بایاتی
بایاتی، یکی از گونههای شعری رایج در ادبیات شفاهی آذربایجان. بایاتیها تجسم زندگی مادی و معنوی مردم آذربایجان هستند و بهسبب تنوع موضوع و مضمون در جشن و پایکوبی، عزا و ماتم، در تنهایی و جمع و در هر حالت و همهجا خوانده میشوند. در بایاتیها مضامین فلسفی، اجتماعی، تاریخی، دینی، اخلاقی و تغزلی در 4 مصراع کوتاه بیان میشود. آمال و آرزوها، دعاها و نفرینها، مثلها و حکمتها، باورهای دینی و مذهبی، ترانههای کار و تلاش، آیینها و اعتقادات، آداب و رسوم، مبارزه بر ضد استثمار و ظلم و ستم، عشق به وطن و مردم، و محبت و عشق و دوستی در آنها منعکس است.
برخی بایات را همان بیات، یکی از قبیلههای مهم 22 گانۀ قوم ترکزبان اغوز دانستهاند (نک : کاشغری، 1 / 56؛ رشیدالدین، 1 / 42، 58). امروزه طوایف بیات در بیشتر مناطق ایران پراکندهاند (برای اطلاعات بیشتر، نک : دبا، بیات). خدا، اوغان، بادولت و پرنعمت، دارا و توانگر ازجمله معانی بیات / بایات در زبان ترکی است (کلاوسن، 385؛ دورفر، II / 379؛ رشیدالدین، همانجا؛ کاشغری، III / 158؛ جعفر اوغلو، 236).
انتساب «بایاتی» به «بایات»ها وقتی قریب به یقین میشود که در موسیقی فولکلوریک مردم آذربایجان نیز به نواهایی از قبیل «افشاری»، «گرایلی»، و «وارساقی» بر میخوریم که عنوان آنها نیز از نام قبایل و اقوام ترکزبان گرفته شده است. بیاتی بر موسیقی و ادبیات عامیانۀ نواحی همجوار نیز تأثیر گذاشته است. نشانۀ این تأثیر را میتوان در نامگذاری برخی از دستگاههای موسیقی ایرانی (بیات اصفهان، بیات ترک، بیات کرد) جستوجو کرد (فرزانه، 6).
بایاتی همچنین نام یکی از دستگاههای حزنآور موسیقی آذربایجان است ( آذربایجان ... ، I / 183). در موسیقی آذربایجان مقامهایی با عنوانهای «بایات قاجار»، «بایات کرد»، «بایات عجم»، «بایات شیراز»، «بایات اصفهان» و «بایات چوپان» نیز موجود است (دمیرچی، 149، 170-171) و نیز یکی از گوشههای حزین مقام عشاق در موسیقی ترکزبانان است. مقامهای «بایاتی عربان» و «بایاتی بوسلیک» هم در موسیقی ترکزبانان وجود دارد (دوغان، 84-85).
در فولکلور ملل ترکزبان اشعار هفتهجایی و چهارمصراعی، فقط در آذربایجان «بایاتی» نامیده میشود و در میان دیگر ملل ترکزبان اسامی مختلف دیگری دارد (نک : افندییِئو، 198-199).
بایاتیها از نظر ساختار، مضامین و کارکرد شباهت فراوانی به دوبیتیهای فارسی دارند (نک : ادامۀ مقاله). بایاتی و ترانههای شفاهی ترکی تأثیری متقابل بر یکدیگر دارند. تأثیر بایاتی و ترانههای شفاهی بر یکدیگر به حدی است که کمتر ترانۀ مردمی را میتوان یافت که بر اساس بایاتیها شکل نگرفته باشد. نمونههای اولیۀ بایاتیها مسلماً در آغاز به وسیلۀ شعرا و نوازندگانی که در ادبیات و موسیقی فولکلوریک آذربایجان به نام عاشیق اشتهار دارند، به نظم درآمده است. در طی سدههای 10 تا 13ق نیز بایاتیهای بسیاری توسط شعرا و نغمهپردازانی مانند امانی، عزیزی، ساریعاشق، صالح، مجروح، معصوم، بیکس، واقف، سالک و ذاکر سروده شد که نمونههایی از آنان در جُنگها و نسخههای خطی مربوط به آن دوران برجای مانده است. بهخصوص بایاتیهای شاعرانی چون عزیزی و ساریعاشیق در میان مردم رواج عام دارد (فرزانه، 6).
بایاتیها اغلب دارای چهار مصراع است. در بایاتیهای چهارمصراعی، مصراعهای اول، دوم و چهارم همقافیه و مصراع سوم آزاد است و از این جنبه کاملاً شبیه دوبیتیهای فارسی هستند. وزن بایاتیها هجایی است و هر مصراع از 7 هجا تشکیل شده است. فولکلورشناسان مصراعهای بایاتیها را 17 نوع مختلف تقطیع کردهاند.
مضمون و هدف نهایی بایاتی در دو مصراع آخر بیان میشود (همو، 7- 8). در اغلب بایاتیها، همبستگی معنایی بین مصراعها وجود دارد، اما در برخی از آنها این قرابت موضوعی و مفهومی کمرنگ است و چنین برداشت میشود که مصراعهای اول مقدمهای برای طرح موضوع اصلی در مصراعهای بعدی هستند. با این حال اگر مصراعهای اول نباشند، مصراعهای بعدی به تنهایی مفهومی تأثیرگذار نخواهند داشت و قدرت بیان و تفکر شاعرانۀ مصراعهای سوم و چهارم به دو مصراع اول آن وابسته است (ولییِئو، 129). فولکلورشناسان با درنظرگرفتن نقش مصراعهای مختلف یک بایاتی، به نامگذاری آنها نیز پرداخته و مصراع اول را «املا»، مصراع دوم را «انشاء»، مصراع سوم را که مضمون اصلی بایاتی در آن نهفته است، «معلوم» و مصراع چهارم را «مخرج» نامیدهاند (نمازوف، 40-41).
یکی دیگر از زیباییهای لفظی بایاتیها به کار رفتن ظریف و ماهرانۀ جناس در این نوع شعر شفاهی است (فرزانه، 9). فولکلورشناسان جناس در بایاتیها را در 9 شکل متفاوت پیدا کردهاند که مهمترین آنها جناس در ردیف، جناس در قافیه و جناس همزمان در ردیف و قافیه است.
از میان انواع قالبهای گوناگون ادبیات منظوم شفاهی، نوع بایاتی مسائل و حقایق مختلف زندگی مردم را بیش از گونههای دیگر نشان میدهد. جنبۀ تنوع مضمون در نوع بایاتی بهقدری نمایان است که برخی از گردآورندگان بایاتیها، اساس کار خود را بر تقسیمبندی آنها از نظر محتوا و مضمون قرار میدهند و بایاتیها را در زیر سرفصلهای معینی مانند بایاتیهای عاشقانه، وصفحال، زندگی خانوادگی، رنج و نارضایی، فراق و انتظار، صداقت و مردانگی، و جز از این قبیل میآورند (فرزانه، 13-14). این مضامین در دوبیتیهای فارسی نیز دیده میشود. یکی از مضمونهای مهم بایاتیها تاریخ و حوادث تلخ و شیرین آن است. هر اتفاق تاریخی در آذربایجان به نوعی، ردّی از خود در فولکلور، بهویژه بایاتیها جا گذاشته است. هجوم اشغالگران بیگانه، خونریزیها، غارت و چپاول مردم، و اسارت مردان و زنان در بایاتیهای بیشماری منعکس شده است:
آپاردی [آپارار] تاتار منی āpārdī tātār manī
قول ائدیب ساتار منی qūl edīb sātār manī
یاریم وفالی اولسا yārim vafālī olsā
آختاریب تاپار منی āxtārīb tāpār manī
تاتار مرا اسیر خود کرد / برده کرده مرا میفروشد / / یارم اگر باوفا باشد / میجوید و مییابد مرا.
پس از انعقاد عهدنامههای گلستان و ترکمانچای که شهرها و روستاهای بسیاری از ایران جدا شد، بایاتیهای بسیاری با محوریت رود آراز (ارس) در دو سوی آن شکل گرفت که مضمون اصلی آنها فراق و جدایی بود:
آرازی آییردیلار ārāzī āyīrdīlār
قومونان دویوردولار qūmūnān doyūrdūlār
من سننن آیریلمازدیم man sannan āyrīlmāzdīm
ظلمونَنَ آییردیلار zūlmūnan āyīrdīlār
ارس را جدا کردند / با شن و ماسه پُرش کردند / / من از تو جدا نمیشدم / به ظلم جدایمان کردند.
ظلم پادشاهان و حکام از دیگر موضوعاتی است که در بایاتیها به کرات بدانها اشاره شده است:
من عاشیق، بیلن اولماز man āšīq, bīlan olmāz
بو یئرده گولن اولماز bū yerda gūlan olmāz
شاهین ظلمو یوز اولار Šāhīn zūlmū yūz olār
رحمینی بیلن اولماز rahmīnī bīlan olmāz
من عاشق، کسی نمیداند / در اینجا کسی شاد نمیشود / / شاه صدها ظلم میکند / لطف و رحمش را اما کسی نمیبیند.
عشق، دوست داشتن و محبت ساده و بیآلایش در بایاتیها جایگاهی خاص دارد و تقریباً بیش از نیمی از بایاتیها در وصف وصال و هجران یار است. شرح وصال و هجران در بایاتیها گاه چنان ظریف و سرشار از شعور ادبی است که شعرای متقدم و متأخر بسیاری مضمون بهترین اشعارشان را از بایاتیها گرفته و میگیرند:
بو داغلار قوشا داغلار bū dāqlār qošā dāqlār
وئریب باش ـ باشا داغلار verīb bāš-bāšā dāqlār
یاریم سنده گزیبدیر yārīm sanda gazībdīr
سنی مین یاشا داغلار sanī mīn yāšā dāqlār
این کوهها، کوههای جفت جفت / که سر بر سر هم تکیه دادهاید / / کوهها یارم در تو گشتوگذار کرده است / هزار سال زنده باشید.
وسعت مضامین و موضوعات بایاتیها آن چنان گسترده است که اغلب لالاییهای مادران آذربایجانی نیز در شکل و فرم بایاتی آفریده شده است:
آلایلای بَییم لایلای ālāylāy bayīm lāylāy
گؤزل گؤیچگیم لایلای gözal göyčayīm lāylāy
غربت اؤلکه، یاد ائلده qūrbat olka, yād elda
آرخام، کؤمگیم لایلای ārxām, komagīm lāylāy
لالایی بیگ من لالایی / زیبا و قشنگ من لالایی / / در دیاری غریب و ایلی بیگانه / پشت و پناه من لالایی.
بایاتیها همچنین قالب مناسبی برای «آغی»ها (مرثیه) نیز هست و آذربایجانیها ابتدا در رثای قهرمانان قومی و ملی و بعدها در مرگ همۀ عزیزان خود به مرثیهسرایی در شکل بایاتی پرداختهاند.
بو داغلار اولو داغلار bū dāqlār ūlū dāqlār
چشمهلی، سولو داغلار češmalī, sūlū dāqlār
بوردا بیر ایگید اؤلوب būrdā bīr īgīd ūlūb
گؤی کیشنر، بولود آغلار gūy kīšnar, būlūd āqlār
کوهها، این کوههای بلند / با چشمه هایی پر آب / / اینجا جوانی مرده است / که در مرگش آسمان شیهه میکشد و ابر میگرید.
بایاتیها همچنین شالودۀ اساسی تفأل در آذربایجان هستند. این شعرهای کمحجم و عمیق در آیینهای فالگیری کاربرد وسیعی دارند و زنان و دختران آذربایجانی به بایاتیهایی تفأل میزنند که سینه به سینه از قرنها و سالهای دور به زمان آنها رسیده است و از زبان زنی سالخورده و دنیادیده بیرون میآید:
عاشیق ناچار آغلاما āšīq nāčār āqlāmā
پیس گون کئچر، آغلاما pīs gūn kečar, āqlāmā
فلک باغلی قاپینی falak bāqlī qāpīnī
بیر گون آچار، آغلاما bīr gūn āčār āqlāmā
عاشق بیچاره گریه مکن / روزگار بد میگذرد، گریه مکن / فلک درِ بسته را / روزی میگشاید، گریه نکن.
در ادبیات شفاهی آذربایجان به دعاها، نفرینها، ترانههای کار و چیستانهای بسیاری نیز برخورد میکنیم که به شکل بایاتی سروده شدهاند.
مآخذ
دمیرچی (هرگلی)، محمدحسن، آذربایجان موغاملاری، تبریز، 1379 ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛ فرزانه، محمدعلی، آذربایجان شفاهی خلق ادبیاتیندان: بایاتیلار، تهران، 1358 ش؛ کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، 1333 ق؛ نیز:
Afandiyev, P., Azarbāyjān šifāhi xālq adabiyyāti, Baku, 1992; Āzarbāyjān dilinin izāhli lüqati, Baku, 1964; Caferoğlu, A., Eski Uygur türkçesi sözlüğü, Istanbul, 1968; Clauson, G., An Etymological Dictionary of Pre-Thirteenth-Century Turkish, Oxford, 1972; Doerfer, G., Türkische und mongolishe Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1963; Doqān, M., Büyük türk sözlügü, Ankara, 1981; KaŞğari, M., Divanü lûgat-it-Türk, tr. B. Atalay, Ankara, 1986; Nāmāzov, Q., Āzarbāyjan āšiq sanati, Bāku, 1984.