بکاء
بُكاء، در لغت به معنی گریستن و در اصطلاح به معنی گریه به سبب خوف از خداوند، یا پشیمانی از گناهان، و یا نگرانی از سرنوشت پس از مرگ و ترس از محاسبه روز جزا. گریستن از این خوف در قرآن كریم از جملۀ صفات مؤمنان و مقربان و كسانی كه به آنان علم عطا گشته، دانسته شده است (مائده / 5 / 83؛ اسراء / 17 / 109؛ مریم / 19 / 58؛ نجم / 53 / 59 -61). در اخبار و احادیث نبوی نیز بر گریه در هنگام نماز و تلاوت قرآن و گریستن از خوف خداوند تأكید شده است (دارمی، 2 / 306؛ بخاری، 7 / 186؛ ابن ماجه، 1 / 424، 2 / 1402؛ نسایی، 6 / 12؛ احمد بن حنبل، 2 / 505، 4 / 25، 134- 135).
اهل تصوف با توجه به این آیات قرآنی و احادیث منقول از پیامبر(ص) از ابتدا به موضوع خوف و خشیت از خداوند، حسرت بردن بر عمر بر باد رفته در گناهان و نگرانی از آیندهای كه به غفلت از خداوند خواهد گذشت، عنایت بسیار داشتند؛ تا آنجا كه برخی از آنان در مجالسی گرد میآمدند و با یادآوری این موضوعات از حزن و اندوه با هم میگریستند. ابونعیم به گروهی 4 نفره از صوفیان اهل كوفه به نامهای ضراره بن مرّه، محمد بن سوقه، مطرف بن طریف و عبدالملك بن ابجر اشاره میكند و آنان را «بكّاؤون» (گریندگان) مینامد و در جایی دیگر به دو نفر از آنان یعنی ضراره بن مره و محمد بن سوقه اشاره دارد كه در روزهای جمعه در جست و جوی یكدیگر برمیآمدند و آنگاه كه در جایی جمع میشدند، گرد هم مینشستند و میگریستند (5 / 4، 84، 91). وی همچنین از مجلس یا محضر بكایی یاد میكند كه محمد بن واسع در آن شركت میكرده است (همو، 2 / 347). بهعلاوه، در ضمن شرح حال برخی از صوفیان سدههای نخستین آنها را اهل بكاء یا گریه یاد میكند (2 / 263، 298، 321، 323، 5 / 84، 87، 91، 164). ابن عربی نیز در الفتوحات المكیه از دیدارش با یكی از صوفیان اهل تضرع و زاری به نام یوسف مغاور جلاّ از مردم اشبیلیه در 586ق یاد میكند (13 / 635).
با اینهمه، چنین به نظر میرسد كه گریستن مداوم و برپایی مجالسی از این دست چندان شایع و رایج نبوده است و اگرچه برخی صوفیان به گریه دائمی یا در هنگام عبادتهای شبانه یا تلاوت قرآن مقید بودند و بر آن اصرار میورزیدند (نکـ: نقل قول ابونعیم از ثابت بنانی كه معتقد بود در چشمی كه نگرید، سودی نیست، 2 / 323)؛ اما این امر روش رایجی نبوده است و این عده از صوفیان، چنانکـه برخی محققان غربی آنها را در گروهی با نام «بكّاؤون» قرار دادهاند (ERE, II / 100؛ اسینیون، 167؛ لامنس، 152؛ پلا، 94؛ دوزی، ذیل بكاء؛ اسمیث، 156-155)، هیچگاه جماعتی متشكل و دارای روش خاصی در سلوك را تشكیل نمیدادند.
نویسندگان صوفی یا صوفی مشرب از آغاز همواره موضوع خوف، حزن و بكاء را در آثار خود مورد توجه قرار دادهاند و با پرداختن به مسأله خوف از خداوند حکـایتهایی را از انبیا و اولیا نقل كردهاند كه در آنها موضوع ترس از گناهان و عقوبتی كه در پی خواهد آمد، و درنتیجه اندوه و گریستن ناشی از این ترس به روشنی نشان داده شده است. داستان خوف و خشیت یحیی نبی و گریستن مداوم او از این ترس از جمله روایتهای مشهوری است كه در بسیاری از كتابهای صوفیه آمده است. شرح حال برخی راهبان مسیحی و اقوال صوفیان پیشین كه بیشتر در مكتب بغداد پرورش یافته، و اهل عراق و شام بودند، نیز موضوع حکـایتهای دیگری از این دست است. در همۀ اینگونه آثار هدف آن است كه سالك نسبت به محاسبۀ روز جزا و سنجش اعمال توسط خداوند و عقوبتی كه به دنبال آن گریبانگیر گناهكاران خواهد شد، آگاه و هشیار شود و این هشیاری را ملكه اخلاقی خود سازد و این همان خوف و حزنی است كه از اوصاف اهل سلوك است و موجب بكاء میگردد (نکـ: ابن قتیبه، 293- 298؛ قشیری، 64 -67؛ ابوطالب مكی، 1 / 225- 242؛ غزالی، 4 / 157-164؛ پندپیران، 27-37).
با اینهمه، برخی صوفیان در ارزش و اهمیت گریستن در سلوك فردی تردید كردهاند. آنان با این استدلال كه گریه در هر حال ناشی از غلبه احساس اندوه و خوف، و در نتیجه فعلی غیراختیاری است، آن را چندان با ارزش ندانستهاند. به اعتقاد آنها سالك در دشوارترین حالات نیز نباید چندان تسلیم احساسات شود كه از اندوه بگرید. بهعلاوه، گریستن این نتیجه منفی را نیز دارد كه به فرد تسلی میبخشد و از شدت حزن او میكاهد و بنابراین، هشیاری سالك نسبت به خوف و خشیت از خداوند را كم میكند و دربارۀ عامۀ مردم این توهم را به وجود میآورد كه گریستن به تنهایی ممكن است موجب بخشایش گناهان و نجات شخص شود. حال آنکـه ترس، اندوه و گریه اگر همراه با پرهیز و عمل نباشد، نتیجهای در برنخواهد داشت (قشیری، 65؛ ابنجوزی، 395). از سوی دیگر، چون گریه فعلی است كه آثار آن در چهره فرد نمایان میشود، چه بسا كه سالك را گرفتار ریا كند و آنگاه او را در ورطه كبر و غرور افكند (ابوطالب مكی، 1 / 235).
اما برخی از عارفان برآنند كه ارزش گریستن هرچه باشد، درهرحال مربوط به مراحل ابتدایی سلوك است. آنان با استناد به آیه «اَلا اِن اَوْلیاءَاللّه لاخَوْف عَلَیهِم وَ لاهُم یحْزَنون» (یونس / 10 / 62)، حزن و اندوه را ناشی از تفرقه خاطر و عدم وصول به حقیقت دانستهاند؛ حال آنکـه مقام اولیاءالله بالاتر از آن است كه دستخوش ترس و اندوه و گریستن ناشی از آن شوند (خواجه عبدالله، 48؛ ابن عربی، 13 / 632 -634؛ عبدالرزاق كاشی، 47؛ عزالدین كاشانی، 391-392؛ خواجه محمد پارسا، 57). اهل الله - كه كاملان و واصلان به حقند - به مقام «بهت» دست یافتهاند كه در آن سالك به مرتبهای بالاتر از شادی و اندوه میرسد و از گرفتار آمدن در آن دو میرهد (ابن عربی، 13 / 635 - 636).
در فرهنگ شیعه، علاوه بر آنکـه گریستن از خوف خداوند همواره موردتوجه بوده است (نکـ: نیشابوری، 2 / 418- 425)، به گریستن بر مصائب اهل بیت و به ویژه شهادت مظلومانه امام حسین(ع) نیز تأكید شده است و روایات و اخبار متعددی در این زمینه از ائمۀ معصومین در منابع شیعه مورد استناد قرار گرفته است (همو، 1 / 387-390، 438؛ ابن قولویه، 210؛ شیخ طوسی، 115؛ بحرانی، 535). تأكید بر این اندوه و زاری و نیز روش بزرگان دین در حفظ خاطرۀ این مصائب و بزرگداشت آنها موجب استمرار این سنت تا زمان حاضر شده است، تا آنجا كه عزاداری شیعیان در ماههای محرم و صفر ازجمله مهمترین آیینهای مذهبی آنان به شمار میآید.
مآخذ
ابنجوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، قاهره، 1368ق؛ ابن عربی، محییالدین، الفتوحات المكیه، به كوشش عثمان یحیی، قاهره، 1392ق؛ ابن قتیبه، عبدالله، عیونالاخبار، بیروت، 1343ق / 1925م؛ ابن قولویه، محمد، كامل الزیارات، به كوشش جواد قیومی، تهران، موسسة النشر الاسلامی؛ ابن ماجه، محمد، سنن، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، 1373ق / 1954م؛ ابوطالب مكی، محمد، قوت القلوب، قاهره، 1310ق؛ ابونعیم، احمد، حلیة الاولیاء، بیروت، 1387ق / 1967م؛ احمد بن حنبل، مسند، بیروت، دارصادر؛ بحرانی، عبدالله، العوالم، الامام الحسین(ع)، قم، 1407ق؛ بخاری، محمد، صحیح، بیروت، 1401ق / 1981م؛ پندپیران، به كوشش جلال متینی، تهران، 1357ش؛ خواجه عبدالله انصاری، منازل السایرین، به كوشش روان فرهادی، تهران، 1361ش؛ خواجه محمد پارسا، قدسیه، به كوشش احمد طاهری عراقی، تهران، 1354ش؛ دارمی، عبدالله، سنن، به كوشش محمد احمد دهمان، بیروت، داراحیاء السنة النبویه؛ شیخ طوسی، محمد، الامالی، قم، 1414ق؛ عبدالرزاق كاشی، شرح منازلالسائرین، تهران، 1395ق / 1354ش؛ عزالدین كاشانی، محمود، مصباح الهدایة و مفتاح الكفایة، به كوشش جلالالدین همایی، تهران، 1367ش؛ غزالی، محمد، احیاء علومالدین، قاهره، 1347ق؛ قرآن مجید؛ قشیری، عبدالكریم، الرسالة القشیریة، قاهره، 1359ق / 1940م؛ نسایی، احمد، سنن، به كوشش عبدالفتاح ابوغده، بیروت، 1409ق / 1988م؛ نیشابوری، محمد، روضة الواعظین، به كوشش غلامحسین مجیدی و مجتبی فرجی، قم، 1381ش؛ نیز:
Dozy, R., Supplement aux dictionnaires arabes, Beirut, 1981; ERE; Lammens, H., L'Islam, croyances et institutions, Beirut, 1943; Massignon, L., Essai sur les origines du lexique technique de la mystique musulmane, Paris, 1968; Pellat, Ch., Le Milieu basrien et la formation de Gahiz, Paris, 1953; Smith, M., Studies in Early Mysticism in the Near and Middle East, Amsterdam, 1973.
فاطمه لاجوردی