بطیحه
بَطیحه، زمینهای پست آبرفتی و تالاب وسیعی در قسمت سفلای دجله و فرات كه از واسط (و كوفه) در شمال، تا بصره در جنوب گسترده است. این منطقه به نام شهرهای مجاور آن، بطیحه (بطائح) كوفه، واسط و بصره نیز خوانده شده است (اصطخری، 79؛ مسعودی، التنبیه... ، 52؛ یاقوت، 1 / 668؛ ابوالفدا، 43). بطحیه یا بطحاء (جمع: بطائح) در لغت به زمینهای پست آبرفتی كنار رودخانه گفته میشود. در این جلگۀ آبرفتی گل و لای سیلابها در بستر كم عمق رودخانهها تهنشین میشود و گذر سیلابها از كنارههای نرم و هموار و پست رودخانه، تالابهایی ایجاد میكند كه از دوران باستان و در نوشتههای به خط میخی شناخته بوده است I / 1093), EI²؛ نیزنک : پاولی،V / 1147 ، جم ). این منطقه تا چندی پیش در اطراف هور (خَور) الحُوَیزه، هور الحمار و هور الشامیه تا زمینهای شمالیتر امتداد داشت (نک : دنبالۀ مقاله).
به نوشتۀ مورخان و جغرافی نگاران اسلامی، منطقۀ بطیحه در زمانهای قدیم قریههایی پیوسته و زمینهایی آباد بود. در زمان ساسانیان در قسمتهای پایین كَسكَر، آب (دجله) طغیان كرد و در سدها شكافی بزرگ پدید آمد و بسیاری از زمینهای آباد زیر آب رفت. در سالهای 6-7ق / 627 - 628م نیز آب دجله و فرات طغیان كرد و آب بندها شكافهایی عظیم برداشتند و آبادیها و مزارع چندین ناحیه را در بطائح آب فراگرفت و مردم آن دیار پراكنده شدند. در جریان فتح عراق از سوی مسلمانان، بطیحه به سرعت گسترش یافت (بلاذری، فتوح... ، 292-293؛ قدامه، 240؛ مسعودی، مروج... ، 1 / 224- 225؛ یاقوت، 1 / 668- 669).
در زمان معاویه، عبدالله ابن دَرّاج، عامل او در امر خراج عراق با قطع نیها و ساختن آب بند، بخشی از زمینهای بطائح را احیا كرد كه درآمد سالانهای حدود 5 میلیون درهم داشت (بلاذری، همان، 293؛ قدامه، همانجا؛ قس: مسعودی، همان، 1 / 225-226، كه 15 میلیون درهم آورده است).
در 67ق / 686م كه مُصعب بن زبیر حكومت بصره یافت (طبری، 6 / 93)، با ساختن آببندی كه به نام او خوانده شد، جریان سیلاب را قطع، و زمینهای مردابی را اصلاح، و از آن خویش كرد. سپس عبدالملك بن مروان (حك 65-86ق / 685-705م) این زمینها را به اقطاع داد و نهرهایی در آنجا حفر شد. در روزگار حجاج (75- 95ق / 694-714م) بندها شكست و زمینهای بطائح بار دیگر زیر آب رفت. حجاج برای زیان رساندن به دهقانان ــ كه آنان را هواخواه شورش ابن اشعث میدانست ــ عمداً از ترمیم سدها خودداری كرد (بلاذری، فتوح، 293). در پی آن، حجاج شهر واسط را در شمال بطیحه بنا نهاد و دو نهر نیل و زابی را حفر كرد تا آب اضافی دجله و فرات را پیش از طغیان در بطیحه، منحرف كند (همان، 290؛ اشترک، 303-304 ،.(29-30 این كارها به كوشش حَسّان نبطی صورت گرفت كه تأسیساتی در بصره و بطائح به نام او وجود داشت. وی در خلافت ولید بن عبدالملك (86 - 96ق) نیز زمینهایی از بطیحه را برای حجاج آباد كرد (بلاذری، همان، 293؛ قدامه، همانجا). در همین زمان، مَسلمة بن عبدالملك به شرط اقطاع گرفتن زمینهای پست مردابی، نزدیك 3 میلیون درهم صرف تعمیر آب بندها كرد و با حفر دو نهر به نام سیبین، زمینهای بسیاری را آباد و احیا نمود (بلاذری، همان، 294).
بعدها خالد بن عبدالله قسری، حاكم عراق (105-120ق / 723- 738م) در روزگار هشام سدی بر دجله بست و چند نهر حفر كرد I / 1074) , (EI²و به كوشش حسان نبطی بخشهایی از بطیحه آباد شد (بلاذری، همان، 293؛ قدامه، همانجا). پس از سقوط امویان و مصادرۀ اموال ایشان، تمام سیبین به اقطاع داوود بن علی عباسی درآمد و سپس جزو املاك خلافت گردید (بلاذری، همان، 294).
در زمان دولت عباسیان، طغیان آب شكستگیهای جدیدی در سدها ایجاد كرد كه موجب گسترش بطائح شد و بخشی از كنارههای فرات نیز به نیزار تبدیل شد كه سپس پارهای از آن احیا گردید (همانجا). در زمان بلاذری (د 279ق / 892م) این اراضی را «قطایع عبدالملك» میخواندند (نک : انساب... 5 / 281).
از حدود اوایل دورۀ اسلامی تا نیمۀ سدۀ 4ق / 10م دجله در بستر غربی، یعنی رود دُجَیله كنونی جریان داشت و از واسط و چندین شهر میگذشت و در قَطْر در جنوب واسط بهبطیحه میپیوست (ابنخردادبه، 59؛ سهراب، 118-119؛ لسترنج، .(26در واقع، دجله در قطر به 3 شاخه تقسیم میشد: یك شاخه پس از گذر از شهر طَهیثا به بطائح و نیزارها میریخت. در دو شاخه دیگر نیز كه به سوی بطائح جریان مییافتند، زورقهایی در رفت و آمد بودند و كالاهای كشتیها را كه بار گرفته بودند، در بطیحه جابهجا میكردند. مسیر زورقها از میان آبراههایی پوشیده از نیزار میگذشت كه در آنها دكههایی از نی ساخته بودند و كلبههایی در آنجا بود كه در هر یك 5 سپاهی استقرار داشتند. پس از این آبراهها آبی صاف و بدون نی و گیاه وجود داشت كه هول (هور) میخواندند (ابن رسته، 185؛ برای پاسگاههایی كه در بطیحه بود، نکـ: طبری، 9 / 606). مرز جنوبی بطیحه، بصره بود (ابن خردادبه، همانجا؛ مسعودی، التنبیه، 52 -53).
بطیحه از 4 دریاچۀ پر آب و بدون نی (هور) تشكیل میشد كه هر یك با آبراهی پوشیده از نیزار به دیگری میپیوست. این 4 هور بَحَصّی، بَكَمصی، بصریاثا و محمدیه بودند. بزرگترین این هورها محمدیه (هور الحمار) بود كه آبراه آن به نهر ابی اسد و آن نیز در نهایت به دجله العَوراء (بهمنشیر) میپیوست (سهراب، 135؛ ابوالفدا، 43؛ نیز نک : ابن خردادبه، ابن رسته، همانجاها؛ مسعودی، همان، 52). یاقوت از هور جُرجین و بطیحههای شَلام و غرّاف نیز یاد كرده است (2 / 56، 3 / 311، 780-781).
گسترۀ زمینهای كشاورزی بطیحه با توجه به امكان مهار سیلابها و مقدار آبی كه پیش از رسیدن به بطیحه برای آبیاری استفاده میشد، متغیر بوده است I / 1075) , ² (EIمسعودی محدودۀ اراضی بطیحه را نزدیك به 500 ‘2فرسنگ مربع (50×50 فرسنگ) دانسته است ( مروج، 1 / 226)؛ با این همه، در میان بطیحه، شهرها، روستاها، نهرها و مزارعی از جمله شالیزار برنج وجود داشته است (همانجا؛ سمعانی، 2 / 257؛ یاقوت، 1 / 669). مقدسی شهر عمدۀ بطائح را صَلیق، و شهرهای دیگر آن را جامده، هرّار، حَدّادیه و زُبَیدیه دانسته است (ص 53؛ قس: ابوالفدا، همانجا، كه جامده را مركز بطائح خوانده است؛ ابن اثیر، 9 / 182، 359، 522). از دیگر نقاط بطیحه میتوان از جَرّاره، جُرجین، حُبَیبه، حِلّه بنی دُبَیس، ذُنابه، منصوره (یاقوت، 2 / 45، 56، 200، 323، 723، 4 / 664)، سوراء و تل مقبر یا مُقیر (ابن اثیر، 12 / 356؛ ابن فوطی ، 210) یاد كرد. نهرهایی نیز در بطیحه جریان داشت كه از آن جمله است: اَبّا، زُطّ، غَرّاف و یمّا (یاقوت، 1 / 71، 2 / 930، 3 / 780-781، 4 / 1026).
بطیحه در سدههای نخستین اسلامی پناهگاهی برای دزدان، شورشیان و ناراضیان بوده است. از آن جمله زُطها كه مردمانی هندی تبار بودند و حجاج بن یوسف گروهی از آنان را در نواحی جنوبی كسكر اسكان داده بود، و به تدریج بر بطائح چیره شدند و به راهزنی و ناامنی پرداختند. چون معتصم عباسی (حك 218-227ق / 833 -842م) به خلافت رسید، در 219ق آنان را سركوب كرد (بلاذری، فتوح، 162، 171، 375-376؛ یعقوبی، 2 / 472؛ مسعودی، التنبیه، 355). چندی بعد شورشی عظیم در بطائح روی داد كه چندین سال مایۀ دلمشغولی دستگاه خلافت گردید. در شوال 255 / سپتامبر 869 علی بن محمد علوی، معروف به صاحب الزنج در ناحیه بصره قیام كرد و با گرد آوردن زنگیان بر بطیحه و نواحی مجاور، مانند اُبُلّه و اهواز مستولی شد. سرانجام، الموفق، برادر المعتمد عباسی در 270ق / 883م آنان را سركوب كرد (نک : طبری، 9 / 520-523، 534-535، 602-606، 654-661؛ ابن اثیر، 7 / 292-293، 312، 350-359، 364- 365، 399-405).
در 338ق / 949م عمران بن شاهین، از مردم جامده در بطیحه سر به شورش برداشت؛ سپس با قبول پرداخت خراج از جانب آل بویه به حاكمیت بطیحه رسید؛ از آن پس تا 408ق / 1017م بنو شاهین گاه به صورت مستقل و گاه وابسته به آل بویه بر آنجا حكم راندند (همو، 8 / 481-482، 9 / 50، 183، 302-303). بطیحه در سالهای بعد نیز در حاكمیت آل بویه و گماشتگان ایشان بود و این گماشتگان گاه از فرمان امرای آل بویه سر برمیتافتند (همو، 9 / 303، 324، 374، 406، 502، 535، 540).
با ظهور دولت سلجوقیان، بطائح نیز به استیلای آنان درآمد (نک : یاقوت، 1 / 669). در 450ق ابوعلی از خاندان ابن ابی الجبر در بطائح برضد سلجوقیان شورید (ابن اثیر، 10 / 8، 162، 377). حكومت این خاندان در بطائح تا اوایل نیمۀ دوم سدۀ 6ق دوام آورد. در 558ق / 1163م خلیفه المستنجد، بنی اسد از اهالی حِلّه مزیدیه را كه در بطائح پراكنده، و به تشیع متمایل بودند، به اتهام فساد و همراهی با سلطان محمد سلجوقی در محاصره بغداد، از عراق بیرون راند. پس از آن، خلیفه قلمرو بنی اسد را در بطائح به ابن معروف واگذار كرد (همو، 11 / 296-297).
در پی استیلای مغول بر عراق (656ق / 1258م) منطقۀ بطائح كه جزائر یا جوازر خوانده میشد، به مكانی امن برای مردم حله، كوفه و واسط كه از بیم لشكریان مغول به آنجا پناه میبردند، درآمد (ابن فوطی، 360). در این دوره، برخی از عربهای ساكن بطائح به راهزنی و فساد دست میگشودند كه غازانخان در 698ق / 1299م در لشكركشی خود به عراق، آنان را سركوب كرد (همو، 538).
در 795ق / 1393م و 803ق / 1401م امیرتیمور ضمن لشكركشیهای خود به بغداد و فتح شهر، بطیحه را نیز تصرف كرد (نک : عزاوی، 2 / 208، 238-239).
بطیحه تا 953ق / 1546م كه به تصرف ایاس پاشا، والی عثمانی بغداد درآمد، در حاكمیت خاندانهای جلایریان و مشعشعیان بود (همو، 2 / 313-314؛ شوشتری، 2 / 397- 398؛ غیاثی، 141-142، 273-274)؛ اما اوضاع آنجا ناآرام باقی ماند و عثمانیان نتوانستند آن منطقه را به سلطه كامل خود درآورند (عزاوی،4 / 56؛ I / 1096, EI²)بعدها آل افراسیاب حكومت بطیحه را به دست گرفتند و این منطقه رسماً تابع دولت عثمانی باقی ماند (عزاوی، 4 / 140، 284).
در دورۀ اسلامی، برخی از اقوام كهن همچنان در بطیحه زندگی میكردند. از آن جمله نبطیان، یا مردم آرامی تبار و مسیحی بابل (نک : مقدسی، 128؛ ابوعلی مسكویه، 2 / 409) و دستههایی از كلدانیان یا بابلیان (مسعودی، التنبیه، 161) را میتوان نام برد. بقایایی از مانداییان یا صُبیان نیز همچنان در نقاطی مانند سوق الشیوخ، قلعۀ صالح و به ویژه هور الحُویزه سكنی دارند (EI²،همانجا).
در دوره اخیر، ساكنان این منطقه بیشتر از عربهای نیمه بدوی و كشاورز بودهاند كه پیوندهای قبیلهای داشتهاند. آنان بیشتر شیعه و اندكی سنی بودهاند. از قبایل مهم عرب ساكن منطقه میتوان از بنولام، البو (ابو) محمد، ربیعه، زُبَید، خَزاعِل، منتفق، الجزائر (جوازر) و معدان یاد كرد (همان،.(I / 1096-1097
چهرۀ زیست محیطی این منطقه در چند سال اخیر با اجرای برنامههایی با اهداف نظامی و عمرانی به كلی دگرگون شده، به گونهای كه اكنون تنها هور ام النِعاج در جنوب شرقی عماره باقی مانده است. با احداث دو خاكریز مستحكم از مُشرَّح در شمال تا قُرنه در جنوب كه آبهای فرعی دجله را در كانالی به نام نهر العِزّ هدایت میكند، نیز با جلوگیری از سرریز و جریان آب فرات، دیگر هورها از جمله بزرگترین دریاچۀ منطقه، یعنی هور الحمار یا هور الناصریه، خشك گردیده است. در پی آن با قطع نیزارها، كلیۀ اراضی مردابی پیشین را نیز به زیر كشت برنج و نیشكر بردهاند.
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ ابن خردادبه، عبیدالله، المسالك و الممالك، به كوشش دخویه، لیدن، 1306ق / 1889م؛ ابن رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به كوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ ابن فوطی، عبدالرزاق، الحوادث الجامعة، به كوشش بشار عواد معروف و عماد عبدالسلام رئوف، بیروت، 1997م؛ ابوعلی مسكویه، احمد، تجارب الامم، به كوشش آمدرز، قاهره، 1333ق / 1915م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به كوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالك الممالك، به كوشش دخویه، لیدن، 1870م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، بیتالمقدس، 1936م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1865م؛ سمعانی، عبدالكریم، الانساب، به كوشش عبدالرحمان معلمی، حیدرآباد دكن، 1383ق / 1963م؛ سهراب، عجائب الاقالیم السبعة، به كوشش هانس فون مژیك، وین، 1347ق / 1929م؛ شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، 1376ق؛ طبری، تاریخ؛ عزاوی، عباس، تاریخ العراق بین احتلالین، بغداد، ج 2، 1354ق / 1936م، ج 4، 1369ق / 1949م؛ غیاثی، عبدالله، التاریخ، به كوشش طارق نافع حمدانی، بغداد، 1975م؛ قدامة بن جعفر، «الخراج»، همراه المسالك و الممالك (نک : هم ، ابن خردادبه)؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به كوشش دخویه، لیدن، 1893م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش باربیه دومنار، لیدن، 1877م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به كوشش دخویه، لیدن، 1906م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379ق / 1960م؛ نیز:
EI² ; Le Strange, G., The Lands of the Eastern Caliphate,
محمدرضا ناجی