اسدالدین شیر كوه به آن دیار فرستاد تا ضمن دفع فرنگان، شاور را نیز به وزارت بنشاند. این سرآغاز حملاتی بود كه تا 5 سال بعد چند بار تكرار شد و هر بار شیركوه را بیش از پیش بر اوضاع مسلط گردانید تا سرانجام صلیبیان را از مصر راند و خود در آنجا مستقر شد و در 564 ق/ 1169 م وزارت عاضد فاطمی را در دست گرفت. در تمامی این حملات، صلاحالدین یوسف بن ایوب برادرزادۀ شیركوه نیز حضور داشت كه گرچه با اكراه این مأموریت را پذیرفته بود، ولی هرگز پای پس نكشید و در نشان دادن شایستگیهای خود كوتاهی نكرد. شیركوه دو ماه پس از آغاز وزارتش درگذشت و بر سر جانشینی وی میان امرای سپاه نورالدین اختلاف افتاد و با اینكه امرای سالخورده و موجهی در سپاه دمشق بودند، اما عاضد فاطمی فرمان وزارت را به نام صلاحالدین نوشت. جمعی از سران سپاه كه تن به اطاعت از صلاحالدین نمیدادند، مصر را ترك كردند و به دمشق بازگشتند. دربارۀ این انتخاب گفتهاند كه عاضد میپنداشت صلاحالدین به سبب جوانی و بیتجربگی، به استقلال خویش و مخالفت با خلیفه نخواهد اندیشید (ابناثیر، الكامل، 11/ 324-326، 335-342، التاریخ ... ، 119-121، 132، 137ـ142؛ ابن خلكان، 2/ 480؛ ابن ظافر، 114-116؛ ابن واصل، 1/ 137-143، 148-152، 155-174؛ ابوشامه، 1/ 152-164، 171؛ ابن عبری، 213).
از این تاریخ تا مرگ عاضد در 567 ق/ 1172 م، صلاحالدین كه از یك طرف وزیر خلیفۀ شیعی فاطمی و از طرف دیگر نمایندۀ حاكم سنی مذهب دمشق بود، كوشید تا ضمن كاستن از قدرت خلیفه و استقلال در امور، قدرت را در اختیار گیرد و زمینههای خلع فاطمیان را فراهم سازد. این كار، چند روز پیش از مرگ عاضد انجام شد و صلاحالدین بیآنكه با مشكلی روبهرو گردد، خطبه به نام خلیفۀ عباسی كرد و دولت فاطمی را برانداخت (ابن واصل، 1/ 200-221؛ ابن اثیر، الكامل، 11/ 368-370؛ مقریزی، اتعاظ ... ، 3/ 308-331؛ ابن شداد، النوادر ... ، 44-45). با آنكه صلاحالدین رسماً تابع نورالدین بود و خطبه و سكه را نیز به نام او كرده بود، ولی به استقلال، عمل میكرد و بدین سبب، آن دو نسبت به یكدیگر بدگمان بودند. نورالدین در 569 ق/ 1174م در حالی چشم از جهان فرو بست كه مهیای لشكركشی به مصر و عزل صلاحالدین بود (ابن اثیر، همان، 11/ 371-372، 392-393، 402؛ ابن واصل، 1/ 221- 258). پیش از آن، صلاحالدین برادر خود تورانشاه را با سپاهی به یمن فرستاد تا اگر مصر را از دست دهد، پایگاه دیگری در اختیار داشته باشد و علاوه بر آن، حامیان حكومت فاطمی در یمن را نیز سركوب كند. شاخۀ دولت ایوبیان در یمن، از همین زمان تأسیس شد و تا 626ق/ 1229م دوام یافت (محمد بن حاتم، 151-160، 147؛ ابن شداد، همان، 46؛ ابوشامه، 1/ 219).
پس از مرگ نورالدین زنگی، بازماندگانش به جان هم افتادند و صلیبیان هم با استفاده از فرصت درصدد تسخیر مناطقی در سواحل شام برآمدند (ابن اثیر، التاریخ، 175، الكامل، 11/ 408؛ ابوالفدا، 5/ 77- 78؛ استیونسن، 213). صلاحالدین كه نخست خطبه و سكه به نام اسماعیل پسر نورالدین كرده بود و دفاع از قلمرو او را وظیفۀ خود میشمرد (بنداری، 1/ 168- 169)، چون ضعف او و كشمكشهای شام را دید، عزم آن دیار كرد و دمشق را گرفت (ابن شداد، همان، 50؛ ابن اثیر، همان، 11/ 415-416؛ ابوالفدا، 5/ 76)؛ پس ازآن، به تدریج بر اكثر مناطق مهم شام و جزیره تسلط یافت و هر چند كه در تسخیر حلب و موصل با دشواریهایی روبه رو گردید، ولی توانست حاكمیتی یكپارچه به مركزیت دمشق در برابر صلیبیان ایجاد كند. اگرچه وی سرانجام حلب را تصرف كرد، اما دربارۀ موصل به مصالحه تن در داد كه نتیجهاش ضرب سكه و خواندن خطبه به نام وی در آنجا بود (ابن اثیر، همان، 11/ 417، 418، 421-422، جم ؛ ابن عبری، 216، 218-221؛ ابوالفدا، 5/ 87-90، 92-93).
مهمترین مشغلۀ صلاحالدین، پیكار با صلیبیان و راندن آنها از سرزمینهای اسلامی بود و در این كار دقیقهای فروگذار نكرد و توانست بخش مهمی از متصرفات آنها را بازپس گیرد و به ویژه قدس را از چنگ فرنگان بیرون آرد. صلاحالدین در طول فرمانروایی خود، بارها هدف حملات ناگهانی فداییان اسماعیلی واقع شد و بدین سبب، به قلع و قمع آنان همت گماشت، ولی بروز حوادثی او را از پی گیری این كار مانع آمد (ابن اثیر، همان، 11/ 434، 536، 538، 546، 12/ 85؛ بنداری، 1/ 180-181؛ محمدعلی، 99-105؛ ابنتغری بردی، 6/ 31 بب ؛ ابوالفدا، 5/ 95-110).
پس از مرگ صلاحالدین (589ق/ 1193م)، قلمرو دولت ایوبی به گونهای كه وی خود طرحریزی كرده بود، میان فرزندان و برادرش سیفالدین عادل تقسیم گردید، افضل فرزندارشدو جانشین صلاحالدین، حاكم شام شد، فرزند دیگرش عزیز حكومت مصر را، و ظاهر حكومت حلب را در دست گرفت، و عادل در جزیره استقرار یافت (ابن اثیر، همان، 12/ 97؛ ابن تغری بردی، 6/ 103؛ ابن واصل، 3/ 3-4؛ ابوالفدا، 5/ 114). اما دیری نپایید كه میان آنان اختلاف افتاد و كار به جایی رسید كه حكومت دمشق از دست افضل خارج شد و با مرگ عزیز حاكم مصر هم وضع این دیار آشفتهتر گردید (ابن اثیر، همان، 12/ 121، 140؛ حموی، 7-11؛ ابوالفدا، 5/ 120، 124؛ ابن فرات، 4(2)/ 144). سیفالدین عادل كه به حاشیۀ قلمرو صلاحالدین رانده شده بود، با حضور بموقع و مؤثر خود در اختلافات میان جانشینان صلاحالدین، به تدریج و با درایت خاص، حكومت دمشق و مصر را از آن خود ساخت و بدینسان وحدتی در قلمرو ایوبی ایجاد كرد (ابنواصل، 3/ 108-109، 116-120، 123- 129؛ ابنفرات، 4(2)/ 172-175، 193- 198، 201-206؛ مقریزی، السلوك، 1(1)/ 150-152، 154-162).
دوران حكمرانی عادل بیشتر در صلح و آرامش سپری شد و طرفین جنگهای صلیبی هیچ یك علاقهای به برهم زدن وضع موجود و برافروختن آتش جنگ نداشتند (ابنواصل، 3/ 161-162؛ رانسیمان، 3/ 125-127). وی در زمان حیاتش قلمرو ایوبی را میان فرزندان خود تقسیم كرد و مصر را به كامل، دمشق را به معظم، و جزیره را به اشرف سپرد و خود به نظارت بر كار ایشان بسنده كرد (ابن تغری بردی، 6/ 163).
پس از مرگ عادل (615ق/ 1218م) جانشین وی كامل به دفع حملۀ پنجم صلیبیها در مصر مشغول بود و همین امر موجب اتحاد او با سایر وارثان خاندان ایوبی شد (ابنواصل، 3/ 258، 4/ 15-20، 32-33، جم ؛ ابوالفدا، 6/ 18، 26؛ ابن تغری بردی، 6/ 238-244؛ رانسیمان، 3/ 182-204)؛ اما پس از دفع صلیبیان، به تدریج اتحاد و یكپارچگی آنان خلل پذیرفت، چنانكه برخی اعضای خاندان ایوبی، تصمیم به گسترش قلمرو خویش گرفتند و آتش جنگهای داخلی را شعلهور ساختند و حتى برای دفع یكدیگر با نیروهای بیگانۀ صلیبی و نیز با خوارزمشاهیان كه خود خطری جدی برای حاكمیت ایوبیان به شمار میرفتند، همداستان میشدند و كار بدانجا كشید كه بدون جنگ و خونریزی بیتالمقدس تسلیم صلیبیان شد و خوارزمشاهیان و سلاجقۀ آسیای صغیر هم بخشهایی از قلمرو آنان را تسخیر كردند (ابنواصل، 4/ 127، 137-142، جم ؛ ابنتغری بردی، 6/ 272؛ رانسیمان، 3/ 220-225؛ باركر، 111-119).
با اینهمه، كامل بیش از بقیۀ حاكمان ایوبی پایداری نشان داد، چنانكه پس از مرگ معظم در 624 ق (ابن واصل، 4/ 208)، فرزندش ناصر داوود، در برابر محاصرۀ كامل ایوبی تاب نیاورد و دمشق را تسلیم وی كرد (همو، 4/ 224-225، 252، 256؛ ابن تغری بردی، 6/ 233). اشرف ایوبی كه دمشق بدو سپرده شده بود، در 635ق به خیال حمله به مصر و بركنار كردن كامل افتاد، ولی اجل امان نداد و برادرش صالح اسماعیل كه میخواست نیت او را عملی كند، با واكنش كامل روبه رو شد و از حكومت دمشق عزل گردید، اما كامل نیز خود در همان سال درگذشت و نسل دوم ایوبیان منقرض شد (ابن واصل، 5/ 136؛ ابن تغری بردی، 6/ 233-234، 299، 303).
پس از كامل، فرزندش عادل صغیر به جای او نشست، اما برادر و عمویش صالح ایوب و صالح اسماعیل، او را بر كنار كردند و سپس ایوب در مصر، و اسماعیل در دمشق به حكومت نشست (ابن واصل، 5/ 174-175، 202-205، 211؛ مقریزی، همان، 1(2)/ 267، 294-297؛ ابن تغری بردی، 6/ 303-312، 315)؛ در پی آن، شام دچار پریشانی گشت و هر یك از مدعیان ایوبی با صلیبیان و خوارزمشاهیان برضد دیگری همداستان شدند و نزاع چنان بالا گرفت كه بار دیگر بیتالمقدس كه پیشتر توسط ناصر داوود تصرف شده بود، به وسیلۀ صالح اسماعیل، بدون جنگ تسلیم صلیبیان گردید و سپس خوارزمشاهیان آن را تسخیر كردند (ابنواصل، 5/ 219-221، 228-253، جم ؛ عاشور، 96-104؛ مقریزی، السلوك، 1(2)/ 303-305، 314، 315، 317؛ رانسیمان، 3/ 268-271).
صالح ایوب فرزند كامل با تصرف دمشق مدتی اوضاع را آرام كرد و حتى بیتالمقدس را گرفت و دولتی یكپارچه در مصر و شام پدید آورد (ابن واصل، 5/ 348-351؛ ابن تغری بردی، 6/ 323-324)، اما تصرف قدس به دست مسلمانان، هجوم صلیبیها به مصر را به دنبال داشت (همو، 6/ 329-331؛ رانسیمان، 3/ 253 بب ). صالح ایوب در اثنای همین جنگ كه به جنگ هفتم صلیبی معروف است، در 647 ق/ 1249م درگذشت. همسر او شجرة الدر با مخفی نگهداشتن مرگ وی، فرزندش تورانشاه را از حصن كیفا به مصر فراخواند و بر تخت نشاند. تورانشاه جوان، صلیبیان را به سختی شكست داد، اما خود در 648 ق به قتل رسید و مرگ او سرآغاز حكمرانی ممالیك، و پایان دولت ایوبی محسوب میشود (ابن تغری بردی، 6/ 361-364، 372).
بدون شك، اختلافات و بروز جنگهای پی در پی میان امیران و حكمرانان ایوبی پس از صلاحالدین، موجب كاهش اقتدار ایشان شد. اتخاذ تدابیر نادرست چون هم پیمان شدن با صلیبیان بیگانه و در خطر قرار دادن جان و مال مسلمانان، سبب شد كه ایوبیان پایههای مشروعیت خود و پشتوانۀ افكار عمومی را از دست بدهند و حكمرانان متأخر ایوبی نیز نه تنها از فرصتهای مناسب برای سامان بخشیدن به امور سود نجستند، بلكه ظاهراً دشمنی دیرین با صلیبیان، با گذشت زمان به دوستی و اتحاد بدل شد.
ایوبیان با آنكه برجای فاطمیان نشستند، اما در شیوۀ ادارۀ حكومت و تأسیس نهادهای دولتی بیش از آنكه تحت تأثیر فاطمیان باشند، از سلاجقه و اتابكان پیروی كردند و خود واسطۀ انتقال ساختار اداری و اجرایی سلاجقه و اتابكان به دولت ممالیك شدند (محمدحسین، 121-122؛ نیز نك : ه د، استاد الدار، اقطاع).
ایوبیان با آنكه مدتی طولانی از دوران حكمرانی خود را صرف جنگهای داخلی و خارجی كردند، از پرداختن به فرهنگ و گسترش آن غافل نبودند: دانشمندان، ادبا و اهل فضل را بس گرامی میداشتند و بعضی از آنها را در دستگاه دولت به خدمت میگرفتند، همچون قاضی عبدالرحیم بیسانی، معروف به قاضی فاضل كه وزیر صلاحالدین بود (شكیل، 323-342)، عمادالدین اصفهانی كه دیوان رسائل را برعهده داشت (ابن تغری بردی، 6/ 73-74) و ضیاءالدین ابن اثیر جزری كه وزارت افضل ایوبی را در دست داشت. به علاوه، بسیاری از افراد خاندان ایوبی، همچون ابوالفدا صاحب كتاب المختصر فی اخبار البشر و تقویم البلدان، خود اهل دانش بودند و انجمنهای علمی داشتند (همو، 6/ 228- 229، 236؛ ابنخلكان، 3/ 251، 419-420؛ سبكی، 4/ 329؛ عاشور، 117-119).
ایوبیان همچنین به تأسیس مدارس و مراكز تعلیم و تربیت اهتمام خاص داشتند و در سراسر شام و مصر مدارس مشهور و بزرگ با اوقافی ارزشمند ایجاد كردند كه غالباً به نام خود آنها مشهور است (ابن شداد، الاعلاق ... ، 228، 237، 239، 241، 249، 253؛ مقریزی، الخطط، 4/ 193، اتعاظ، 3/ 316-320؛ بدوی، 5- 9، 30، 31، 32، 37، 38؛ عاشور، 119-125). صلاحالدین ایوبی همچنین خانقاههایی برای صوفیه ساخت و از گسترش فرهنگ تصوف در زمان خود حمایت میكرد (مقریزی، الخطط، 3/ 273؛ عاشور، 117).
مآخذ
ابن اثیر، التاریخ الباهر، به كوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره، 1963 م؛ همو، الكامل؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن شداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به كوشش سامی دهان، دمشق، 1956 م؛ همو، النوادر السلطانیة، به كوشش جمالالدین شیال، قاهره، 1964 م؛ ابن ظافر، علی، اخبار الدول المنقطعة، به كوشش آندره فره، قاهره، 1972 م؛ ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، بیروت، 1958 م؛ ابن فرات، محمد، تاریخ، به كوشش حسن محمدشماع، بصره، 1389ق/ 1969 م؛ ابن واصل، محمد، مفرج الكروب، ج 1-4، به كوشش جمالالدین شیال و دیگران، قاهره، 1960 م، ج 5، به كوشش حسین محمد ربیع، قاهره، 1975 م؛ ابوشامه، عبدالرحمان، الذیل علی الروضتین (تراجم رجال)، قاهره، 1287 ق؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، 1380 ق/ 1960 م؛ باركر، ارنست، الحروب الصلیبیة، ترجمۀ سید باز عرشی، بیروت، 1967 م؛ بدوی، احمد احمد، الحیاة العقلیة فی الحروب الصلیبیة، قاهره، 1972 م؛ بنداری، فتح، سنا البرق الشامی، به كوشش رمضان ششن، بیروت، 1971 م؛ حموی، محمد، التاریخ المنصوری، به كوشش عدنان درویش، دمشق، 1982 م؛ رانسیمان، استیون، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمۀ منوچهر كاشف، تهران، 1351 ش؛ سبكی، تقیالدین، طبقات الشافعیة الكبرى، بیروت، دارالمعرفه؛ شكیل، هادیه دجانی، القاضی الفاضل عبدالرحیم البیسانی العسقلانی، بیروت، 1993 م؛ عاشور، سعید عبدالفتاح، مصر و الشام فی عصر الایوبیین و الممالیك، بیروت، 1972 م؛ عبدالباسط ملطی، نزهة الاساطین، قاهره، 1407 ق/ 1987 م؛ محمدحسین، محسن، الجیش الایوبی فی عهد صلاحالدین، بغداد، مؤسسة الرساله؛ محمدعلی، وفا، قیامالدولة الایوبیة فی مصر و الشام، قاهره، 1407 ق/ 1987 م؛ مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفاء، به كوشش محمد حلمی محمداحمد، قاهره، 1393 ق/ 1973 م؛ همو، الخطط، بولاق، 1274 ق/ 1857 م؛ همو، السلوك، به كوشش محمدمصطفى زیاده، قاهره، 1956 م؛ نیز: