برق
بَرْق، از مهمترین پدیدههای جوی. دیدگاههای دانشمندان دورۀ اسلامی در این باره، همچون نظرات آنان دربارۀ دیگر آثار علوی (ﻫ م، ذیل) بیشتر تحت تأثیر اندیشههای ارسطو و نیز دیدگاههای تئوفراستوس بوده است. در ایم مقاله، به پیروزی از شیوۀ دانشمندان کهن، به علل پدید آمدن رعد و صاعقه نیز توجه شده است. چنانکه خواهد آمد، بیشتر دانشمندان دورۀ اسلامی در نقل آراء ارسطو به ترجمۀ مغلوط ابن بطریق اعتماد کردهاند؛ اما برخی نیز به تفاسیر، شرحها یا تخلیصهای این اثر، همچون جوامع حنین، و تفسیر المپیدروس توجه داشتهاند.
رعد و برق
به نظر ارسطو، بخارات خشکی (دربارۀ بخار و دود، ﻧﻜ : ﻫ د، بخار) که در زمان تشکیل ابر در آن به دام میافند، هنگام بیرون جستن از آن به ابرهای گِرد خود میخورد و رعد را ــ کهنه صدای برخاسته از هیزم تر هنگام سوختن در آتش میماند ــ پدید میآورد. علت گوناگونی این صدا، یک نواخت نبودن ابرها و نیز سوراخهای ناشی از کاهش غلظت آنهاست. این باد (بخار خشک) همیشه با آتشی نا و لطیف (برق) میسوزد. برق پس از برخورد، و در نتیجه پس از رعد پدید میآید؛ اما بسیار زودتر حس میشود. ارسطو سپس آراء آناگوراس و امپدوکلس ــ و نیز شخصی به نام کلایدموس ــ را رد کرده است (ص 223-227؛ المپیدروس، 141-142؛ قس: ابن بطریق، 81-82؛ ابن رشد، تخلیص...، 132-134؛ نیز ﻧﻜ : ابن رین، 24-26، که خلاصۀ نظرات ارسطو و بقراط را آورده است؛ کندی، 80-85، که تنها با سخنان ارسطو را پیچیدهتر بیان کرده است؛ ابن عمید، 20ﺑﺒ، که از کندی اقتباس کرده؛ نیز دایبر، 125, 162-163؛ قس: «الآراء...»، 145).
تئوفراستوس برخلاف دیگر طبیعیدانان کهن، پدید آمدن رعد یا برق بدون دیگری را ممکن شمرده است، اما به همزمانی این دو پدیده نیز اشاره کرده، و علل پدید آمدن رعد وبرق، رعد بدون برق، رعد بدون برق، برق بدون رعد، و پیشافتادن برق از رعد را برشمرده است (ص 121-128؛ حسن بن بهلول، 308-312).
حنین بن اسحاق هنگام تلخیص آراء ارسطو، شدت رعد وبرق را با کیفیت ابر و مقدار بخار خشک داخل آن مربوطه دانسته، و درست برخلاف وی به همزمانیِ پدید آمدن رعد وبرق ــ و نیز علت زودتر حس شدن برق و بستگی این فاصلۀ زمانی به فاصلۀ ابر از زمین ــ اشاره کرده است (ص 53-55؛ نیز ﻧﻜ : حسن بن بهلول، 300-301؛ قس: ارسطو، 227؛ المپیدروس، 142؛ ابنرشد، همان، 133).
مقدسی سخن ارسطو را از روی جوامع حنین، یاد کرده، و آن را بهتر از آراء دیگران دانسته است (2/33-34؛ قس: حنین، نیز «الآراء»، همانجاها). حسن بن بهلول نظر ارسطو را از جوامع حنین، و آراء تئوفراستوس را از روایات سریانی رسالۀ او، یاد کرده است (همانجا، نیز 308-315؛ قس: حنین، همانجا؛ تئفراستوس، 121-136).
اخوانالصفا بر آن بود که رعد وبرق همزمان پدید میآید، اما برق زودتر به چشم میرسد تا رعد به گوش؛ زیرا برق [از جنس] نور و روحانی پیکر است، اما رعد صوت است و جسمانی پیکر. آنان دربارۀ پدید آمدن رعد و برق دو علت برشمردهاند که نخستین آنها کموبیش همان نظر ارسطو (با تکرار مثال او) است (رسائل...، 2/75؛ قس: ارسطو، 223-227؛ ابنبطریق، همانجا). نیز بنابر نظر آنان ممکن است بخار [خشک] ذوب گردد و باد شود و درون ابر بچرخد و خواهد که بیرون آید و از اینرو، آوازی بلند و بانگی شنیده شود، همان گونه که اگر باد در چیزی دمیده شود، صدایی از میان آن شنیده خواهد شد (رسائل، 2/75-76؛ برگرفته از تئوفراستوس، 121-122: دلیل دوم برای رعد و تکرار مثال او؛ نیز حسن بن بهلول، 308-309).
ابنسینا در فن معادن و آثار علوی طبیعیات شفا، بر آن ست که وزش باد در ابرهای انبوه و برخورد دود و لطیف با آنها رعد وبرق را ــ که همواره همراه یکدیگرند ــ پدید میآورد. به نظر ابنسینا چون بُرد چشم بیش از برد گوش است و شنیدن برخلاف دیدن نیازمند زمان است، رعد حتى اگر همزمان با برق پدید آید، دیرتر شنیده میشود (قس: تئوفراستوس، 127-128). وی میافزاید که گاه خاموششدن «بادِ افروخته» در ابر (یعنی برق)، رعد را پدید میآورد. پیداست که این سخنان برگرفته از روایت عربی ابنبطریق است، زیرا هر دو افزون بر تصریح نکردن به «پدید آمدن برق پس از رعد»، دیدگاه اخیر را که تلفیقی از دیدگاهای آناکساگوراس، امپدوکلس و تئوفراستوس است، بیان کردهاند، درحالیکه به فرض درستی این دیدگاه، برق باید پیش از رعد پدید آید (ابنسینا، الشفاء، 68-69؛ قس: ارسطو، همانجا؛ المپیدروس، 141-142؛ ابن بطریق، همانجا؛ ابن رشد، همان، 132-134؛ حنین، همانجا؛ نیز ﻧﻜ : حسن بن بهلول، 300-301؛ قس: «الآراء»، همانجا).
به نظر ابن سینا ممکن است که گاهی اوقات برق دیده شود، ولی رعد شنیده نشود (نه اینکه پدید نیاید). وی میافزاید: «سخن آن کس که پدیدآمدن رعد را از برهم کشیده شدن ابرها میداند (یعنی تئوفراستوس، ﻧﻜ : ص 123: دلیل هفتم برای پدیدآمدن رعد؛ نیز ﻧﻜ : حسن بن بهلول، 310) بعید است؛ مگر آنکه ابرها حرکاتی داشته باشند، چنانکه در احکام بادها آمده است». صدای رعدها بر حسب بادِ شکافنده و ابرهای شکافتهشده، وضعیت ابرها نسبت به هم، شدت و ضعف برخورد، چگونگی خاموششدن [آتش]... متفاوت است (ابنسینا، همان، 69). ابنسینا سپس همچون ارسطو، آراءآناکساگوارس و امپدوکلس را ــ بدون یادکرد نامشان ــ رد کرده ست (همان، 70؛ قس: ارسطو، 227-229؛ ابنبطریق، 82؛ ابنرشد، همان، 134-135؛ «الآراء»، همانجا). او در نجات اگرچه همین سخنان را با تلخیص بسیار آورده، اما به دو نوع رعد اشاره کرده (ص 315-316)، و در دانشنامۀ علایی نیز به اختصار در این باره سخن گفته است (ص 72-73)؛ اما آنچه در رسالۀ ذکراسباب الرعد منسوب به ابنسینا آمده (سراسر رساله)، درواقع بخش نخست رسالۀ «الآثارالعلویة» تئوفراستوس (ص 121-130) است.
اسفزاری در این باره دیدگاهی کموبیش متفاوت از آراء دانشمندان پیش از خود داشته است. به نظر وی هرگاه بخار خشک یا تر به مرکز زمهر برسد، بر اثر سرمای این ناحیه به سوی زمین بازمیگردد و با بخارات گرمی که از پایین به بالا میآیند، برخورد میکند «و از رفتن ایشان بر یکدیگر صوتی پدید آید که آن را رعد خوانند؛ و آن هوا که اندر میان این دو حرکت گرفتار آید، از افراط آن حرکت به غایت گرم گردد و مانند آتش بشود و آن را برق خوانند». وی سپس دربارۀ احتمال شنیده نشدن رعد و نیز همزمانی این دو پدیده و نیز روحانی پیکربودن برق و جسمانی پیکر بودن رعد به ترتیب از ابن سینا و اخوان الصفا پیروی میکند (ﻧﻜ : ص 16-17؛ قس: شهمردان، 428-429؛ رسائل، 2/75؛ ابنسینا، الشفاء، 68-69، دانشنامه...، همانجا؛ نیز کرامتی، 57-59، 136-137).
نظر ابنسهلان کم وبیش همان نظر ارسطوست، جز آنکه برخلاف او به شکافته شدن ابر از بالا نیز اشاره کرده است. وی سپس ضمن تأکید بر همزمانی پدید آمدن رعد و برق، دربارۀ زودتر حس شدن برق ترجمۀ کلمه به کلمۀ بخشی از شفا و نیز مثال «جامه بر سنگ زدن گازر» را از دانشنامۀ علایی آورده است (ص 34؛ قس: ابنسینا، همانجاها). مسعودی مروزی با تکرار آراء ابن سینا (در شفا، نجات و دانشنامۀ علایی) و اسفزاری، سببهای پدیدآمدن رعد و برق را یاد کرده است (ص 87-89). سپس دربارۀ همزمانی این دو و زودتر حس شدن برق، مطالب شفا و دانشنامه و سخن اسفزاری را با یکدیگر تلفیق، و آنها را دقیقتر ارائه کرده است. وی دربارۀ علت دیرتر حس شدن رعد، مطالبی جالب توجه دربارۀ چیستی صدا، ساختمان گوش انسان، اعصاب شنوایی و چگونگی شنیدن آواها افزوده است (ص 89-90). او نیز همچون ابن سینا به احتمال شنیدن نشدن رعد به سبب دوری ابر اشاره کرده است (ص 90). محمد بن محمود طوسی (سدۀ 6ق/12م) نخست به شرح صاعقه پرداخته و سپس افزوده است: «اما برق همین معنی است که ابر و هوا در هم افتد چون سنگ و آهن، آوازی از آن پدید آید، آن را رعد خوانند و مردم اول برق ببینند پس رعد شنوند، زیرا که حاسۀ بصر تیزتر است از حاسۀ سمع...» (ص 78-79). ابن رشد در هر دو شرح خود بر آثار علوی ارسطو ــ یعنی تلخیص الآثار العلویه (شرح متوسط) و الآثار العلویه (جوامع یا شرح صغیر) ــ علاوه بر شرح آراء ارسطو نکاتی را با استناد به دیگر دانشمندان به ویژه اسکندر افردویسی وابن سینا بدانها افزوده است. به نظر ابنرشد شاید علت رعد این باشد که دود پس از گردآمدن و فشرده شدن در ابر با شدت و گرمی به اینسو و آنسو رانده میشود. برق نیز آتش ملتهب درون ابر است («الآثار...»، 54-55).
قزوینی کموبیش همان سخنان ابنسهلان را، بدون اشاره با نام او تکرار کرده است. گویا قزوینی در شرح علت زودتر حسشدن برق بیشتر به رسالۀ مسعودی مروزی نظر داشته است. وی همچنین برآن است که در زمستان و در جایهای سرد رعد و برق نخواهد بود، زیرا سرما از گردآمدن آتش در ابر جلوگیری میکند یا آنکه در سرما آتش کمتر یافت میشود (ص 89-90).
در آثار فسلفی ـ کلامی پس از فخرالدین رازی معمولاً بخشی به طبیعیات اختصاص داده شده، و به رعد و برق نیز توجه شده است، اما هیچ نکتۀ جدید و قابل ذکری در اینگونه آثار دیده نمیشود (مثلاً ﻧﻜ : سهروردی، 348-349).
چیستی صاعقه و علت پدیدآمدن آن
اغلب طبیعیدانان قدیم صاعقه را همان برق دانستهاند که البته شدت و قدرتی بسیار افزونتر، ناشی از تضادی شدیدتر، دارد. بیشتر آنان تنها به این موضوع و بیان برخی مشاهدات بسنده کرده، و معمولاً صاعقه را جسمی لطیف با ستبریِ بس اندک شمردهاند (مثلاً ﻧﻜ : حسن بن بهلول، 312-315؛ اسفزاری، 32-34؛ نیز طوسی، همانجا، که از او پیروی کرده است؛ شهمردان، 438-440؛ ابن سهلان، 34-35؛ مسعودی، 109-110). اشکالات ترجمۀ ابن بطریق موجب شد که طبیعیدانان دورۀ اسلامی، تقریباً از نظر ارسطو دراینباره بیخبر بمانند (ارسطو، 237, 239؛ قس: ابنبطریق، 87؛ ابنرشد، تلخیص، 139؛ المپیدروس، 143-144). تئوفراستوس نیز به تفصیل دربارۀ چیستی، علت پیدایش و پایین آمدن صاعقه (به جای بالارفتن) و اینکه چرا بیشتر در بهار و نیز در مناطق کوهستانی پدید میآید، سخن گفته است (ص 128-136؛ حسن بن بهلول، همانجا).
مقدسی برآن بود که صاعقهها، به مَثَل، همانند پریدن شرارههای آتش زنهاند و هنگامی پدید میآیند که حرارت خورشید و خشکی نیز بر خوردِ منتهی به رعد و برق افزوده شود(2/34). حسن بن بهلول پس از نقل برخی از مشاهدات خود دربارۀ صاعقه، به یکی از نظریات تئوفراستوس در اینباره اعتراض کرده است (ص 314-315). اخوان الصفا برآن بودند که هرگاه ابر ناگهان و باشدتی بسیار [بیش از حالت پیدایش برق] بشکافد، صدایی ترسناک پدید میآید که بدان صاعقه گویند (رسائل، 2/76؛ برگرفته از تئوفراستوس، 131: دلیل دوم برای صاعقه و مثالی که اندکی بعد آورده است).
ابنسینا برآن بود که صاعقه بادِ ابریِ فروزانی است که هم نور و هم جرمش، به زمین میرسد و چون لطافت برق را ندارد، پرتو آن زود خاموش میشود؛ مادۀ شکل دهندۀ آن هم مختلف است. وی در دانشنامۀ علایی آورده است که برق «اگر گران بود و سوزان و سوی زمین آید، صاعقه بود» (ص 73، الشفاء 70-71، قس: النجاة، 316؛ تئوفراستوس، 128ﺑﺒ).
ابن سهلان (همانجا؛ نیز ﻧﻜ : قزوینی، همانجا) سخنان ابن سینا در شفا و دانشنامۀ علایی را با یکدیگر تلفیق کرده است؛ اما مسعودی افزون بر ابن سینا به سخنان اسفزاری نیز توجه داشته، و برخی مشاهدات خود و اسفزاری در اینباره را یاد کرده است (همانجا).
مآخذ
«الآراءالطبیعیة»، منسوب به پلوتارک، ترجمۀ قسطا بن لوقا، همراه فی النفس ارسطو، به کوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت/کویت، 1954م؛ ابن بطریق، یحیى، الآثار العلویة، ترجمه و تحریر متئورولوگیکای ارسطو، به کوشش کازیمیر پترایتس، بیروت، 1967م؛ ابن ربن، علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، 1928؛ ابن رشد، محمد، «الآثارالعلویة»، رسائل، حیدرآباد دکن، 1366ق/1947م؛ همو، تلخیص، الآثارالعلویة، به کوشش جمال الدین علوی، بیروت، 1994م؛ ابن سهلان، عمر، «الرسالةالسنجریة فی الکائنات العنصریة»، دو رساله دربارۀ آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1337ش؛ ابنسینا، دانشنامۀ علایی، طبیعیات، به کوشش محمد مشکٰوة، تهران، 1331ش؛ همو، الشفاء طبیعیات، المعادن و الآثار العلویة، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، 1385ق/1965م؛ همو، النجاة، به کوشش محمد تقی دانش پژوه، تهران، 1364ش؛ ابن عمید، محمد، «مکاتبات...» (ﻧﻜ : ﻣﻠ ، دابیر)؛ مظفر، آثار علوی، به کوشش محمد تقی مدرس رضوی، تهران، 1356ش؛ المپیدروس، «تفسیر...لکتاب ارسطاطالیس فی الآثار العلویة»، ترجمۀ حنین بن اسحاق، شروح على ارسطو مفقودةفی الیونانیة، به کوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت، 1971م؛ تئوفراستوس، «الآثار العلویة» ترجمۀ کهن عربی، چ تصویری، مجلة تاریخ علوم العربیة و الاسلامیة، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1405ق/1984م، ج 1؛ حسن بن بهلول، الدلائل، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1405ق/1985م؛ حنین بن اسحاق، جوامع... لکتاب ارسطوطالیس فی الآثار العلویة، به کوشش هانس دابیر، آمستردام، آکسفرد، 1975م؛ ذکراسباب الرعد، منسوب به ابن سینا، حیدرآباد دکن، 1353ق؛ رسائل اخوان الصفاء، بیروت، 1957م؛ سهروردی، یحیى، «بستان القلوب»، مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، به کوشش حسین نصر، تهران، 1355ش، ج3؛ شهمردان بن ابی الخیر، نزهت نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهرستوده، تهران، 1345ش؛ قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، بیروت، دارالتحریر للطبع و النشر؛ کرامتی، یونس، هواشناخت، تهران، 1381ش؛ کندی، یعقوب، «فی علة الثلج و البرد و البرق و الصواعق و الرعد و الزمهریر»، رسائل به کوشش محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره، 1372ق/1953م؛ ج 2؛ مسعودی مروزی؛ محمد، «آثار علوی»، دو رساله دربارۀ آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1337ش؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، 1901م؛ نیز:
Aristotle, Meteorologica, tr. H.D.P. Lee. London. 1952; Deiber, H., Naturwissenschaft bei den Arabern im 10. Johrhunder n. Chr.: Breife des Abūl-Fadl Ibn al-‘Amīd (Gest. 360/970) an ‘Adudad-daula, Leiden, 1993.
یونس کرامتی
برق در باورهای عامه
از آنجا که برق، رعد و صاعقه از آشکارترین و رایجترین پدیدههای جوی بودهاند، در فرهنگ عامه باورهای بسیاری در این باره وجود دارد که گاه رنگ دینی نیز به خود گرفته است؛ این موارد از آن جملهاند:
1. ریباس در اثر رعدوبرق [صاعقه؟] بر سنگ کوه میروید (هدایت، 121). اما در روایتی بسیار کهن که امروزه نیز میان روستاییان ایران رایج است، به شکافتن خاک و رویش قارچ بر اثر رعد، یا روییدن آن در سالهای پر رعد و برق اشاره شده است. بیتردید یکی از نامهای عربی قارچ، یعنی بنات (یا نبات) الرد اشاره به همین موضوع دارد (دینوری، 71؛ بیرونی، الصیدنة، 540؛ ابن سمجون، 2/161؛ ابنبیطار، 1/121؛ انطاکی، 1/86، 274؛ عقیلی، 758، 915).
2. فرشتگان به امر خداوند ابرها را با تازیانه میرانند (برق)؛ و رعد نعرۀ ابرهاست. در روایتی دیگر خداوند فرشتهها را شلاق میزند و در روایتی دیگر فرشتهها روی ابر ارابه میگردانند (هدایت، 173).
3. تمامی آبهای زمین به کوه قاف میرود و ابرها به آنجا میروند و چنان خود را از آب پر میکنند که دنبالۀ آنها سنگین، و مانع پروازشان میشود. پس شمشیردارانی که بر دهانۀ نقبی در کوه قاف ایستادهاند، به دنبالههای ابرها ضربه میزنند تا آنها را قطع کنند. بر اثر این ضربات برق از ابرها میجهد. ابرها نیز خشمگین میشوند و میغرند (رعد). آنگاه فرشتهای ابرهای سیراب را با تازیانه میراند و باز عن از ابرها برق میجهد (اسدیان، 141: از باورهای مردم ایلام).
4. آذرخش خشم خداست که اگر بر کسی یا جایی فروآید، میسوزاند و خاکستر میکند (همو، 142).
5. وقتی که غُرّه تِراق (رعد) میآید، اسب حضرت علی(ع) از میان ابرها به تاخت عبورمیکند (همایونی، 219).
اینگونه باورها گاه در آثار علمی نیز راه یافته است؛ مثلاً بیرونی به نقل از برخی آورده است که هر رنگ الماس باید در زینتآلات عضوی خاص به کار رود ــ مثلاً آنکه به سیاهی میزند، باید در خلخال به کار رود ــ و اگر جز این باشد، صدای رعد این الماس را خواهد شکافت. البته بیرونی درستی این سخن را بسیار حیرتانگیز برشمرده، و در نادرستی آن دلیلهایی آورده است. او همچنین سخن کسانی را که پیدایش الماس را بر اثر اصابت برق و صاعقه میدانند، در شمار خرافات دانسته است (الجماهر...، 171-172، 174-175).
مسعودی مروزی بر آن است که «اگر این مادۀ صاعقه غلیظ و قوی باشد، چون بر زمین زند، فرو شود و حرارت ازر مفارقت کند و آن ماده منعقد شود؛ و او آن جوهر باشد که او را درخش خوانند و بعضی مردمان پندارند که الماس این است» (ص 110-111). البته خود واژۀ درخش (قس: اذرخش) نیز به معنی (و گاه صاعقه) به کار رفته، و مثلاً در ابیاتی همچون: «اگر درخش بهاری زتیغ تو جهدی/ زخاک گوهر الماس رویدی نه گیاه» (منسوب به منوچهری) نیز احتمالاً به پدیدآمدن الماس بر اثر آذرخش اشاره شده است (ﻧﻜ : لغتنامه...، ذیل درخش). جالب است که در برخی جواهرنامهها در خواص الماس چنین آمده است: «هرکه الماس با خود دارد، از صاعقه ایمن باشد» (نصرالدین، 69؛ ﻧﻜ : ابوالقاسم، 82، که عبارات نصیرالدین را تکرار کرده است، زاوش، 122).
حسن بن محمد قمی در تاریخ قم (تألیف: 378ق) از نیزۀ درازی با دو مهرۀ آویخته از آن یاد کرده که برای «منبع برق» (حفاظت از صاعقه) بر فراز منارۀ بلندی بر سر کوه خور در روستای صرم نصب شده بوده است (ص 67). گرچه وصف این ابزار (بهویژه دو مهرۀ آویخته از آن) طلسمی را تداعی میکند، اما شکل و محل نصب آن، با برقگیرهای امروزی قابل مقایسه است.
مآخذ
ابنبیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، قاهره، 1291ق؛ اب سمجون، حامد، جامع الادویة المفردة، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1412ق/1992م؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345ش؛ اسدیان خرم آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358ش؛ انطاکی، داوود؛ تذکرة اولی الالباب، بیروت، دارالفکر؛ بیرونی، ابوریحان، الجماهر فی الجواهر، به کوشش یوسف الهادی، تهران، 1416ق/1374ش؛ همو، الصیدنة، به کوشش عباس زریاب، تهران، 1370ش؛ دینوری، احمد، البنات، به کوشش برنهارد لوین، ویسبادن، 1394ق/ 1974م؛ زاوش، محمد، کانی شناسی در ایران قدیم، تهران، 1375ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزنالادویة، کلکته، 1259ق/1844م؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش جلال الدین تهرانی، تهران، 1361ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مسعودی مروزی، محمد، «آثار علوی»، دو رساله دربارۀ آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1337ش؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخنامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1348ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1311ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1349ش.