بنگالی
بَنْگالی، مهمترین و پرگویشورترین زبان از گروه شرقی زبانهای هندو آریایی. دیگر اعضای این گروه عبارتند از آسامی، اُریا و بیهاری (گریرسن، 1). بنگالی زبان رسمی بنگلادش است و بالغ بر 165 میلیون نفر گویشور دارد (كمبل،I / 227) كه برخی از آنان در مناطق دیگری از شبه قاره هند و پاكستان سكنا دارند. این مناطق به طور مشخص عبارتند از شرقِ پاكستان، ایالت بنگال غربی در هند و ایالتهای اُریسا، آسام، بیهار، تری پورا و مِگْهالایا (همانجا؛ III / 168,GSE؛ آمریكانا، III / 513). البته گستردگی بنگالی به مناطق یاد شده محدود نیست و در تمامی ایالاتی از هند كه گویشهای شرقی در آنها رواج دارد، نیز شنیده میشود؛ یعنی ایالات جنوبی بنگال، مناطق شرقی ایالات غربی و شرق ایالات مركزی (گریرسن، همانجا).
ویژگیهای عمومی
بنگالی زبانی با گویشهای متعدد و متنوع است كه همه آن گویشها هنوز مورد مطالعه دقیق قرار نگرفتهاند («دائرةالمعارف ...»، I / 170). اگرچه برای این زبان 4 گویش اصلیِ غربی، شرقی، شمالی و شمال شرقی معرفی شده است (GSE، همانجا)، گریرسن در پژوهش مفصلی، از 7 گویشِ مركزی (یا معیار)، غربی، جنوب غربی، شمالی، راجْبَنْگْسی، شرقی و جنوب شرقی نام برده است كه برخی از آنها، حتی گونههای متفاوتی برای گفتار زنان و مردان دارند (ص 339-331)، به ویژه بنگالی مركزی و گویشهای كلكته و هوراه (همو، .(47-62
بنگالی نو زبانی با ویژگی دوزبان گونگی است؛ یعنی دارای دو سبك زبانی جداگانه است كه در بافتهای رسمی و غیررسمی به كار میروند. صورت رسمی نوشتاری این زبان سادْهوبْهاشا نام دارد و در مقابل آن زبان رایج گفتاری مردم، موسوم به چَلیتْبْهاشا قرار دارد كه بر پایه گونۀ گفتاری كلكته، بهویژه بخش غربی دلتای رود گنگ پدید آمده است ( آمریكانا، III / 514؛ كمبل، نیز «دائرةالمعارف»، همانجاها). از مهمترین ویژگیهای بنگالی، باید به صَرف نسبتاً ساده این زبان در گروهِ اسمی (به علت نبود جنس دستوری و تقلیل حالتهای اسمیبه 4 حالت) و صرف غنی فعلی اشاره كرد. فعل و فاعل در شخص و موقعیت كلامی(ادب، بی طرفی و كاملاً مؤدبانه) با هم مطابقه دارند (باسمن، 51؛ گریرسن، 331-332). علاوهبر این، هماهنگیِ مصوتها و وجود واجهای دمیده را میتوان از ویژگیهای مهم آوایی این زبان دانست (نک : دنبالۀ مقاله).
تاریخچه
برای بنگالی، 3 دورۀ تاریخی بنگالی كهن، بنگالی میانه و بنگالی نو بر شمردهاند. دورۀ بنگالی كهن، قرنهای 5-6ق / 11-12م است. اواخرِ قرن 8ق / 14م را آغاز دورۀ بنگالی میانه، و اوایل قرن 12ق / 18م را آغاز دوره بنگالی نو دانستهاند («دائرةالمعارف»، همانجا).
آنچه از متون ادبی بنگالی كهن بر جای مانده، مجموعهای از 50 سرود تنترهای بودایی، موسوم به چاریاپاده است كه به نظر میرسد در حدود سالهای 390 تا 596ق / 1000 تا 1200م تصنیف شده باشند (كمبل، نیز «دائرةالمعارف»، همانجاها). این متون تعلقِ بنگالی را به زیر شاخۀ ماگَدْهی از خانواده هند و آریایی نشان میدهند ( آمریكانا،همانجا).با وجود این، در برخی از منابع، برای این زبان نیایی جداگانه چون گورا آپابْهْرامسا نیز عنوان شده است ( I / 1167,EI2).
از دورۀ بنگالی میانه، منابع مفصلتری در دست است. قدیمترین متن بر جای مانده از این دوره، حدود 400 شعر از بارو چانْدیداسه است كه گمان میرود در قرن 8ق / 14م سروده شده باشد («دائرةالمعارف»، همانجا).
دورۀ رشد و ظهور بنگالی میانه هم زمان با دوران حكومت مسلمانان بر بنگال است. مسلمانان در آغاز قرن 7ق / 13م بنگال را تصرف كردند و حدود 600 سال بر آن حكمرانی داشتند. در این زمان، فارسی یكی از زبانهای فرهنگ و ارتباطهای رسمی و حكومتی بود، و به همین سبب، واژههای فارسی بسیاری واردِ بنگالی شدند و واژههای عربی و تركی را نیز به همراه آوردند (EI²، كمبل، همانجاها).
دورۀ بنگالی نو در واقع با تسلط انگلستان بر بنگال و پایان یافتن حكومت مسلمانان آغاز میشود. زبان انگلیسی در 1252ق / 1836م به عنوان زبان رسمی جای فارسی را گرفت؛ ولی فارسی هم نفوذ خود را تا حدی در این زبان حفظ كرد، به صورتی كه عملاً دو نوع بنگالی نو پدید آمد؛ یكی بنگالی سنسكریتی و دیگری بنگالی فارسی كه مثالهای آنها در آثار مریتیونجی بیدیالانکـار و رام رام باسو دیده میشود (EI²، همانجا). از زمان تقسیم بنگال بین هند و پاكستان در سال 1326ش / 1947م نیز، بنگالی شرق بنگال ــ كه به پاكستان تعلق دارد ــ به سبب وامگیری گستردۀ واژههایی از عربی و فارسی شاخص شد؛ در حالی كه بخش غربی بنگال ــ كه به ایالت بنگال غربی هند تبدیل شد ــ چنین وامگیری گستردهای نداشته است (III / 168, GSE).
نفوذ فارسی بر بنگالی
بیش از 90٪ واژگان بنگالی نو ریشۀ هند و آریایی دارد؛ با این همه، میزان قابل توجهی از وام واژهها نیز در آن به چشم میخورد. حدود 3 / 3٪ از واژگان بنگالی نو، وام واژههای فارسی ـ عربی هستند و 1٪ نیز از واژههای انگلیسی وام گرفته شده است. اما آنچه در این میان جلب توجه میكند، آن است كه بنگالی امروز ــ برخلاف انتظار ــ تحت نفوذ هندی (زبان رسمی هند) یا اردو (زبان رسمی پاكستان) قرار نگرفته است («دائرةالمعارف»، I / 170). پیش از 1947م، میزان واژههای فارسی ـ عربی در بنگالی حدود 8٪، و در زبان مسلمانان بنگالی زبان كمی بیش از 15٪ بود (EI²، همانجا).
واژههای دخیل فارسی، تركی و عربی را در بنگالی به 7 گروه تقسیم میكنند: 1. واژههای حكومتی و نظامی، مانند phouj (فوج)، jakham (زخم)؛ 2. واژههای حقوقی و اقتصادی، مانند jami «زمین»، hakim (حاكم)؛ 3. واژههای دینی و آیینی، مانند nâmâz (نماز)، khodâ (خدا)؛ 4. واژههای مربوط به آموزش، مانند doât (دوات)، kâgaj (كاغذ)؛ 5. نام نژادها، ادیان و مشاغل، مانند Ihudi (یهودی)، darji (درزی، خیاط)؛ 6. واژههای مربوط به فرهنگ و تمدن، مانند golâb (گلاب)،rrr (رومال، دستمال)؛ 7. مفاهیم عمومی، مانند bâhbâ (به به)، khabar (خبر).
پسوندهای فارسی، مانندgiri - ، bâj - ،dâr - ، dâni- ،-dân و –i نیز در زبان بنگالی رایج است، مانند phuldâni (گلدان)، dokândâr (دكاندار). همچنین واژههای فارسی «نر» و «ماده» در بنگالی برای تمایز جنس به كار میروند، مانند:pâirâ (كبوتر)، narpâirâ (كبوتر نر)، mâdipâirâ (كبوتر ماده) (همانجا). گفتنی است كه پس از انتقال قدرت در 1947م، در شرق پاكستان گرایش فزایندهای به دریافت واژههای فارسی ـ عربی از طریق زبان اردو پدید آمده است (همانجا).
ویژگیهای زبانشناختی
آواشناسی
زبان بنگالی 28 صامت و 7 مصوت دارد. در این زبان دمشی بودن و زنشی بودن ارزشهای واجی محسوب میشوند و صامتهای جداگانه پدید میآورند:
(«دائرةالمعارف»، همانجا).
البته در برخی از دستهبندیها، صدای š (ش) هم به عنوان صامتی قید شده است (كمبل، I / 228). مصوتهای بنگالی ــ چنانکـه گفته شد ــ 7 عدد هستند كه همگی در تقابل با صورتهای خیشومی شده خود قرار میگیرند و عبارتند از، i، e، a، â،o و u.
از میان فرایندهای آوایی مهم بنگالی، میتوان به افراشتگی مصوت و هماهنگی مصوتها (به صورت همگونی ارتفاع مصوت) یاد كرد. در افراشتگی مصوت این حالتها به چشم میخورد:
اگر هجای بعدی حاوی i / / یاu / / باشد، / ɔ، e و / o ← o]، i و [u
اگر هجای بعدی حاوی، e / ، â، ɔ / یا o / / باشد، / u, i و ,e]← / e oو.[a
اگر هجای قبلی حاوی / i / باشد، / â / ← [e]
اگر هجای قبلی حاوی / u / باشد،â / / ← [o] (همانجا).
مثلاً cali (من میروم) به صورت [coli] در میآید و فعل šonâ (شنیدن) در صرف اول شخص، صورت [šuni] (میشنوم) پیدا میكند (همانجا؛ برای نمونههای بیشتر، نک : «دائرةالمعارف»، I / 171). از آنجا كه تكیه در این زبان عمدتاً بر هجای اول قرار میگیرد، معمولاً تغییرات مصوتها در هجایی جز هجای اول رخ میدهند (همانجا).
صرف
اسم
تمایزِ جنس دستوری زبانهای هند و آریایی در بنگالی از بین رفته است و طبقات واژگانی آن محدود به واژههای جاندار و بی جان میشود. تكواژِ جمع برای واژههای جاندار، e)ra)- ، و برای واژههای غیرجاندار یكی از وندهایo یاguli / a- ، -šǎkǎl، -šǎbیا šǎmǎšto است (كمبل،I / 229 ).
نظام حالت در این زبان به 4 مورد تقلیل یافته است (كه البته با احتساب حالت دری ــ كه فقط برای صورتهای مفرد وجود دارد ــ شمار آنها به 5 میرسد). این حالتها عبارتند از نهادی، اضافی، برایی، رایی (مفعول صریح) و دری.
صفت
در بنگالی صفت صرف نمیشود و پیش از موصوف میآید. علامت صفت تفضیلیceye ــ صفت نقلی ازcaoya (نگاه كردن) ــ است كه پس از اسم در حالت اضافی میآید، مانند še amar ceye bǎro (او از من بزرگتر است).
ضمیر
بنگالی برخلاف بسیاری از زبانهای هند و آریایی نو در صرف ضمایر شخصی تنها از یك پایه استفاده میكند و پایانههای صرفی را بدان میپیوندد. این ضمایر عبارتند از ami (من)، tumi (تو)، apni (شما [مؤدبانه])،še (او) و tini (ایشان [مؤدبانه])، برای مفرد؛ و صورتهای، amra، tomra، apnara و tâhara / tara، برای جمع (همانجا).
ضمایر اشاره در بنگالی نظامی 3 درجهای دارد: iha، ini (این، نزدیك)، o، uha، uni (آن، دور)، و še، taha، ta (آن، شناخته شده ولی غیرقابل رؤیت). ضمایر پرسشی عبارتند از ke (كه، چه كسی؟) و ki (چه؟). ضمایر موصولی بنگالی نیز عبارتند از، je، jini،ja ، مانندِje lokta kal ekhane chilo še abar escche (مردی كه دیروز اینجا بود، دوباره آمده است).
فعل
ریشههای افعال در بنگالی یا یك هجایی هستند، یا دو هجایی و بسیاری از ستاكهای مشتق از طریق اضافه كردن-a به اسامی ایجاد میشود، مانندghum (خواب) در مقابل ghumana (خوابیدن). هماهنگی مصوتها در مورد افعال نیز رخ میدهد (نک : همو، I / 230). شمار فعل نشانهای ندارد. فعل اول شخص یك صورت برای جمع و مفرد دارد، یعنی كلمهای چونjani به هر دو معنی «میدانم» و «میدانیم» به كار میرود. فعل دوم شخص براساس موقعیت مخاطب 3 صورت دارد: آشنا، مؤدبانۀ روزمره، و كاملاً مؤدبانه؛ كه شناسههایi - ،e - ،iš / -en - ،-o و -en را میگیرد. فعل سوم شخص شناس، -o / -e را در حالت عادی، و -en را در حالت مؤدبانه میگیرد. پس بدین ترتیب، فعلی چون janen میتواند به معنای «میدانی»، «میدانید»، «میداند» یا میدانند» باشد كه معنی دقیق آن از طریق بررسی ضمیر جمله قابل درك است (همانجا). هر فعل براساس الگوهای زمان، وجه و نمود، ممكن است تا 13 صورت داشته باشد (نک : «دائرةالمعارف»، I / 172)، مثلاً از فعل dakh (دیدن) این صورتها به دست میآید:
1. اسم فعل یا اسم مصدر: dakhâ (بینش).
2. مضارع اخباری: dakhe (میبیند).
3. مضارع امری: dekhuk (ببیند / ببینند).
4. مضارع استمراری: dekhche (دارد میبیند).
5. آینده اخباری / امری: dekhbe (خواهد دید / باید ببیند).
6. مصدر: dekhte (دیدن).
7. شرطی كامل / عادت در گذشته: dekhto (میدید).
8. شرطی غیركامل: dekhle (اگر / هرگاه ببیند).
9. گذشته ساده: dekhlo (دید).
10. گذشته استمراری: dekhchilo (داشت میدید).
11. وجه وصفی ربطی: dekhe (دیده).
12. ماضی نقلی: dekheche (دیده است).
13. ماضی بعید: dekhechilo (دیده بود).
نحو
آرایش واژگانی پایۀ بنگالی SOV (فاعل +مفعول صریح +فعل) است (باسمن، 51)، ولی در حالت گستردهتر، آرایش جمله را میتوان به صورت «فاعل + مفعول غیرصریح + مفعول صریح + مفعول متممی+ فعل» معرفی كرد. در این زبان، بندهای پیرو كه شامل صورتهای صرف نشدۀ فعل هستند، پیش از بندهای خودایستای پایه ظهور میكنند:
se ele klâs suru hɔbe
خواهد شد شروع كلاس وقتی بیاید او
(وقتی او بیاید، كلاس شروع خواهد شد) (همانجا).
برای مجهول كردن جمله غالباً از اسم فعل (اسم مصدرِ) مختوم به -a و فعل كمكی jawa (رفتن) یا hɔwa (بودن) استفاده میشود، مانندِ âmâke pâwâ galo(معنی لفظ به لفظ: «برای من پیدا شدن رفت»، یعنی من پیدا شدم). ساخت سببی این زبان نیز با ابزارهای صرفی به دست میآید، بدین صورت كه تكواژِ سببی سازِ - â - بین ستاك و شناسه قرار میگیرد، مانندِ jânâ (دانستن)،jânânâ (شناساندن)؛ dekhâ (دیدن)، dekhânâ (نشان دادن).
خط
نظام خط بنگالی نوعی از نظام خط دِوَناگَری است كه در شمال هند به كار میرود. البته تفاوتهای ایجاد شده در این خط به حدی است كه باید آن را به صورت الفبایی جداگانه فرا گرفت ( آمریكانا،همانجا).
این خط از خط براهمی گرفته شده است و برای آسامی و برخی دیگر از زبانهای بومینیز به كار میرود. در این خط، مصوتها دو شكل دارند، یعنی صورت مستقل آنها با صورت تركیبی شان با صامتها فرق میكند (كمبل، I / 232-233 / ). در این جدول نشانههای این خط نشان داده شده است:
مآخذ
Americana; Bussman, H., Routledge Dictionary of Language and Linguistics, tr. and ed. G. Trauth and K. Kazzazi, London / New York, 1996; Campbell, G. L., Compendium of the World's Languages, London / New York, 1991; EI²; Grierson, G. A., Linguistic Survey of India, Delhi etc., 1903-1968, vol. V(1); GSE ; International Encyclopedia of Linguistics, ed. W. Bright, New York / Oxford, 1992.