بایزید
بایَزید (دوغو بایزید)، شهری کوچک در شمالشرقی ترکیه، از توابع استان آغری، در جنوب غربی کوه آرارات (آغریداغ).
بایزید آخرین شهر ترکیه بر سر راه این کشور به ایران است و در محل اتصال رود ساریسو به زنگمار، از ریزآبههای ارس واقع شده است. فاصلۀ آن تا گور بولاخ، نقطۀ مرز ایران، 36 کم و ارتفاع آن از سطح دریا 600‘1 متر است و بر جادهای واقع شده که از یک سوی بندر طرابوزان در ساحل دریای سیاه، و از سوی دیگر شهر استانبول و به تبع آن اروپا را به مرز ایران میپیوندد. بایزید از دیرباز به عنوان یک شهر مرزی گمرکی و نظامی حائز اهمیت بوده است («دائرةالمعارف...»، IX/ 492). آب و هوای آن زمستانها سرد و تابستانها خشک است. در 1369ش/ 1990م جمعیت بایزید 213‘35 نفر بوده است («آمار...»، 15). این شهر پس از تشکیل دولت جمهوری ترکیه در 1923م، بهتدریج در محل کنونی ساخته شد، درحالیکه شهر قدیم در 8 کیلومتری جنوب شرقی آن بر فراز پشتهای با ارتفاع 810‘1 متر قرار داشته است («دائرةالمعارف»، XI/ 492-493).
در برخی مآخذ این شهر را به ایلدرم بایزید، پادشاه عثمانی نسبت داده (سامی، 2/ 1234-1235)، و آوردهاند که آن را برای جلوگیری از حملۀ تیمور بنا کرد (نک: IA,II/ 368)؛ اما احتمالاً این شهر نام خود را از بایزید، برادر سلطان محمد جلایری گرفته است (همانجا). نام دیگر آن داریونک (پاسدرماجیان، 177) و قلعۀ آیدین (میرخواند، 1046-1047) بوده است. در 1314ش/ 1935م پسوند «دوغو» (به معنی شرق) را نیز به آن افزودند («دائرةالمعارف»، XI/ 494).
پیشینۀ تاریخی
به استناد پژوهشهای علمی، نخستین ساکنان این ناحیه اورارتوها بودند؛ آنگاه به ترتیب آشوریها، مادها، هخامنشیان، رومیها، بیزانسیها و سپس مسلمانان بر منطقه حاکم شدند (همان، IX/ 493). همچنین باگراتونیان ارمنی نیز مدتی بر این ناحیه فرمان راندند (پاسدرماجیان، همانجا). در فاصلۀ سالهای 277-317ق/ 890-929م، یوسف بن ابیالساج این شهر را از قلمرو باگراتونیها جدا ساخت («دائرةالمعارف»، همانجا). پس از شکست رومیان از البارسلان در نبرد ملازگرد (463ق/ 1071م)، سلجوقیان این منطقه را به قلمرو خود ضمیمه کردند (نک: آقسرایی، 16-17) که مدتی بعد به حاکمیت مغولان درآمد (سامی، 2/ 1235). امیرتیمور گورکانی در 787ق/ 1385م در جریان جنگ با قرایوسف قراقویونلو، قلعۀ بایزید را که از توابع ایروان بود، تصرف کرد و سپس آن را ویران ساخت (شرفالدین، 389؛ میرخواند، 1046؛ خواندمیر، 3/ 440؛ بدلیسی، 126؛ فصیح، 3/ 127؛ IA، همانجا)، ولی ظاهراً دوباره ساخته شده است، زیرا گفتهاند که پس از قرایوسف، در کشمکش بر سر جانشینی او، افراد ایل سعدلو، اسپند (اصفهان میرزا) را به سلطنت بر داشته، قلعۀ بایزید را تصرف کردند (ابوبکر طهرانی، 1/ 75؛ روملو، 116؛ سومر، 116-117). اما در 824ق/ 1421م شاهرخ تیموری آنجا را به قلمرو خود افزود (نک: حافظ ابرو، 2/ 767-773؛ روملو، 124-125).
در آغاز حکومت صفویان در سدۀ 10ق، بایزید در دست امیران کرد بود (بدلیسی، همانجا). در لشکرکشی سلیم اول به ایران و جنگ چالدران، سلطان عثمانی برای جلوگیری از حملۀ ایران به عقبۀ سپاهش، شهر بایزید را که در شمال غربی دشت چالدران قرار دارد، تصرف کرد (فلسفی، 43؛ پارسا دوست، 423).
در تقسیمات کشوری دورۀ صفویه، بایزید محل برخورد دائمی با عثمانیها بود (بدلیسی، همانجا؛ مینورسکی، 192؛ رهر بُرن، 6). در نخستین لشکرکشی سلیمان قانونی به ایران در 941ق/ 1534م شهر بایزید به تصرف خسروپاشا، سردار عثمانی درآمد (هامر پورگشتال، 2/ 1071-1072)، ولی بعداً شاه عباس آن را در 1015ق تصرف کرد (اسکندربیک، 741-742). در دورۀ افشار نیز این ناحیه میان ایران و عثمانی دست به دست میشد (استرابادی، 248-251؛ هامرپورگشتال، 4/ 3213)؛ چنانکه در عصر قاجار در سدۀ 13ق هم این شهر همواره محل نزاع میان ایران و عثمانی بود.
در جریان جنگ توپراق قلعه، عباس میرزا نایبالسلطنه آنجا را تصرف کرد (اعتمادالسلطنه، 1/ 871؛ شاو، 2/ 47؛ اعتضادالسلطنه، 360-361؛ نفیسی، 2/ 203). برابر مفاد اسناد عصر قاجار، در این دوره روابط ایران و عثمانی دوستانه بود، چنانکه عباس میرزا نایبالسلطنه در 1241ق/ 1826، طی فرمانی به بهلول پاشا میرمیران بایزید اجازۀ شکار داد (نصیری، 2/ 67). در جریان جنگ روس و عثمانی در 1243ق/ 1828م، ژنرال پاسکویچ، بایزید را تصرف کرد (هامرپورگشتال، 5/ 3675) و بسیاری از سکنۀ آن به ایروان تبعید شدند. اگرچه این شهر پس از انعقاد عهدنامۀ ادرنه در 1244ق/ 1829م به عثمانی باز پس داده شد، ولی در جنگهای بعد روس و عثمانی در 1270-1272ق/ 1854-1856م و نیز 1294-1295ق/ 1877-1878م بار دیگر روسها آنجا را اشغال کردند؛ آنگاه مدتی بعد به موجب معاهدۀ برلین باز به حاکمیت عثمانی درآمد (کارال، VIII/ 70؛ «دائرةالمعارف»، IX/ 493). در جنگ جهانی اول روسها دوباره آنجا را تصرف کردند و خط آهنی از روسیه به بایزید کشیدند که پس از خاتمۀ جنگ و بازپسگیری بایزید این خط نیز برچیده شد (همان، XI/ 494).
به نوشتۀ حاجی خلیفه، بایزید یکی از سنجقهای عثمانی بود و به شیوۀ موروثی اداره میشد (نک: همان، IA, II/ 368; IX/ 493). در سدۀ 12ق/ 18م اسحاق پاشا از امیران خاندان چلدر بر آنجا تسلط یافت و در عمران و آبادی آنجا کوشید. مجموعۀ کاخ اسحاق پاشا در نزدیکی آن، از یادگارهای دوران اوست
(«دائرةالمعارف»، همانجا).
امروزه شهر بایزیددر محل تلاقی جادهای که غرب را از طریق ایران به شرق پیوند میدهد و نیز ورودی جادهای که از شمال به جنوب، شهر قارص را به وان و از آنجا به مرز ایران مربوط میکند، قرار گرفته، و از اهمیت ویژهای برخوردار است. در سالهای اخیر به ویژه در طول جنگ ایران و عراق، رفت و آمد تجارتی در این منطقه توسعه یافت و همین امر موجب رونق شهر گردید و اماکن متعددی در آنجا ایجاد شد (تحقیقات میدانی).
در سدۀ 13ق/ 19م چند تن از جهانگردان از بایزید دیدن کردهاند؛ چنانکه ژُبر بر سر راه خود به ایران از زندانی شدنش در آنجا خبر داده است (ص 58؛ سپهر، 1/ 148؛ سرسی، 69-72). وی از موقعیت شهر که در میان صخرههایی از مرمر سرخ قرار داشته، و همچنین از مسجد و کاخ پاشا سخن گفته است (ص 59). این کاخ دارای دالانهایی سرپوشیده و ستونها و دیوارهایی بلند بوده است که از سنگهای مرمر کوه مجاور شهر ساخته شده، و بر بدنۀ آن حجاریهایی از شاخ و برگهای ظریف به سبک نقوش ایرانی نقر شده بود که نمونهای از معماری ایرانی از جمله قصرهای زیبای امپراتوری عثمانی بهشمار میرفت (رکلو، IX/ 364-365). جهانگردانی که در سدۀ 19م از این شهر دیدن کردهاند، از مناظر و برج و باروی شهر که رو به ویرانی داشته، و قلعۀ بایزید که در بلندیهای صخرۀ مجاور شهر سربرافراشته بود، یاد کردهاند. شهر به دو محلۀ ارمنی و کردنشین تقسیم میشد (نک: ژبر، 58-59) و آب و هوای سالم و کوهستانی بایزید بیماران مبتلا به تب نوبه را از ایروان برای درمان به آنجا میکشاند (رکلو، IX/ 365). بر اثر زمین لرزهای که در نیمۀ اول سدۀ 19م روی داد، برج و باروی شهر و قلعۀ آن ویران شد و ساختمان مسجد شهر شکاف برداشت، اما منارۀ آن پابرجا مانده بود و کاخ پاشا متروک گشته، و سکنۀ آن به 50 خانوار کاهش یافته بود (سرسی، نیز رکلو، همانجاها).
مآخذ
آقسرایی، محمود، مسامرةالاخبار و مسایرة الاخیار، به کوشش عثمان توران، آنکارا، 1943م؛ ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، به کوشش تجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا، 1962م؛ استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، 1341ش؛ اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، خیام؛ اعتضادالسلطنه، علیقلی میرزا، اکسیرالتواریخ، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1370ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآةالبلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1368ش؛ بدلیسی، شرفخان، شرفنامه، به کوشش محمدعباسی، تهران، 1343ش؛ پارسادوست، منوچهر، شاه اسماعیل اول، تهران، 1375ش؛ پاسدرماجیان، هراند، تاریخ ارمنستان، ترجمۀ محمدقاضی، تهران، 1366ش؛ حافظ ابرو، عبدالله، زبدةالتواریخ، به کوشش کمال حاج سید جوادی، تهران، 1372ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1353ش؛ روملو، حسن، احسنالتواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1349ش؛ رهربرن، کلاوس، نظامایالات در دورۀ صفویه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1349ش؛ سامی، شمسالدین، قاموسالاعلام، استانبول، 1306ق؛ سپهر، محمدتقی، ناسخالتواریخ، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، 1344ش؛ سرسی، لوردان، ایران در 1839-1840م، ترجمۀ احسان اشراقی، تهران، 1362ش؛ شاو، ا. ج. وا. ک. شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیۀ جدید، ترجمۀ محمود رمضانزاده، مشهد، 1370ش؛ شرفالدین علییزدی، ظفرنامه، به کوشش عصامالدین اورونبایف، تاشکند، 1972م؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛ فلسفی، نصرالله، جنگ چالدران، تهران، 1332ش؛ میرخواند، محمد، روضةالصفا، تلخیص عباس زریاب، تهران، 1373ش؛ مینورسکی، ولادیمیر، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، 1344ش؛ نصیری، محمدرضا، اسناد و مکاتبات تاریخی ایران، قاجاریه، تهران، 1368ش؛ نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر، تهران، 1362ش؛ هامر پورگشتال، یوزف، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمۀ میرزا زکی علیآبادی، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1368ش؛ تحقیقات میدانی مؤلف؛ نیز: