زمان تقریبی مطالعه: 4 دقیقه

بزیغیه

بَزیغیه‌، از فرقه‌های‌ غالی‌ شیعی‌ كه‌ به‌ بزیغ‌ بن‌ موسى (احتمالاً در گذشته پیش‌ از 148ق‌ / 765م‌) منسوبند. برخی‌ نام‌ پیشوای این‌ فرقه‌ را بزیع‌ (كشی‌، 304؛ سعدبن‌ عبدالله‌، 52) و نام‌ پدر او را یونس‌ دانسته‌اند (ابوتمام‌، 112؛ خوارزمی‌، 50). 
به گزارش منابع‌ فرقه‌شناسی‌، گروهی‌ از خطابیان‌، پیروان‌ ابوالخطاب‌ اسدی‌ غالی‌ مذهب‌ (نك‍ : ه‍ د، ابوالخطاب‌) در شمار هواداران‌ گرایش‌ فكری‌ و مذهبی‌ بزیغ‌ بن‌ موسى درآمدند. اینان‌ مدعی‌ بودند كه‌ امام‌ صادق‌(ع‌) در مقام‌ الوهیت‌ خود، بزیغ‌ را با ابوالخطاب‌ در نبوت‌ و رسالت شریك‌ گردانیده‌ است‌؛ و مشاركت‌ آن‌ دو را به‌ شریك‌ بودن‌ موسى‌ و هارون‌(ع‌) در امر نبوت‌ تشبیه‌ می‌كردند (ابن‌ حزم‌، 4 / 186؛ نیز نك‍ : نوبختی‌، 38؛ سعد، 52، 55؛ قس‌: ابوحاتم‌، 306، كه‌ به‌ اعتقاد بزیغیه‌ مبنی‌ بر انتخاب‌ بزیغ‌ توسط ابوالخطاب‌ اشاره‌ كرده‌ است‌). به‌ همین‌ سبب‌، منابع‌ فرقه‌شناسی‌، بزیغیه‌ را در شمار فرق‌ خطابی‌ مسلك‌ قرار دادند، حال آنكه پیروان ابوالخطاب از بزیغ‌ برائت می‌جستند (نك‍ : نوبختی‌، همانجا؛ سعد، 52؛ بغدادی‌، 295) و با آنكه‌ بزیغ‌ در محافل‌ امامی‌ كوفه‌ حضور می‌یافت‌، امام‌ صادق‌(ع‌) هم‌ از دعاوی‌ وی‌ بیزاری‌ می‌جست‌ (سعد، همانجا؛ كلینی‌، 7 / 258) و او را در شمار كسانی‌ چون‌ بیان‌ بن‌ سمعان‌ و مغیریه‌، از غالیان‌ مشهور، و نیز كسانی‌ یاد می‌كرد كه‌ بر امامان‌(ع‌) دروغ‌ می‌بندند (كشی‌، 304، 305)؛ زیرا بزیغیه‌ برای امام صادق‌(ع‌) مقام الوهیت قائل بودند و می‌گفتند كه‌ ایشان‌ در نظر مردم‌، به‌ صورت‌ انسان‌ تمثّل‌ یافته‌ است‌. به‌ عقیدۀ اینان‌، مؤمنان‌، یعنی‌ بزیغیه‌ مخاطب‌ وحی‌ الهیند و مقامشان‌ از فرشتگان مقرب‌ و حتی‌ رسول‌ خدا برتر است‌ (برای‌ تفصیل‌، نك‍ : اشعری، 12؛ ابوتمام، بغدادی، همانجاها؛ جیلانی‌، 125؛ نشوان‌ حمیری‌، 221؛ ابوالمعالی‌، 530-531؛ سعد، 54). 
بزیغ‌ خود همچون‌ مغیرة بن‌ سعید و بیان‌ بن‌ سمعان‌ ضمن‌ اینكه‌ امامان‌(ع‌) را خدا می‌انگاشت‌، خود را نبی‌ و باب‌ ایشان‌ می‌دانست‌ (نك‍ : همو، 55). ظهور اندیشۀ «بابیت‌»، و نیز عقیدۀ تناسخ‌ در نظام فكری مُخَمِّسه (پیروان‌ ابوالخطاب‌ در دوره‌های‌ بعد) و غلات‌ شیعه‌ ریشه‌های عمیق‌ دارد. در میان‌ غلات‌ كسانی‌ چون‌ ابوالخطاب‌ و بزیغ‌ تمثّل‌ مقام‌ بابیت‌ سلمان‌ فارسی‌ و اساساً تمثل‌ خود او در ادوار و اعصار مختلف‌ به‌ شمار می‌آمدند و به‌ همین‌ سبب‌، بزیغ‌ برای مخمسه مقدس می‌نمود (نك‍ : همو، 56-57؛ مقدسی‌، 5 / 130). 
از مجموع‌ عقایدی‌ كه‌ ابوالحسن‌ اشعری‌ و دیگران‌ به‌ بزیغ‌ و پیروانش‌ نسبت‌ داده‌اند، بر می‌آید كه‌ وی‌ و پیروانش‌ علاوه‌ بر اشتراك‌ با برخی‌ اندیشه‌های‌ غلات‌ شیعی‌، همچون‌ مفهوم‌ تشبیه‌ و استمرار تسلسل‌ نبوت‌ و بابیت‌، به‌ تأویل‌ قرآن‌ نیز معتقد بودند و آراء خود را براساس‌ منظری‌ تأویلی‌ از قرآن‌ استنباط می‌كردند (نك‍ : اشعری‌، همانجا) و از این‌رو، معتقد بودند كه‌ آنچه‌ بر دلهای‌ ایشان‌ القا، یا واقع‌ می‌شود، همانا وحی‌ است‌ (ابوالمعالی‌، 531؛ اشعری‌، همانجا؛ نشوان‌ حمیری‌، 167). بنابراین‌، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ بزیغیه‌ «تفكر» را فرایندی‌ مستقل‌ و خود بنیاد نمی‌دانستند و علم‌ و معرفت‌ را «ضروری‌» و آفریدۀ خدا، و گونه‌ای‌ از الهام‌ بر قلوب‌ مؤمنان‌ می‌شمردند. سابقۀ این‌ عقیده‌ به‌ شیعیان‌ اولیه‌ می‌رسد (نك‍ : فان‌ اس‌، 67 - 68؛ برای‌ این‌ عقاید، نكـ: هالم‌، .(206-208 

مآخذ

ابن‌ حزم‌، علی‌، الفصل‌، بیروت‌، 1986م‌؛ ابوتمام‌ نیشابوری‌، یوسف‌، «باب‌ الشیطان‌» (نكـ: ملـ، ابوتمام‌)؛ ابوحاتم‌ رازی‌، احمد، «الزینة»، ضمن‌ الغلو و الفرق‌ الغالیۀ عبدالله‌ سلوم‌ سامرایی‌، بغداد، 1392ق‌ / 1972م‌؛ ابوالمعالی‌، محمد، بیان‌ الادیان‌، به‌ كوشش‌ هاشم‌ رضی‌، تهران‌، 1342ش‌؛ اشعری‌، علی‌، مقالات‌ الاسلامیین‌، به‌ كوشش‌ هلموت‌ ریتر، ویسبادن‌، 1400ق‌ / 1980م‌؛ بغدادی‌، عبدالقاهر، اصول‌الدین‌، استانبول‌، 1346ق‌ / 1928م‌؛ جیلانی‌، عبدالقادر، الغنیة لطالبی‌ طریق‌ الحق‌، بیروت‌، 1996م‌؛ خوارزمی‌، محمد، مفاتیح‌ العلوم‌، به‌ كوشش‌ ابراهیم‌ ابیاری‌، بیروت‌، 1984م‌؛ سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ كوشش‌ محمدجواد مشكور، تهران‌، 1361ش‌؛ فان‌ اس‌، یوزف‌، «ساخت‌ منطقی‌ علم‌ كلام‌ اسلامی‌»، ترجمۀ احمد آرام‌، تحقیقات‌ اسلامی‌، تهران‌، 1365-1366ش‌، س‌ 1، شمـ 2، س‌ 2، شمـ 1؛ كشی‌، محمد، معرفة الرجال‌، اختیار شیخ‌ طوسی‌، به‌ كوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، مشهد، 1348ش‌؛ كلینی‌، محمد، الكافی‌، به‌ كوشش‌ علی‌اكبر غفاری‌، تهران‌، 1391ق‌؛ مقدسی‌، مطهر، البدء و التاریخ‌، به‌ كوشش‌ كلمان‌ هوار، پاریس‌، 1916م‌؛ نشوان‌ حمیری‌، الحورالعین‌، به‌ كوشش‌ كمال‌ مصطفێ‌، بیروت‌، 1985م‌؛ نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعة، به‌ كوشش‌ هلموت‌ ریتر، استانبول‌، 1931م‌؛ نیز:

Abu Tammam, «Bab al-Shaytan» , An Ismaili Heresiography of W. Madelung and P. E. Walker, Leiden etc., 1998; Halm, H., Die islamische Gnosis, Munchen, 1982.

حسن‌ انصاری‌

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.